تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,095 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,033 |
بررسی آیه میثاق | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 65، اردیبهشت 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن قسمت هفتم آیه الله جوادی آملی بررسی آیه میثاق بررسی آیه شریفه میثاق منتهی به نظریه استاد علاّمه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه گردید، البته بر نظریه ایشان نیز اندک اشکالی وارد است که چنانچه قابل رد نباشد، ناگزیر باید آیه را بر معنای دیگری حمل نمود که خالی از هرگونه اشکال باشد. نظریه علامه طباطبائی (ره) خلاصه نظریه استاد عبارت است از اینکه: تنزیل فیض از خزائن غیبی گاهی مستند به امر الهی است که در این گونه موارد تدریج در آن راه ندارد، چنانچه در سوره «یس» میفرماید: «!$yJ¯RÎ) ÿ¼çnãøBr& !#sÎ) y#ur& $º«øx© br& tAqà)t ¼çms9 `ä. ãbqä3usù» [1]- فرمان او تنها این است که هرگاه چیزی را اراده نماید به او میگوید: «موجود باش» آن نیز بیدرنگ موجود میشود. و نیز در سوره «قمر» میفرماید: «!$tBur !$tRãøBr& wÎ) ×oyÏmºur £xôJn=x. Î|Çt7ø9$$Î/» [2]- و فرمان ما یک امر بیش نمیباشد همچون یک چشم بر هم زدن. آیات مشابه دیگری نیز در این زمینه در قرآن کریم آمده است که ثابت مینماید: اینگونه تنزیل به جهان طبیعت، منزّه از تدریج میباشد. و گاهی تنزیل به خود اشیاء مادّی ارتباط مییابد که در این صورت به تدریج انجام میپذیرد و برخلاف مورد نخست است که امر ایجادی میباشد چنانچه در سوره «حجر» که تدریجی است آمده است: «bÎ)ur `ÏiB >äóÓx« wÎ) $tRyYÏã ¼çmãYÍ!#tyz $tBur ÿ¼ã&è!Íit\çR wÎ) 9ys)Î/ 5Qqè=÷è¨B» [3]- چیزی در عالم نیست جز آنکه خزائن آن نزد ما میباشد ولی ما جز به اندازه معین آن را نازل نمینمائیم. این گونه تنزیل همراه با حرکت و تغیّر مادّی است. در مورد آیه شریفه میثاق، از آنجا که جنبۀ ملکوتی اشیاء بدلیل ارتباطشان با مبدأ، مقدّم بر جنبه ملکی آنها میباشد. موطن میثاق مقدم بر این موطن است، و «واذ اخذ ربّک» ظهور بر چنین تقدّمی دارد. چرا که آن موطن، موطن ملکوتی انسان است و زمام و ناصیه او به دست خدا میباشد و در آن موطن است که عبودیّت خویش و ربوبیّت ربّ العالمین را مشاهده مینماید و در بعضی از روایات چنین آمده است که بطور معاینه و مشاهده، ربوبیّت خدا را دیده و سخن او را شنیده است. گرچه خود این مطلب فی نفسه حقّ است و مورد تأیید بعضی از روایات نیز میباشد ولی اشکالاتی بر آن وارد است: اعتراض به نظریه استاد 1- این مسأله اختصاصی به انسان نداشته و شامل تمام موجودات و پدیدههای طبیعی میشود. چنانچه در آیه «21» سوره حجر دیدیم که هر چیز دارای خزائنی میباشد و تمام اشیاء از آنجا تنزّل مینمایند، و انسان از جمله این موجودات است و در سوره «هود» میفرماید: «$¨B `ÏB >p/!#y wÎ) uqèd 8Ï{#uä !