تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,055 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,001 |
علی علیه السّلام شخصیتی جاویدان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 65، اردیبهشت 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
بمناسبت شهادت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام علی علیه السّلام شخصیتی جاویدان استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری مقدمه: دوازدهم اردیبهشت ماه امسال مصادف است با شهادت استاد شهید آیت الله مرتضی مطهّری «ره» و ضمنا ً 28 اردیبهشت مصادف است با نوزدهم ماه رمضان، روز ضربت خوردن مولای متّقیان، امیرمؤمنان علی علیه السّلام، و ما برای اینکه مجلّه را به نام نامی آن حضرت متبرّک کنیم و ضمنا ً یادی از استاد شهید مطهّری کرده باشیم، یکی از سخنرانیهای ایشان را دربارۀ حضرتامیرعلیهالسّلام که در تاریخ 18رمضان 1345 در مسجد اتّفاق تهران ایراد کردهاند، انتخاب کرده و پس از تحریر به صورت مقاله درآورده، تقدیم به خوانندگان عزیز مینمائیم. علی، شخصیتی جاویدان «والشمس وضحیها والقمر اذا تلیها»- قسم به خورشید و آن روشنائی خورشید و قسم به ماه در آن موقعی که پس از خورشید طلوع میکند. ظاهر مفهوم آیه همین خورشید است و همین ماه ولی در روایات تعبیر لطیفی شده است: خورشید، پیغمبر صلّی الله علیه و آله است و ماه، امیرالمؤمنین علیه السّلام است که پیرو و دنباله رو و مقتبس از روشنایی او است. پیامبر اکرم در مورد قرآن میفرماید: «القرآن یجری کما یجری الشمس والقمر»- قرآن جریان دارد همانگونه که خورشید و ماه جریان دارند. یعنی همانگونه که ماه و خورشید در یکجا ثابت نیستند که تنها بر سرزمین معینی بتابند و از آن سرزمین تجاوز نکنند، قرآن نیز کتابی نیست که مربوط به مردم معینی باشد. قرآن از مختصات یک ملّت نیست بلکه دائما در حال طلوع کردن است. اگر مردمی از قرآن رو برگردان شوند، خیال نکنید قرآن از بین رفته است چرا که اقوام دیگری در دنیا خواهند بود که خیلی بهتر و بیشتر از آنها قرآن را استقبال میکنند. قرآن همیشه زنده است یکی از اعجازهای قرآن- که واقعا ً برای کسی که اهل مطالعه باشد، اعجاز است- این نسبتی است که قرآن با تفسیرهای قرآن دارد. چهارده قرن است که قرآن نازل شده و ملاحظه میکنیم که از همان قرن اول، مفسرین آن را تفسیر کردند. بسیاری از مفسرین از صحابه بوده اند مانند عبدالله بن عباس و عبدالله بن مسعود. طبقۀ بعد، طبقه تابعین اند مانند سدی و ابن جبیر. در هر دوره ای مردم از قرآن همان را میفهمیدند که تفسیر میکردند. سپس دوره عوض شد و فهم و ادراک مردم تغییر کرد و علوم پیشرفت داشت، لذا تفاسیری دیده میشود که آن تفاسیر گذشته را نسخ کرده است. مردم میدیدند که تفاسیر قبلی قابل مطالعه کردن نیست ولی خود قرآن زنده است. میدیدند قرآن با آنچه که امروز تفسیر شده بهتر تطبیق میکند تا آنچه که در گذشته تفسیر کرده بودند. یعنی قرآن جلو میآید، و تفسیر قرون اول را همانجا رها میکند. در قرن دوم هم تفاسیری بر قرآن نوشته اند ولی در قرن سوم علوم توسعه پیدا میکند و دانش بشر پیشرفت مینماید و تفسیر دیگری نوشته میشود. تازه مردم این قرن میبینند که این تفسیر انطباق بهتری با خود قرآن دارد و آن تفسیر قبلی مسخره است و به هیچ قیمتی نمیشود آن را زنده کرد. قرن به قرن همچنان جلو آمده و تفاسیر قرنهای پیش را کنار گذاشته ولی خود قرآن همچنان به جلو آمده است. دو قرن نشاط نه دو قرن سکوت امروز میبینید