تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,120 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,039 |
راز مهلت دادن به کفار | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1365، شماره 62، بهمن 1365 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تفسیر سورۀ لقمان قسمت بیست و پنجم راز مهلت دادن به کفار آیة الله مشکینی «نُمَتّعُهُم قَلیلاً ثُمّ نَضْطَرُّهُم اِلی عذابٍ غَلیظٍ» (سوره لقمان- آیه 24) اندکی از متاع دنیا را در اختیار آنان (کافران) میگذاریم و سپس به تحمل عذاب شدید (در آخرت) دچارشان مینمائیم. «نمتَّعهم قلیلاً» به معنی اندک بودن مدت انتفاع و بهرهبرداری از مواهب و نعمتهای زندگی است، و منظور قرآن، آن عدّه از مردمی میباشند که علی رغم مشاهده معجزات پیامبر و شنیدن پیام آسمانی او، راه کفر و عناد را در پیش گرفته و حاضر به پذیرش اسلام نبودهاند. چرا خداوند به کفّار فرصت میدهد؟ در اینجا این سئوال به ذهن میآید که: چرا خداوند متعال، اصلاً چنین فرصتی در اختیار کفّار قرار داده و به مجرّد سرپیچی از پذیرش پیام الهی به زندگی آمیخته به کفرشان پایان نمیدهد؟ صرف نظر از آیۀ فوق، این پرسش در مورد افراد فاسق نیز مطرح است که: چرا خداوند به اینگونه افراد که سراسر زندگانیشان به گناه و معصیت سپری میگردد، فرصت ادامه حیات میدهد، مثلاً هفتاد سال به یک شخص تبهکار عمر میدهد و او تمام این مدت طولانی را به فسق و فجور میگذراند؟ آیا بهتر نیست که هر چه زودتر به عمر این قبیل افراد پایان داده و یا حدّاقل، قدرت انجام گناه را از آنان سلب فرماید، تا گناهی از آنها سر نزند؟! پاسخ اشکال: این سئوال اختصاصی به کفّار عصر نزول این آیه ندارد بلکه میتواند در هر زمانی مطرح باشد، ولی پاسخ آن روشن است، چه اینکه خداوند پیش از خلقت انسان، پروندهای بنام «لوح محفوظ» برای جمیع افراد بشر گشوده و خصوصیات زندگی هر انسانی را که تا دامنه قیامت دیده بدنیا میگشاید و از آنجمله میزان روزی و مدت زمان حیات او را در آن ثبت و ضبر فرموده و آن را با فرشتگان در میان گذاشته است. بنابراین اگر پس از آمدن انسانی به دنیا و گرایش او به کفر و یا انجام معصیت، جان او را در نیمه راه زندگی بگیرد و یا بواسطه ابتلای به بیماری او را از استفاده از روزی معیّنش محروم گرداند، برخلاف وعده و نوشته خود عمل نموده و «کریم» یک چنین کاری انجام نمیدهد. و اگر چنین نماید، میتوانند فرشتگان بگویند: خداوندا! برای فلان انسان- مثلاً- هفتاد سال عمر تعیین نموده بودی، چرا فرصت پایان بردن این عمر طبیعی را به او ندادی؟ وآنگهی اگر مهلت به آنها ندهد، درباره آنان اتمام حجّتی ننموده است بلکه میتوانند در برابر خداوند احتجاج نموده و بگویند: پروردگارا! اگر به ما مهلت میدادی، سرانجام در اواخر زندگی به خود آمده و توبه مینمودیم و به صراط مستقیم دین باز میگشتیم، ولی هنگامی که مدت مقرّر عمر خویش را طی نمودند، و در عین حال بر همان کفر و عصیان خود باقی ماندند، خداوند در قیامت به آنها میفرماید: «اَوَلَمْ نُعَمِرّکم مایَتَذَ کَر فیهِ»[1] آیه من به شما آن مقدار عمر و زندگی نبخشیدم تا هر کس بخواهد تذکّر و پند گیرد؟ جبر یا اختیار پاسخ سوّم این است که خداوند این جهان را، جهان اختیار قرار داده است، و اگر به مجرّد پافشاری بر کفر، جان کسی را بگیرد و یا به صرفِ گناه، هر عضوی را که وسیله انجام آن گناه بوده است فلج نماید، در اینصورت سلب اختیار از مردم نموده و جهان اختیار به جهان اجبار تبدیل خواهد شد، چه اینکه دیگر مردم از ترس، ترک گناه مینمایند و کسی جرأت نافرمانی پیدا نمیکند، و در نتیجه انسان به آن تکامل مطلوب، در سایه عبادت اختیاری نخواهد رسید. خداوند در موارد مختلفی از قرآن کریم به این مسأله اشاره فرموده است که انتخاب راه هدایت و یا طریق ضلالت، به اختیار خود مردم است. در سوره «دهر» میفرماید: «اِنّا هَدَیناهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِراً وِ امّا کَفُوراً»[2]- ما ره اخیر و شر را به او نشان دادیم. و به انتخاب انسان است که کدامین راه را برگزیند، چه در مرحله امور اعتقاید و یا در مسائل عملی و اخلاقی. فرصت دنیوی اندک است بنابراین علّت مهلت دادن به کفّار در آیه شریفه روشن شد، ولی این مهلتها گاه بسیار طولانی است مثلاً نهصد سال به مردمی فرصت میدهد که شهری آنچنان در کمال استحکام بسازند که در دنیا نظیرش ساخته نشده باشد. «اِرَمَ ذاتِ العِمادِ، لَمْ یُخْلَقْ مٍِثْلُها فِی البِلادِ»[3]- آیا ندیدی که خدای تو. با مردم شهر «ارم» که صاحب قدرت بودند چه کرد؟ در صورتی که مانند شهر آنها بزرگی و استحکام شهری بنا نشده بود. در عین حال با اینهمه مهلت میفرماید: «نَعَمِتِّهُم قَلیلاً»- مهلت اندکی به آنها میدهیم، زیرا نهصد سال برای ما زمان زیادی به حساب میآید ولی از نظر خداوند- اندک و ناچیز است: «وَ اِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَاَلِفِ سَنَةٍ مِمّا تَعُدوْنَ»[4] یک روز نزد پروردگارت به اندازه هزار سال، از سالهائی است که شما محاسبه مینمائید. پس کم بودن این مهلت الهی نسبی است. و نیز در مقایسه با حیات اخروی، زندگی دنیا هر چند سالی هم که به طول انجامد بسیار اندک است، چنانچه زندگی در رحم مادر نسبت به زندگی دنیا دورهای کوتاه مدت به شمار میرود، زیرا انسان دارای چهار نوع و یا چهار دوره زندگی است. دورههای زندگی 1- زندگی در مدتی که دوران قبل از آمدن به دنیا را میگذراند و در رحم مادر است. 2- زندگی در دنیا که به مدت زندگی او، از تولد تا مرگ محدود میگردد. 3- حیات برزخی که در فاصله میان دنیا و آخرت قرار دارد. 4- حیات اخروی که با محشور شدن و حضور در قیامت آغاز شده و سپس انسان به جایگاهی که خود در دنیا برای خویش ساخته است رهسپار میشود، بهشت یا جهنم، و این حیات جاودانی و همیشگی است، پس زندگی انسان در دنیا اگر سالیان دراز هم به درازا کشد و عمر نوح پیدا نماید، باز در مقایسه با حیات پاینده آخرت کوتاه میباشد. پایان کفّار، عدابی دردناک سپس به کفّار هشدار میدهد تا بدانند که حیات آنها به همین چند روزه زندگی دنیا ختم نمیگردد، بلکه در آن جهان بطور جاویدان خواهند زیست و به حساب عقاید و اعمالشان بصورت دقیق رسیدگی میشود: «ثُمَ نَضطّرهم اِلی عذابٍ غلیظٍ» آنچه با عمر دنیوی انسان پایان میگیرد طغیانها و عصیانهای او است. سپس در آخرت به تحمّل عذاب شدید مجبورشان خواهیم نمود، البته این شدت، همچنانکه به شدّت کمّی