تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,051 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,996 |
بررسی آیه میثاق | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 66، خرداد 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن قسمت هشتم بررس آیه میثاق آیة الله جوادی آملی در رابطه با آیه شریفه میثاق نظر استادعلامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه و اشکالات پنچ گانه ای که بر آن وارد بود بیان شد. بنابراین باید دید که برای احتراز از اشکالات یاد شده آیه شریفه را بر چه معنائی می توان حمل نمود؟ معنای تمثیلی: چنانچه گفتیم جمعی از مفسران و از جمله مرحوم سید شرف الدین رضوان الله علیهم آیه مزبور را حمل بر تمثیل نمود ه اند. ما اگر این نظریه را بعنوان یکی از احتمال ها بپذیریمهیچ یک از آن اشکالات پنچگانه دیگر وارد نخواهد بود چنانچه آیه کریمه (( فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین))[1] –خداوند به آسمان و زمین فرمود: با میل و یا به اجبار بیائید (و اطاعت نمائید) گفتند: ما از روی میا آمدیم و سر به فرمان نهادیم بر همین معنای تمثیلی حمل گردیده است. و اگر حمل بر نمثیل نشود و بخواهیم ظاهر آیه محفوظ بماند باید موطن میثاق را به موطن عقل و وحی و رسالت تفسیر نمائیم تا آن اشکالات پیش نیاید زیرا ظاهر آیه به سبق و تقدم موطن میثاق اشاره دارد و نشان می دهد که آن موطن قبل از تکلیف است و خداوند عقل داده که حجت دورونی است و سپس وحی فرستاده و انبیاء را اعزام نموده و آنگاه انسان را مکلف ساخته اس. بنابراین هر دو حجت درونی و بیرونی پیش از تکلیف می باشد. و بیدن ترتیب انسان را از میان دیگر موجودات حائز این خصیصه و ویژگی می یابیم و به همین دلیل اخذ میثاق تنها به او اختصاص یافته است ولی اگر آیه را بر موطن ملکوت حمل نمائیم این اشکال پیش خواهد آمد که تمام اشیاء در مخزن الهی دارای چهره ملکوتی اند و انسان از هیچ ویژگی در این مرحله برخوردار نیست تا تنها از او میثاق گرفته شود. پس اشکال اول که بر نظریه استاد وارد می شود بر این نظریه واردنیست. موطن عقل و وحی: اشکال دوم نیز متوجه این تفسیر نیست زیرا در سراسر قرآن کریم چه درباره دنیا و چه درباره آخرت هنگامی که سخن ازاحتجاج مطرح است خداوند می فرماید: ما به شما عقل دادیم و برای شما پیامبر فرستادیم ولی در هیچ جا به فطرت ملکوتی احتجاج نشده است که بفرماید: ما شما را در عالم ملکوت آوردیم و از چهره ملکوتیتان میثاق گرفتیم. پس اگر حمل بر موطن عقل و وحی و رسالت شود با احتجاج های قرآن هماهنگ خواهد بود و چون این موطن موطن عقل و وحی و موطن علم حصولی است و با غفلت همراه می باشد جا دارد که در موطن غفلت تعهد گرفته شود. رد اشکال سوم: اشکال سومی که در آن نظریه وجود داشت این بود که خداوند چگونه از ملکوت تعهد می گیرد تا درعالم ملک خلافی از آنها سر نزند و این کار مانند این است که از انسان بیدار تعهد بگیرند تا هنگامی که به خواب فرو می رود حرف زشت نزند و یا با پایش ظرف کسی را نشکند! عالم ملکوت عالم شهادت و حضور است و این عالم عالم غفلت و غرور ولی بر این نظریه اخیر این اشکال هم وارد نیست زیرا در این عالم گرچه انسانها خوابند و به فرموده علی علیه السلام: مردم خوابند و آنگاه که بمیرند بیدار می شموند. اما این خواب همراه با عقل و وحی است که نمی گذارد آن خواب به خوابی سنگین تبدیل گردد که دیگر بیداری در پی نداشته باشد. خداوند به او عقل داده تا خود را گرفتار طبیعت نسازد و چنین خوابی بر او مستولی نشود. پس اگز خود را به لذت های طبیعی سپرد این چراغ درونی را به دست خویش خاموش خواهد کرد. امیرمؤمنان علی علیه السلام می فرماید: (( نعوذ بالله من سبات العقل)) – به خداوند پناه می برم از خفتن عقل. و نز خداوند وحی فرستاده و به وسیله پیامبرانش آن را به بشر ابلاغ فرموده تا انسان را از غرور و غفلت رهائی بخشد.