
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,485 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,561 |
داستان بعثت رسول خدا (ص) | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1365، شماره 60، آذر 1365 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
داستان بعثت رسول خدا(ص) و کیفیت آن از نظر روایات اهل سنت حجة الاسلام وا لمسلمین رسولی محلاتی و اگر این روایت- و هر روایتی که در صحیح بخاری آمده صحیح است پس چرا قاضی عیاض که از بزرگان اهل سنت است در داستان وحی گفته: «لا یصحّ أن یتصوّر الشیطان فی صورة الملک و یلبس علیه الامر لا فی اول الرسالة و لا بعدها، و الاعتماد فی ذلک علی دلیل المعجزة بل لایشکّ النبیّ انّ مایأتیه من الله هو الملک و رسوله الحقیقی، اما بعلم ضروریّ یخلقه الله له، أو ببرهان جلیّ یظهره الله لدیه لتتم کلمة ربّک صدقاً و عدلاً لا مبدّل لکلمات الله»[1] یعنی صحیح نیست که شیطان در صورت فرشته برای او متصور شود و امر را به او مشتبه سازد نه در آغاز رسالت و نه بعد از آن اعتماد در اینجا بر معجزه است، بلکه پیامبر شک نمیکند که آنچه از جانب خداوند بر او نازل گشته فرشته و رسول حقیقی است یا بعلمی ضروری که خدا در او آفریده یا برهانی آشکار و جلی که خدا بر او آشکار کند تا کلمه خود را بر او تمام سازد... که تغییر دهندهای بر کلمات خدا نیست! و پیش از این نیز از قاضی عیاض گفتاری در اینباره نقل کردیم! و آیا امثال قاضی عیاض این روایت را دیده و این سخن را گفتهاند... و نظینر همین عقیده و گفتار را مرحوم علامۀ طبرسی (ره) در مجمع البیان بدنبال حدیثی که از دانشمندان اهل سنت روایت کرده و ذکر اضطراب و نگرانی رسول خدا(ص) بدنبال نزول وحی بر آنحضرت در آن آمده، فرموده است که ما متن حدیث و گفتار آن دانشمند بزرگ را برای مزید اطلاع خوانندگان محترم ذیلاً نقل میکنیم: ایشان در ذیل تفسیر آیه: «یا ایها المدثر» چنین گوید: «قال الأوزاعیّ: سمعت یحیی بن أبی کثیر یقول: سألت أبا سلمة أیّ القرآن اُنزل من قبل قال: «یا أیّها المدّثّر» فقلت: أو «اقرء باسم ربّک»؟ فقال: سألت جابربن عبدالله أیّ القرآن: اُنزل قبل؟ قال" «یا أیّها المدّثّر» فقلت: أو «اقرء»؟ قال جابر: اُحدّثکم ما حدّثنا رسول الله (ص)، قال: جاورت بحراء شهراً، فلمّا قضیت جواری نزلت فاستبطنت الوادی فنودیت، فنظرت أمامی و خلفی و عن یمینی و عن شمالی فلم أرأحداً، ثمّ نودیت فرفعت رأسی فإذا هو علی العرش فی الهواء، یعنی جبرئیل (ع)، فقلت: دثّرونی دثّرونی فصبّوا علیّ ماءً، فأنزل الله عزّوجلّ: «یا أیها المدّثّر» و فی روایة: فخشیت منه فرقاً حتّی هویت ألی الأرض، فجئت إلی أهلی فقلت: زمّلونی، فنزل: «یا ایها المدّثر* قم فأنذر» أی لیس بک ما تخافه من الشیطان، إنّما أنت نبیّ فأنذر الناس و ادوعهم إلی التوحید» و سپس در ردّ این گفتار نابجا فرموده: «و فی هذا ما فیه،لأنّ الله تعالی لایوحی إلی رسوله إلاّ بالبراهین النیّرة والآیات البیّنة الدلّة علی أنّ ما یوحی إلیه إنّما هومن الله تعالی، فلا یحتاج إلی شیءٍ یُفرَّع و لا یَفزّع ولا یفرق»[2] یعنی و اشکال این حدیث روشن است، زیرا خدای تعالی به پیامبر