تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,793 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,974 |
وجوب هجرت بسوی امام | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 66، خرداد 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
خطبه231 درسهائی از نهج البلاغه آیت الله العظمی منتظری وَالْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ عَلَی حَدِّهَا الْأَوَّلِ، مَا کَانَ لِلَّهِ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ حَاجَةٌ مِنْ مُسْتَسِرِّ الْأُمَّةِ وَمُعْلِنِهَا، لاَ یَقَعُ اسْمُ الْهِجْرَةِ عَلَی أَحَدٍ إلاَّ بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فی الْأَرْضِ، فَمَنْ عَرَفَهَا وَأَقَرَّ بِهَا فَهُوَ مُهَاجِرٌ، موضوع بحث بررسی خطبه 189 از نهج البلاغه با تفسیر محمد عبده یا 231 با شرح فیض الاسلام بود. در قسمت گذشته در رابطه با درجات ایمان و حد براءت بحثهایی مطرح شد و اکنون به دنبال خطبه: ((والهجرة قائمة علی حدها الاول ما کلن لله فی اهل الارض حاجة من مستسر الامة م معلنها)) :- هجرت همچنان واجب است همان گونه که در زمان پیامبر(ص) واجب بوده و خداوند هیچ نیازی به اهل زمین ندارد چه آنان که ایمان خود را مخفی می دارند و چه آنان که اعلان می دارند. نخستین هجرت: در زمان پیامبر اکرم صل الله علیه و آله پس از آنکه مسلمانان در مکه زیر فشار قرار گرفتند و شرایط اضهار اسلام برای آنان فراهم نبود به دستور آن حضرت عده ای به حبشه مهاجرت کردندو پس از زمانی خود پیامبر اکرم ص و حضرت امیر ع و سایر مسلمین نیز به مدینه مهاجرت کردند و حکومت اسلامی را تشکیل دادند. پیامبر اکرم ص در روز دوشنبه به محله قبا –که اکنون مسجدش معروف است و در دوسه کیلومتری مدینه قرار دارد- وترد شدند و تا روز جمعه ماندند و صبح روز جمعه حرکت کردند و در منطقه ای بین قبا و مدینه نماز جمعه را اقامه نمودند و چون عددشان از صد نفر تجاوز نمی کرد آن جائی که حضرت نماز جمعه را برپا داشتند به نام((مسجد المئه)) معروف شد. و در هر صورت برای فراهم آوردن شرایط حکومت اسلامی هجرت از مکه به مدینه واجب شدتا اینکه در سال هشتم هجری که مکه به دست پیامبر ص و مسلمین فتح شد آنگاه از حضرت روایتی نقل شده که فرمود: ((لا هجرة بعد الفتح))[1] پس از فتح مکه هجرت لازم نیست. پر واضح است که این سخن حضرت به معنی آن نیست که هجرت برای همیشه لازم و واجب نباشد بلکه چون در آن وقت مکه فتح شد و مرکز اسلام گردید هجرت دیگر موضوعیت نمی توانست داشته باشد لذا حضرت فرمودند که پس از فتح مکههجرت لازم نیست. اما در هر زمانی چنانچه لفظ دین انسان متوقف باشد بر مهاجرت لازم است انسان به جایی که دینش محفوظ است مهاجرت کند. یعنی اگر فرض کردیم کسی در منطقه ای باشد که مسائل اسلام اصلا مطرح نیست و کسی را نمی یابد که از او مسائل دینش را بپرسد بر او واجب است که به منطفه ای دیگر مهاجر کند که در آنجا بتواند علوم اسلامی را درک کرده و به وظایف دینش عمل نماید. این مهاجرت در تمام زمانها واجب است و لذا حضرت امیر علیه السلام می فرماید: هجرت همانگونه که در زمان پیامبر اکرم صل الله علیه و آله واجب بوده اکنون نیز به همان حای واجب است.[2] هجرت برای حفظ دین: در قرآن نیز می خوانیم : ((فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین ولینذروا قومهم اذا رجعوا الهیم.))