انسانی که گرفتار گناه و معصیت است خفته است و تنها با نور افکن درون بیدار می شود. سراسر عالم آیات و بینات است بنابراین اگر هم میثاق می گیرند آن میثاق با عقل ارتباط می یابد زیرا در موطن میثاق شهوت و غضب را راهی نیست زیرا هنگامی که این موطن تمام شد مسئله شموت و غضب مطرح می گردد و از اینرو در آن موطن است که عقل ((بلی)) می گوید. اگر بخواهیم ظواهر روایات هم محفوظ بماند باید بپذیریم که در عالم ملکوت عده ای با این ربوبیت رب العالمین و عبودیت خویش را معاینه و مشاهده نمودند کفر ورزیدند و تنها در زبان بلی گفتند در صورتی که ممکن نیست در موطن ملکوت همه چیز را بالمعاینه ببینند و در عین حال در درون منافق و کافر گردند. بنابرابن موطن میثاق همین موطن عقل و وحی است نه موطن ملکوت. اگر از انسان در همین موطن که موطن ظاهری است و از راه سمع و بصر عالم می شود تعهد بگیرند حجت بالغه الهی بر او تمام می شود چرا که موطن اخذ میثاق با موطن تکلیف یکی است و دیگر نمی تواند بگوید آنجا که من تعهد سپردم موطن غفلت نبود و اینجا که مرا مکلف ساخته ای موطن غفلت و لغزش است در آنجا از چهره ملکوتی من میثاق گرفتی و در اینجا از چهره آغشته به ظلمتم تکلیف می طلبی؟! و بدین ترتیب می بینیم که اشکال چهارم نیز بر این تفسیر وارد نمی باشد. رد اشکال پنجم: اشکال پنجم این بود که اگر موطن اخذ میثاق عبارت از موطن ملکوت باشد در آنجا مسئله پدر بودن و فرزند بودن مطرح نیستو بنابراین با ذیل آیه: ((او تقولوا انما اشرک اباؤنا من قبل و کنا ذریة من بعدهم افتهلکنا بما فعل المبطلون.)) سازگار نمی باشد ولی اگر خطاب به نشاه عقل و وحی باشد یعنی به همین انسانهای عاقلی کهحجت وحی بر آنها تمام شده است این اشکال پیش نمی آید چرا که در این نشاه است که بهضی آباء و بعضی ابناء می باشند و جای تاثیر گذاشتن محیط بر روی افراد است در اینجاست که به انسان می گویند : ما به تو عقل دادیم تا در انتخاب عقیده مستقل بوده و وارث ناآگاه و بی اراده عقاید پدران خویش نباشی و برای تو پیامبر فرستادیم تا نگویی پدران ما مشرک بودند و ما راهی جز تبعیت از آنها نداشتیم!. پس هر فردی که از صلب پدرش استخراج شد از او میثاق گرفته شده است و این افراد ذریه نسل قبل اند و نسل قبل ذریه نسل قبل تا برسد به آدم سلام الله علیه و ((ذر)) عبارت از ذریه اند نه ذرات ریز و عالم ذر هم به آن معنا نیست بلکه عالم ذریه است و آن عالم هم در همین نشاه می باشد. این خلاصه احتمالی است که در آیه داده می شود. نظریات دیگری هم در مورد آیه وجود دارد که باید به بررسی آنها پداخت تا ببینیم کدامیک می تواند نظزیه نهائی باشد. نظریه بیضاوی و زمخشری: مرحوم میرداماد در تعلیقه اش بر اصول کافی دو نظریه دیگر از تفسیر بیضاوی و کشاف نقل نموده و آنها را رد نکرده است.خلاصه آنچه از بیضائی نقل نموده این است که: خداوند سراسر عالم را آیات آفاقی وانفسی خویش قرار داد و افراد بشر را از آن مقدار عقل و خرد برخوردار ساخت که به ربوبیت رب العالمین و به عبودیت خویش پی ببرند ((حتی صاروا بمنزلة من قبل لهم آلست بربکم قالوا بلی)) چناچه می بینیم سوال و پاسخ لفظی در کار نبوده بلکه به منزله این است که گفته باشد: آیا من پروردگارتان نیستم؟ و آنها بگویند: آری!و سپس شاهدی هم از آیه 44 سوره ((اسراء)) می آورد که: ((تسبح له السموات السبع والارض ومن فیهن و ان من شیء الا یسبح بحمده ولکن لاتفقهون تسبیحهم انه کان حلیما غفورا)): آسمانهای هفتگانه و زمین و هرچه در آنها است به تسبیح خداوند مشغول اند و موجودی نیست جز اینکه ذکرش تسبیح و ثنای او است ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید همانا او بسیار بردبار و آمرزنده است. البته این مطلب از بیضاوی نیست بلکه او نیز از زمخشری نقل نموده که وی این آیه را به ترتیبی که گفتیم حمل بر تمثیل نموده است و گفته است که خداوند تمام جهان را نشانه ها و علائم وحدانیت خویش قرار داده بگونه ای که اگر انسان تفکر نماید پی بردن به وحدانیت پروردگار چندان برایش دشوار نبوده و اعتراف به ربوبیت رب العالمین خواهد نمود چرا که هر چه در عالم هست جز آیه و نشانه وجود او چیزیز نیست. علامت هایی که از سوی بشر تعیین گریده گاه جنبه قراردادی دارد به اینصورت که مثلا لباس سیاه را نشانه عزاداری و پرچم سه رنگ را علامت استقلال یک مملکت قرار داده اند و اینطور نیست که تکوینا اینها علامت باشد بلکه علامت بودنشان اعتباری است نوع دیگر قراردادهای تکوینی موسمی هستند مثلا سرسبزی دزخت نشانه آب است ولی نه همیشه بلکه تا هنگامی که درخت خشک نشود و به مجرد خشکیدن دیگر علام وجود آب نخواهد بود. بنابراین آیا جهان که آیات الهی است از کدام قبیل است؟ روشن است که وجود پدیده های هستی به طور تکوینی علامت ها و نشاهنه های ذات آفریدگارند و از نوع علائم قراردادی نیستند چنانچه علامت بودنشان هم مقطعی و موسمی نمی باشد مثلا یک درخت کائنا ما کان وکائنا مایکون از آن زمان که روئیده و وجود پیدا نموده و تا هنگامی که هست آیت پروردگار است آیا درخت چیزی دارد که نتوان آن را جزء آیات الهی به حساب آورد؟ میوه و تنه و شاخه ها و برگها و ریشه هایش همه وهمه آیات الهی به حساب می آیند. همه اشیاء آیات الهی است: ما وقتی می گوئیم: ((الشجر آیة الهیة)) آیا از قبیل ((الا ربعة زوج)) است که زوجیت در درون ذات اربعه نیست بلکه متاخر از آن بوده و لازمه ذات است اگر چنین باشد که درون ذات درخت آیه نباشد در این قسمت محتاج به خدا نبوده و مستقل است و لذا خدا را نشان نمی دهد و آیه نیست در صورتی که چنین نمی باشد بلکه آیه بودن عین ذات شجر است و حقیقت آن با حقیقت آیه بودن یکی است یعنی دو لفظ اند که دارای یک مصداق می باشند وقتی که آیه بودن عین ذات شجر بود تمام ذرات وجودش نشانه وجود و قدرت پروردگار است. این است که حضرت سید الشهداء علیه السلام به درگاه خدوند عرضه میدارد: ((عنیت عین لا تراک)) این جمله نفرین نیسن و امام نمی خواهد بگوید: کور باد دیده ای که ترا نبیند. بلکه یک جمله خبری است و به این معنی است که: کور است دیده ای که ترا نبیند. هر که را دیده بینائی باشد خدا را در تمام موجودات عالم می بیند و به این حقیقت پی می برد که: تسبیح گوی او نه بنی آدمند و بس بلکه (( ان من شیء الا یسبح بحمده))نه تنها بلبل غزلخوان بر شاخساران زمزمه تسبیح او می نماید بلکه خود شاخ و برگها نیز ((سبوح قدوس)) می گویند. پس سراسر هستی آیات تکوینی خدایند و تنها آنانی از مشاهده و درک این حقیقت بی خبرند که دیده بینایشان نیست. مرحوم صدوق از حضرت امام رضا علیه السلام روایتی نقل می فرماید که: (( گناه چشم را کور می سازد)) کودک خردسال به طبیعت اولی تمایل به صداقت و راستگویی دارد و از اینرو برای نخستین بار که می خواهد خلاف واقه گفته و دروغ بگوید زبانش گرفته و رنگش سرخ می شود و می ترسد که مبادا از دروغ او کسی آگاهی یابد. انسانی که دیده فطرتش را با گناه نلبینا نکرده باشد خدا را در تمام صفحات اصلی مشاهده می نماید. وقتی که شخصی به حضرت عرض کرد:ما را به وجود امامی غائب حواله داده ای؟ فرمود: ((گناه نکن تا او را ببینی)). در روایات ما آمده است کهمؤمن وقتی گناه می کند مؤمن نیست چرا که لحظه گناه لحظه غفلت است (( لا یزنی الزانی و هو مؤمن)) کسی که به عمل زشت زنا آلوده می شود مؤمن نیست. در جوامع روایی ما به این مضمون روایاتی هست یعنی در آن لحظه نور ایمان او خاموش می شود و خداوند را در موجودات نمی بیند. آنگاه آن بیان پر خروش امیرمومنان علیه السلام که (( دخل فی الاشیاء لا بالممازجة)) روشن می گردد. مرحوم ملاصدرا در این زمینه می گوید: دخول صفت فعل است نه صفت ذات پس معنی این جمله این نیست که ذات اقدس ((الله)) داخل در اشیاء است بلکه فعل ذات اقدس او است که همه جا هست. دل هر ذره را که بشکافید جز فیض((الله)) چیزی در آن نمی یابید اگر هم تاریک باشد آیت تاریک است و اگر روشن باشد آیت روشن است. و خلاصه چیزی وجود ندارد که خدا را نشان نداده و آیت او نباشد چه آیت کمرنگی باشد و چه آیت پر رنگ الهی از اینرو شب و روز در قرآن کریم از آیات شمرده شده اند: ((وجعلنا الیل و النهار آیتین)) –شب و روز را دو آیت قرار دادیم. اینس که زمخشری در تفسیر کشاف می گوید: خداوند ادله و براهین ربوبیت خویش را آن چنان به روشنی نصب کرده که عقل ها و بینش ها به آن گواهی می دهند.سپس موحوم میرداماد در رابطه با تسبیح موجودات عالم که در سوره ((اسراء)) آمده است می گوید: این تسبیح از انسانها به زبان مقال است و از غیر عقلا به زبان حال ولی برای اینکه ((تسبح)) در آیه شریفه در هر دو استعمال نشود تا اشکال استعمال لفظ واحد در بیشتر از یک معنای حقیقی پیش نیایدمی گوئیم یا از باب استعمال مجاز است یا در معنی جامعی استعمال شده که عبارت از نسبیح به زبان حال می باشد(( فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء )) اشاره دارد به اینکه در باطن هر موجودی ملکوت استکه مسبح حق تعالی است (( والملکوت باطن الکون)) و خداوند نمی فرماید که ما دو عالم دنیا و آخرت را قرار داده و آفریده ایم بلکه می فرماید: دو عالم وجود دارد: عالم برون که دنیا است و عالم درون که آخرت می باشد(( یعلمون ظاهرا من الحیوة الدنیا وهم عن الاخرة هم غافلون))[2] آنها از ظاهر زندگی دنیا آکاهی دارند و از آخرت بی خبرند.و رابطه اید با هم رابطه دو عالم در عرض یکدیگر نیست بلکه ارتباطشان ارتباط درون و برون است مانند رابطه لباس با آستر آن و این باطن که عالم آخرت استعالم حیات است نه جماد(( و ان الدار الاخرة لهی الحیوان لو کانوا یعلمون))[3] –به حقیقت که سرای آخرت عالم حیات است آگر آگاهی می یافتند. آنگاه همین مفسر می افزاید: تسبیح سنگ ریزه ها در دست میارک رسول اکرم صلی الله علیه و آله به آن زبانی بود که روز قیامت هر موجودی سخن می گوید ((یومئذ تحدث اخبارها)) – در آن روز زمین اخبارش را بازگو می نماید. میرداماد پس اط نقل این نظریه به رد آن نمی پردازد که احتمالا دلیل رضا و قبول ایشان است. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 121 |