
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,195 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,531 |
بررسی آیه میثاق | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1365، شماره 62، بهمن 1365 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن بررسی آیه میثاق قسمت چهارم آیة الله جوادی آملی چنانچه در شماره پیش اشاره شد آیۀ میثاق میان مفسرین مورد اختلاف است که منظور از اخذ میثاق چیست؟ کسانی که آن را به همان معنی ظاهریش تفسیر نمودهاند برای اخذ میثاق زمان و مکان مشخصی قائل شده و به اتکاء بعضی از روایات گفتهاند که در جائی بنام «عالم ذر» از بنی آدم، میثاق یکتاپرستی و توحید گرفته شده است. در مقابل، مفسرین دیگری وجود چنین عالمی را انکار نموده و برای اخذ میثاق تفسیر و معنای دیگری ذکر نمودهاند. و بدین ترتیب روشن میشود که زمینه بحث در این قسمت بررسی دلایل هریک از این دو نظریّه و در نهایت انتخاب نظریه مورد قبول خواهد بود. ادله انکار عالم ذر در بین ادلهای که منکرین عالم ذر اقامه نمودهاند دلیل سوّمشان این است که آنچه از آیه استفاده میشود برخلاف آن چیزی است که درباره عالم ذر معروف است که خداوند از صلب آدم ابوالبشر ذریه از صلب بنی آدم است نه از صلب آدم، در این صورت اگر عالم ذر وجود داشته باشد اختصاص به بعضی از اولاد آدم خواهد داشت و شامل همگان نخواهد شد و این معنا با عمومیّت دو تعلیلی که برای اخذ میثاق در ذیل آیه ذکر شده است منافات دارد. دلیل چهارم منکرین این است که اگر عالم ذر شامل تمام فرزندان آدم شود و همه در آن هنگام از صلب آدم استخراج شده و پیمان از آنان گرفته شده است، بنابراین چگونه در آن موطن اخذ میثاق خداوند به آنها فرموده: من از شما میثاق و تعهد یکتاپرستی میگیرم که مبادا در قیامت بگوئید: چون پدران ما مشرک بودند ما شرک ورزیدیم، چه اینکه همه در عرض هم از صلب آدم خارج شدهاند و نسبت طولی در کار نبوده است، یعنی از پدر و پسر یکباره و در یک محل تعهّد خداپرستی گرفته شده است. پنجمین اشکال آنان عبارت است از اینکه روایاتی که در آن عالم ذر مطرح شده است ارتباطی به تفسیر آیه ندارد، بلکه در آنها مسأله دیگری مطرح شده است که عبارت از مسأله فطرت و سرشت انسان است و به این واقعیت اشاره دارد که انسان بر فطرت توحید سرشته شده است، نه اینکه صحنهای بنام عالم ذر وجود داشته و ذریه آدم از پشت وی استخراج شده و از آنها اخذ میثاق به عمل آمده باشد. و دلیل اینکه روایات مزبور ناظر به تفسیر آیه نیست این است که آیه از استخراج ذریه از ظهور بنی آدم سخن بمیان آورده و آن روایات به ذریّه خود آدم ابوالبشر اشاره مینماید. گذشته از این اشکال، چنین تفسیری با علت اخذ میثاق که در ذیل آیه شریفه آمده است سازگار نیست، زیرا مشرکین میتوانند باز در قیامت احتجاج نموده و بگویند: پروردگارا! تو در موطن پیش از دنیا از ما میثاق گرفتی ولی آن موطن، موطن شهود و حضور بود، ما در آنجا عبودیت خویش و ربوبیّت ترا شاهد بودیم و به آن شهادت دادیم، چنانچه اکنون که در قیامتیم همین را مشاهده مینمائیم و جای غفلت نیست، ولی در دنیا چنین شهودی در کار نبود، بلکه ما را با جهاز فطری و قوای ظاهری و باطنی آفریدی و رها نمودی و ما در اثر تربیت سوء خانوادگی و محیط شرک آلود اجتماعی از تو غافل شده و شرک ورزیدیم، عالم ذر عالم، عالم تکلیف نبود تا تعهد و میثاقی که در آنجا سپردیم برای ما در دنیا تکلیف و تعهّدی ایجاب نماید. دلیل دیگر