تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,789 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,974 |
اختیار و اراده | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 64، فروردین 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قرآن و سنن الهی در اجتماع بشر فتنه و ایمان قسمت دهم اختیار و اراده آیت الله محمدی گیلانی سؤال از متشابهات در قرآن به دو سؤال منحل می شود: 1ـ سؤال از فعل خداوند متعال که چرا چنین کرد؟ 2ـ سؤال از صلاح و خیری که در آن است چیست؟ پاسخ سؤال اول متوقف است بر ادراک معنی مقرون بودن فعل خداوند متعال به صلاح حکمت و بیان قیاس غلط انداز و معلومات ذهنی خویش را معیار تفسیر معارف الهی قرار دادن و تمثیلی از مثنوی در این باره. تحلیلی از حقیقت اختیار و اراده و فرق بین آنها. صورت ذهنی مصلحت و فائده، داعی و علّت غائی برای ایجاد فعل و وجود خارجی فائده، غایت است. فاعل بالاراده بون خداوند متعال مشتمل بر این مبادی که در تحلیل گفته اند، نیست. او غنّی تام است. غایت افعالش ذات مقدسش بوده و جملگی موجودات طالب او هستند چه با شوق طبیعی و چه با شوق ارادی و او غایة الغایات است. اشتباه گروهی از متکلمین که افعال الله تعالی را به حسن و اولویت تعلیل نموده و می گویند جود کردن و ایصال نفع بغیر، نیکو و اولی از ترک است. بیان اشتباه آنان که اگر با انجام جود، حسن واولویّت مفقودی را تحصیل کند، این خود سود بردن است نه جود کردن، و نتیجه بحث و گفتگو. در مقالهپیشین گفتیم: حدوث فتنه و افتراق امّت واحده اسلامی به فرقه های متخاصم و پدیدآمدن بدعتهای سوکمند، از ناحیه متشابهات قرآن، سؤال برانگیز است؛ قرآنی که خود نور و فرقان بین حق و باطل است و بطریقه اقوم رهنمائی می نماید، و در قرون متمادیه، انسانهائی ساخته که در معرفت و فضیلت مشارٌ بالبنان و أسوه عرفان و وارستگی از غیر خدای وپیوستگی به خدای بلکه فناء فی الحق بوده اند. و معذلک عین همین قرآن بواسطه اشتمالش بر متشابهات، شیطان ساز و وسیله ای برای کج دلان: «اما الذین فی قلوبهم زیغٌ» در اضلال مردم و اقامه فتنه است چه هر یک از فرقه های منسوب به اسلام در اثبات مسلک و مذهب خویش به متشابهی از متشابهات قرآن متوسّل می شود و در نتیجه این همه مذهبهای متخاصم و بدعتهای گوناگون در اصول عقاید و فروع دین حادث گردیده است. آیا اگر قرآن از متشابهات خالی می بوده، فراگیرتر در نظام هدایت نبوده و ساده دلان از اضلال و فتنه کج دلان رهزن در امان نمی بودند و مصلحت مترتّب بر بعثت رسول الله صلی الله علیه و آله گسترده تر نبوده است؟ چه حکمتی در متشابهات قرآن است؟ و به عبارتی: چرا قرآن مشتمل بر متشابهات است که بدینوسیله کج دلان و اهل زیغ در حریم هدایت رخنه نموده و سبب گمراهی بسیاری از مردم شوند؟ و چنانچه اشتمال قرآن بر متشابهات، مقرون به مصلحت وحکمت است، آن مصلحت وحکمت چیست؟ و بنابراین، سؤال از اشتمال قرآن بر متشابهات، منحل به دو سؤال می شود: 1ـ چرا خداوند متعال، قرآن را که کتاب هدایت و رهنمای طریقه اقوم در همه ابعاد سعادت بشر است مشتمل بر متشابهات فرموده که طبعاً بدینوسیله نظام هدایت آسیب پذیر گردیده و از رهگذر متشابهات، ابلیسهای کج دل در حریم دیانت راه یافته و فتنه ها بپا کرده و مذهبها و بدعتها پدید آورده و مصلحت و سعادت بسیاری از مردم را به مفسده و شقاوت مبدّل نموده اند، در صورتی که بدیهی است خداوند متعال، حکیم علی الاطلاق است و همه افعال او دارای مصلحت می باشد وهنگامی فاعل، بصفت حکمت متَّصف می شود که فعل صادر از وی در عرصه وجود عینی، بر نظام خیر و مصلحت، منطبق شود ومصلحت است که سبب اتقان و استواری فعل می گردد و فاعل آن حکیم به شمار می آید؛ و با این بیان روشن می شود که حکمت، صفت ذاتی فعل موجود در عالم خارج است که مشتمل بر خیر و مصلحت است و بهمین مناسبت فاعل آن «حکیم» خوانده می شود و در صورت فقدان فعل از مصلحت در عرصه وجود عینی، فعلی است بیهوده و لغو و فاعل آن حکیم شمرده نمی شود. پس با توجه به فتنه ها و بدعتهای نشأت گرفته از متشابهات قرآن، آیا می توان اذعان نمود که حاوی مصلحت است و در عرصه وجود، بر نظام خیر و حکمت منطبق می باشد؟! 2ـ و در صورت اشتمال متشابهات بر حکمت و مصلحت در مفروض مسئله، آن مصلحت کدام است؟ و چگونه بر نظام خیر و صلاح، قابل انطباق است؟ پاسخ سؤال اول اما پاسخ سؤال اول، تبیین آن متوقف بر ادراک معنی مقرون بودن فعل خداوند متعال بصلاح وحکمت است. و اینکه ترتّب مصلحت و فائده که در انجام افعال ارادی ما وجود دارد، نباید آن را مقیاس ومیزان در افعال خداوند متعال قرار دهیم و اکثر اشتباهات و اعتراضات در معارف، ناشی از این قیاس غلط انداز است که آدمی هر مسئله ای را بدون استثناء معمولاً به مدد تجربیات و معلومات قبلی خودتعبیر و تفسیر می کند. البته جای انکار نیست که احساس مجرّد، یعنی تاثرات بدنی منعکس در ذهن، به خودی خود ارزش معرفتی ندارد، بلکه احساس هر چیزی به یاری نفسانیّات دیگرـ که قبلاً در ذهن بایگانی شده ـ تفسیر و تعریف می شود. مثلاً: صدائی شنیده می شود (احساس مجرّد سمعی) فوراً ذهن، آن را به کمک فرآورده های پیشین، تشخیص می دهد که مثلاً این صدای موتور اتومبیل یا افتادن سنگ یا ... است. یا آهن گداخته را می بینیم (احساس بصری مجرّد) حکم به سوزندگی آن به مدد تجربیات قبلی است و همچنین تأثرات دیگر، جملگی بواسطه معلومات ومجرّبات از پیش فراهم شده، تفسیر و توجیه می شود و به دنبال آن، تشخیص و شناخت حاصل می گردد. و این روش که از مواهب الهی است و در حدود معتنابهی رابطه انسان را با خارج از خود برقرار می کند، متاسفانه از موارد استعمال، تجاوزش می دهند و آن را مقیاس امور دیگر خصوصاً «معارف» می گردانند، و ادراکات حسّی بایگانی شده در نفس را مکیال معارف الهی نموده و با آن، حقائق مجرّده را پیمان و توزین می کنند. مولانا جلال الدین بلخی تمثیل و قصّه ای در اینگونه قیاس مضحک دارد که نقل آن در این مقام مناسب است و بقول او حقیقت هر تمثیل و قصّه ای: ای برادر قصّه چون پیمانه است معنی اندر آن بسان دانه است دانه معنی بگیرد مرد عاقل ننگرد پیمانه را گر گشت نقل اما قصّه مناسب مقام، همان حکایت مرد بقّال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان بقّالی هنگام پرواز است که بقّال برآشفته شد وبر سر طوطی کوفت و طوطی با آن ضربه کَل شد ونطق او بسته شد وبقال سخت پشیمان گردید و: ریش خود می کند و می گفت ای دریغ کافتاب نعمتم شد زیر میغ دست من بشکسته بودی آن زمان چون زدم من برسر آن خوش زبان ناگهانی جولقی ای می گذشت با سربی موچوپشت طاس وطشت طوطی اندر گفت آمد در زمان بانگ بر درویش زد که هی فلان ازچه ای کَل با کلان آمیختی تو مگر از شیشه روغن ریختی از قیاسش خنده آمد خلق را کوچو خود پنداشت صاحب دلق را کار پاکان را قیاس از خود مگیر گر چه ماند در نبشتن شیروشیر جمله عالم زین سبب گمراه شد کم کسی زابدال حق آگاه شد و از این قبیل است قیاس فعل خداوند متعال در مقرون بودنش به مصلحت و فائده، بر افعال ارادی خودمان به انگیزه وجود مصلحت و غایت انجام می پذیرد و مآلاً وجود این مصلحت و فائده مترتّب بر افعال ارادی ما، وسیله حصول کمالی در ما می شود و ما با آن بنحوی مستکمل می شویم. و از این روی لازم است تحلیلی از حقیقت اراده و اختیار و فرق بین آن دو به عمل آوریم تا مقصود ما آشکارتر شود: تحلیلی از حقیقت اراده و اختیار دو فرد انسانی را فرض می کنیم که روی بالکن طبقهفوقانی ایستاده اند و به تماشای گلهای رنگارنگی که صحن حیاط را آرایش بخشیده مشغولند: یکی از این دو نفر پس از اندک تماشا راه پلّه ها را گرفته وارد صحن حیاط شده و آن دیگری پایش روی بالکن لغزیده و به حیاط پرت شده. حرکت و فعلی که از هر دو انجام گرفته از آن جهت که حرکت نزولی و از فرازبه فرود است با هم مشترکند ولی بطور جزم، فرقی بین این دو حرکت وجود دارد، چه حرکت اوّلی واجد معنائی است که حرکت دوّمی فاقد آن معنا است. معنای مزبور را که وجه تمایز بین دو حرکت است «اختیار» می نامیم. و به این ملاحظه، حرکت اوّلی را «فعل اختیاری» و حرکت دوّمی را «فعل غیر اختیاری» می خوانیم. و هنگامی که در مقام تحلیل فعل اختیاری برمی آئیم و به جستجو از مبادی ومقدّمات آن می پردازیم، می یابیم که نخستین مبدء برای صدور فعل اختیاری علم است یعنی فاعل، ابتداء بفعلی که بعداً انجام می دهد متنبّه می شود وآن فعل را تصوّر می کند. مثلاً در مثال فوق، نخست صورت قرار گرفتن خویش را کنار گلها در صحن حیاط و استشمام شمیم جانفزای آنها را تصوّر می کند، سپس تروّی و تأمّل می کند که آیا انجام چنین کاری مصلحت وفائده ای دارد یا مصلحت و فائده ای ندارد؟ این ارزیابی طرفین یعنی انجام دادن در صورت صلاح و ترک آن در صورت عدم صلاح یا وجود فساد را، اختیار می گویند. پس حقیقت «اختیار» همان انعطاف نفس است به طرفین یعنی فعل و ترک جهت ارزیابی صلاح و فساد و شناخت مرجّح برای یکی از دو طرف و پس از تشخیص صلاح و اینکه فعل مفروض ملایم با وی نوعی از کمال و فائده است، اذعان و اعتقاد به صلاح و خیر بودنش در نفس وی به وجود می آید وتصوّر پیشین اشتداد یافته به تصدیق مبدّل می شود و با امعان بیشتری در فائده و صلاح فعل مورد نظر، شوق به انجام آن مؤکّد گردیده و «اراده» پدید می آید. و حقیقت «اراده» همان انسجام نفس با همه قوای مربوطه در ایجاد فعل