تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,823 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,981 |
معاد | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 67، تیر 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
معاد قسمت هشتم آیت الله حسین نوری اثبات معاد از راه مشاهده و برهان فرزند صد ساله و پدر پنجاه ساله پیوند خوردن اجزاء مرغان بر سر کوهها در رابطه با عنایت و اهتمام قرآن کریم به موضوع «معاد» که مورد بحث ما است در مقالههای قبل، تعدادی از استدلالهائی را که برای اثبات «معادن در این کتاب مقدس صورت گرفته است ذکر کردیم اکنون در پی گیری آن بحث توجه باین نکته لازم است که برای اثبات یک موضوع سه راه وجود دارد: 1- با ترتیب مقدماتی که در اصطلاح صغرا و کبرا نامیده میشود استدلال کنیم و آن موضوع را از راه اقامۀ برهان به اثبات برسانیم. 2- موضوع مورد نظر را عیناً ارائه بدهیم تا با مشاهدۀ آن حقیقت امر را از راه حسّ ثابت و مسلّم شود. 3- موضوع مورد نظر را علاوه بر اینکه ارائه میدهیم علّت و سبب پیدایش آنرا نیز ارائه بدهیم تا هم مسبّب مورد مشاهده قرار بگیرد و هم سبب آن. مثلاً در موردی که وجود آتش را میخواهیم ثابت کنیم، اگر از وجود دُود و حرارت و آثار دیگری که از دور بچشم میخورد بوجود آتش استدلال کنیم این همان اثبات مطلب از راه ترتیب مقدمات علمی و راه اوّل است. و اگر شخص را نزدیکتر برده و آتش را عیناً به او نشان بدهیم این راه دوّم برای اثبات موضوع است. و اگر هیزم را بیاوریم و در پیش چشم او روشن کنیم و آنرا تبدیل به آتش نمائیم راه سوم را پیش گرفته مسبّب و سبب آنرا مورد مشاهدۀ او قرار دادهایم. این هر سه طریق که ذکر گردید هر چند حقیقت امر را ثابت میکند ولی راه سوم همیشه قویترین راه اثبات است چنانکه راه دوّم نیز از راه اول قویتر است. قرآن کریم برای اثبات معاد هر سه راهی را که ذکر کردید در پیش گرفته و این موضوع مهم را از تمام راهها اثبات کرده است تا راه شک و شبههای باقی نماند. راه اوّل که راه استدلال و اقامۀ برهان است همان است که در مقالههای قبل به شرح آن پرداختیم. و این آیه از سورۀ بقره مبیّن راه دوّم است: «أوْ کالَّذی مرَّ عَلَی قَرْیَة وَهِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُرُوشِها قال انّی یُحْیی هذِهِ الله بَعْدَ مَوتِها فَاماتَهُ الله مأة عام ثُمَّ قالَ کَمْ لَِّبِثْتَ قالَ لبثْتُ یَوْماً اَوْ بَعْضَ یَومٍ قال بَلْ لَِّبِثْتَ مِائَةَ عامٍ فَانْظُرْ اِلی طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنّهْ وَ انْظُرْ اِلی حِمارکَ وَ لَنَجْعَلَکَ ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمّا تَبَیَّنَ لَه قالَ اَعْلَمُ اَنَّ الله عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ»[1] این آیه سرگذشت کسی را ذکر میکند که در ضمن مسافرت خود در حالی که بر الاغی سوار و مقداری آشامیدنی و خوراک که در تفاسیر آنرا شیر و آب انگور و انجیر و انگور ذکر کردهاند همراه داشت. از کنار آبادیای که خراب و درهم ریخته شده و اجساد کسانی که در آن ساکن بودهاند پوسیده شده و قطعات استخوانهای آنها در روی زمین ریخته و بهم آمیخته شده عبور کرد و هنگامی که این منظره را دید گفت خداوند این مردگان را چگونه زنده میکند؟ او چنانکه قرائن موجود در آیه نشان میدهد یک فرد عادی نبود و این سخن را از روی انکار و تردید بزبان نیاورد بلکه او یکی از پیامبران بود که به گواهی همین آیه و روایاتی که در تفسیر آیه آمده است خداوند با او سخن گفته است و لذا این سخن را هرگز از روی انکار و تردید نگفت و مطلب برای او از راه دلیل و برهان روشن بود و خداوند متعال چنانکه در آیه ذکر شده است فرمود: «وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنّاسِ» اراده کرد دلیل را بر اساس راه دوّم که ذکر گردید بوجود بیاورد تا مردم ما مشاهدۀ آن موضوع «معاد» را روشنتر از راه برهان و دلیل درک کنند از این جهت او را قبض روح کرد و بعد از یکصد سال ویرا زنده کرد و از آن پس از او پرسید: چقدر در این نقطه بودهای؟ او چنین فکر میکرد مقدار یکروز بلکه چون خورشید را در غیر وضعی که قبل از توقف خود دید کمتر از یک روز، در آنجا بوده است و چون مسألۀ «معاد» بر اساس علم و قدرت خداوند استوار است خداوند متعال برای اثبات قدرت خود فرمود: «تو یکصد سال در اینجا بودهای». اکنون به غذا و آشامیدنی خود نگاه کن و ببین چگونه در طول این مدّت خداوند آنرا تازه و با طراوت نگاه داشته و هیچگونه تغییری در آن رخ نداده است- او در این حال نگاه کرد دید انگور و انجیر و شیر و آب انگور تازه و باطراوت است. ولی نگاهی نیز به مرکب سواری خود بیفکن- او نگاهی به مرکب سواری خود افکند دید بعکس غذا و آشامیدنی که همانطور تازه مانده بود پوسیدگی و پراکندگی زیادی در وجود آن پدید آمده است که نمایانگر گذشت سالیان دراز است. خداوند فرمود اکنون نگاه کن و ببین اجزاء و ذرات پراکندۀ آنرا چگونه جمع آوری کرده و بهم پیوند میدهیم و آنرا زنده میکنیم او همچنانکه نگاه میکرد دید ذرّات و قطعات از هم جدا شده بهم متّصل و با هم ترکیب میشوند و گوشت و پوست و اعصاب بهم پیوند میخورند و هر یک در جای مناسب خود قرار میگیرد بطوریکه آن مرکب کاملاً بحالت اول خود برگشت! وی هنگامی که این منظره را دید گفت: میدانم خداوند بر هر چیزی توانا است. قرآن کریم آن شخص را که کدامیک از پیغمبران خدا بوده است آیا «عزیز» بوده است چنانکه مشهور است و در بعضی روایات آمده است و یا «ارمیا» بوه است در برخی دیگر از روایات مذکور گردیده است؟[2] ذکر نکرده است. و همچنین آن شهر را که کدام شهر بوده است آیا بیت المقدس بوده است یا غیر آن؟ و آن مردم که در آن شهر ساکن بودهاند از چه قومی بودهاند هیچیک از اینها را معرفّی نکرده است چون منظور این بوده است که اصل موضوع را یعنی موضوع معاد را برای مردم روشن کند و به مفاد «ولنجعلک آیة للنّاس» آیتی را در این رابطه از راه مشاهده بوجود بیاورد تا تردیدی برای کسی باقی نماند. او هنگامی که به میان آن مردم برگشت در ظرف این صد سال تغییرات زیادی در شهر بوجود آمده و خرابیهائی آباد و آبادیهائی خراب گشته بود و همچنان در همان سنّی که از میان آنها خارج گردیده بود با همان سنّ و وضع و قیافه به میان آنها آمد که حضرت امیرمؤمنان(ع)فرمودند: «عزیز» از میان خانواده خود در حالی که پنجاه سال از عمر او گذشته بود و زنش حامله بود خارج گردید خداوند او را صد سال بمیراند و پس از آن زندهاش کرد و بخانۀ خود برگشت در حالی که فرزند او صد ساله شده بود ولی او همچنان پنجاه سال داشت.