خود وحی نمیکند مگر با برهانهای روشن و آیات آشکاری که دلالت دارد بر اینکه آنچه بر او وحی شده از جانب خدای تعالی است، پس نیازی به چیز دیگر نیست و چنان نیست که کسی او را بترساند و مضطرب سازد و نگران شود و بترسد! باری بهتر آن است که سخن را درهم پیچیم و تحقیق و بررسی بیشتر را در باب نقد جملات این حدیث بعهدۀ خوانندۀ محترم بگذاریم، ولی این نکته را نمیتوانیم ناگفته بگذاریم که راسیت جای بسیار تأسف است که دربارۀ مهمترین مسئلۀ اعتقادی ما یعنی مسئله وحی و نبوت که سرآغاز همۀ مسائل دیگر است باید امثال اینگونه روایات در کتابهائی همچون صحیح بخاری و مسلم که نزد بسیاری از مسلمانان تا بدان درجه اعتبار دارند که نووی دربارهشان گوید: «و هما أصحّ الکتب بعد القرآن»[3] و این دو کتاب پس از قرآن کریم صحیحترین کتابها است. و بر طبق همین رویات مقام والا و عظیم رسول خدا(ص) را تا بدان حدّ پائین آورده که در هنگام دریافت وحی الهی و انجام رسالت تاریخی و جهانی خود اینگونه دچار تردید و دودلی بشود؟ و برای رفع تردید خود ناچار به خدیجة و ورقة بن نوفل و دیگران متوسل شود، و در اثر «فترت» وحی و انقطاع موقت آن به آن اندازه دچار هیجان و اضطراب شود که چندین بار تصمیم به انتحار و خودکشی بگیرد و... و... و با این روایات صحیحة و معتبرۀ خود! بهترین بهانه و دستاویز را بدست دشمنان اسلام بدهند که آغاز وحی رسول خدا(ص) را با تایید امثال ورقة بن نوفل که بگفتۀ آنها- و امثال همین روایات- سالها بدین نصرانیت درآمده و در این آئین علوم زیادی را کسب کرده بود، توأم کنند... و حالت شک و تردید را در آنچه بر رسول خدا نازل میشد وارد سازند! و مقام رسول خدا(ص) را تا سر حدّ یک انسانی چنانی با آن حالات و اعمال تنزّل دهند! و امثال این سخنان! تحلیلی دربارۀ این روایات: در اینجا ما به یک جمع بندی رسیدهایم که برای ما احتمالاتی را بوجود آورده و نقل آن خالی از فایده نیست و شاید شما هم این احتمالات را بعید ندانسته و به پسندید و آن این است که با توجه به اینکه راوی این حدیث عروة بن زبیر و اسماعیل بن ابی حکیم از آل زبیر بودند احتمالات زیر بنظر میرسد: 1- عبدالله بن زبیر و زبیریان چند سالی در مکه و مدینه و قسمتی از خاک عراق حکمرانی داشتند و خود را بعنوان جانشینان پیغمبر اسلام و وارثان خلافت آن حضرت جا زده بودند، در مقابل رقبای خود از بنی هاشم و بنی امیه و بنی عباس برای خود فضیلت تراشی میکردند و حدیثهائی برای خانواده و فامیل خود جعل میکردند تا خود را از دیگران به اسلام و پیامبر بزرگوار اسلام نزدیکتر از دیگران معرفی کنند... و شاهد بر این مطلب میتواند همان حدیث جعلی قبلی باشد که در مذمّت عباس و علی (ع) جعل کرده بود بدان خاطر که علویّان و بنی عباس رقبای ایشان بودند. 2- زبیر بن عوام برادرزاده خدیجه (س) است که نسبشان به بنی اسد بن عبد العزی میرسد و عوام پدر او برادر خدیجه بوده و ورقة بن نوفل هم پسر عموی خدیجه که همگی از همان تیره بنی اسد بن عبدالعزی است، و این خبرسازان حرفهای برای اینکه فضیلتی برای حضرت خدیجه (س) و ورقة بن نوفل بتراشند این سخنان را به ایشان نسبت داده تا آنها را در تحکیم اساس اسلام سهیم سازند، اگر چه در این میان مقام والای رسول خدا(ص) نیز مخدوش گردد و شاید ندانسته و بیتوجه به اینطرف قضیه یعنی خدشهدار شدن مقام رسول خدا(ص) نیز اینکار را کردهاند و تعمّدی در اینکار نداشتهاند... 