آنها این است که آیه بطور صریح دلالتی بر عالم ذر ندارد، بنابراین قابل تطبیق بر تمثیل هست، و ما در کتاب و سنت و در ادبیات عرب از این قبیل تمثیلات بسیار مییابیم، بنابراین مسأله عالم ذر و اخذ میثاق مطرح نیست، بلکه منظور این است که خداوند با ارائه آیات آفاقی و انفسی آنچنان خود را برای فطرت انسانها آشکار نموده که جایی برای انکار او در دنیا و احتجاج علیه او در آخرت باقی نمانده و فطرت هر کس بر عبودیت خویش و ربوبیّت او شهادت میدهد بطوری که گویی تعهد به یکتاپرستی خداوند سپردهاند. چنانچه مسائل تکوینی را در موارد دیگر به صورت تمثیل ذکر فرموده است، بیآنکه از آن بعنوان تمثیل یاد کرده باشد. برای نمونه در سوره مبارکه «فصّلت» میخوانیم: «فَقالَ لَها و للاَرض ائتیا طَوْعاً اَو کَرْهاً قالتا اَتَیا طائِعینَ»[1] خداوند به آسمان و زمین فرمود: با میل و با اجبار بیائید (و اطاعت نمائید) گفتند: ما از روی میل آمدیم و سر به فرمان نهادیم. و یا در سوره حشر میفرماید: «لَو انزلنا هذَا القرآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیتهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مَنْ خََشْیِة اللهِ»[2] اگر این قرآن را بر کوهی نازل مینمودیم، کوه را از خشیت الهی خاضع و متلاشی، میدیدی. همانطوری که اگر کسی درباره مطلبی مشکل به فکر فرو رود از دشواری آن به سردرد دچار میشود بگونهای که حتی مغزش گوئی متلاشی میشود، هضم معارف سنگین و پر محتوای قرآن حتی برای موجودی به صلابت کوه هم دشوار میباشد، سپس میفرماید: «و تِلکَ الأَمثالُ نَضْرِبُها لِلنّاس لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَرُونَ» ما این مَثَلها را برای مردم میآوریم شاید به اندیشه و تفکّر وادار شوند، یعنی چنین مسألهای اتفاق نیفتاده که قرآن را بر کوه نازل سازیم و کوه از تحمل آن ناتوان گردد، بلکه آن را بعنوان ضرب المثل ذکر نمودهایم. چنانچه در پایان سوره احزاب میفرماید: «اِنّا عَرَضْنا الأَمانَةَ عَلَی السَّمواتِ وَالأَرضِ وَالْجِبال فَاَبَیْنَ اَن یَحمِلْنَها وَ اَشْفَقْنَ مِنْها وَحَمَلها الأِنسانُ اِنَّه کانَ ظَلُوماً جَهُولاً»[3] و امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم همه از تحمّل آن سر باز زدند و انسان آن را پذیرا شد؛ انسان بسیار ستمکار و نادان است امانت یاد شده عبارت از تکلیف است و یا معرفة الله که در این آیه عرضه آن به آسمانها و زمین و کوهها بعنوان تمثیل ذکر شده است نه اینکه صحنه عرض امانتی در کار باشد. شهادت تکوینی بنابراین، در آیه میثاق هم صحنهای بنام عالم ذر وجود ندارد و از باب تمثیل ذکر شده و شهادت به ربوبیت حق، شهادت به لسان تکوین است، چنانچه در مورد کفار در قرآن آمده «شاهِدِینش عَلی اَنفُسِهِم بِالکُفِر» مشرکین به کفر خویش شهادت میدهند، چنین نیست که با زبان اعتراف به کفر نمایند، بلکه همان خضوع آنها در برابر کفر شهادت عملی آنها به کفر خودشان میباشد، بعضی از بزرگان شهادت اعضاء آدمی را در قیامت به اعمالی که انجام دادهاند به شهادت تکوینی تفسیر نمودهاند. کسی که بصورت خنزیر محشور میشود، دست و پا و دیگر اعضا و جوارح او که به آن شکل در آمده است از شهوترانی او در دنیا حکایت مینماید و کسی که بصورت مورچه محشور میشود همین حالت او از تکبّر و بیماری خودبزرگ بینی او در دنیا خبر میدهد، حالا این تفسیر با ظواهر تمام آیات مطابقت مینماید یا نه، مطلب دیگری است، ولی شهادت عملی هم یک گونه شهادتی است و شهادت