تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,070 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,019 |
درجات ایمان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 65، اردیبهشت 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهائی از نهج البلاغه خطبه 231 آیت الله العظمی منتظری درجات ایمان در ادامۀ بحث از خطبه 231 نهج البلاغه با شرح فیض الاسلام، به این مقطع از خطبه رسیدیم که حضرت میفرماید: اگر خواستید از کسی بیزاری بجوئید، صبر کنید تا مرگش فرا رسد، آنگاه از او براءت و بیزاری جوئید زیرا مرگ، مرز بیزاری است. در این رابطه روایت جالبی در کتاب کافی نقل شده است که آن را در اینجا میآوریم تا برادران و خواهران متوجه شوند که بیشتر قضاوتهای ما دربارۀ افراد برخلاف مذاق شریعت است. از همکیشان بیزاری مجوئید حضرت امام صادق علیه السلام سرّاج را که از خادمان حضرت بود، برای مأموریتی، پی کاری میفرستد. سرّاج گوید: پس از اتمام مأموریت، در وقت نماز عشا بود که بازگشتیم. من خیلی خسته بودم و خودم را در بسترم انداختم. امام صادق علیه السلام تشریف آوردند و فرمودند: ما آمده ایم. من راست نشستم و حضرت کنار بستر من نشست. آنگاه پرسید: آن کار را انجام دادی؟ عرض کردم: آری. و گزارش کار خود را به حضرت دادم. حضرت خدا را حمد و ستایش کردند. سپس سخن از جماعتی به میان آمد، و من گفتم: «جعلت فداک، إنّا نبرأمنهم، انهم لایقولون مانقول»- قربانت گردم! ما از آنها بیزاری میجوئیم زیرا آنها به آنچه ما اعتقاد داریم، اعتقاد ندارند. حضرت فرمود: «یتولّونا ولا یقولون ما تقولون، تبرؤون منهم؟»- آنها از دوستان ما هستند ولی به آنچه شما عقیده دارید، اعتقاد ندارند، از آنها بیزاری میجوئید؟! از این فراز روایت استفاده میشود که آنها شیعه بوده اند و از علاقمندان و محبّان اهل بیت، ولی به آن درجه اعتقادی که اصحاب حضرت داشتند، نرسیده بودند، با این حال سرّاج میگوید، از آنها بیزاری میجوئیم و حضرت اعتراض میکنند به این طرز تفکّر و چنین قضاوت کردن نسبت به افراد. امام صادق علیه السلام در ادامۀ اعتراض خود میفرمایند: «فهوذا عندنا مالیس عندکم فینبغی لنا ان نبرأ منکم؟!» پس اگر چنین است، آنچه نزد ما هست و به آن اعتقاد داریم، نزد شما نیست و به آن نرسیده اید، پس سزاوار است که ما هم از شما بیزاری جوئیم؟! سرّاج میگوید: من عرض کردم: نه! قربانت گردم. آنگاه حضرت فرمود: «وهوذا عندالله مالیس عندنا، افتراه اطرحنا؟» و همچنین چیزهائی (حقایقی) نزد خدا هست که ما نیز نداریم (و به آن درجات نرسیده ایم) پس آیا خداوند ما را طرد کرده است؟ سرّاج میگوید: نه بخدا قسم! قربانت گردم، چه معامله ای با آنها داشته باشیم؟ حضرت فرمود: «فتولوّهم ولا تبرّؤوا منهم»- پس آنها را دوست داشته باشید و از آنها بیزاری نجوئید. یعنی گرچه آنها در درجات پائین تری از ایمان قرار دارند و اعمالشان در حدّ اعمال شما نیست، با این حال آنها را دوست داشته باشید و از آنها دوری و بیزاری نجوئید. مراتب ایمان آنگاه حضرت به تفصیل درجات ایمان را چنین بیان میفرمایند: «انّ من المسلمین من له سهمٌ و منهم من له سهمان و منهم من له- ثلاثه أسهم، و منهم من له أربعه أسهم، و منهم من له خمسهُ أسهم و منهم من له ستَّه أسهم و منهم من له سبعه أسهم. فلیس ینبغی أن یُحمَل صاحب السَّهم علی ما علیه صاحب السَّهمین ولا صاحب السهمین علی ما علیه صاحب الثلاثه ولا صاحب الثلاثه علی ما علیه صاحب الأربعه ولا صاحب الأربعه علی ما علیه صاحب الخمسه ولا صاحب الخمسه علی ما علیه صاحب السّته ولا صاحب السّته علی ما علیه صاحب السَّبعه...» (کافی- ج 2، ص 42) برخی از مسلمانان هستند که بیش از یک سهم از ایمان ندارند (دارای درجۀ ضعیفی از ایمان هستند) و برخی دو سهم از ایمان دارند و برخی سه سهم... تا هفت سهم. پس سزاوار نیست به آن کس که یک درجه از ایمان دارد، تحمیل کنی که باید مثل آن کس باشی که دارای دو درجه و دو سهم است. و همچنین آنها را که دو درجه دارند، با آنها که سه درجه دارند نباید مقایسه کرد وو... شرایط محیط در ایمان تأثیر دارد در هر صورت، حضرت میخواهند بفرمایند که ایمان اشخاص تفاوت دارد و کسی که یک درجه از ایمان را دارد، نمیتوانی به او تحمیل کنی که مانند کسی باشد که دو درجه ایمان دارد. آن کسی که بیشتر درس خوانده و معلومات دارد و استعدادش زیادتر بوده و محیط خانوادگیش آمادگی بیشتری به او میداده است و خلاصه شرایط محیط و خانوادگی و تربیت و رشد فکری برای او فراهم تر بوده است با آن کسی که در یک محیط بد پرورش یافته و پدر و مادرش از سواد و دانش بهره ای نداشته اند و خلاصه شرایط برای او فراهم نبوده، قابل مقایسه نمیباشد. او که در درجۀ پائین تری از ایمان است، اگر نسبت به انقلاب اسلامی بیتفاوت باشد، نباید مؤاخذه شود ولی آن کس که در دانشگاه امام صادق علیه السّلام به تحصیل علم مشغول بوده و شرایط خانوادگی و محیط برایش فراهم آمده بوده است، نه تنها بیتفاوتی از او پذیرفته نیست که باید به انقلاب اخلاص ورزد و اگر نارسائی یا کمبودی دید، برای خدا تحمّل کند و به حساب انقلاب و اسلام نگذارد. یکوقت به دزفولرفتهبودیم. یکیازسرهنگهای نیرویهوائیآنجابهمامیگفت:«سیسال تمام به ما تزریقکردند: چهفرمان یزدان، چهفرمان شاه!! اکنون پس از سیسال تربیت غلط، خود را بازیافتهایم و میخواهیم بدانیم اسلام چه میگوید؟ نماز و روزه چیست؟ و احکام اسلام را اکنون میخواهیم بیاموزیم». او درست میگوید، پس از سی سال پرورش غلط، تازه میخواهد به اسلام روی آورد، نباید از او توقع زیادی داشت و نباید او را طرد کرد و نباید او را با کسی که تمام عمرش را در محیطی مذهبی به سر برده است مقایسه نمود باید نسبت به افراد جاذبه داشته باشیم و مراتب و درجات ایمان اشخاص را در نظر بگیریم و عجولانه دربارۀ آنان قضاوت نکنیم. در روایتی از حضرت سجاد علیه السلام آمده است: «لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله»- اگر ابوذر میدانست چه در قلب سلمان میگذرد، هر آینه او را میکشت. در روایت دیگری آمده است: سلمان در رتبه دهم است و ابوذر در رتبۀ هشتم. و معنایش این است که ابوذر دو درجه ایمانش از سلمان کمتر است و لذا در آن روایت میفرماید: «اگر ابوذر از معتقدات قلبی سلمان اطلاع داشت، او را میکشت»، چرا