تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,304 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,229 |
بررسی آیه میثاق | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1365، شماره 60، آذر 1365 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن بررسی آیه میثاق آیة الله جوادی آملی از آیاتی که برای فطری بودن معارف الهی استدلال شده است، آیه 172 و 173 از سوره اعراف میباشد. «و اذ اخذربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیمة انّآ کنا عن هذا غافلین. او تقولوا انما اشرک آباؤنا من قبنل و کنّاذریة من بعدهم افتهلکنا بما فعل المبطلون». به خاطر بیاور زمانی را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت (و فرمود) آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری! گواهی میدهیم (چرا گواهی گرفت؟) برای اینکه روز قیامت نگوئید ما از این غافل بودیم (و اطلاعی از خداشناسی نداشتیم). یا نگوئید پدران ما قبل از ما بت پرستی را اختیار کردند و ما هم فرزندانی بعد از آنها بودیم (و با روش اعتقادی دیگر آشنائی نداشتیم) آیا ما را به آنچه باطل گرایان (پیش از ما) انجام میدادند، مجازات مینمائی؟ چنانچه در بحث گذشته بیان شد، از آیات یاد شده چنین استفاده میشود که طوری از بنی آدم میثاق گرفته شده است که هیچ راهی برای احتجاج آنان در قیامت باقی نماند، نه برای تابعین و نه برای متبوعین، زیرا منشأ خلافکاری در انسان یا عامل درونی است و یا عامل بیرونی و یا احیاناً هر دو، زمینه انحراف او را فراهم میسازند. قرآن کریم در این آیات از عامل نخست به عنوان «غفلت» یاد نموده و از عامل دوم به عنوان «تبعیّت» نام برده است، و فلسفه اخذ میثاق را چنین بیان فرموده که: روز قیامت کسانی که از طریقه توحید به انحراف گرائیدهاند، نگویند ما از آیات توحیدی غفلت داشتیم و یا تربیت خانوادگی و جوّ شرک آلود اجتماعی ما را به تبعیت واداشت، زیرا همه مردم آیة الله جوادی آملی تعهّد و میثاق یکتاپرستی بستهاند بطوری که حجّت بالغه الهی بر همگان تمام شده است، و چنین نبود که فردی از آنان استثنا شده و یا در اخذ میثاق نقطه ابهام و یا خطایی وجود داشته باشد، تا در نتیجه جای عذر و بهانه برای مشرکان وجود داشته باشد. بنابراین نه غفلت میتواند عذر شرک ورزیدن به ساحت اقدس ربّ العالمین به حساب آید و نه تبعیّت، چرا که راه صحیح به همه انسانها ارائه شده است. این ظاهر آیه شریفه است، حال بازگردیم به سؤالی که در بحث گذشته، مطرح نمودیم و آن سؤال این است که: در چه موطنی اخذ میثاق به عمل آمده است؟ در این رابطه سؤالات دیگر نیز مطرح است که باید به آنها پاسخ گفت. مکان اخذ میثاق در مورد سؤال نخست باید گفت آنچه قدر متیقّن است این است که آن موطن که جای اخذ میثاق است، موطنی است که جای اشتباه نیست بلکه «موطن العصمه» است، و علمی که در آنجا حاصل میگردد علمی است که هیچ گونه جهل در آن راه ندارد و سهو و نسیان بر آن عارض نمیشود و بهمین دلیل کسی نمیتواند در روز قیامت ادّعا نماید که من از آن غافل بودم، ولی آن موطن کجا است؟ بعداً باید روشن شود، فعلاً درباره خصوصیات آن موطن سخن میگوئیم، اگر آن موطن نظیر موطن دنیا جای نسیان و اشتباه باشد، یا موطنی باشد که اخذ میثاق درست درک نگردد، و یا از روی غفلت چیزی را تصور و یا تصدیق نمایند، دیگر آن موطن، موطن انتباه و حجّت بالغه الهی نخواهد بود. ارکان میثاق سؤال بعدی این است که در آن موطن چه دیدند که «بلی» گفتند؟ در پاسخ به این سؤال بگوئیم: میثاق دارای چند رکن است: 1- میثاق گیرنده. 2- کسی که میثاق و تعهّد میسپارد. 3- محور میثاق. 