[3] راه سوّم برای اثبات «معاد» راهی است که به تقاضای حضرت ابراهیم(ع)بوجود آمده است و این آیه متکفّل بیان آن میباشد: «وَ اِذْ قالَ اِبْراهیمُ رَبِّ اَرِنی کَیْف تُحْیی الْمَوتی قالَ اَوَلَم تُؤمِنْ قالَ بَلی وَلکِنْ لِِیَطْمَئُنَّ قَلْبی قَالَ فَخُذْ اَرْبَعَةً مِنَ الطَّیْرِ فَصُرْهُنَّ اِلَیْکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جزءاً ثُم ادْعُهُنَّ بأتینَکَ سعْیاً وَاْعلَمْ اَنَّ الله عَزیزٌ حَکیمٌ»[4] این آیه همانطور که بیشتر مفسّران ذکر کردهاند در این مورد است که روزی حضرت ابراهیم(ع)از کنار دریائی میگذشت مرداری را دید که در کنار دریا در حالی که مقداری دیگر در خشکی است افتاده است و پرندگان و حیوانات دریا و خشکی از دو سو آنرا طعمۀ خود قرار دادهاند حتی گاهی بر سر آن با یکدیگر نزاع میکنند، دیدن این منظره حضرت ابراهیم را به یاد کیفیّت زنده شدن مردگان پس از مر گ انداخت و گفت پروردگارا بمن نشان بده چگونه مردگان را زنده میکنی خداوند فرمود: مگر ایمان به این مطلب نداری؟ او پاسخ داد: ایمان دارم ولی میخواهم اطمینان قلبی پیدا کنم (البتّه برهان صحیح یقین میآورد ولی آنچه که عواطف انسان را بهتر سیراب میکند شهود عینی است) خداوند دستور داد: چهار پرنده را بگیر[5] و آنها را ذبح کن و گوشتهای آنها را با هم بیامیز سپس آنها را چند قسمت کن و هر قسمتی را بر سر کوهی بگذار[6] و از آن پس آنها را بخوان. او همین کار را انجام داد و دید اجزای مرغان از نقاط مختلف جمع شد و جزء بدن هر مرغی به بدن آن متصل گردید و حیات و زندگی هر یک بآن برگشت. پس از آنکه حضرت ابراهیم(ع)این صحنۀ شگفت انگیز را دید خداوند به او وحی کرد که: «و اعلم انّ الله عزیز حکیم» یعنی بدان که خداوند بر هر چیزی توانا است و کارهای او بر اساس و حکمت انجام میگیرد و با داشتن قدرت بیپایان و علم نامحدودی که بر پایۀ حکمت استوار است. نه مسأله شناسائی و تشخیص اجزا بدن مردگان برای او مشکلی ایجاد میکند و نه جمع آوری آنها و تشکیل مجدّد بدنها و زنده کردن آنان. و حکمت الهی اقتضا میکند که این موضوع جامۀ تحقّق بپوشد. نه مسأله شناسائی و تشخیص اجزا بدن مردگان برای او مشکلی ایجاد میکند و نه جمع آوری آنها و تشکیل مجدّد بدنها و زنده کردن آنان. و حکمت الهی اقتضا میکند که این موضوع جامۀ تحقّق بپوشد. بقیه از دعوت رسول خدا(ص) بمکه در مرحلۀ تبلیغ سرّی اسلام همانگونه که از این روایات ظاهر میشود بنظر میرسد رسیدن خبر ظهور پیامبر اسلام در مکه به ابوذر از طریق غیرعادی و بصورت خارق العاده بوده و همانگونه که در روایات شیعه بود، و بدان گونه نبود که به سادگی خبر ظهور رسول خدا(ص) به قبیلۀ بنی غفار در بادیههای مکه رسیده باشد و او نیز به جستجوی آنحضرت بمکه آمده باشد، والله العالم. نه مسأله شناسائی و تشخیص اجزا بدن مردگان برای او مشکلی ایجاد میکند و نه جمع آوری آنها و تشکیل مجدّد بدنها و زنده کردن آنان. و حکمت الهی اقتضا میکند که این موضوع جامۀ تحقّق بپوشد. بقیه از دعوت رسول خدا(ص) بمکه در مرحلۀ تبلیغ سرّی اسلام همانگونه که از این روایات ظاهر میشود بنظر میرسد رسیدن خبر ظهور پیامبر اسلام در مکه به ابوذر از طریق غیرعادی و بصورت خارق العاده بوده و همانگونه که در روایات شیعه بود، و بدان گونه نبود که به سادگی خبر ظهور رسول خدا(ص) به قبیلۀ بنی غفار در بادیههای مکه رسیده باشد و او نیز به جستجوی آنحضرت بمکه آمده باشد، والله العالم.
[1] . آیه 259 سوره بقره. [2]. تفسیر برهان، ج 1، ص 246. [3] . تفسیر مجمع البیان، ج 2، ص 370. [4] . آیه 260، سوره بقره. [5] . مفسران قرآن، این مرغان چهارگانه را از 4 نوع مختلف ذکر کردهاند زیرا در این صورت است که هدف حضرت ابراهیم(ع) که بازگشت اجزای بدن هر یک به بدن اصلی خود میباشد تأمین میشود و طبق بعضی از روایات معروف این 4 مرغ طاوس و خروس و کبوتر و کلاغ بودهاند که از جهات مختلف با هم فرق دارند. [6] . تعداد این کوهها در قرآن صریحاً نیامده است ولی در روایات اهل بیت(ع) 10 عدد ذکر شده است | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 84 |