تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,077 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,024 |
هجرت و حج ابراهیم(ع) عبدالکریم بی آزار شیرازی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 67، تیر 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هجرت و حج ابراهیم(ع) عبدالکریم بی آزار شیرازی قال: انّی مُهاجِرٌ اِلی رَبّی (عنکبوت: 26) از شمال فاو (اور) به کوفه و کربلا تا قدس و مکه و عرفات و تا مزدلفه و مسجد خیف در منی مقدمه «فتلقی آدم من ربه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم» آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت و با آن به سوی پروردگارش بازگشت و خداوند، توبه او را پذیرفت، چه او توبه پذیری مهربان است.[1] آدم و حوا پس از عصیان و پیروی از شیطان؛ از خدا دور گشتند و از بهشت الهی خارج شدند و هبوط کردند، گفته میشود بر فراز دو کوه مقابل هم در مکه فرود آمدند، گواهی که آدم(ع) بر آن فرود آمده بود به مناسبت لقب آدم «صفی الله» کوه صفا و کوهی که حوا بر آن فرود آمد به مناسبت امر ئه مروه نامیده شد. بنا به روایت امام صادق(ع) حضرت آدم(ع) پس از خروج از جوار خداوند و فرود به دنیان چهل روز هر بامداد بر فراز کوه صفا با چشم گریان در حال سجود بود جبرئیل بر آدم فرود آمد و پرسید: - چرا گریه میکنی ای آدم؟ - چگونه میتوانم گریه نکنم در حالیکه خداوند مرا از جوارش بیرون رانده و در دنیا فرود آورده است. - ای آدم به درگاه خدا توبه کن و به سوی او باز گرد. - چگونه توبه کنم؟ جبرئیل در روز هشتم ذیحجه آدم را به منی برد، آدم شب را در آنجا ماند، و صبح با جبرئیل به صحرای عرفات رفت، جبرئیل به هنگام خروج ازمکه احرام بستن را به او یاد داد، و به او لبیک گفتن را آموخت و چون بعد از ظهر روز عرفه فرا رسید تلبیه را قطع کرد و به دستور جبرئیل غسل نمود و پس از نماز عصر، آدم را به وقوف در عرفات واداشت و کلماتی را که از پروردگار دریافت کرده بود به وی تعلیم داد. این کلمات عبارت بودند از: سبحانک اللهم و بحمدک خداوندا با ستایشت تو را تسبیح میگویم. لا اله الا انت جز تو خدایی نیست. امام خمینی: آقایان اهل علم و کاروانها و رؤسای کاروانها و سایر حجاج، مبادا این سفر را سفر تجارت قرار بدهید و امور تجاری در این سفر مطرح باشد؛ سفر، سفر الی الله است نه سفری به سوی دنیا، آلوده به دنیا نکنید. عملت سوء و ظلمت نفسی کار بد کردم و بخود ظلم نمودم. و اعترفتُ بذنبی اغفرلی به گناه خود اعتراف میکنم مرا ببخش. انک انت الغفور الرحیم که تو بخشندۀ مهربانی. آدم(ع) تا به هنگام غروب آفتاب همچنان دستش رو به آسمان بلند بود و با تضرع اشک میریخت، وقتی که آفتاب غروب کرد، همراه جبرئیل روانۀ مشعر شد و شب را در آنجا گذراند. و صبحگاهان در مشعر بپا خاست و در آنجا نیز با کلماتی به دعا پرداخت و به درگاه خدا توبه گذاشت...