4- و 5 محتوا و شاهد میثاق. میثاق گیرنده و میثاق دهنده در این موطن انسان و خدا است و زمینه و محور میثاق مسئله ربوبیت است و شاهد و موطن میثاق نیز خود انسان میباشد و محتوای میثاق هم که در سند درج میگردد، همان مطلبی است که در قرآن- که سند این میثاق است- بیان شده است. بنابراین تمام ارکان میثاق مشخّص شده است. حال باید دید در آن موطن که چنین میثاقی به عمل آمد شهادت مردم بر چه واقع شد؟ یعنی چه دیدند که به آن شهادت دادند؟ در آیه شریفه چنین میخوانیم: «واشهدهم علی انفسهم الست بربّکم قالوا بلی» شهادت به ربوبیّت دادند، ولی آیه «الله» را مشاهده نمودند که به ربوبیت او شهادت دادند؟! همانطوری که در مورد لقاء الله در قیامت آمده «یا ایها الانسان اِنک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه» و یا چیز دیگری غیر از خدا را دیدهاند که با دیدن او خدا را مشاهده نمودهاند؟ باید دید که این مسأله از خود آیه به روشنی بدست میآید و یا اینکه در آیه ابهامی وجود دارد و معلوم نیست چه دیدند که شهادت به ربوبیت حضرت حق تعالی دادند؟ ابهام در قرآن نیست بدون تردید در سرتاسر آیات قرآنی نقطهای تاریک و مبهم وجود ندارد، قرآن کتاب نور، کتاب تبیان و کتاب معارف است و این معارف باید بطوری بیان شده باشد که قابل استفاده و فراگیری باشد پس اگر ما در فهم آیهای با اشکال مواجه میشویم، کوتاهی از جانب ما است که از اهلش نیاموختهایم. «انّما یعرف القرآن من خوطب به» امیرالمؤمنان (ع) میفرمود: تمام معارف در قرآن جمع است ولی خود سخن نمیگوید و من سخن گوی قرآنم، و اگر در قرآن آیۀ متشابه وجود دارد آنهم به کمک محکمات قابل فهم و درک است. و لذا میفرماید «کتابٌ احکمت آیاته» سرتاسر قرآن محکمات است چرا که وقتی متشابهات در دامن محکمات که امّ الکتاب است قرار گرفت، محکمات خواهد شد، چنانچه کودک در دامن مادرش رشد مینماید و برومند میشود. نیاز انسان پس در آیه مورد نظر نقطه ابهامی نیست، «و اشهدهم علی انفسهم» کاملاً توضیح میدهد که مشاهَد و مُشاهِد کیست، خداوند خود انسانها را شاهد خویشتن خویش قرار ساخته است، در این جمله «واشهدهم علی انفسهم الست بربکم» چیزی در تقدیر نیست، خود الفاظ و کلمات موجود همین معنا را افاده مینمایند. شما هنگامی که در بهار به باغی قدم میگذارید و میبینید درختها و گلهای باغ پژمرده و برگهایشان رو به زردی نهاده است، نیاز آنها را به آب احساس مینمائید، این احساس برای شما از کجا پیدا میشود؟ بدون تردید حالت پژمردگی درختان و گلهای باغ، به وضوح گویای نیازشان به آب است و به اصطلاح زبان حالشان این است که ما تشنهایم و احتیاج به آب داریم، اگر خود آنها را میدیدند چه میگفتند؟ آیا سخنی جز این داشتند؟ انسان موجودی است سراپا نیاز و این احتیاج ذاتی او است و همانگونه که درختانِ تشنه نیازمند به درختانی تشنه، امثال خویش نیستند، انسان نیز نیازمند، محتاجی چون خود نمیباشد، بلکه نیازمند به غنی بالذّات است که حق تعالی است. امام سجاد در این رابطه سخنی لطیف دارد، میفرماید: «طلب المحتاج من المحتاج سفاهة و ضلاله» درخواست نیازمند از محتاجی مثل خویش، ناشی از نادانی و گمراهی است. انسانی که راه را به نادانی گم کند و در بیراهه حرکت نماید هرگز به مقصد و مقصود خود نمیرسد، بنابراین انسان که خویشتن را میبیند، خود را موجودی سرتاپا نیاز مییابد و این نیاز او را به سوی شناخت غنی بالذات رهنمون میگردد و چنین است که با زبان حال و مقال، شهادت به ربوبیّت خدای بینیاز میدهد، همانگونه که اگر چمنی تشنگی و پژمردگی خود را احساس نماید، نیازش را به باغبان اظهار مینماید. پس چگونه ممکن است انسان خویش را ببیند ولی خدایش را نبیند؟ و چون خود را میبیند صحنه میثاق سپردن را دیده است. بنابراین هم شاهد است و هم طرف میثاق و اگر «وشهد و اعلی انفسهم» در مورد قیامت وارد شده برای آن است که در یک جا تعهّد سپرده است و این اقرار در آنجا بصورت شهادت ظهور مینماید زیرا قیامت جای ادای شهادت است نه روز تحمّل شهادت. مراحل شهادت هر شهادت دو مرحله دارد: مرحله نخست، مرحله تحمّل است و حضور است و مرحله دوم، مرحله ادای شهادت است پس تا شاهد در صحنه شهادت حضور نداشته باشد، و شاهد حادثه نباشد، نمیتواند شهادت بدهد، و چنانچه توضیح دادیم هر انسانی خود شاهد نیازش به پروردگار بینیاز است و با دیدن خود، خدا را میبیند، انسان پیش از آنکه به خویشتن خویش بنگرد، از خود غافل است ولی چون به خویش نگریست میبیند بندهای است محتاج پروردگار و مخلوق او، گل اگر درک و شعور میداشت میفهمید که حیاتش مدیون باغبان است، و چون این مشاهده انسان به علم حضوری است نه علم حصولی، و چون عبودیّت، پیوند با ربوبیّت است ممکن نیست عبودیّت خود را بنگرد ولی ربوبیت ربّ العالمین را نبیند و لذا پس از مشاهده خویش و سؤال «الست بربّکم» پاسخ میدهد: «بلی» آری! تو پروردگار ما هستی. ولی وقتی انسان از خویش غفلت کند خدا را از خاطر خواهد برد، و همچون «قارون» که میگفت «انما اوتیته علی علم» مال و ثروتش را دست آورد توانائی علمی خود میداند، و اگر از قارون پائینتر باشد باز به دیگران تکیه میکند و به خداوند احساس نیاز نمینماید، این قبیل افراد همانهائی هستند که امام سجاد از آنها تعبیر به ابلهان گمراه مینماید، چه اینکه راه خداشناسی از خود انسان و مطالعه در خویشتن آغاز میگردد و هنگامی که انسان از این صراط حرکت نکرد به بیراهه افتاده و گمراه میشود و در نتیجه هرگز به شناخت خداوند نخواهد رسید. بدین ترتیب میبینیم آنچنان این موطن مشخص و روشن است و هیچ نقطه تردید و ابهامی در آن موجود نیست که تربیتهای غلط محیط خانواده و یا جوّ فاسد اجتماعی نمیتواند آن را تحت تأثیر قرار داده و برای انسان در قیامت جای عذر و احتجاجی باقی بگذارد. از این رو قرآن کریم در سوره مبارکه حج آیه (3) میفرماید: «و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم و یتّبع کل شیطان مرید» بعضی مردم در معارف الهی بدون تحقیق به جدال میپردازند و از هر شیطان گمراه گری متابعت مینمایند. چنانچه میبینیم در آیه شریفه متابعت کورکورانه را متابعت از شیطان شمرده است، پس آنهائی که به خویشتن خویش نمینگرند تا «الله» را ببینند، بلکه تحت تأثیر محیط خانواده و یا جوّ جامعه قرار گرفته و به پیروی از پدران و نیاکان میپردازند متابعت آنها همان متابعت شیطانی است. در سوره لقمان نیز در آیات (20 و 21) بهمین مسأله اشاره شده است. «و من الناس من یجادل فی الله بغیر علم ولاهدی ولا کتاب منیر و اذ قیل لهم اتبعواما انزل الله قالوا بل نتبع ما وجدنا علیه اباءنا اولوکان الشیطان یدعوهم الی عذاب السعیر» بعضی از مردم درباره خداوند مجادله مینمایند بیآنکه از دانش و هدایت و کتاب روشنگری برخوردار باشند، و چون به آنان گفته میشود از آنچه خداوند نازل نموده است پیروی نمائید، گویند بلکه از روشی که پدرانمان را بر آن یافتیم پیروی مینمائیم. آیا اگر شیطان آنان را به آتش دوزخ هم فرا بخواند، (باز پیروی خواهند نمود؟). امام صادق (ع) در این رابطه میفرماید: «ان الله خصّ عباده بآیتین من کتابه ان لایقولوا ما لایعلمون و ان لایردوا ما لایعلمون» خداوند درباره بندگانش در قرآن در دو آیه بخصوص فرموده است که آنچه را نمیدانند نگویند و نیز آنچه را دربارهاش اطلاعی ندارند رد ننمایند، یعنی باید این دو بر پایه تحقیق و علم باشد، چنین نباشد که به تبعیت از دیگران سخنی بگویند و یا سخن و روش و منشی را نداشته رد نماید و خلاصه زندگی انسان باید زندگی عالمانه و محققانه باشد چه تابع باشد و چه متبوع. در مورد خداشناسی که اصیلترین مسأله در حیات انسانها است نیز هر گونه تبعیت و پیروی کورکورانه محکوم است. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 96 |