است که به آن «اجماع نفس» نیز گفته می شود که به دنبال آن قوای عمّاله برای انجام فعل حرکت می کنند و فعل مفروض انجام می شود و صورت ذهنی فائده و مصلحت، صورت عینی و وجود خارجی می یابد و فاعل بدینوسیله مستکمل می شود یعنی کمال و خیری را تحصیل می کند که قبلاً فاقد آن بوده است. صورت ذهنی مصلحت و فائده اکنون صورت ذهنی مصلحت و فائده را محطّ نظر و وجهه کاوش قرار می دهیم، می یابیم که همین صورت ذهنی مورد تصدیق، باعث برانجام فعل بوده و به همین مناسبت آن را «علّت غائی» می نامند، و وجود خارجی مصلحت را «غایت» می گویند. آنگاه با اندک تأمل در منشأ این صورت ذهنی، متوّجه می شویم که منشأ آن، نظام جاری هستی می باشد که چنین صورتی را در ذهن ما ترسیم ساخته است. و این صورت ذهنی شمیم فرح انگیز و جان نواز گلهای رنگارنگ، از تجربیّات و معلومات قبلی بوده که مورد تنبّه در این هنگام واقع شده است و مبادی دیگر فعل مزبور را به دنبال خویش پدید آورده و مآلاً فعل انجام گرفته است، و چنین فعلی را «فعل محکم» می گویند، زیرا صورت عملی آن با نظام خارجی منطبق است و وجود ذهنی صلاح و خیر که انعکاسی از نظام عینی بوده بر آن مترتّب گردیده و بنابراین، از هر فاعل مریدی ـ که با توجه به تعریف مذکور ـ می توان پرسش نمود که: چرا چنین فعلی را انجام دادید؟ و مطلوب از این پرسش، بیان تطبیق فعل وی بر نظام جاری خارج است که نقش دهنده و آفریننده صورت ذهنی انگیزه فعل یعنی مصلحت است و به عبارت دیگر: مطلوب از این سؤال، تبیین مصلحتی است که باعث بر انجام این فعل گردیده است. و امّا فاعل بالاراده بودن خداوند متعال به معنای مذکور محال است، زیرا فاعل مرید به این معنا چنانچه روشن شد با انجام دادن فعل مخصوصی، صورت ذهنی خیر و صلاح را عینیّت می بخشد و با وجود آن مستکمل می شود، وحضرت واجب تعالی غنّی تام است یعنی محتاج به غیر نیست نه در ذات خویش و نه در صفات حقیقیّه اش مانند حیات و نه در صفات حقیقیّه ذات الاضافه اش مانند قدرت و علم. و ارتسام صورت خیر و صلاح ماخوذ از نظام خارج در ذاتش نیز محال است مضافاً بر اینکه نظام تکوینی دیگری غیر از نظام موجود نیست، که تحقیق این مطلب شریف را باید از محلّش یعنی «الهیات» بالمعنی الاخص مطالبه نمود. و همین است معنای جمله «واجب الوجود بالذّات واجبٌ من جمیع الحیثیات الکمالیَّة» و تعلیل افعال حضرت باری تعالی به غایتی غیر ذات مقدسش،کفر و الحاد است و معنای «افعال الله تعالی غیر معلّلة بالأغراض» همین است و با امعان نظر در تفسیری که برای «غنیّ تام» گفته شد، اشتباه نظر بعضی از متکلّمین در تعلیل افعال خداوند متعال به حسن و اولویََّت نیز روشن می شود: تعلیل افعال به حسن و اولویّت قومی از متکلمین اسلام به پندار خویش، نازک اندیشی نموده و افعال خداوند متعال را به «حسن و اولویت» تعلیل کرده اند و گفته اند: ایصال نفع بغیر، حسن ذاتی دارد و انجام آن اولی از ترک آن است، و از این روی خداوند متعال موجودات را آفرید و ایصال نفع به آنها جود است نه تحصیل سود و احیاناً به حدیث قدسی تشبّث کرده اند که در این نظم آمده: من نکردم خلق تا