3- در مورد عایشه نیز همانگونه که قبلاً گفته شد خاله عروة بن زبیر بوده و عروة بن زبیر همانگونه که شنیدید احدی را از او داناتر بعلم فقه و طب و شعر نمیدانسته و از این رو شاید عایشه درباره ماجرای وحی اظهار نظری کرده و عروه روی همان عقیدهای که به وی داشته آنرا بعنوان یک روایت مسلمی از او نقل کرده تا ضمناً یکی از بهترین حدیثهائی را که خالهاش شنیده در این باب اظهار کرده باشد...و روی این جهات احتمال جعل در این روایات بعید نیست و انگیزه آن نیز همینها بوده که خواندید، و الله العالم. و در پایان لازم است نظری هم به روایات شیعه در باب وحی بیندازیم و به بینیم آنها داستان وحی و آغاز نبوت رسول خدا (ص) را چگونه روایت کردهاند. از آنجمله از أمیرالمؤمنین (ع) در نهج البلاغه نقل شده که دربارۀ داستان وحی و آغاز آن در روزهای نخست بعثث فرموده: ولم یجمع بیت واحد یومئذ فی الاسلام غیر رسول الله (ص) خدیجۀ و أنا ثالثهما، أری نور الوحی و الرسالة، و أشمّ ریح النبوّة، و لقد سمعت رنّة الشیطان حین نزل الوحی علیه صلی الله علیه و آله، فقلت: یا رسول الله ما هذه الرنّة؟ فقال: هذا الشیطان قد أیس من عبادته إنّک تسمع ما أسمع، و تری ما أری، إلاّ أنّک لست بنبیّ، و لکنّک وزیر، و إنّک لعلی خیر[4] - و گرد نیاورد خانهای احدی را آنروز در اسلام جز رسول خدا(ص) و خدیجة ومن نیز سومی آنها بودم که نور وحی و رسالت را میدیدم و بوی نبوت را استشمام میکردم و بخوبی صدای نالۀ شیطان را شنیدم در آنهنگامی که وحی بر رسول خدا(ص) نازل شد و عرض کردم: ای رسول خدا این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان است که از پرستش خود نومید گشته، تو هم میشنوی آنچه را من میشنوم و میبینیم آنچه را من میبینیم جز آنکه تو پیامبر نیستی ولی تو وزیر وکمککاری و تو برخیر و خوبی هستی! و همانگونه که ملاحظه میکنید امیرالمؤمنین (ع) در این خطبه به وضوح و صراحت جریان را بگونهای ترسیم فرموده و گزارش میدهد که گذشته از اینکه رسول خدا(ص) نور وحی را مشاهده میفرمود و صدای نالۀ شیطان را تشخیص میداد، خود آنحضرت یعنی علی (ع)- آن شاگرد ممتاز مکتب آنحضرت- نیز صدای ناله شیطان را میشنید آندورا با یکدیگر اشتباه نمیکرد...! و این هم روایت دیگری که مجلسی (ره) در کتاب بحارالانوار از امالی شیخ روایت کرده که برخی از اصحاب امام صادق (ع) جریان وحی را که از آنحضرت میپرسد که چگونه رسول خدا(ص) گاه میفرمود: این جبرئیل است که بمن چنین و چنان میگوید، و گاه در حال وحی به حال بیهوشی و اغماء میافتاد؟ امام (ع) در پاسخ او فرمود آن حالت رسول خدا(ص) و آن سنگینی که احساس میکرد در هنگامی بود که خدای تعالی بدون واسطۀ جبرئیل با آنحضرت سخن میگفت، ولی هنگامی که جبرئیل با آن بزرگوار سخن میگفت چنین حالتی بر آنحضرت عارض نمیشد و خیلی عادی میفرمود: این جبرئیل است! و جبرئیل چنین گفت: و این هم متن حدیث شریف که خلاصۀ ترجمهاش را شنیدید. الحسین بن إبراهیم القزوینیّ، عن محمّد بن وهبان، عن أحمد بن إبراهیم بن أحمد، عن الحسن بن علیّ الزعفرانّی،عن البرقّی، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن هشام بن سالم، عن أبی عبدالله (ع) قال: قال بعض أصحابنا: أصلحک الله أکان رسول الله (ص)یقول: قال جبرئیل، و هذا جبرئیل یأمرنی، ثمّ یکون فی حال أخری یغمی علیه؟ قال: فقال أبوعبدالله (ع): إنّه إذا کان الوحی من الله إلیه لیس بینهما جبرئیل أصابه ذلک لثقل الوحی من الله، و إذا کان بینهما جبرئیل لم یصبه ذلک فقال: قال لی جبرئیل، و هذا جبرئیل.[5] و بلکه در پارهای از روایات آمده است که جبرئیل هیچگاه بدون اجازۀ قبلی نزد رسول خدا(ص) نمیآمد، و هر گاه نیز که اجازه میگرفت هنگام ورود با کمال ادب و مانند بندهای در حضور آنحضرت جلوس میکرد، که این هم متن آن حدیث دیگر که شیخ صدوق(ره) در کتاب علل از امام صادق (ع) روایت کرده: عن أبی عبدالله (ع) قال: کان جبرئیل إذا أتی النبیّ صلی الله علیه و آله قعد بین یدیه قعدة العبد، و کان لایدخل حتّی یستأذنه.[6] اکنون بنگرید «تفاوت ره از کجا است تا بکجا» و چه اندازه فرق است میان روایات اهل سنت و روایات شیعه در معرّفی جبرئیل و رسول خدا(ص) و داستان وحی و ورود فرشتۀ وحی بر رسول خدا(ص)؟ و خود قضاوت کنید! و این نیز حدیث دیگری در این باره که عیاشی در تفسیر خود آنرا از زراره از امام صادق (ع) روایت کرده است. «عن زرارة قال: قلت لأبی عبدالله (ع): کیف لم یخف رسول الله (ص)فیما یأتیه من قبل الله أن یکون ذلک ممّا ینزغ به الشیطان؟ قال: فقال: إنّ الله إتّخذ عبداً رسولاً أنزل علیه السکینة والوقار، فکان یأتیه من قبل الله عزّوجلّ مثل الّذی یراه بعینه».[7] زارة گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: چگونه رسول خدا(ص) در آنچه بر او از سوی خدا نازل میگشت ترس آنرا نداشت که از وساوس شیطان باشد؟ امام (ع) فرمود: براستی که خدا هر گاه بندهای را به رسالت انتخاب میکند آرامش و وقار خود را بر او فرو میفرستد، بدانگونه که هر چه از جانب خدای عزوجل بر او نازل گردد همانند چیزی است که به چشم خود میبیند... در این حدیث این مطلب که رسول خدا(ص) در مورد وحی الهی هیچگونه شک و تردیدی بخود راه نمیدهد مسلّم فرض شده و علّت آنرا زارة میپرسد؟ و این هم روایتی دربارۀ ماجرای بعثت رسول خدا(ص) که چون راوی و سندی ندارد چندان معتبر نیست ولی ناقل آن مرحوم ابن شهر آشوب است که در مناقب آنرا روایت کرده که میگوید: و روی أنّه نزل جبرئیل علی جیاد أصفر و النبیّ (ص) بین علیّ (ع) و جعفر، فجلس جبرئیل عند رأسه، و میکائیل عند رجله، و لم ینبّهاه إعظاماً له، فقال میکائیل: إلی أیّهم بعثت؟ قال: إلی الأوسط، فلّما انتبه أدّی إلیه جبرئیل الرسالة عن الله تعالی، فلمّا انتبه أدّی إلیه جبرئیل الرسالة عن الله تعالی، فلمّا نهض جبرئیل لیقوم أخذ رسول الله (ص) بثوبه ثمّ قال: ما اسمک؟ قال: جبرئیل، ثمّ نهض النبیّ (ص)لیلحق بقومه فما مرّ بشجرة ولا مدرة إلّاّ سلَمت علیه و هنّأته، ثمّ کان جبرئیل یأتیه ولا یدنو منه إلاّ بعد أن یستأذن علیه، فأتاه یوماً و هو بأعلی مکّة فغمز بعقبه بنا حیة الوادی فانفجر عین فتوضّأ جبرئیل، و تطهّر الرسول، ثمّ صلّی الظهر و هی أوّل صلاة فرضها الله عزّوجلّ؛ و صلّی أمیرالمؤمنین (ع) مع النبیّ (ص)، و رجع رسول الله (ص) من یومه إلی خدیجة فأخبرها، فتوضّأت وصلّت صلاة العصر من ذلک الیوم[8] - و روایت شده که جبرئیل بر اسبی زرد رنگ (و یا در مکانی بنام جیاد) بر آن حضرت نازل گشت و رسول خدا (ص) میان علی (ع) و جعفر خفته بود، پس جبرئیل در کنار سر آنحضرت نشست و میکائیل در کنار پای او بخاطر عظمت و بزرگی آنحضرت وی را بیدار نکردند، میکائیل گفت: بسوی کدامیک از اینان مبعوث گشتهای؟ گفت: به این که در وسط خفته! و چون رسول خدا (ص) از خواب بیدار شد جبرئیل رسالت خدای تعالی را به آنحضرت ابلاغ کرد، و چون جبرئیل خواست که برخیزد رسول خدا(ص) جامهاش را گرفت و بدون گفت: نام تو چیست؟ گفت: جبرئیل، آنگاه رسول خدا برخاست تا به قوم خود ملحق شود که به هیچ درخت و سنگی نمیگذشت جز آنکه بر او سلام کرده و مژدهاش میدادند. و پس از آن جبرئیل نزد او میامد ولی به آنحضرت نزدیک نمیشد تا از وی اذان بگیرد پس روزی در حالی که رسول خدا(ص) در بالای مکه بود به نزد وی آمد و در گوشهای از آن وادی جائی از زمین را فشار داد و چشمهای پدیدار شد تو جبرئیل وضوء گرفت و رسول خدا(ص) نیز تطهیر کرد آنگاه نماز ظهر را خواند، و آن نخستین نمازی بود که خدای عزوجل فرض کرد، و امیرالمؤمنین (ع) نیز با آنحضرت نماز خواند، و رسول خدا(ص) در همان روز به نزد خدیجه بازگشت و جریان را به او خبر داد و او نیز وضوء ساخته و نماز عصر را در همان روز خواند... و از روایت ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه که در داستان مجاورت رسول خدا(ص) در غار «حراء» میگوید: «... حتی جاءت السنة الّتی اکرمه الله فیها بالرسالة فجاور فی حراء شهر رمضان و معه اهله: خدیجة و علی بن ابیطالب و خادم لهم، فجاءه جبرئیل بالرسالة...»[9] معلوم میشود که علی (ع) و خدیجه نیز در ماجرای نزول وحی و بعثت و در غار حراء همراه رسول خدا (ص) بودهاند... ولی سند حدیث و مصدر آنرا متاسفانه نقل نکرده، و همین قدر در آغاز آن گفته: «و قد ورد فی الکتب الصحاح».
[1] . التمهید ج 1 ص 50. [2] . مجمع البیان، ج 1، ص 384. [3] التقریب نووی ص 3 (مطبوع در مقدمۀ شرح صحیح بخاری کرمانی چاپ بیروت). [4] نهج البلاغه خطبه 190. [5] . بحارالانوار ج 18 ص 268 و این هم پاسخی است به برخی از اهل سنت که خواستهاند روایت عایشه را توجیه کرده و آن حالت رسول خدا(ص) را که در آن حدیث آمده با روایت دیگری که در این باره رسیده که چون وحی بر آن حضرت نازل میشد حالت غش او را میگرفت... و این هم حدیث دیگری در این باره که در کتاب توحید صدوق(ره) (ص 102) آمده: «... عن عبید بن زارة، عن أبیه قال: قلت لأبی عبدالله (ع): جعلت فداک الغشیة الّتی کانت تصیب رسول الله (ص)إذا نزل علیه الوحی؟ قال: فقال ذلک إذا لم یکن بینه و بین الله آحد، ذلک إذا تجلّی له، قال: ثمّ قال: تلک النبّوة یا زرارة، و أقبل یتخشع». [6] . علل الشرایع ص 14 [7] . تفسیر عیاشی ج 2 ص 201 [8] . مناقب ج 1 ص 45. [9] . شرح نهج البلاغه ج 13 ص 208 ط جدید | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 161 |