تکوینی نیز شهادت به حساب میآید. پس مسأله شهادت به وحدانیّت الهی از قبیل شهادت تکوینی است چه اینکه انسان از نظر تکوینی بگونهای آفریده شده است که محتاج و نیازمند است و این احتیاج خویش را احساس مینماید و برای رفع آن به کسی تکیه نمیکند که نیازهای او را برآورده سازد و گر چه در تعیین مصداق اشتباه پذیر است. ولی وجدان او به او میگوید باید به کسی تکیه نماید که قادر به تأمین تمام نیازهای او باشد و نیز به احتیاجات وی علم داشته باشد و روشن است که چنین موجود توانا و عالمی جز خدا نمیتواند باشد. مرحوم سید شرف الدین رضوان الله علیه در مورد آیه شریفه «اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اراداَ شَیْئاً اَن فَیَکُوْنَ» نیز میگوید منظور اراده تکوینی الهی است نه لفظی که به صرف آن شیء موجود میشود و سپس به دعاء هفتم حضرت سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه استشهاد مینماید «فَهِیَ بِمَشِِیَّتِکَ دَونَ قَولِکَ مْؤتَمِرَةٌ وَ بِاِرادِتِکش دُوْنَ نَهْیکَ مُنْزَجِرَةٌ» یعنی اشیاء تابع اراده تو میباشند، هر چیز موجود میگردد و اگر نخواهی از انجام عمل باز میایستند و نیازی به امر و نهی لفظی نیست، پس «افعل و لا تعفل»، «کن ولاتکن» در کار نیست بلکه بمحض ارادۀ ایجاد شیئی، آن شیء وجود پیدا مینماید، البته خطابهای تشریعی حساب دیگری دارد. تمثیل مرحوم شیخ الدین سپس اضافه مینماید که: آیه «فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الأرضُ» آسمان و زمین بر مرگ و هلاک تبهکاران گریه ننمود، نیز از باب تمثیل بوده و حالت عدم انفعال این اشیاء را در مرگ آنها نشان میدهد چنانچه از حالت انفعال موجودات در شهادت حضرت سید الشهداء علیه السلام نیز به گریه تعبیر گردیده است. پس اگر تمثیل در لسان عربی فصیح فراوان یافت میشود چه اشکالی دارد که آیات یاد شده میثاق نیز تمثیل باشد. در اشعار فصیح عربی نیز تمثیل به کار میرود، مرحوم علامه بحرالعلوم اشعاری بصورت محاوره میان کربلا و کعبه دارد که در آن کربلا با دلائلی که میآورد، افضلیت خویش را بر کعبه ثابت میسازد. در دعای صباح میخوانیم «اللّهُمَّ یامَنْ دَلَعَ لِسانَ الصَّباحِ بِنُطقِ تَبَلُّجِه» ای خداوندی که زبان صبح را با بیان گویا ظاهر ساختی. معلوم است که صبح واقعاً دارای زبان و نطق نمیباشد، بلکه از باب تمثیل ذکر شده است. بنابراین، نظر مرحوم سید شرف الدین اعلی الله مقامه در مورد آیات ذر و شهادت زبانی و اخذ میثاق به صورت معمولی و متعارف در کار نبوده است، بلکه این مسأله از باب تمثیل در آیه چنین آمده است. پاسخ به اشکالات ولی معتقدین به عالم ذر از اشکالاتی که به نظریه آنها شده است جوابهائی دادهاند که ذیلاً نقل میشود: اشکال اوّل آنها این بود که اگر چنان صحنهای در کار بوده است، چگونه بسیاری از مردم پس از آمدن بدنیا آنرا از یاد برده و به شرک و بت پرستی میپردازند؟ به این اشکال چنین پاسخ دادهاند: آنچه را که از آن صحنه به یاد انسانها مانده است محور تعهّد است که عبارت از گرایش به کمال مطلق میباشد، کدام انسان است که چنین تمایلی در او نباشد؟ و این تمایل نتیجه همان شهادت و سپردن میثاق است و لازم نیست تمام جزئیات و خصوصیّات آن به یادش باشد، اگر کسی در روزی معین و در مکانی مشخص و با حضور افرادی، تعهّدی سپرد و پس از چندی تنها اصل تعهد به یادش مانده و تاریخ آن تعهد و محلّ آن و تعداد و اسامی افراد حاضر در آن مجلس را فراموش نمود، آیا میتوان گفت که چون خصوصیات محل سپردن تعهّد را از یاد برده است بنابراین تعهّدی در کار نبوده است؟ میثاق گرفتن نه برای این است که آن صحنه میثاق گرفتن و میثاق سپردن در یاد باشد بلکه به یاد ماندن محور تعهّد و میثاق کافی است، پس هر فردی بهنگام مراجعه به فطرت گرایش به کمال مطلق را در خویش مییابد که همان اصل آن تعهّدی است که سپرده است، و فراموش شدن موطن و خصوصیات میثاق مانافاتی با اصل این مسأله ندارد. پاسخ دوّمی که به این اشکال دادهاند این است که هر کس به خویشتن خویش مراجعه نماید در مییابد که به احدی جز به خداوند تکیه ندارد و هر انسانی در هر شرائطی که باشد میداند که بقیّه مردم همچون او توانائیشان محدود است و بهنگام برخورد با حوادث و مشکلات، تنها قادر عالم و مطلق است که قادر به حلّ هر گونه مشکلی میباشد، از اینرو میبیند جز به آن کمال مطلق به جایی وابسته نیست، گر چه از تعهّدی که سپرده یادش نیست اما اصل تعهّد هیچ گونه جای استبعاد نمیباشد و بر فرض استعباد، دلیل عقلی بر محال بودن آن وجود ندارد. دلیل دیگر منکرین عالم ذر این بود که اگر ممکن باشد انسان پیش از این عالم، عالم دیگری را پشت سر گذاشته و در عین حال بیاد نداشتن چنان عالمی منافاتی با وجود آن نداشته باشد، پاسخی برای بطلان تناسخ باقی نخواهد ماند. معتقدین به عالم ذر در جواب این اشکال گفتهاند: مسأله تناسخ به ادلّه دیگری محال است، بطلان تناسخ به این دلیل نیست که اگر چنانچه ارواح قبل از تعلّق به ابدان فعلی، در ابدان دیگری بودهاند باید مسائلی از جریانات گذشته را بخاطر داشته باشند و چون چیزی به یاد ندارند پس تناسخی در کار نیست. امّا اینکه از آیه چنین استفاده نمودهاند که استخراج ذریه از ظهور بنی آدم بوده است نه از صلب آدم ابوالبشر، طرفداران عالم ذر میگویند: اوّلاً در جمله نخست آیه گر چه آمده است «و اذ اخذ ربک من بنی آدم» ولی در جمله بعدی «و اشهدهم علی انفسهم...» منظور شهادت تمام اولاد آدم به عبودیت خویش و ربوبیت حضرت حق است، بنابراین اخذ میثاق برای همه بوده است. و ثانیاً روایات، این مسأله را تبیین مینماید که تمام اولاد آدم را بصورت ذریّه از صلب حضرت آدم استخراج فرموده است، و روشن است که چنانچه آیهای در مطلبی ظهور کامل نداشت، بیان کامل آن از روایات فهمیده میشود. و اما اشکال بعدی که اگر ذریّه از صلب خود آدم استخراج شده بودند، با تعلیل آیه درست در نمیآید، زیرا پدر آنها آدم ابوالبشر است و او هم موحّد و پیامبر الهی است، بنابراین زمینه چنان احتجاجی که پدران ما، ما را به شرک و بت پرستی کشاندهاند اصلاً وجود ندارد، پس چگونه در آیه آمده است «او تقولوا انما اشرک اباؤنا من قبل و کنّا ذریة من بعدهم...»؟ در پاسخ به آن گفتهاند که تعلیل ناظر به مجموع است نه به جمیع، یعنی اگر هر فردی از آنها بگوید چون پدر من مشرک بوده من مشرک شدهام، این احتجاج درست نیست، چرا که پدر همه افراد، آدم ابوالبشر است ولی چون از مجموع من حیث المجموع این تعهّد گرفته شده است و همه آن افراد در عالم بعد از عالم ذر، که دنیا است یک باره وجود پیدا نمینمایند بلکه تدریجاً بدنیا میآیند، بنابراین هر کدام دارای پدری غیر از آدم ابوالبشر نیز میباشند و آن پدر ممکن است مشرک باشد و فرزند خود را به شرک فرا خوانده باشد. چنانچه چنین میثاق یکتاپرستی از آنها گرفته نشده باشد جای چنین احتجاجی هست، ولی چون پیمان توحید سپردهاند، زمینه هر عذری از میان میرود.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 166 |