$pkÉJuϹ$uZÎ/ 4 ¨bÎ) În1u 4n?tã :ÞºuÅÀ 8LìÉ)tGó¡B» [4]- هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه او بر وی تسلّط دارد و همانا پروردگار من بر صراط مستقیم است. انسان هم در آن موطن که جنبۀ ملکوتی او است و زمام اختیار و ناصیهاش به دست خدا است، خدا را به ربوبیّت و خود را به عبودیّت مشاهده کرده است و آن موطن هم که جای حضور و شهود است نه جای اختیار مقدّم بر این موطن است. بنابراین برای هر چیزی ملکوت است و این مسأله از ویژگیهای انسان نمیباشد و جنبه ملکوت همه جنبندگان بر جنبه ملکشان سبقت دارد؛ با وجود این، چرا در این میان تنها از انسان اخذ میثاق به عمل آمده است؟ اگر دلیل برای گرفتن چنین تعهّدی از انسان آیه شریفه سوره حجر است که به آن اشاره شد، دلیل مزبور عام بوده و روشن است که دلیل عام تنها مدلول عام را ثابت مینماید نه مدّعای خاص را و به مقتضای آیه شریفه «ان من شیء الاّ یسبّح بحمده»- موجودی نیست مگر اینکه تسبیح و حمد خداوند میگوید، همه اشیاء موحّدند و تمام آنها تسبیح پروردگار میگویند و این مسأله اختصاصی به انسان ندارد. 2- اگر اخذ میثاق مربوط به عالم ملکوت بوده و در آنجا حجّت بالغه تمام شده است، حدّاقل در یک جای قرآن باید به این حجّت اشاره شده باشد در صورتی که به هنگام بیان حجّت تنها روی دو حجّت تکیه شده است، یکی حجّت باطنی است به نام عقل و دیگری حجّت ظاهری به نام وحی و نبوّت. چنانچه در سوره «نساء» دربارۀ بعثت انبیاء میفرماید: «Wxß tûïÎÅe³t6B tûïÍÉYãBur xy¥Ï9 tbqä3t Ĩ$¨Z=Ï9 n?tã «!$# 8p¤fãm y÷èt/ È@ß9$# 4 tb%x.ur ª!$# #¹Ítã $VJÅ3ym» [5]- و رسولان را فرستاد که بشارتدهنده (به رحمت خداوند) و بیم دهنده (به عذاب الهی) باشند تا آنکه مردم را بر خداوند حجّتی پس از فرستادن پیامبران نباشد و خداوند پیوسته مقتدر و کارش بر وفق حکمت است. و در اصول کافی کتاب العقل آمده: عقل وسیله احتجاج خلق بر خالق و خالق بر خلق است. یعنی هم خداوند میتواند با آن بر بنده احتجاج نماید که اداء امانت و رعایت عدل و اجتناب از ظلم بحکم عقل پسندیده بود چرا برخلاف آن عمل نمودی و هم بنده میتوانست در صورت عدم بعثت انبیاء بگوید: مرا در این عالم بدون رهنما رها نمودی و در نتیجه به گمراهی افتادم، لذا در روایت وارد شده است که عقل حجت مشترک میان «الله» و «بندگان» است ولی وحی، حجّت خداوند بر خلق میباشد. عقل نبی را از متنبّی و دین را از بافتههای بشری تشخیص میدهد و به منزله چراغی است که راه را از بیراهه مشخّص میسازد ولی وحی، راه و صراط مستقیم است. در سوره مبارکه «طه» میفرماید: «öqs9ur !$¯Rr& Nßg»oYõ3n=÷dr& 5>#xyèÎ/ `ÏiB ¾Ï&Î#ö7s% (#qä9$s)s9 $uZ/u Iwöqs9 |Mù=yör& $uZøs9Î) Zwqßu yìÎ7®KuZsù y7ÏG»t#uä `ÏB È@ö7s% br& ¤AɯR 2tøwUur» [6] - و اگر ما پیش از فرستادن پیامبر، کافران را به عذاب هلاک مینمودیم. هر آینه آنان میگفتند پروردگارا! چرا برای ما رسولی نفرستادی تا از وی پیروی نمائیم پیش از آنکه به ذلّت و خواری دچار گردیم. و در سوره «زمر» میفرماید: «t,Åur tûïÏ%©!$# (#ÿrãxÿ2 4n<Î) tL©èygy_ #·tBã ( #Ó¨Lym #sÎ) $ydrâä!%y` ôMysÏGèù $ygç/ºuqö/r& tA$s%ur öNßgs9 !$pkçJtRtyz öNs9r& öNä3Ï?