تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,788 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,973 |
مُسْتَضْعَفْ کیست؟ | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 67، تیر 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهائی از نهج البلاغه خطبه 231 مُسْتَضْعَفْ کیست؟ آیت الله العظمی منتظری وَّ لا یشقَعُ اسمُ الاِستِضْعافِ عَلی مَن بَلَغَتْهُ الحُجَّةُ فَسَمِعَتهآ اُذُنُهُ وَوَعاها قَلْبُهُ إِنَ أَمرَ ناصَعبٌ مُّستَصعَبٌ،لایَحِملُهُ إِلّا عَبدٌ مُّومِنٌ امتَحَن اللهُ قَلْبَهُ لِلایمانِ موضوع بحث، ادامۀ خطبه 189 از نهج البلاغه با تفسیر محمد عبده یا 231 با شرح فیض الاسلام است. در قسمت گذشته، در رابطه با وجوب هجرت به سوی امام و تعیین ملاک هجرت و مصداق مهاجر از نظر حضرت امیر (ع) قسمتهائی از این خطبه شریفه بحث شد. اکنون به ادامۀ بحث: «و لا یقع اسم الاستضعاف علی من بَلَغَتْه الحجَّة فَسَمِعَتْها ادُنُهُ وَوَعاها قَلبُه» و نام استضعاف (و ناتوانی از رسیدن به حقیقت) بر کسی نهاده نمیشود که خبر حجَّت خدا به او برسد پس گوشش آنرا بشنود و قلبش آن را دریابد و درک کند. ضعیف و مستضعف مستضعف یا ضعیف و ناتون فرق میکند. ضعیف کسی است که ذاتاً ناتوان است ولی مستعضف کسی است که مستکبرین او را ضعیف نگهداشتهاند یعنی شخصی که استعداد و هوش دارد و ذاتاً میتواند پیشرفت کند ولی عدّهای سدّ راه او شدهاند و نمیگذارند پیش برود. برخی از این مستضعفین، توان این را دارند که از زیر بار مستکبرین شانه خالی کنند و هجرت نمایند، مستضعفین ادّعائی در آیه 97 از سوره نساء میخوانیم: «اِنَّ الَّذینَ توفیهُمُ المَلائکَةُ ظالِمی قالُوا فِیْمَ کُنْتُم قالُوا کُنّا مُسْتَضْعَفینَ فی الأرضِ قالوا اَلَمْ تَکُن أَرْضُ الله واسِعَةٌ فتها جروا فیها فاوئک مَاؤاهُم جَهَنَّمُ وساءتَ مصیراً» کسانی که در حالی که بخود ظلم میکنند، فرشتگان جانشان را میگیرند، از آنها میپرسند؟ چگونه بودید؟ میگویند: در زمین مستعضف بودیم، پاسخ میدهند: آیا زمین خدا پهناور و وسیع نبود که در آن هجرت کنید؟ همانا جای آنان در جهنم است و چه بدسرانجامیست. ملاحظه بفرمائید خداوند اینها را «ظالمی انفسهم» معرفی کرده است یعنی کسانی که به خودشان ظلم میکنند زیرا به وظائف اسلامی که بر عهدۀ آنان است، عمل نمیکنند. آن وقت در بازخواست فرشتگان و جنود عزرائیل که برای قبض روح و گرفتن جانشان میآیند، خود را مستعضف معرّفی کرده و اظهار نادانی و ناتوانی از دریافت حقیقت مینمایند، در آنجا پاسخ میشنوند که: کجا بودید؟ آن روزها که داشتید عیّاشی میکردید و به فساد میگذراندید، چرا به دستورات الهی پشت کردید، اکنون استضعاف را دلیل کارهای بد و زشت خود قلمداد میکنید، اگر آمریکا، شوروی و بساری از سران کشورهای اسلامی که دست نشاندگان ابرقدرتها بودند، شما را به حالت استضعاف نگه داشته بودند، میتوانستید از آن دیار بیرون بروید و به سایر سرزمینهای الهی سر بزنید. زمین خدا که آنقدر وسعت داشت که شما را دربر گیرد، چرا به سایر اماکن هجرت نکردید؟ اگر ندای حق به شما نمیرسید، چرا به شهرها یا کشورهای دیگر مسافرت نکردید که پیامهای الهی را دریابید و علوم اسلامی را فرا گیرید و خود را از عذاب الهی برهانید و به وظایف دینی خود عمل کنید؟ و در اینجا این نکته را تأکید مینمایم به برادران و خواهران که اینقدر به روستا و یا شهر خود نچسبید، اگر مجال خدمت کردن به اسلام و قرآن ندارید و شرایط خدمت را در دریا آبا واجدادی خود نمییابید، پا را فراتر گذارده، به جاهای دیگری مهاجرت کنید که مجال خدمت بیشتر و فراهمتر باشد. مستعضفین واقعی در ادامۀ آیه گذشته میفرماید: «اِلّا المُستَضْعَفین مِنَ الرِّجالِ و النَّساأِ وَالوِلْدانِ لایَسْتَطیعُونَ حِیلَةً وَ لایَهْتَدوُنَ سَبیلاً». مگر آن مستضعفین از مردان و زنان و کودکانی که حیلهای نتوانند و راهی نیابند و وسیلهای نداشته باشند، که همانا ممکن است خداوند از آنها بگذرد و عفوشان کند، و خداوند بخشنده و آمرزنده است. بنابراین، هر کسی نمیتواند، عنوان استعضاف را برای خود یدک بکشد و از زیر بار مسئولیت الهی شانه خالی کند مگر آن مستضعفین بیچارهای که واقعاً توان ندارند و گر چه میل باطنی. آنها این است که از دیار خود هجرت نموده و به جائی دیگر مسافرت کنند و در راه خدا قدم بگذارند ولی واقعاً شرایط مسافرت آنها بقدری دشوار است که ناچار به ماندن و درجا زدن میباشند، اینها ممکن است مورد عفو و بخشش الهی قرار گیرند. در غیر این صورت هیچ کس نمیتواند از وظیفه الهی و مسئولیت شرعی و اسلامی خود فراتر کند. کسی که از عترت دوری جوید، مستضعف نیست بهمین مناسبت حضرت امیر (ع) تأکید میفرمایند که مستضعف کسی نیست که نام حجت الهی به گوشش خورده باشد و کوتاهی کند. آن انسانی که فهمیده است علی کانون علم پیغمبر است اگر سراغ علی نرود، هیچ عذر و بهانهای- در روز قیامت یا در عالم برزخ- نمیتواند داشته باشد و اگر بگوید من مستضعف بودم، هرگز از او پذیرفته نمیشود. آن شخصی که شنیده است علی باب حکمت است همان حکمتی که پیامبر شهر آن است و باز هم نخواهد از راه «باب» به شهر حکومت برسد و به بیراهه میرود، و سراغ علی را نمیگیرد و به دستورات عترت پیامبر عمل نمیکند، چنین انسانی نمیتواند ادعا کند که مستضعف بوده چرا که هم نام علی به گوشش رسیده و هم از علی شناختی دارد. با مراجعه به آیه استضعاف معلوم شد که دو نوع مستضعف وجود دارد: 1- مستعضفی که عذرش پذیرفته نیست زیرا راه گریز دارد و میتواند حق را درک کند ولی سستی مینماید 2- مستضعفی که هیچ راه گریز ندارد و دست یابی به حق برایش میسّر نیست، چنین انسانی عذرش پذیرفته است و ممکن است خداوند او را ببخشد و از او بگذرد. عبارت حضرت در نهج البلاغه، ممکن است به هر یک از این دو احتمال نظر داشته باشد. حضرت میفرماید: نام مستعضف نمیشود بر کسی گذشت که حجّت خدا به گوشش رسیده و در قلبش هم جا گرفته است. این عبارت دو احتمال دارد: یا اینکه بگوئیم: اگر کسی حجت خدا به گوشش رسیده و دستورات خدا را یاد گرفته و در دلش کاملاً جا گرفته است، این شخص دیگر مجبور نیست مسافرت کند، چرا که مستعضف نیست. پس آن مستضعفی که اهل عذاب است بر چنین کسی اطلاق نمیشود، برای اینکه حجت خدا را شناخته و از او پیروی کرده و نیاز به مهاجرت ندارد. و در مورد احتمال دوم: ممکن است نام استضعاف، اشاره به آیه دوّم باشد که میفرمود: «... مگر مستضعفین از مردان، زنان و کودکانی که هیچ حیلهای ندارند و هیچ راهی نمییابند» و حضرت میخواهد بفرماید: اگر کسی نام امام به گوشش رسیده و دستوراتش را کاملاً یاد گرفته است و میداند که او نایب پیامبر است و باید از او پیروی کرد و با این حال سراغ امام نمیرود و از او تبعیّت نمیکند، این آدم مستعضف نیست، و نمیشود او را جزء مستضعفینی حساب کرد که عذرشان پذیرفته است چون در دنیا راه و چارهای نداشتهاند. فرض کنید کودکی که در یک خانوادۀ صدردرصد مسیحی بدنیا آمده است، اگر پس از رشد و بلوغ، هرگز نام اسلام به کوشش نخورد و نداند که پیامبری آمده است و