که یک متفکّر امروزی وقتی قرآن را مطالعه میکند، احساس مینماید که این کتاب، یک کتاب مطالعه کردنی است و از خواندن آن لذّت میبرد. «ادوارد براون» مستشرق معروف در جلد اول کتاب «تاریخ ادبیات»- که تاریخ فکری ایرانیان را بیان میکند- راجع به وضع ایرانیان در صدر اول اسلام بحث مینماید. در آنجا مطالب بسیار خوبی دارد. البته مطالبی هم دارد که اشتباه است. [1] میگوید: «من کوشش میکنم که در این کتابم، خودم را از یک اشتباه بزرگ که بعضی از هموطنانم مرتکب شده اند مصون بدارم. آن اشتباه این است که بعضی از هموطنان من [2] نام دو قرن اول اسلام برای ایران را دو قرن سکوت گذاشته اند، تا بعد از دو قرن دولت طاهریان و بعد سامانیان و سپس صفاریان تشکیل شد. این دو قرن را ایرانیان از خود حکومتی تشکیل نداده بودند یعنی ایرانی پادشاه یا خلیفه نبود وگرنه قدرتهائی به اندازۀ قدرت خلیفه تشکیل داده بودند، وزارت میکردند بگونه ای که به اندازه خود خلیفه دارای قدرت بودند مانند برامکه یا فضل ذوالریاستین. منظورشان این است که دو قرن اول اسلام از نظر ایران دو قرن سکوت و خاموشی بوده است. یعنی ایرانی، اسلام را به طوع و رغبت نپذیرفت بلکه زور سیاسی بوده که بر آنها تحمیل شده بود و تا وقتی که از خود پادشاهی نداشتند در سکوت و خاموشی بسر میبردند.» ادوارد براون میگوید: ولی من کوشش میکنم این اشتباه را مرتکب نشوم برای اینکه اگر ما به تاریخ ایران مراجعه کنیم میبینیم به اندازه ای که ایرانی در آن دو قرن نشاط و فعالیت داشته است، هیچ ملّتی در تاریخش نداشته است. این دو قرن سکوت نیست بلکه دو قرن نشاط و فعالیت است. سخن دیگری که این مرد میگوید راجع به زردشت است. میگوید: چطور شد اسلام که آمد، دین زردشت منسوخ شد و حتی الفبای پهلوی رفت و الفبای عربی جای آن را گرفت؟ سپس ادامه میدهد: بعضی از مستشرقین شاید در اینجا بخواهند زور را مستمسک قرار دهند ولی تاریخ نشان میدهد که ملت ایران دین زردشت را از روی رضا و رغبت رها و با کمال رغبت دین اسلام را انتخاب کرد. ما که یکنفر خارجی هستیم و نه مسلمانیم، وقتی قرآن را جلومان بگذاریم، کتاب زند و پازند [3] را هم بگذاریم، میبینیم اصلا ً با قرآن طرف نسبت نیست. اساسا ً قرآن یک کتاب زنده است و برای همیشه زنده است. امروز هم یک کتاب زنده است و انسان خودش را از آن بینیاز نمیبیند. اما آثار زردشت چیزی نیست که قابل مطالعه باشد. آنگاه میافزاید: ایرانیان که کور نبودند، از یک طرف قرآن را میدیدند و از طرفی دیگر کتاب زردشت را مشاهده میکردند که این دو قابل مقایسه نیستند، قهرا ً قرآن را انتخاب میکردند. این خودش دلیل بر رشد ملت ایران است. دلیل بر این است که ملت ایران در عین اینکه به ملّیت خودش علاقمند بوده است ولی هرگز تعصّب ملّی چشم او را کور نکرده است. یعنی بخاطر تعصّبات ملّی پا روی حقیقت نمیگذاشته است. آری! این فخر ملّت ایران است که تعصّب او را کور و کر نکرد. نگفت: چون قرآن از میان ملّت ما برنخاسته است، هر چه هم خوب باشد آن را نمیخواهیم! بلکه گفت: خوب را باید گرفت. اگر از میان ملّت خودش هم چیزی برخاسته بود که آن را حقیقت نمیدانست با آن مبارزه کرد؛ افشین را که یک سردار ایرانی است به قتل رساند. پس ملت ایران رشد خویش را در این جهت که اگر حقیقتی را ببیند ولو از خارج باشد، آن را میپذیرد، ثابت کرده است همانطور که اسلام را پذیرفت و اگر باطلی را ببیند گرچه از میان ملت خودش باشد زیر بارش نمیرود. این نشانه رشد این ملت است. علی، مانند قرآن زنده و جاوید است علی بن