[2] از آن زمان تا به روز قیامت این مراسم، برنامه ایست برای بازگشت بنی آدم به بهشت در جوار خدا، متأسفانه در طول تاریخ این مراسم پس از مدتی از محتوی تهی گشته و به صورت تقلیدی کورکورانه درآمده و همزمان با انحراف بشر از خداپرستی بسوی خورشید و ماه و ستاره پرستی چنانکه در این نوشتار خواهیم دید، هیاکل و پرستشگاههایی برای خورشید و سایر اجرام آسمانی ساخته که به دور آن طواف میکردند. حضرت ابراهیم(ع) در چنین محیطی ظهور یافت و با این افکار و عادات مسخ شده و شرک و بت پرستی سالها به مبارزه برخاست و برای مردم به بهترین وجه استدلال کرد و عملاً بتها را شکست. و چون خود کامگان در برابرش دست به توطئه زدند تصمیم گرفت به سوی خدا مهاجرت کند و به جوار خداوند باز گردد از اینرو راه بُقاع متبرکه چون کوفه، کربلا، قدس ومکه، عرفات و مشعر الحرام و منی و مسجد خیف را در پیش گرفتتا همچون آدم، به سوی بهشت الهی به جوار رحمتش بازگشت نماید. در این مقاله ما همراه ابراهیم(ع) سفری را آغاز میکنیم به سوی خدا میلاد ابراهیم(ع) نمرود بن کنعان، امپراطوری که بر قسمت بسیار وسیعی از زمین فرمانروایی میکرد و مقرش در بابل بود شبی در خواب دید که ستارهای از افق آن کشور طلوع کرد و در پرتو آن نور آفتاب و ماه نابود گشت. با نگرانی از خواب برخاست، و کاهنان و معبران را احضار کرد و خوابی را که دیده بود بر ایشان تعریف نمود، معبران، خواب نمرود را چنین تعبیر کردند: در این سال در سرزمین بابل فرزندی به دنیا خواهد آمد که نابودی تو واهل مملکت تو به دست او است. نمرود دستور داد تا میان زنان و مردان جدایی افکنند، و بر هر زن حامله مأموری بگمارند تا اگر پسر زاید بلافاصله آنرا بکشند. ادنی، مادر ابراهیم، چون حاملگیش آشکار نبود کسی او را تعقیب نکرد. وقتی که هنگام وضع حمل نزدیک شد به بهانهای از شهر بیرون رفت و رهسپار غاری که در کوهستان میشناخت، شد و در آن غار ابراهیم(ع) را بزائید و او را در لباس و پارچه بپوشاند، و در همان غار گذاشت و در آنرا با سنگ به بست. و به شهر نزد شوهر آمد و گفت از ترس گماشتگان نمرود به صحرا رفتم «پسری بزادم که در همان حال بمرد» در خاک دفنش کردم و بازگشتم. ادنی مرتب به غار میرفت و به ابراهیم سرکشی میکرد. ابراهیم، به سرعت رشد کرد. گفته میشود که 7 یا 13 و یا 17 سال در غار بسر برد وقتی ابراهیم بزرگ شد، ادنی جریان فرزندش را برای آزر نقل کرد و او را به غار برد و ابراهیم را به او نشان داد، آزر همینکه ابراهیم را دید، محبت او در دلش افتاد و به مادرش گفت: او را از غار به خانه بریم. مادر، ابراهیم را به خانه برد و اسامی اشیاء و حیوانات را بتدریج به وی یاد داد. روزی ضمن توصیف مخلوقات به وی گفت: - فرزندم! هر مخلوقی، خالقی دارد که آنرا تربیت میکند و پرورش میدهد. همانطور که من تربیت کنندۀ تو و پدرت مربی من و نمرود ارباب پدرت میباشد. ابراهیم پرسید: خدای نمرود کیست؟ مادر بانک بر او زد که دیگر از این حرفها نزد که بسار خطرناک است. اما ابراهیم که فرزند کوه است و در طبیعت آزاد رشد یافته و در زندگی مصنوعی مسخ نشده، شجاعانه با فطرتی پاک و قلبی سالم به سئوال خود ادامه میدهد و با پدر خواندۀ بت فروش و با مردم ستاره پرست، به گفتگو مینشیند تا به خدای حقیقی راه یابد. برخلاف مردم بابل که در اختناق شدید و مسخ افکار بسر میبردند و جرأت نداشتند خود را از بند خرافات و بت پرستی و ستاره پرستی و شرک نجات دهند و نام خدای حقیقی را بر زبان جاری کنند. و اجازه نداشتند فرزند پسر بدنیا آورند تا مبادا