تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,251 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,163 |
اجتهاد در اصول دین و تقلید در فروع آن | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1365، شماره 60، آذر 1365 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تفسیر سوره لقمان قسمت بیست و سوم اجتهاد در اصول دین و تقلید در فروع آن آیة الله مشکینی «و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ماوجدنا علیه اباؤنا اولوکان الشیطان یدعوهم الی عذاب السعیر» (سوره لقمان- آیه 21) هنگامی که (از جانب پیامبران) به آنها (که شرک را برگزیدهاند) گفته میشود: پیروی نمائید از آنچه خداوند نازل نموده است، گویند بلکه از آنچه پدران خویش را بر آن یافتهایم پیروی مینمائیم، آیا اگر شیطان آنان را به سوی جهنم هم فرا خواند (باز آنها پیروی خواهند نمود؟) تقلید در اصول دین جایز نیست قرآن کریم در آیه فوق کسانی را که در برابر دعوت و منطق انبیاء الهی لجوجانه میگویند: ما در انتخاب عقیده پیروی از پدران خود مینمائیم، مورد انتقاد قرار داده است. کار این مشرکان- در حقیقت- همان تقلید در اصول دین است، زیرا دعوت پیامبر از آنان، دعوت به اصول دین بوده است ولی آنها در برابر ایشان ادعا میکردهاند تنها راهی که نیاکان ما انتخاب نمودهاند راه صحیح است! و این معنایش همان تقلید در اصول اعتقادات میباشد که از نظر عقل و دین پذیرفته نیست و این مسأله در علم کلام مطرح شده است، البته در فروع دین تقلید برای غیرمجتهد واجب است. بنابراین اگر اعتقاد شما به مبدأ- مثلاً- بر اساس گفته پدر و مادر و یا شخص دیگری باشد، تقلید در اصول دین به حساب آمده و درست نخواهد بود، بلکه باید خودتان با استدلال و منطق، این مسأله را برای خود حل نموده و پذیرفته باشید. اما در فروع دین که عبارت از مسائلی است که قسمتی از آن در توضیح المسائل و سایر رسالههای عملیه آمده است، تقلید برای کسی که خود مجتهد نیست واجب و ترک تقلید حرام میباشد، پس این دو مسأله نباید با هم اشتباه شود. چرا تقلید در اصول نیست؟ چرا انسان باید در اصول دین، مجتهد باشد ولی در فروع دین میتواند مجتهد نباشد و از مجتهد تقلید نماید؟ پاسخ این است که میان این دو، تفاوتهائی وجود دارد، از آنجمله این که اصول دین و مذهب محدود به پنج اصل میشود که عبارت است از: توحید و نبوت و معاد و عدل و امامت. و مجموعه مسائل مربوط به این پنج اصل حدوداً از بیست مسأله تجاوز نمینماید و بهمین دلیل هر فردی میتواند تلاش نماید تا آنها را از روی دلیل بفهمد و در آنها مجتهد گردد، برخلاف فروع دین که تنها نمازش چهار هزار مسأله دارد چه رسد به روزه و حج و سایر فروع. بطوری که اگر کسی بخواهد در تمام این مسائل مجتهد شود نیاز به عمری بابرکت و استعدادی سرشار و فراغتی کافی دارد از این رو باید تمام عمرش را در این کار مصرف نماید و به کارهای دیگر نخواهد رسید، و معلوم است که تمام مردم نمیتوانند بدنبال آن رفته و بقیه کارها را رها نمایند. تفاوت دیگری که بین این دو موجود است این است که اجتهاد در اصول دین میتواند دو درجهای باشد ولی در فروع دین یک درجه بیشتر وجود ندارد. توضیح مطلب اینکه در اصول دین هر کس میتواند برای هر اصلی یک دلیل ساده داشته باشد تا پایه و اعتقادش را به آن محکم نماید مثلاً بگوید: برای این جهان، خالقی یکتا وجود دارد، به این دلیل که اگر یک ساختمان معمولی بخواهد بنا شود نیازمند به بنّائی است و هیچ گاه اتفاق نمیافتد که صبح از خواب بلند شویم و ببینیم ساختمانی در نقطهای خالی خودبخود بالا رفته و در و پنجره در آن کار گذاشته شده است، آیا این بنای باعظمت آفرینش را ممکن است بانی و خالقی نباشد و خودبخود به وجود آمده باشد؟ در روایت است که پیامبر اکرم (ص)با اصحاب از راهی میگذشتند، پیرزنی در کنار راه مشغول نخ ریسی بود. پیامبر از او پرسید: چگونه خدا را شناختی؟ پیرزن دست از کار کشید و گفت: اگر دست من این دوک را به حرکت نیاورد، حرکت نخواهد کرد، پس این جهان پهناور چگونه میتواند بدون خالقی در حرکت باشد؟ پیامبر سپس روی به اصحاب نموده و فرمود: «علیکم بدین العجایز». این همان دلیل انّی است که عبارت از پی بردن به مؤثر از راه اثر است و در بحث گذشته به آن اشاره شد. و یا در مورد اصل نبوت میتواند به این دلیل قناعت نماید که چون ادّعا کننده دارای معجزاتی هست پس راست میگوید و پیامبر است و نیز در مورد معاد بگوید: اگر ظلم کردن و تحت ستم قرار گرفتن- هر دو- به همین عالم ختم شود و روزی برای رسیدگی به کار ظالم و گرفتن داد مظلوم نباشد، بیعدالتی، جهان را فرا خواهد گرفت، بنابراین لازم است چنان روزی وجود داشته باشد که همان معاد است. چنانچه میبینیم اینها همه دلائل سادهای هستند که هرکس میتواند برای خویش استدلال نماید ولی این یک مرحله از اجتهاد در اصول دین است. مرحله دوم آن این است که برای هر یک از این اصول، دلائل مختلف علمی داشته باشد و نیز برای مسائل متفرّع بر آنها نیز دلائلی جداگانه اقامه نماید، مثلاً بگوید به این دلیل خداوند دارای صفات ثبوتیه است و به این دلیل جبر و تفویض باطل است و به این دلیل صراط، حق است. و بدین ترتیب برای هر یک از شاخههای متفرّع از اصول دین هم دلیل و برهان قانع کننده داشته باشد، و نیز با مکتبهای دیگر هم آشنائی داشته و پاسخ به اشکالات آنها و دلائل بطلانشان را هم بداند. ولی در فروع دین اجتهاد دارای یک درجه بیشتر نیست و آن این است که هر مسأله فرعی را با آن کلّیه ادلّۀ آن درک نماید و چنانچه گفتیم همه افراد نمیتوانند در مسائل فرعی مجتهد شوند و لذا تقلید برای غیرمجتهدین در آنها بیاشکال است. مسائل مربوط به اصول اعتقادات و دلائل آن در علم کلام مورد بحث قرار میگیرد و از اینرو به کسانی که در این بخش مجتهد میباشند، متکلّم گفته میشود ولی فروع دین و تمام مسائل مربوط به آن در علم فقه مطرح میشود و به همین جهت به مجتهدین در این بخش، فقیه میگویند. با این توضیح، معنای تقلیدی که در آیه مورد نظر، از آن انتقاد شده است، روشن میگردد و معلوم میشود که چرا سرانجام چنین تقلیدی دوزخ سوزان الهی است، و کسی که در اصول دین به تقلید اکتفا نماید، در واقع به دعوت شیطان به جانب جهنم پاسخ گفته است.«اولوکان الشیطان یدعوهم الی عذاب السعیر». چرا تقلید در فروع است؟ چرا تقلید در فروع دین جایز یا واجب است؟ پاسخ به این سؤال بسیار ساده و روشن است، شما در همین زندگی روزمرّه خویش وقتی دقت نمائید میبینید تنها در قسمتهای محدودی از آن نیاز به مراجعه به متخصّص ندارید، مثلاً اگر خودتان بنّا نباشید برای ساختن خانه، نیازمند به بنّا میباشید و اگر بنّا باشید برای در و پنجره لولهکشی و سیم کشی ساختمان و غیره نیاز به مراجعه به متخصّصین آنها دارید. ساختمان وجود خودتان را در نظر بگیرید، برای درمان آن نیاز به طبیب پیدا مینمائید و برای پوشش بدن محتاج به بزّاز و خیّاطید و برای تأمین مواد غذائی لازم به دیگران که هر یک تخصّصی در کار خویش دارند احتیاج خواهید داشت. بنابراین مراجعه به متخصّص مسألهای است که بخشی عظیم از زندگی ما را فرا گرفته است، و از سوئی نیازی هم نیست که ما بدانیم مثلاً بیماری ما که در اثر تورّم غدّه تیروتید است این غدّه اصلاً چیست و جرّاحی به چه ترتیبی روی آن انجام میگیرد و یا داروهای تجویز شده چه فعل و انفعالات شیمیائی روی موضع درد خواهند داشت، ما تنها کاری که میکنیم دستورات پزشک را بیچون و چرا میپذیریم و عمل مینمائیم و این خود تقلید است که عبارت است از قبول قول یگران بدون دانستن دلیل آن، بنابراین تقلید مسألهای عقلی است و اختصاص به مکتب و مذهبی خاص ندارد، انسان در هر موردی که نیاز به چیزی داشته باشد اگر خود در آن مورد، متخصّص نباشد، بحکم عقل به متخصص آن باید مراجعه نماید و لذا عُقلا هم در سرتاسر عالم همین گونه عمل مینمایند. در امور مذهبی و احکام شرعی هم که انسان به فقیه و مجتهد مراجعه نموده و از او تقلید مینماید، روی همین قاعده و قانون عقلائی است. کسی که بدون