ابیطالب علیه السّلام از آن شخصیتهائی است که مخصوص به زمان معینی نمیباشد. او مربوط به تمام زمانها است. علی شخصیتی دارد و کلامی دارد که هر چه زمان بگذرد، زمان نمیتواند آن را کهنه سازد. پس معلوم میشود شخصیتها بر دو گونه اند: شخصیتهای ابدی پابرجا و شخصیتهای متغیّر. جبران خلیل جبران، این مسیحی لبنانی که در دوازده سالگی به آمریکا رفته است و به دو زبان عربی و انگلیسی کتابهائی نوشته که شاهکار است، با اینکه مسیحی است از جزء شیفتگان مولای متقیان علی علیه السّلام است. من در آثارش دیده ام که بهر مناسبتی که باشد، وقتی میخواهد از شخصیتهای بزرگ دنیا نام ببرد، نام عیسای مسیح و علی بن ابیطالب را میبرد. از جمله سخنان او دربارۀ حضرت امیر علیه السّلام این است که: «من از این راز دنیا سر در نمیآورم که چرا بعضی از افراد از زمان خودشان اینقدر جلو میباشند. به عقیدۀ من علی بن ابیطالب مال آن زمان نبود، به این معنی که زمان مال علی بن ابیطالب نبود» (یعنی آن زمان ارزش علی را نداشت. علی قبل از زمان خودش متولد شده بود). آنگاه میگوید: «وفی عقیدتی ان علی بن ابیطالب اول عربی جاور الروح الکلیه وسامرها»- به عقیده من، علی بن ابیطالب اولین شخصیتی است از عنصر عرب که همیشه در کنار روح کلّی عالم است (یعنی همسایه خدا است) و او مردی بود که شبها با روح کلّی عالم به سر میبرد. علی خودش دربارۀ افرادی میفرماید: «اللهم بلی لاتخلو الارض من قائم لله بحجّه اما ظاهرا ً مشهورا ً و امّا خائفا ً مغمورا ً» تا آنجا که میفرماید: هجم بهم العلم اعلی حقیقه کثیره و باشروا روح الیقین و أنسوا بما استوحش منه الجاهلون». [4] میفرماید: «هستند افرادی که علم از باطن به آنها هجوم آورده است. در حقیقت روشنائی یعنی علمشان غیر از این علمهای متغیر نسخ شدنی است. به آن عمق حقیقت رسیده اند و با روح یقین مباشر و متّصل شده اند»، که این عمق یقین را نیز از لسان خودش چنین درمییابیم: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا ً» اگر پرده برداشته شود بر یقین من افزوده نمیگردد. در ادامۀ آن حکمت میفرماید: «... وصبحوا الناس با بدان ارواحها معلّقه بالمحل الأعلی»- بدنهایشان با مردم است ولی روحهایشان در ملأ علی است. حال ببینید چقدر سخت و دشوار است که «روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم» علی، چنین مردی میخواهد با خوارج بسر ببرد!! اصلا ً تصوّر کردنی نیست. کدام درد از این بالاتر است؟ در نامه ای حضرت به یکی از خویشاوندانش مینویسد که: حال که دیدی روزگار بر من سخت است، تو هم رفتی! براستی برای علی مرگ آسایش بود. شخصیتهای ثابت و متغیّر نتیجه بحث اینکه: همانطور که قوانین دنیا بر دو قسم است: ثابت و متغیّر؛ شخصیتهای انسانی هم همینطورند. یعنی بعضی از افراد و شخصیتها، شخصیت همۀ زمانها هستند، چهرههائی هستند که در تمام زمانها درخشانند و هیچ زمانی نمیتواند آنها را کهنه و منسوخ بکند. ولی بعضی از چهرهها مربوط به یک زمان و دوره خاصّی است که تا آن دوره هست، افراد را به دنبال خود میکشاند و درخشندگی دارد ولی وقتی که اوضاع عوض شد، بکلّی آن شخصیت از آنچه که هست سقوط میکند و افکارش منسوخ میشود... شما هیچ عالمی از علمای اسلامی و یا غیر اسلامی نمیتوانید پیدا کنید که لااقل صدی هشتاد از آراءش منسوخ نشده باشد. ابن سینا را میبینید که نیمی از عقائد او کهنه شده است. ارسطو را میبینید که در مشرق زمین افرادی پیدا شدند که با آن همه احترامی که برای ارسطو قائل بودند بسیاری از عقائد او را خراب کردند