روزی آنان را از این خرافات برهاند و بساط خدایی آنان را از بین ببرد. زادگاه ابراهیم(ع) درباره زادگاه حضرت ابراهیم(ع) اقوال گوناگون است: بعضی شهر «شوشِ» اهواز را به عنوان زادگاه آن حضرت میدانند و بعضی گفتهاند در بابل عراق بوده و بعضی میگویند در قریه کوثار یا کوثی (بر وزن طوبی دهکدهای از سواد کوفه)[3] و برخی نوشتهاند در «ورکا» (از ناحیۀ زاب ماها و حدود کسکر) به دنیا آمده و پدرش او را به کوثی که مقر نمرود بوده آورده است. عدهای برآنند که ابراهیم(ع) در شهر حران متولد شده و پدرش او را به بابل برد.[4] اما بنا بر نوشتۀ تورات[5] و قاموس کتاب مقدس[6] و بعضی از نویسندگان اسلامی چون عبدالوهاب النجار[7] و تحقیقات باستانشناسان، شهر اور کلدانیان محل تولد و مسکن ابراهیم(ع) بوده است. اورکلده اور کلده سرزمینی در بابل جنوبی (جنوب عراق) است که در عهد عتیق زیاد از آن نام برده شده و گاه به همۀ سرزمین بابل گفته میشود، حدود آن مجاور رأس خلیج فارس و شهر فاو بین عربستان و دلتای رودخانه فرات است. قبل از حفاری باستانشناسنان در خاک بین النهرین کسی از موقعیت و وضع تمدن شهر «اور» که گفته میشود روزی زادگاه و مسکن حضرت ابراهیم(ع)بوده، اطلاعی نداشت چه امروز این شهر جز بیابانی خالی دیده نمیشود ولی در نتیجه تحقیقات وُولی[8] و دیگر دانشمندان معلوم شد که اور شهری با عظمت و ثروتمند و پایتخت ملتی بزرگ بوده است. زمین شناسان معتقدند خلیج فارس در ابتدا از شمال تا بغداد امروزی امتداد داشته و رود کارون از شرق و رود دیگری از عربستان به آن میریخته و به مرور ایندونهر نواحی کم عمق شمال خلیج فارس را با رسوبات خود پرساخته و از دو سو دلتاهای وسیعی در آن به وجود آوردهاند.[9] در اواسط قرن نوزدهم میلادی «هنری روالینسن» بزرگترین دانشمند زمین شناس با خواندن خطوط میخی و مطالعۀ دقیق در کتیبۀ گنج نامه نزدیک همدان موفق شد نقطهای را که شهر اور در آن واقع شده بود بخواند و خرابههای آن شهر را در بابل سفلی در ساحل غربی فرات که در زیر شن پنهان شده بود پیدا کند. این شهر سالها قبل از دستیابی کلدانیان بر آن، پایتخت آشوریان بوده، و مردم آن رب النوع یازدهم سفر پیدایش تورات آمده برای پرستش خود ساخته بودند بنابراین ابراهیم(ع) وقتی از وطنش بسوی خدا مهاجرت کرد، تبعۀ یک ملت متمدنی بوده است.[10] بسوی کوفه فارادوا به کیداً فجعلناهم الاسفلین و قال انی ذاهب الی ربی سیهدین.[11] به دنبال احتجاجات فراوان حضرت ابراهیم(ع) با مشرکان و ستاره پرستان سرزمین بابل، خود کامگان با توطئههای گوناگون قصد از بین بردنش را کردند. ولی خداوند آنها را منکوب گرداند. و چون ابراهیم(ع) از هدایت آنها مأیوس شد، تصمیم گرفت آن سرزمین شرک و طاغوت را رها سازد و به سوی خدا مهاجرت نموده به شهرهای مقدس که در آنها خانۀ خدا بود چون کوفه و کربلا، قدس و مکه رهسپار گردد. در این سفر برادرزادهاش لوط که به او ایمان آورده بود[12] با او هجرت کرد: قآمن له لوط و قال: انی مهاجر الی ربی[13] حضرت ابراهیم(ع) از دهکده کوثی کوفه یا شهر «اور» در شمال خلیج فارس میان فاو و کوفه را ترک کرده و از کناره رود فرات را به سوی شمال در پیش رفت. ابتدا به شهر کوفه یا کوفان رسید، در مسجد کوفه که یکی از مساجد اربعه بود و روزگاری خانه حضرت نوح در کنار آن قرار داشت، در کنار ستون پنجم به نماز ایستاد.