سودی کنم بلکه تا بر بندگان جودی کنم توضیح این اشتباه به این بیان است: فاعلی که انجام کاری برای او نیکو است و صدور آن از وی، اولی و سزاوارتر است، طبعاً فاقد این حسن و اولویت است و ناچار محتاج به تحصیل و اکتساب است و مآلاً با وجدان آن مستکمل می شود. و «وجود» که بمعنی «افادة ما ینبغی لا لعوض» می باشد، اگر بداعی حسن و اولویت انجام گیرد، این چنین افاده ای معاوضه است و فاعل آن سوداگر است نه جواد، و این سود بردن است نه جود کردن. پس هر گونه غایتی بمعنای بخشنده کمال به فاعل، از افعال خداوند غنیّ تام منتفی است وغایت افعال او ذات مقدس او است، و آن ذات مقدس غایت همه موجودات است یعنی همه موجودات، طالب او هستند و جملگی با شوق ارادی یا طبیعی مشتاق اویند و او است غایة الغایات: «ألا الی الله تصیر الأمور» و «إنّ الی ربّک الرّجعی» و «انّ الی ربک المنتهی» و «هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن». نتیجه بحث نتیجه بحث اینکه، سؤال اوّل: «چرا خداوند متعال، قرآن مجید را مشتمل بر متشابهات فرموده»؟! به تفصیلی که بیان شد، سؤالی است یاوه و بیهوده، زیرا انگیزه در این سؤال، بیان تطبیق فعل مزبور بر نظام جاری عینی است که نقش دهنده دواعی نفسانی در صدور افعال ارادی از انسان ها است، و مورد این سؤال، افعال ارادی است که صورت ذهنی خیر و صلاح باعث و داعی بر انجام فعل می شود تا آن خیر و صلاح ذهنی، وجود عینی یابد و فاعل با آن، کاملتر شود. و امّا افعال خداوند متعال، خود عین نظام احسن خارجی است و نظام عینی دیگری وجود ندارد تا تصوّر شود که مطلوب از این پرسش، بیان تطبیق این فعل یا هر فعلی از افعال باریتعالی بر آن نظام است که مشتمل بر خیر و صلاح است، پس این سؤال یاوه و لغو از جهالت بقدر و عظمت مقام حضرت باریتعالی نشأت گرفته «ما قدروا الله حق قدره» و با قیاس بنفس، چنین مغالطه ای پدید آمده است. این ندانستند ایشان ازعمی هست فرقی در میان بی منتها کار بیچون را که کیفیّت نهد این که گفتم هم ضرورت می دهد مضافاً بر اینکه چنین سؤالی مطالبه اجتماع نقیضین است زیرا با فرض عدم نظام خارجی وراء نظام موجود، سؤال از بیان تطبیق فعل باریتعالی، تقاضای جمع بین نفی واثبات است! پس سؤال از افعال خداوند متعال، به انگیزه بیان تطبیق بر نظام جاری در خارج، سؤالی است لغو و بیهوده زیرا مورد این سؤال، فعل ارادی است که از فاعل ناقص صادر می شود چه درباره چنین فاعلی امکان دارد که فعل وی حق باشد یا باطل و با پرسش، بیان حق بودن کارش مطلوب است و به عبارتی: مقرون بودن کارش به خیر و صلاح مورد سؤال است و چنانکه روشن ساختیم، خداوند متعال غنیّ تام و واجب بجمیع حیثیات کمالی است، مضافاً بر اینکه چنین سؤالی تقاضای جمع بین نفی و اثبات است! پس «لا یُسئل عمّا یفعل وهم یُسئلون». صدق الله العلی العظیم. امام رضا علیه السلام مَن رَضِیَ بِالقَلیلِ مِنَ الرِّزقِ قُبِلَ مِنهُ الیَسِیرُ مِنَ العَمَلِ (تحف العقول ـ ص 334) کسی که به روزی کم راضی باشد، اعمال اندک او (نزد خداوند) پذیرفته گردد.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 85 |