و افکار دیگری بجای آن گذاشتند و در مغرب زمین آنچنان ارسطو شکسته شد که یک عده اصلا ً راه اغراق و مبالغه را پیموده، ارسطو را مسئول انحراف فکری بشر دانستند. دکارت منسوخ شده است و الآن به افکار او میخندند. وقتی که انسان «عدّه» شیخ طوسی را میبیند و با «رسائل» شیخ انصاری مقایسه میکند، میبیند «عدّه» شیخ طوسی را فقط باید در کتابخانهها به عنوان آثار قدیم نگهداری کرد و اکنون ارزش اینکه یک کتاب درسی باشد ندارد. در هر صورت شما نمیتوانید یک نفر را پیدا کنید که کتاب او صد در صد زنده مانده باشد. امّا در میان افراد بشر، چهرههائی هست منسوخ نشدنی، کهنه نشدنی؛ چهرههائی که در تمام زمانها میدرخشند و افراد را جذب میکنند. علی بن ابیطالب چنین شخصیتی است که مربوط به تمام زمانها است و هرگز کهنه نمیشود. او ابدی، پابرجا و جاودانه است... دنیا عقیم است که مانند علی بزاید پس از گذشت سالها از شهادت علی علیه السّلام، روزی «عدی بن حاتم» نزد معاویه آمد. معاویه میدانست که عدی یکی از یاران قدیمی مولا است، خواست کاری بکند که این دوست قدیمی بلکه یک کلمه علیه حضرت سخن بگوید. گفت: عدی! فرزندانت چه شدند؟ [5] عدی گفت: در رکاب مولایشان علی با تو که در زیر پرچم کفر بودی، جنگیدند و کشته شدند. معاویه- عدی! علی دربارۀ تو انصاف نداد! عدی- چطور؟ معاویه- پسران خودش را نگهداشت و پسران تو را به کشتن داد. عدی- معاویه! من دربارۀ علی انصاف ندادم. نمیبایست علی امروز در زیر خروارها خاک باشد و من زنده باشم. ای کاش من مرده بودم و علی زنده میماند! معاویه دید تیرش کارگر نیست، گفت: عدی! الآن دیگر کار از این حرفها گذشته است، چون تو زیاد با علی بودی، دلم میخواهد، مقداری کارهایش را برایم توصیف کنی! عدی- معاویه! معذورم بدار. معاویه- نه! حتما ً باید بگوئی! عدی- حال که باید بگویم، آنچه را که میدانم میگویم، نه اینکه مطابق میل تو سخن بگویم!! آنگاه عدی شروع به صحبت کردن دربارۀ علی علیه السّلام کرد و گفت: یکی از خصوصیتهای او این بود که علم و حکمت از اطرافش میجوشید. علی شخصیتی بود که در مقابل ضعیف، ضعیف بود و در مقابل ستمکاران، نیرومند. با اینکه در میان ما مینشست و هیچ تکبری نداشت و بدون امتیاز مینشست، اما خداوند یک هیبتی از او در دل مردم قرار داده بود که بدون اجازه نمیتوانستیم حرف بزنیم... بعد گفت: معاویه! میخواهم منظره ای را که به چشم خود دیده ام برایت تعریف کنم. در یکی از شبها خودم علی را در محراب عبادت دیدم. دیدم مستغرق خدای خودش است و محاسن شریفش را بدست مبارک گرفته میگوید: آه! آه از این دنیا و آتشهای آن. یا دنیا غرّی غیری! ای دنیا دیگری را غیر از من فریب بده. آنچنان عدی، علی را وصف کرد که دل سنگ معاویه تحت تأثیر قرار گرفت بطوری که با آستین اشکهای صورتش را پاک میکرد. آنگاه گفت: «دنیا عقیم است که مانند علی بزاید». و مناقب شهد العدوّ بفضلها والفضل ما شهدت به الأعداء
[1] - اصلا ً یک نفر خارجی نمیتواند در اینگونه موارد اشتباه نکند. کسی که دارای فرهنگ بخصوصی است، قطعا ً وقتی وارد یک فرهنگ اجنبی میشود، ممکن است اشتباه کند. [2] - مقصودش «سر جان ملکم» است که کتاب «تاریخ ایران» را نوشته است. [3] - زردشتیان ادعا میکنند که این کتاب مال زردشت است ولی هیچ آثار قطعی از زردشت در دست نیست. [4] - نهج البلاغه- حکمت 147. [5] - عدی بن حاتم سه پسر داشت که هر سه در سنین جوانی در رکاب علی علیه السّلام، در جنگ صفین به شهادت رسیدند. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 78 |