[3] –چرا از هر دسته ای یک گروه کوچ نمی کنند تا در دین فقیه شوند و مسائل دین را فرا بگیرند و سپس به سوی قوم خود باز گردند و آنها را از عذاب الهی بترسانند. پس اگر در زمان حضرت رسول صل الله علیه و آله کوچ کردن به مدینه و فراگیری علوم احکام و اسلام از آن حضرت واجب و لازم بوده بی گمان در زمان حضرت امیر علیه لسلام نیز می بایست گروهی از اقطار و اکناف جهان به سوی آن حضرت روانه شوند و علوم دین خود را فرا گیرند و همچنین در زمان هر یک از امامان معصوم تا برسد به زمان غیبت که همان وجوب به حال خود باقی است و لازم است گروهی برای تفقه دین خود به کانون علم و مرکز دین مهاجرت نمایندو دروس دینی خود را یاد بگیرند و به سوی اقوام و ملت های خویش باز گردند و آنان را انذار نموده و به سوی حق رهنمون سازند. ابن ابی الحدید معتزلی با اینکه از علمای بزرگ اهل سنت استاین عبارت حضرت را چنین معرفی می کند: (( وهذه الهجرة التی یشیرالیها امیرالمونین(ع) لیست تلک الهجرة بل هی الهجرة علی الامام))- این هجرتی که امیرالمونین علیه السلام به آن اشاره می فرماید آن هجرتی نیست که پیامبر ص از مکه به مدینه رفتندبلکه این هجرت به سوی امام است. وجوب هجرت در تمام زمانها: بنابراین امام وقت که کانون اسلام است و مرکز علوم اسلامی است باید به سوی او مهاجرت کرد و مسائل دین را از او فرا گرفت و بنا بر آیه ایکه ذکر شد در زمان غیبت که دسترسی به امام نیست باید برخی از افراد به سوی حوزه های علمی و مراکز علوم اهل بیت علیهم السلام مهاجرت کنند و پس از فراگیری علوم به مردم ابلاغ کنند. سابقا مردم عوام می گفتند: ما به مسجد نمی رویم چرا که اگر به مسجد رفتیم تکالیفمان زیاد می شود! اینها اشتتباه می کنند زیرا تکلیف شرعی به قوت خود باقی استچه به مسجد بروند و چه نروند و در روز قیامت به انسان گفته می شود: چرا به وظیفه شرعی ات عمل نکردی؟ او نمی نواند عذر بیاور که نمی دانستم چراکه در پاسخ به او می گویند : (( افلا تعلمت؟!)) چرا یاد نگرفتی؟[4] پس مهاجرت به این معنی که از گمراهی و ضلالت به سویبینائی و هدایت حرکت کردن بر همه کس واجب است و تا قیام قیامت این واجب الهی به قوت خود باقی است.[5] آنگاه حضرت گویا در جواب سؤال مقدر که اگر پرسیده شو: چرا مهاجرت بکنند؟ می فرماید: خیال نکنید که این مهاجرت کردن برای خداوند نفعی و سودی دارد چرا که داوند غنی علی الاطلاق است و به کسی نیاز ندارد و اگر شما مهاجرت کردید و دستورات اسلام را فرا گرفتید چه در صورتی که علنا اظهار بدارید و چه آنها را تقیه وار مخفی و پنهان انجام دهید نفعش عاید خودتان می شود و هیچ سودی برای خدا ندارد. گرچه کائنات کافر گردند بر دامن کبریایش ننشیند گرد ((ما)) در عبارت ((ما کان الله...)) مای نافیه است و جواب سؤال مقدر می باشدو معنای جمله چنین می شود: نیست از برای خدا در اهل زمین احتیاجی. ((مستسر)) کسی است که مخفیانه عملش را انجام می دهد. ((معلن)) کسی است که آشکار و علنی دستورات اسلام را انجام می دهد. ((امة))برخی گفته اند مقصود از ((امت))دین و مذهب است و برخی دیگر این واژه را ((امة))با کسر همزه خوانده اند و((امة))به معنی حالت است یعنی کسی که حالاتش سری یا علنی باشد ولی ظاهرا((امت))بمعنای ظاهری خود یعنی مردم می باشد و ((مستسر الامه)) یعنی افرادی از امت که وظایفشان را مخفیانه و سری انجام می دهند پس این اضافه بعض است به کل. ابن ابی الحدید معتزلی((ما)) را مای نافیه ندانسته بلکه آن را ((ما)) ی ((مادام)) معنی کرده است که در آنه صورت معنای جمله چنین می شود: مادامی که خداوند به مردم نیاز دارد چه مردم حالت مخفیانه و سری اعمالشان را انجام دهند وچه علنی و آشکار این هجرت سر جای خود باقی است! و طبق نظر ایشان ((ما)) نافیه نیست بلکه توفیقی و مادامی می باشدو این تعبیر به