[14] چرا که او یکی از شیعیان حضرت نوح(ع)بود وَاِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لِاَبْراهیمَ اِذْ جاءَ رَبَّه بِقَلْبٍ سَلیم.[15] گردش به دور خانه خدا نشان دهند این است که به غیر از خدا گرد دیگری نگردید. امام خمینی امام صادق(ع) به بعضی از اصحاب خود میفرمودند: در کنار ستون پنجم دو رکعت نماز گزار که آن مصلای ابراهیم(ع) است[16] اهمیت کوفه و مسجد آن کوفه، یکی از معروفترین شهرهای عراق است که در کناره غربی رود فرات و در حدود یک فرسخی و شمال شهر باستانی حیره واقع شده است. در کتاب مفاتیح الجنان در فضیلت کوفه و مسجد بزرگ آن و اعمال آن مسجد آمده و مینویسد: کوفه یکی از چهار شهری است که خداوند آن را برگزیده و آیه طور سینین به شهر کوفه تفسیر شده و در روایت است که آن حرم خدا و حرم رسول الله و امیرالمؤمنین(ع) است، در شرافت آن همین بس که یکی از چهار مسجدی است که سزاوار است تنها بخاطر آن بار سفر بربست تا به درک فیوضات آن نائل گشت.[17]و یکی از مکانهایی است که مسافر در آن مخیرمیان قصر و اتمام است و نماز فریضه در آن معادل حج مقبول و برابر با هزار نماز است که در جای دیگر بجا آورده شود. و نیز در فضیلت آن آمده که این مسجد محل نماز پیامبران است. و بنا به روایات صدها پیامبر و وصی پیامبر در آن نماز خواندهاند. از پارهای روایات استفاده میشود که مسجد کوفه از مسجد الاقصی و بیت المقدس برتر است. امام باقر(ع) میفرمودند: «اگر مردم بدانند که مسجد کوفه چقدر فضیلت دارد از شهرهای خود قصد آن کند و به سوی آن سفر نمایند. گفته میشود که پیامبر اکرم(ص) در شب معراج به هنگام عبور از برابر آن در آن فرود آمد و دو رکعت نماز بجا آوردند.[18] حضرت علی(ع) در سال 36 هجری مقر خلافت خود را از مدینه به کوفه انتقال دادند و از آن ببعد نقطۀ عطفی در تاریخ کوفه پدید آمد[19] و آنچنان این شهر شهرت و اهمیت یافت که یک قرن بعد، از حساسترین و شکوهمندترین شهرها بعد از مکه و مدینه گردید. پس از شهادت حضرت امیر(ع) در سالم چهلم هجری با اینکه پایتخت اسلام به شام انتقال یافت اما هیچگاه از اهمیت آن کاسته نشد. با توسعه و رونق بغداد، گرچه این شهر رونق سیاسی خود را از دست داد اما تا چند قرن پس از آن همچنان یکی از مراکز علمی اسلامی بود. کوفه نه تنها جایگاه علمی شیعه بلکه پایگاه علمی اهل سنت نیز بود همچنانکه ابوحنیفه یکی از فقهای بزرگ اهل سنت در همین شهر کوفه مکتب فقهی حنفی را بنیان گذاشت. البته بیشتر اهالی کوفه شیعه بودند و از آنجا که مرقد مطهر حضرت آدم و نوح و امام علی(ع) در یک فرسخی کوفه قرار داشت این امر باعث شد که شیعیان به آن نقطه جذب شوند و شهر نجف را پدید آورند و حوزۀ علمی شیعه را به آنجا منتقل نمایند بنابراین اگر نجف اشرف را جزو شهر بزرگ کوفه بدانیم باید گفت کوفه موقعیت ممتاز علمی خود را همچنان تا عصر حاضر حفظ کرده است. (با استفاده از کتاب خطط الکوفه و خریطتها، لویی ماسیتون به نقل از کیهان اندیشه شماره 6، سال 1365). بسوی کربلا و بابل ... و آنگاه حضرت ابراهیم(ع) و همراهان از کوفه به راه خود بطرف شمال