داشتن تخصّص فقهی به نظر خویش عمل نماید مانند بیماری است که با وجود طبیب بر طبق نظریه خود، به درمان خویش بپردازد و دارو تهیه نماید، اگر در نتیجۀ این درمان نادرست، بدرود زندگی گوید در قیامت جای عذری برایش نیست، همینطور فردی که بدون توجه به نظریات و فتاوای مجتهد به انجام اعمال مذهبی بپردازد، اعمال او باطل بوده و در قیامت مورد مؤاخذه قرار خواهد گرفت. ولی چنانچه گفتیم در مورد اصول اعتقادی تقلید از دیگران جایز نیست و این خود یکی از نقاط تفاوت میان اصول دین و فروع است، البته در فروع دین هم اگر انسان به مرحله اجتهاد برسد، دیگر تقلید بر او جایز نیست، لذا هنگامی که علما در شاگردانشان قدرت اجتهاد میبینند در اجازه نامه اجتهاد او مینویسند: یحرم علیه التقلید- تقلید بر اوجایز نیست. «و من یسلم وجهه الی الله و هو محسن فقد استمسک بالعروة الوثقی والی الله عاقبة الامور» (سوره لقمان- آیه 22) هرکس که با تسلیم و رضا بسوی خدا روی آورد و نیکوکار باشد پس به محکمترین دستگیره الهی چنگ زده و همانا پایان کار بسوی خدا است. توجه به پروردگار هر کس باید توجّه باطنی او به «الله» باشد، یعنی فکر و مغز و روحش در برابر دستورات الهی تسلیم و فرمانبردار باشد. قرآن در این آیه شریفه، از اعتقاد و تسلیم مزبور به «تسلیم وجه» تعبیر نموده است، البته وجه به معنی چهره و رخ میباشد ولی در اینجا منظور، روی قلب است، یعنی دل به چیزی جز فرامینِ «الله» نسپرد و متوجه غیر او نباشد، سپس اضافه مینماید: «و هو محسن» ممکن است کسی در مرحله اعتقاد چیزی را بپذیرد اما طبق آن اعتقاد عمل ننماید، و لذا آیه میفرماید، هم از نظر اعتقادی پذیرای دستورات و فرمودههای الهی باشدو هم در مرحله عمل به مقتضای عقیدهاش عمل نماید. چنانچه در آیات دیگر ایمان و عمل صالح در کنار هم آمده است. پس اگر انسان این دو را دارا باشد به حلقه محکم و ناگستنی دست یافته است و باصطلاح هم از حکمت نظری برخوردار گردیده و هم به حکمت عملی رسیده است. «عروه» در زبان عربی به معنی حلقه است و «وثقی» به معنی محکم و مطمئن میباشد. پس تمسّک به «عروة الوثقی» به معنای چنگ زدن و گرفتن آن حلقه معنوی است که انسان را از سقوط در عذاب آخرت و بدبختیهایی که معلول گرایشهای شرک آلود میباشد، رهائی میبخشد و به بهشت میرساند. عاقبت امور به سوی خدا است «والی الله عاقبة الامور»: عاقبت و خاتمۀ امور بسوی «الله» است. امر گاهی به معنی کار است، یعنی در نهایت خداوند به پاداش و کیفر آنها رسیدگی مینماید و گاه به معنی «شیء» است، یعنی همه اشیاء بسوی خدا میروند و صیرورت هر چیز به جانب «الله» است و گاه به معنی فرمان است، خداوند صاحب دستور واقعی است و هر کس در دنیا حکم و دستوری میدهد، باید نشأت گرفته از دستور او باشد، پیامبران هم فرامینشان را از خدا گرفته و به مردم ابلاغ مینمایند، اگر فقیه هم ولایت دارد، حکم او لازم الأجرا است برای اینکه برداشت او از کتاب خدا و سنت پیامبر است و لذا در جای دیگر قرآن میفرماید: «وله الحکم» حکم و فرمان برای خدا است، یعنی جز فرمان او فرمانی نیست، پس اطاعت از غیر آن لازم نمیباشد. رئیس جمهور، دولت، مجلس و هر فرد و ارگانی هم که از سوی ولّی فقیه و رهبر منصوب شود، از این نظر موافقت دستور آنها لازم است که با ولایت فقیه ارتباط مییابد. پس همه فرمانها به خداوند منتهی میگردد. معنی اول هم با آیه قابل انطباق است، زیرا خداوند است که در نهایت به اعمال نیک و بد، پاداش و کیفر میدهد، و در قیامت به حساب عمل هر کس رسیدگی خواهد نمود، معنی دوم که امر در آیه به معنی «شیء» باشد نیز صحیح است چه اینکه تمام موجودات این جهان از کوچکترین ذرات اتم تا بزرگترین کهکشانها وجود و حرکتشان را از خداوند گرفته و در نهایت به دستور او پایان مییابند و در سوره مبارکه «تکویر» به چنین نهایتی اشاره شده است «اذا الشمس کوّرت و اذا النجوم انکدرت... هنگامی که خورشید تاریک و ستارگان تیره شوند... ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 397 |