که با معتقدات قلبی خودش نمیتوانست مقایسه کند. با رفتار خود مردم را از انقلاب نرانید پس وقتی ابوذر با آن مقام والائی که در اسلام دارد، نمیتواند مراتب ایمان سلمان را درک و یا تحمّل کند، نباید از اشخاصی که در محیطهای غیر مذهبی پرورش یافتهاند و دارای درجات پائین ایمان هستند، توقّع زیادی داشت. اگر خدای نخواسته یک تازه مسلمان را طرد کنیم، گناه بزرگی مرتکب شدهایم. اگر رفتار من و شما سبب شود یک نفر را که میخواهد به انقلاب و اسلام باز گردد، خدای نخواسته به دامن ضد انقلاب برگردد یا به اسلام و روحانیت بدبین شود، گناهی بزرگ مرتکب شدهایم. در قرآن میخوانیم: «من قتل نفسا ً بغیر نفس او فساد فی الارض فکأنما قتل الناس جمیعا ً» و هیچ قتلی بالاتر از این نیست که انسانی را از هدایت به گمراهی و ضلال سوق دهیم. مبادا اخلاق من و شما سبب شود کسی به اسلام و انقلاب بدبین شود و به انحراف کشیده شود که در آن حال، گناهش به عهدۀ ما خواهد بود. باید از ائمه علیهم السلام یاد بگیریم و افراد ضعیف الایمان را نه تنها طرد نکنیم که با رفتار و اخلاق خوب، آنان را هدایت کنیم و به اسلام و انقلاب سوق دهیم. در همین روایتی که از امام صادق علیه السلام نقل شد، حضرت پس از اینکه مراتب ایمان را میشمارند. داستانی ذکر میکنند که خیلی جالب است: تازه مسلمانی که کافر شد حضرت میفرماید: یک نفر بود که همسایهای نصرانی داشت. آن مسلمان متعبّد مقدس، روزی همسایه نصرانی خود را به اسلام دعوت کرد و او را تشویق و ترغیب نمود و مزایای اسلام را برای او تعریف کرد به نحوی که آن نصرانی متأثر شده و به اسلام گروید و شهادتین را بر زبان جاری ساخت. روز بعد- قبل از اذان صبح- آن مسلمان به خانۀ همسایه تازه مسلمانش رفت و در را کوبید. نصرانی پرسید کیست؟ گفت: من هستم. پرسید: این وقت سحر چه میخواهی؟ گفت: وضو بگیر و لباست را بپوش و حرکت کن با هم به مسجد برویم و نماز بخوانیم. آن تازه مسلمان وضو گرفت و لباسش را پوشید و با دوستش به سوی مسجد روانه شد. در آنجا نماز شب را خواندند و همچنان نمازهای مستحبی را تا وقت اذان صبح شد. پس از اذان، نماز صبح را بجا آوردند و مشغول تعقیبات شدند تا آفتاب طلوع کرد! مرد نصرانی برخاست که به منزلش باز گردد، آن مرد به او گفت: کجا میروی؟ روز کوتاه است و چیزی تا اذان ظهر باقی نمانده است!! آن تازه مسلمان- بیچاره- نشست تا وقت ظهر شد، نماز ظهر را بجای آورد. دوستش به او گفت: بین ظهر و عصر وقتی نیست؛ و او را مجبور کرد بماند تا نماز عصر فرا رسد و پس از تمام شدن نماز عصر، نصرانی برخاست که به منزلش برگردد. به او گفت: روز که به پایان رسیده و چیزی به وقت نماز مغرب باقی نیست! خلاصه او را نگهداشت تا نماز مغرب را خواندند، آنگاه نصرانی خواست به منزلش برود، به او گفت: یک نماز دیگر باقی است، آن را هم بخوانیم، آن وقت آزاد میشوی! لذا همچنان منتظر ماندند تا وقت (فضیلت) نماز عشا رسید و نماز را با هم خواندند، آنگاه متفرق شدند. فردا صبح آن مرد مسلمان باز هم به در خانۀ تازه مسلمان رفت و در را کوبید. نصرانی پرسید: چه میخواهی؟ گفت: وضو بگیر، لباست را بپوش و بیا تا با هم به مسجد برویم و نماز بگذاریم! مرد نصرانی در پاسخ گفت: برای این دین یک آدم بیکاری غیر از من جستجو کن. من آدم بیچارهای هستم و زن و بچه دارم و میخواهم آنها را نان بدهم!! آنگاه حضرت میفرماید: او را از چیزی خارج کرد و به همان بازگرداند. یعنی او را از کفر خارج کرد ولی با این کج سلیقگی و مقدّس مأبی آن بیچاره را دوباره به کفر بازگرداند. دست رد به سینه افراد نزنید بنابر این، برادران و خواهران باید هشیار باشند، موقعیت و سابقه اشخاص را در نظر بگیرند و به آنان تحمیل مالایطاق نکنند و اگر دیدند کسی را که چندین سال در منجلاب فساد بوده و اکنون شعلهای از انقلاب و اسلام در او پیدا شده- که چه بسا در درگاه خداوند مقرّبتر هم از آنها باشد- به او مجال بدهند و میدان را جلوش باز کنند و از او عضو مؤثر و نافعی برای جامعه بسازند نه اینکه دست رد به سینه او بزنند و او را طرد کنند و در اثر کج سلیقگی چنین از او بخواهند که مانند خودشان به اسلام و انقلاب خدمت کند و در نتیجه بجای خوشبینی، به انقلاب بدبین شود و به روش سابق خود یا بدتر باز گردد، در این صورت مانند این است که او را کشتهاند و از بین بردهاند. در روایت دیگری که در همین جلد از کتاب کافی از امام صادق علیه السَّلام نقل شده است، حضرت چنین میفرماید: «إنّ الإیمان عشر درجات بمنزله السَّلم یصعد منه مرقاه بعد مرقاه فلایقولنَّ صاحب الاثنین لصاحب الواحد لست علی شئ حتی ینتهی الی العاشر. فلا تسقط من هو دونک فلیسقطک من هو فوقک، واذا رایت من هو أسفل منک بدرجه فارفعه الیک برفق ولا تحملنّ علیه مالایطیق فتکسره، فإنّ من کسر مؤمنا ً فعلیه جبره». (کافی- ج 2- ص 45) ایمان ده درجه دارد، مانند نردبان است که پلّه پلّه از آن بالا میروند، پس کسی که دارای دو درجه است، به کسی که یک درجه دارد نگوید: تو هیچ ارزشی نداری! و همچنین بالاتر تا برسد به صاحب ده درجه. بنابراین، کسی که از تو پائین تر است و درجه ایمانش کمتر است، او را کوچک مشمار و ساقط مکن زیرا آن کس که درجهاش از تو بیشتر است تو را ساقط خواهد کرد. و اگر کسی را دیدی که یک درجه از تو پائین تر است، او را بامدارا و زبان خوش بالاتر ببر و به درجۀ خودت برسان و هرگز به او تحمیل مکن آنچه را که برایش دشوار است و توان آن را ندارد، که در این صورت او را میشکنی- و از ایمان دور میسازی- و همانا کسی که مؤمن را بشکند، بر او واجب است که او را دوباره هدایت نماید و جبران کند. در کتاب ایمان و کفر کافی روایتهای بسیار جالبی است که خوب است برادران و خواهران مطالعه کنند و استفاده نمایند. مردم را با رفتار و گفتار، با زبان و بیان، با اخلاق خوب و سازنده به طرف اسلام و انقلاب جذب نمائید نه اینکه روشی تند و خشن داشته باشید که مردم را طرد کنید. شما که میخواهید پیرو راستین پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام باشید و آنان را اسوه و الگوی خود میدانید باید جاذبه داشته باشید و با اخلاق خوب تمام گروهها و اقشار مختلف را به سوی انقلاب و اسلام سوق دهید. در هر صورت، حضرت امیر علیه السلام در این قسمت از خطبه نهج البلاغه میفرماید: اگر خواستید از