ادامه دادند و از کناره رود فرات به سرزمین پر برکت کربلا رسیدند[20] این سرزمین به نامهای غاضریه و نینوا و شاطی الفرات[21] و حائر نامیده شده است. بعضی آنرا از دو کلمه آرامی: کرب (مزرعه) و الّ (خدا) مرکب میدانند (مزرعۀ خدا)[22] و بعضی آنرا مخفف کورۀ بابل بمعنای شهرستان بابل دانستهاند. حضرت ابراهیم مدتی در این سرزمین که مکانی سرسبز و پر از مرتع و نزدیک به پایتخت بابل و بقعهای متبرکه بود اقامت کرد و به عبادت خدا پرداخت و شاید از همین کربلا به شهر بزرگ و معروف بابل رفته چنانکه در قصص اسلامی آمده که حضرت ابراهیم از شهر اور به بابل آمده و در همین شهر ازدواج کرده سپس به کنعان مهاجرت نموده است.[23] آنگاه ابراهیم(ع) به راه خود در کنار رود فرات ادامه داد تا به نقطۀ مقابل شام رسید و از آنجا راه خود را بسوی شام ادامه داد و در آنجا اقامت گزید. و از آنجا که حضرت ابراهیم از گذرگاه فرات من نمیدانم اینها چگونه میگویند مراسم حج مسأله سیاسی نیست در حالی که قرآن کریم صریحاً خانه کعبه را مرکز قیام مردم و مبارزه با شرک و کفر جهانی دانسته است؟! آیة الله العظمی منتظری عبور کرد و به سرزمین فلسطین درآمد، کنعانیان وی را عبرانی (مشتق از غابر به معنای گذرکننده از نهر) لقب دادند و از آن پس این لقب در خانوادۀ او باقی ماند.[24] در شهر بابل نام قدیم بابل شنعار بوده[25] و نمرود پادشاه معاصر حضرت ابراهیم(ع) در آن سکونت داشته است. بسیاری از مورخین این شهر را عظیم-ترین شهرهای دنیا دانستهاند. هیرودوتس مورخ مشهور مینویسد: «رود فرات این شهر را به دو قسمت تقسیم میکند و هیکل (معبد) بیل از جمله عمارات معظم این شهر است. بعضی از مورخین شهر بابل را از عجائب هفتگانه دنیا شمردهاند».[26] در قصص اسلامی آمده که حضرت ابراهیم از زادگاهش (شوش، اوریا کوثی) به بابل آمد[27] و در همین شهر با ساره ازدواج کرد.[28] احتمالاً در همین شهر بابل بود که حضرت ابراهیم با نمرود به گفتگو نشست: الم تر الی الذی حاج ابراهیم فی ربه ان آتاه الله الملک اذ قال ابراهیم: ربی الذی یحیی و یمیت قال: انا احیی و امیت قال ابراهیم: فان الله یاتی بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الذی کفرو الله لا یهدی القوم الظالمین. آیا ندیدی [نمرود را] کسی که با ابراهیم دربارۀ پروردارش محاجه [و سفسطه] کرد؛ زیرا خداوند به وی حکومت داد [و در اثر نداشتن ظرفیت، دچار غرور شد و پرسید: پروردگار و کیست؟] هنگامی که ابراهیم گفت: «پروردگار من کسی است که مرده را زنده میکند و زنده را میمیراند»، [نمرود] گفت: من هم زنده میکنم و میمیرانم [بلافاصله دستور داد دو زندانی آوردند، یکی را آزاد و دیگری را اعدام کرد] ابراهیم گفت: خداوند، خورشید را از مشرق برمیآورد، اگر راست میگویی تو آنرا از مغرب برآور. در اینجا آن کفر پیشه از جواب واماند. و خداوند قوم ظالم و ستمگر را هدایت نمیکند.[29] اخیراً در بابل لوحی مربوط به زمان قدیم توسط باستانشناسان کشف شده که در آن از شخصی بنام «آباراما» که کرایۀ خود را پرداخته، نام برده شده است و نشان میدهد که وقتی ابراهیم(ع) به سوی خدا مهاجرت کرد و این شهر را ترک کرد، از همۀ راحت و آسایش تمدن آن روز چشم پوشید.