یعنی به طولانی بودن مدت تحمّل عذاب اشاره دارد، به شدت کیفی یعنی به دردناک بودن آن نیز توجه میدهد. بعضی از مفسرین گفتهاند: خداوند میخواهد به کفّار بفرماید خیال نکنید در دنیا از حیطۀ قدرت ما خارجید و هر کاری که بخواهید میتوانید به میل خویش انجام دهید، بلکه ما چنین خواستهایم که این فرصت چند ساله زندگی را به منظور آزمایش و اتمام حجّت در اختیار شما قرار دادهایم. قیمومیّت خداوند یکی از نامهای خداوند «قیّوم» است و معنایش این است که خدا حافظ و نگهدارنده تمام عالم است و هر حرکت و سکون موجودی در دایره نامحدود قدرت او انجام میگیرد. بهترین مثالی که بتواند این مسأله را به ذهن ما نزدیکتر سازد، سلطۀ روح انسان نسبت به بدن است که چگونه بدن با اراده و خواست روان، میخوابد، بلند میشود، غذا میخورد، کار میکند و هر قیام و قعود بدن به اختیار او است. البته این تسلّط و قدرت در مقیاس بسیار محدودی است و تنها جنبۀ مثال و تشبیه دارد، امّا برای قدرت و قیمومیّت «الله» بر عالم حدّ و مرزی تصور نمیگردد، از اینرو قرآن با جملۀ «نمتّعهم» ما به آنها نعمت میدهیم، میفهماند که همین زندگی اندک را هم «ما» به آنها میدهیم و چنین نیست که از تحت سلطه و قدرت ما خارج باشند چنانچه در جهان دیگر تحت قدرت خداوند میباشند لذا میفرماید: «ثمّ نضطرّهم» سپس آنان را در آخرت به عذاب شدید دچارشان مینمائیم. «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ و الْأَرضَ لَیَقُولُنَّ اللهُ قُلِ الحَمْدُ للهِ بَلْ اَکْثَرُهُمْ لایَعْلَمُونَ»[5] هر گاه از آنها بپرسی آفریدگار آسمانها و زمین کیست، مسلماً خواهند گفت «الله» بگو الحمدالله (که شما خود اعتراف مینمائید) ولی اکثر آنها نمیدانند. خداوند مدبّر است در قسمت قبل گفتیم: مشرکین در عصر بعثت به دستههای مختلفی تقسیم میشدند ولی بعضی از آنها چنین نبودند که خدا را قبول نداشته باشند بلکه معتقد بودند که «بُت» وسیله تقرّب آنها بسوی «الله» است، لذا در آیه شریفه میفرماید: اگر از آفریدگار آسمانها و زمین از آنها سئوال نمائی میگویند «الله» خالق آنها است، اگر خداوند آنها را آفریده، اداره این نظام خلقت و جریان امور جهان هم تحت اراده و قدرت مطلقه او میباشد و شریکی برای او قابل تصور نیست، چه اینکه بعضی دیگر از مشرکان بر این اعتقاد باطل بودند که «الله» خالق همه چیز است ولی تدبیر و اداره قسمتی از جهان هستی را – مثلاً- به ستارگان سپرده است!!. این آیه نیز در ردّ چنین پندار غلط و نادرستی است، که اگر خالق، او است و شما خود به آن معترفید، پس خداوند مدبّر عالم هم میباشد و لذا خداوند «مدبّر» نامیده میشود. حمد فقط مخصوص خدا است «الحمد لله» معنایش این است که تمام تعریفات مال خدا است و هر حمد و ثنائی از آنِ او است. اگر از زیبائی گل، طراوت درختان، شیرینی میوه و حسن انسانی تعریف مینمائی در حقیقت توصیف «الله» را نمودهای. شاعری هنگامی که این مصرع را سرود: حسن یوسف در دو عالم کس ندید در سرودن مصرع بعدی فرو ماند و هر چند بیشتر فکر کرد کمتر فکری به جائی رسید، لذا از شاعری دیگر کمک خواست و او مصرع بعدی را چنین سرود: حُسن، او دارد که یوسف آفرید
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 502 |