کسی بیزاری بجوئید، صبر کنید- فورا ً قضاوت نکنید- تا اینکه مرگش فرا رسد چرا که مرگ مرز بیداری است. یعنی اگر تا آن وقت به حال انحراف باقی ماند و بازگشت نداشت، میتوانید از او بیزاری بجوئید. حرّبن یزید ریاحی «ره» کاری کرد که به صورت ظاهر تمام حوادث کربلا معلول عمل او بود زیرا حضرت را نگهداشت و نگذاشت باز گردد و جنگ رخ داد و حضرت و تمام اصحاب و یارانشان شهید شدند. ولی دم آخر که وجدانش او را به حرکت در آورد و پشیمان شد و توبه کرد، حضرت توبهاش را پذیرفت و کارش بجائی رسید که شخصیتی مانند حضرت ولی عصر ارواحنالتراب مقدمه الفداء به زیارتش میرود و در مقابل او و دیگر یارانش میایستد و میفرماید: «بأبی انتم وامّی، طبتم وطابت الأرض التی فیها دفنتم...». مخلصین را جذب و توطئهگران را طرد کنید من بار دیگر تذکر میدهم که پستهای کلیدی مهم را باید به اشخاصی داد که صد در صد مورد اطمینان هستند و از پست خود سوء استفاده نمیکنند ولی طرد کردن اشخاص درست نیست؛ بویژه در جامعۀ امروز ما که ما نیاز فراوان به اساتید دانشگاهها، متخصصین و دانشمندان رشتههای مختلف داریم، ما به نیروهای فنّی و با مهارت احتیاج داریم و نباید به بهانه اینکه مثلا ً در گذشته سابقۀ خوبی ندارد یا با اعضای سلطنت عکس گرفته است، آنها را طرد کنیم. همینقدر اگر توطئهگر نباشد کفایت میکند زیرا وقتی شرایط دانشگاه اسلامی باشد، او هم ناچار است که خود را با شرایط جدید بسازد و جذب شود. البتَّه اگر استادی خواست عقاید انحرافی را مانند فلسفه ماتریالیسم یا مارکسیسم به فرزندان ما تزریق کند، قابلیت ندارد گرچه او را هم ممکن است هدایت کنند و پس از اطمینان به کار خود باز گردانند. اما اگر بر عقیدۀ انحرافی خود باقی بود، باید او را رها سازند. امّا آن استادان و متخصصانی که اکنون بازگشتهاند و به سوی انقلاب روی آوردهاند، اگر آنان را طرد کنیم، فاجعه است و لطمهاش به دانشگاههای ما و صنایع ما و کشور ما و جامعه ما وارد خواهد شد. اینچنین اشخاصی که تلاش در طرد افراد متخصّص دارند یا نادان و جاهلند و یا افراد مغرضی میباشند که از این راه میخواهند به کشور و انقلاب لطمه بزنند. چه بسا افراد منحرف و یا مارکسیسم با دروغ و خدعه وارد انجمنهای اسلامی بشوند و خود را منافقانه جا بزنند و در پی ضربه زدن به دستگاههای علمی و صنعتی ما باشند. باید افراد مخلص با دقَّت و هشیاری، مواظب چنین عناصر فاسدی باشند و ضمنا ً بچههای با اخلاصی که از روی نادانی و جهل ضربه میزنند را هم روشن کنند و نگذارند چنین فاجعههای جبران ناپذیری در دستگاههای علمی و فنی ما وارد شود. من این مطلب را همواره تکرار میکنم و روی آن اصرار دارم زیرا مسئله روز ما است: کشور ما بحمدالله از نظر زمین، آب، معادن، ذخایر فنّی و دیگر منابع طبیعی و خدادادی غنی است ولی از نظر نیروی انسانی ماهر و متخصص فقیر است. باید از نیروهای موجود استفاده کرد و آنها را طرد نکرد مگر کسانی که توطئهگر باشند که در آن صورت نه تنها فایده ای ندارند بلکه ضررشان به اسلام و جامعه انقلابی ما بمراتب بیشتر خواهد بود. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 568 |