ù't ×@ßâ ö/ä3ZÏiB...» [7]- آنها که بخداوند کافر شدهاند فوج فوج به سوی جهنّم رانده میشوند و چون به آنجا رسند و درهای جهنم را برویشان بگشایند، خازنان دوزخ به آنان گویند مگر پیامبرانی از میان شما برایتان نیامد؟! در آیات دیگر نیز از این حجت ظاهری یاد شده است. بدین ترتیب میبینیم که در موارد متعدّدی در قرآن کریم روی این حجّت ظاهری که وحی و بعثت انبیاء است تکیه شده ولی در هیچ جای آن بعنوان حجّت روی موطن میثاق تکیه نشده است. 3- این مسأله که انسان دارای دو چهره ملکوتی و ملکی است مطلبی صحیح است و این نیز صحیح است که این دو در خارج متّحدند نه واحد، زیرا واحد آن است که یک معنا و یک مصداق باشد و متّحد آن است که دو شیء بوده و در خارج متّحد باشند و مطلب سوّمی هم که عبارت از تقدّم ذاتی رتبی ملکوت بر ملک است، نیز صحیح میباشد ولی برای اینکه ظاهر و محتوای «واذ اخذ» را حفظ نمائیم باید بگوئیم که آن موطن ملکوت، موطن حضور و بیداری است و موطن ملک موطن غفلت است. در کلمات قصار امیرمؤمنان علیه السّلام آمده است: «النّاس نیام واذا ماتوا انتبهوا»- مردم در دنیا در خواب غفلتاند و چون بمیرند بیدار شوند. چگونه ممکن است انسان بیدار را به میثاقگاه برده و از او تعهّد بگیرند تا بهنگام خواب کار خلافی از او سر بزند و مثلا ً ظرف کسی را نشکند. آیا میتوان گفت که انسان در موطن میثاق بطور معاینه ربوبیّت خداوند و عبودیّت خویش را دیده و تعهّد سپرده تا در عالم دنیا که عالم غرور و غفلت است گناه نکند؟ در روایات میثاق آمده است که خداوند دارای حجّت بالغه میباشد. حجّت بالغه باید روشن و بیّن باشد تا قابل احتجاج بوده و طرفین بتوانند به آن استدلال نمایند. چرا خداوند از میان فرشتگان پیامبری برای بشر نفرستاد؟ برای اینکه در آن صورت، حجّت الهی بر بشر تمام نمیشد، فرشته و بشر هر کدام از سرشتی جداگانه برخوردارند و بنابراین نمیتوانند برای انسان اسوه باشند، وقتی حجّت خداوند بر بشر تمام میشود که پیامبر هم از جنس بشر باشد و بتواند گناه نماید، و چنانچه فرشتهای باشد که جز طاعت از او بر نیاید برای انسانی که امکان این هر دو از برایش محفوظ است، حجّت بالغه نخواهد بود. عالم میثاق هم باید طوری باشد که بتواند حجّت بالغه به حساب آید. 4- آن چهرۀ ملکوتی اشیاء در آن عالم شهود که از معصوم میپرسند: آیا معاینتا ً ربوبیّت الله و عبودیّت خویش را دیدند؟ حضرت میفرماید: آری! بطور معاینه دیدند. چگونه در چنین موطنی عدّهای از قلب، شهادت میدهند و بعضی تنها اعتراف زبانی مینمایند در صورتی که اگر معاینتا ً ربوبیّت ربّ العالمین را مشاهده کردهاند، نمیتوانند در درون منافق و کافر باشند، چرا که کفر و نفاق بواسطه این است که دنیا آنها را مغرور و وابسته میسازد. «وغرّنهم الحیوه الدّنیا و شهدوا علی انفسهم انّهم کانوا کافرین»- زندگی دنیا آنان را فریب داد و بر زبان خود گواهی میدهند که کافر بودند. همانطوری که در قیامت همه حقّ را میبینند و دیگر جائی برای کتمان باقی نمیماند، در آن عالم که انسان در جنبه ملکوتی است اولا ً- جائی برای انکار وجود ندارد و ثانیا ً- اگر هم انکار قلبی نمایند نمیتوانند به دروغ «بلی» بگویند و بنابراین با ظاهر آیه «قالوا بلی شهدنا» سازگار نمیباشد. روایات هم موطنی را اثبات مینماید که موطن معاینه است، اما آن موطن همان موطن اخذ میثاق و جنبۀ ملکوت موجودات است، دیگر این مسأله را اثبات نمیکند. و اگر بعضی از روایات ثابت کند، بقیه روایات هم باید آن را تأیید نمایند، در صورتی که چنین نمیباشد و در بعضی روایات است که از امام سؤال مینمایند، آیا به زبان «بلی» گفتند؟ امام میفرماید: به قلب هم گفتند، یعنی اعتراف از روی دل بود نه به زبان. و آیه «فما کانوا بما کذّبوا به من قبل» [8] در بعضی از روایات به گروهی تطبیق شده که در موطن میثاق از روی دل «بلی» نگفتند و لذا در دنیا هم که آمدند به انکار خداوند پرداختند، پس طبق این روایات معلوم میشود که در آنجا هم کفر و نفاق راه دارد ولی اگر چنین بگوئیم: جائی که کفر و نفاق را در آن راه باشد، ملکوت شیء نخواهد بود زیرا کفر و نفاق نه در مخزنهای الهی است، و نه از آنجا تنزل کرده است، بلکه اینجا که آمده است با کفر و نفاق همراه شده است. 5- درست است که «و اذ اخذ» ظهور در سبق موطن میثاق دنیا دارد ولی باید ظاهر این آیه و آیه بعد نیز محفوظ بماند، چرا که مجموعه این دو آیه ناظر به یک صحنه و یک مسأله است که در آن میثاق گرفتن و شهادت دادن و انگیزه آن بیان شده است. در ذیل آیه نخست میفرماید: «ان تقولوا یوم القیمه انّا کنّا عن هذا غافلین»- برای اینکه در قیامت نگوئید ما از این غافل بودیم. و در ذیل آیه بعد میفرماید: «او تقولوا انّما اشرک اباؤنا من قبل و کنّا ذریّه من بعدهم افتهلکنا بما فعل المبطلون»- یا نگوئید پدران ما پیش از ما بتپرستی را برگزیدند و ما هم فرزندانی بعد از آنان بودیم، آیا ما را به آنچه باطلگرایان انجام میدادند مجازات مینمائی؟ آیا در جنبه ملکوت اشیاء مسأله پدری و فرزندی مطرح است؟ آیا چهره ملکوت کسی پدر و پسر بودن کسی است یا مستقیما ً ملکوت اشیاء به دست خداوند متعال میباشد؟ بدون تردید آن ملک است که پدر است یا پسر وگرنه «سبحان الذی بیده ملکوت کلّ شیء» ملکوت پسر و پدر در عرض هم به ید الله است، چرا که اگر ملکوت تدریجپذیر نیست، بنابراین دارای تاریخی هم نمیباشد، و ملکوت پدر و پسر بلکه ملکوت اوّلین و آخرین یک جا پیش خدای تعالی ثابت است. با توجه به این واقعیت، نمیتوان به چهره ملکوتی اشیاء گفت: ما از شما تعهّد گرفتیم که مبادا بگوئید، دلیل شرک ما این بود که پدران ما قبلا ً مشرک شده بودند! چه اینکه آنجا جای پدر و پسر نیست، جای ابّوت و بنّوت و جای وراثت در شرک ورزیدن و امثال آن نمیباشد. بنابراین تعلیلی که در ذیل آیه ذکر شده است با آنچه استاد فرمودند مناسبتی ندارد، زیرا در موطن ملکوت همانند موطن قیامت، همگان یک جا حاضرند و حضور تدریجی نیست تا ابّوت و بنّوت در چهره ملکوتی افراد مطرح باشد و خداوند در آنجا به چهره ملکوتی اشیاء فرمود: «الست بربّکم» خداوند متعال متکلّم بود و ملکوتیان، مستمعین او نه ملکیها. وقتی در امر «کن» تدریجی در کار نیست «وما امرنا الاّ واحده» زمان در آن راه ندارد، پس پیدایش همه با هم خواهد بود و مسأله پدر و پسر بودن که نشانه تدرّج و حرکت است مطرح نمیباشد. البته تعلیل اوّل درست است، چون خداوند ربوبیّت خویش و عبودیّت آنها را نشان داد. غفلت در آنجا وجود نداشت، امّا بگوید من این کار را کردم که مبادا بگوئید ما وارث شرک پدران خود بودیم، این تعلیل چنانچه گفتیم با آنچه استاد فرمودهاند سازگار نیست. این اشکالاتی است که بر نظریه استاد وارد است البته ایشان رسیدند به ملکوت و این مسأله برایشان حلّ شد، امیدواریم برای ما هم حلّ گردد.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 120 |