دینی آورده است که آن دین ناسخ ادیان گذشته است، این آدم مستضعف است ولی اگر نام پیامبر را شنیده است و از اسلام اطلاعی دارد باید تحقیق کند تا به حق برسد و حق را دریابد و به چنین شخصی نمیتوان مستضعف گفت. آن کسی که نام عترت و اهل بیت پیامبر(ص) به گوشش رسیده ولی به سراغ آنها نمیرود و بیاعتنایی میکند، روز قیامت نمیتواند ادعا کند که مستعضف بوده است و عذرش پذیرفته نیست. آن کسی که سخن علی«علی» را شنیده است که میفرماید: من وصی و جانشین پیامبرم، بر او واجب است که این مطلب را تحقیق و بررسی کند، شاید حق غیر از آن چیزی است که تاکنون به او رسیده است، و نمیشود از چنین سختی به آسانی گذشت، خصوصاً که علی(ع)را به عنوان عترت پیامبر(ص) شناخته است و در دلش جای گرفته است. بنابراین، بر انسان لازم است تحقیق و بررسی کند و به اعتقاد آبا و اجدادش اکتفا نکند، در غیر این صورت، روز قیامت مسئول خواهد بود و عذرش پذیرفته نمیباشد. «انَّ أمرنا صعبٌ مستصعبٌ، لایحمله الاّ عبدٌ مؤمنٌ امتحن الله قلبه للإیمان» امر امامت بسیار دشوار است در این خطبه حضرت میخواهد مردم را به عترت پیامبر(ص) توجه بدهند، زیر پس از وفات حضرت رسول (ص) شرایط طوری شد که علی (ع) و اولاد علی(ع) را از صحنه کنار زدند. در زمانی بنی امیه کار به جائی رسید که علی (ع) با آن سوابقی که در اسلام داشت و اولین شخصی بود که به پیامبر(ص) ایمان آورد و در تمام جنگها پشتیبان و حامی اسلام بود، در خطبههای جمعه و پس از نمازهای جماعت، در اثر تبلیغات سوء بنی امیه، او را لعن میکردند. و در آن دوران و دوران بنی عباس بقدری بر اولاد علی(ع) سخت گذشت و بقدری عترت پیامبر اکرم(ص) مورد اهانت و ضرب و شتم و شکنجه و... قرار گرفتند که اگر پیامبر(ص) بجای سفارش به پیروی از آنان و عترت را در عرض کتاب خدا قرار دادن، سفارش به اذیت و آزار آنها کرده بود، بیش از این کاری نمیتوانستند در حق آنان بکنند. آری! پس از وفات پیامبر(ص) شرایط طوری شد که کسی سراغ عترت پیامبر را نمیگرفت مگر آنان که ایمانشان خیلی محکم و استوار بود و خداوند یاریشان کرد که تحت تأثیر تبلیغات سوء و شرایط اجتماعی موجود قرار نگیرند و به سراغ اهل بیت عصمت و طهارت بروند و از آنها پیروی بنمایند. بنابراین، مراد حضرت- ظاهراً- از کلمۀ «امرنا» امامت یا مقام عترت پیامبر است که هر کس نمیتواند آن را درک کند مگر اینکه امتیازی داشته باشد. صعب: بمعنای سخت و دشوار است. مستصعب: یعنی در نهایت سختی و دشواری است. لایحمله: هیچ کس تحمّل آن را نمیتواند بکند. حق جویان، مؤمنین واقعیاند عامّه مردم بیشتر دنبال جو و تبلیغات میروند، «همجٌ رعاعٌ یمیلون مع کل ریح»، پس در محیطی که پس از نماز یا در خطبههای نماز جمعه، میدیدند علی(ع)مورد لعن و نفرین خطیب یا امام جمعه قرار میگیرد، آنها که ایمانشان ضعیف بود و تحمّل امر امامت را نداشتند، به دنبال همان جوّ فاسد میرفتند ولی در همان شرایط سخت، انسانهائی ممتاز و حق جو بودند که نه تنها دست از علی و آل علی برنداشتند بلکه در این راه نهایت ایثار و فداکاری کردند و جان باختند. لذا حضرت از امر امامت یا پیروی از عترت پیامبر(ص) به عنوان «صعبٌ مستصعبٌ» یعنی بسیار دشوار، یاد میکند، چرا که در چنان جوّی، اگر کسی میخواست برخلاف جوّ موجود حرکت کند، بسیار مشکل و دشوار بود و از این روی، آن افراد ممتاز و مؤمنین واقعی در این راه بسا از جان و مال و فرزندان خود مایه میگذاشتند تا از حق و حقیقت دفاع نمایند. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 252 |