نظر می رسد که تعبیر نادرستی باشد چون خداوند هرگز احتیاج به مردم نداردلذا معنای جمله طبق این نظر درست نیست و صحیح همان است که (( ما)) را نافیه بگیریم همانگونه که ذکر شد. ((لایقع اسم الهجرة علی احد الا بمعرفة الحجة فی الارض)) اسم هجرت نمی توان بر کسی نهاد مگر اینکه حجت خدا را در زمین بشناسد. بزرگترین ظلم تاریخ: پس از پیامبر اکرم صل الله علیه و آله شرایط طوری شد که حضرت علی علیه السلام از صحنه کنار زده شد با اینکه او نخستین کسی بود که به پیامبر اسلام((ص)) ایمان آورد و اطلاعات علمی آن حضرت نسبت به اسلام از همه کس زیادتر بود. من در اینجا به هیچ وجه نمی خواهم مسئله خلافت را مطرح کنم ولی این ظلم تاریخ را نمی توان نادیده گرفت که حتی در مسائل علوم اسلامی کمتر به سراغ علی ((ع)) بروند و اشخاصی همچون کعب الاحبار یهودی به صحنه بیایند و محور اسلام قرار گیرند. در یکی از روایتهائی که محدثین شیعه و سنی نقل کرده اند پیامبر اکرم صا الله علیه و آله در آخرین روزهای عمرشان فرمود: (( انی اوشک ادعی فاجیب و انی تارک فیکم الثقلین ان تمسکم بهما لن تضلوا کتاب الله و عترتی اهل بیتی)) – من نزدیک است که دعوت حق را لبیک گویم و از میان شما بروم و همانا در میان شما دو متاع نفیس و ارجمند می گذارم که اگر به این دو تمسک جوئید هرگز گمراه نخواهید شد کتاب خدا و عترتم اهل بیتم.[6] بنابراین عترت و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله که از حضرت علی علیه السلام شروع می شودو تالی تلو قرآن و محور اسلام و کانون علم است به دستور خود پیامبر ((ص)) و به نقل بزرگان حدیث از اهل سنت و شیعه باید مورد تمسک قرار گیردو از آنان تبعیت شود و اگر کسی خواهان علوم اسلامی است باید به سراغ علی و فرزندان علی علیه السلام برود و در این هیچ جای تردید و شک نیست ولی چقدر تاریخ به اهل بیت ظلم روا داشت که علی علیع السلام با آن سابقه درخشان اسلامی و علمی در عرض معاویه قرار بگیرد؟!و چه فاجعه ای از این بالاتر! یا اینکه امام صادق علیه السلام با آن مقام علمیکه چهار هزار شاگرد تربیت کرده و بسیاری از ائمه اهل سنت مانند ابوحنیفه و مالک ابن انس و سفیان ثوری و ابن عیینه از محضر درسشاستفاده نموده اند تا آنجا که ابوحنیفه بارها بگوید: (( لولا السنتان لهلک النعمان))[7]اگر دو سال-که در مجلس درس امام صادق ((ع)) حضور یافتم- نبودهرآینه هلاک می شدم. یا مالک ابن انس بگوید: ((مارات عین افضل من جعفر ابن محمد))[8] – هیچ دیده ای با فضیلت تر و برتر از جعفر ابن محمد به خود ندیده است. با این حال فقه ابوحنیفه و مالک و شافعی و ابن حنبل محور می شود ولی فقه جعفر ابن محمد علیه السلام کنار زده می شود و تا آنجا این ظلم پیش رود کع علمای دربار سعودی اعلام کنند: شیعه خبیث ترین گروهای مسلمین هستند!! مگر گناه شیعه چیست جز عمل کردن به فقه جعفر ابن محمد و مگرامام صادق علیه السلام عترت پیغمبر((ص)) نیست؟ و مگر تمام علمای بزرگ اهل سنت به فضیلت و برتری او گواهی نداده اند؟ ابن خلدون در مقدمه خود پس از ذکر چهار مکتب اهل سنت وقتی که به شیعه می رسد می گوید: ((و شذ اهل البیت فی مذهب ابتدعوها و فقه انفردوا به مثل الخوارج!!))[9] – اهل بیت مانند خوارج مذهبی را برای خود ساختند که مسلمانان کمتر به سراغ آنها رفتند!!آیا ظلمی از این بالاتر می شود درباره اهل بیت پیامبر که آنقدر مورد سفارش و وصیت ان حضرت قرار گرفته اند تصور کرد که آنان را مانند خوارج دانست؟ در هر صورت من همان طور که بارها به برادران اهل سنت توصیه کرده ام باز هم سفارش می کنم که به کتابهای خودشان مراجعه کنند و فضیلت اهل بیت را دریابند و به سراغ کسانی روند که پیامبر ((ص)) بارها سفارش آنها را کرده است و به قول آنان عمل کنند و و دستورات آن بزرگان را محور عمل قرار دهند که در غیر اینصورت بنا به فرموده پیامبر اکرم((ص)) ره گمراهی پیش می گیرند و در روز قیامت چنین عذرهایی پذیرفته نیست. این سفارش را به تمام برادران شیعه و سنی می کنم و ما همه باید به دستور پیامبر ((ص)) از اهل بیت پیروی کنیم و از آنان تبعیت نمائیم وگرنه تنها به زبان شیعه بودن کافی نیست. ((فمن عرفها و اقربها فهو مهاجر)) هر کس حجت خدا را شناخت و به او اقرار کرد او مهاجر است. مهاجر کیست؟ حضرت پس از اینکه می فرمایند: نمی توان نام هجرت را بر کسی نهاد مگر آن کس که حجت خدا را بشناسد و تشخیص دهد آنگاه می فرمایند: پس هر کس که حجت خدا را شناخت و به او ایمان آورد همانا او مهاجر است. و به قول ابن ابی الحدید هدف از هجرت همان هجرت کردن به سوی امام و شناختن و پیروی کردن از امام است. بنابراین مهاجرت از شهر به شهر لازم نیست باشد چه بسا شخصی در شهر دوری از امام زندگی کند ولی امام خود را بشناسد و به حق او معرفت داشته باشد و دستورات او را مورد عمل قرار دهد که او مهاجر ست و چه بسا افرادی که در کنار امام باشند ولی به دستوراتش عمل نکنند و به او اعتنا ننمایند که اینان مهاجر نیستند بلکه مصداق متعرب بعد الهجره می باشند. پس در اینجا حضرت ملاک هجرت را ذکر می کنند و مصداق مهاجر را مشخص می نمایند که همانا نام مهاجر بر هر کس اطلاق نمی گردد مگر کسی که حجت خدا را بشناسد و کانون علوم اسلامی را دریابد و به سوی او مهاجرت کند یعنی به دستورهای او عمل کند و اینجا دیگر زمان و مکان مطرح نیست چرا که مراد از مهاجرت از جهل به علم و از کفر به اسلام و از بیگانه به امام است. ادامه دارد امیرالمؤمنین ((ع(( )غررالحکم -ص646) ((من لم یعتبر بغیره لم یستظهر لنفسه)) هر کس که از سرنوشت دیگران پند نگیرد در زندگی خود حامی و پشتیبانی نگرفته است.
[1] .کنز العمال- حدیث 46278 [2] .در روایتی که از حضرت رسول صل الله علیه و آله در کنز العمال نقل شده است عدم انقطاع هجرت را می رساند حضرت می فرماید: ((ایها الناس هاجروا و تمسکوا بالاسلام، فان الهجرة لا تنقطه مادام الجهاد)) – ای مردم! هجرت کنید و به اسلام تمسک جوئید که همانا تا جهاد هست، هجرت قطع نمی شود. [4] .امام صادق علیه السلام می فرماید: ان الله تعالی یقول للعبد یوم القیامة: اکنت عالما؟ فان قال: نعم، قال له:افلا عملت بما علمت؟ وان قال:کنت جاهلا. قال له:افلا تعلمت حتی تعمل؟ فیخصمه و ذلک الحجة البالغة)) – در روز قیامت خداوند به بنده اش می فرماید: آیا عالم بودی و احکام را می دانستی؟ اگر در پاسخ گفت آری ! به او می فرماید : پس آیا عمل کردی به آنچه میدانستی یا نه؟ و اگر گفت جاهل بودم و نادان ، میفرماید: پس چرا یاد نگرفتی تا عمل کنی؟ و با این استدلال او را محکوم می کند. [5] .در روایت از حضرت رسول((ص)) نقل شده است که فرمود: (( من فربدینه من ارض الی ارض و ان کان شبرا من الارض استوجب الجنة و کان رفیق ابراهیم و محمد علیهما السلام))(مجمع البیان –ج3-ص100) [6] .این روایت با اختلاف کمی در بعضی از کلمات ولی با مضمون واحد در بسیاری از کتاب های معتبر اهل سنت نقل شده است که برخی از آنها را نام می بریم: صحیح مسلم-ج7-ص122وسنن ترنذی-ج2-ص308 و مسند احمد بن حنبل-ج2-ص17-26 و مستدرک حاکم-ج4-ص109 و تفسیر ابن کثیر-ج3-ص486 و صواعق المحرقه-ص136. [7] .تحفة اثنی عشریه- ص8 [8] .تهذیب التهذیب-ج2-ص104 | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 374 |