[30] بسوی شام بنا به روایتی از امام صادق(ع): حضرت ابراهیم(ع) با رمه و دارایی خود از سرزمین بابل به سوی شام حرکت کرد. بخاطر غیرتی که نسبت به همسرش داشت صندوقی ساخت و ساره را در ان صندوق نهاد و آنرا قفل کرد. پس از چندین روز به قلمرو پادشاهی از قبطیان بنام «عراره» رسیدند، در مرز، راهبانان جلوی ابراهیم را گرفتند تا 10% آنرا بستانید و ما را رها سازید. هر چه ابراهیم گفت سودی نبخشید، سر صندوق را باز کردند. ساره را دیدند با جمال تمام که هرگز چنین ندیده بودند. کسی را بنزد شاه فرستادند و جریان را به اطلاعش رساندند. و سرانجام ابراهیم و صندوق را به نزد شاه بردند. شاه گفت: - صندوق را باز کن. ابراهیم(ع) گفت: ای پادشاه در این صندوق ناموس و دخترخالۀ من است، من حاضرم همه دارائیم را بجای گشودن صندوق تقدیم کنم. پادشاه ابراهیم را واداشت تا در صندوق را بگشاید، همینکه در صندوق باز شد و چشمش به ساره افتاد خواست دست به سویش دراز کند ولی ابراهیم سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا دست او را از همسر و دخترخالهام باز دارد. دعای ابراهیم(ع) مستجاب شد و دست شاه از حرکت باز ماند. شاه با شگفتی از ابراهیم(ع) پرسید: - آیا خدای تو با من چنین کرد؟ - آری خدای من غیور است و کار حرام را دوست ندارد. - از خدای خود بخواه که دست مرا به حال اول باز گرداند. ابراهیم(ع) دعا کرد و دست پادشاه به حالت اول بازگشت اما ای اقیانوس بزرگ مسلمانان! خروش برآورید و دشمنان انسانیت را درهم شکنید. امام خمینی بار دیگر شیطان او را وسوسه کرد و رفت تا دست به سوی ساره دراز کند. ابراهیم دوباره او را نفرین کرد و پادشاه بار دیگر دستش خشک شد و از حرکت ایستاد ولی این بار از کرده خود پشیمان شد و اظهار داشت: - براستی که خدای تو غیور است و تو نیز مرد غیرتمندی هستی از خدا بخواه که دوباره دست مرا شفا بخشد. دیگر چنین کاری نخواهم کرد. ابراهیم(ع) با این شرط دعا کرد و دستش معجزهآسا شفا یافت، و این معجزه در نظر شاه بسیار مهم آمد و هیبت و عظمت معنوی ابراهیم او را تحت تأثیر قرار داد و گفت: - تو در امان هستی و دارائی و همسرت در اختیار توست به هر جا که بخواهی میتوانی بروی ضمناً کنیزک زیبایی از مصر نزد تو است دلم میخواهد اجازه دهی او را به این زن تقدیم کنم و به خدمتش بگمارم. ابراهیم(ع) پذیرفت و آن زن زیبای مصری را- که همان مادر اسماعیل بود و به مناسبت هجرتش بسوی خانۀ خدا هاجر نامیده شد به اتفاق ساره به شمال شام ببرد و در آنجا سکونت داد و برادرزاده خود لوط را به جنوب شام فرستاد.[31] در تورات همین ماجرا به صورتی دیگر در سرزمین مصر نقل شده و در آن نسبت دروغگویی به حضرت ابراهیم داده شده است. بسوی مصر بنا به نوشته قاموس کتاب مقدس (صفحه 4): حضرت ابراهیم(ع) همواره از جایی به جای دیگر میرفت تا زمانی که بواسطۀ خشکسالی به مصر عزیمت کرد. در آن زمان عمالقه در مصر حکمفرمایی میکردند بنا به نوشته تورات پیدایش «12 و 13»: «هکسوس پادشاه مصر وقتی از ورود زن زیبایی همراه ابراهیم(ع) باخبر میشود آنها را به حضور فرا میخواند و ابراهیم چون جان خود و همسرش را در خطر احساس میکند مصلحت میبیند که وانمود کند ساره خواهر است،[32] پادشاه تصمیم میگیرد که با ساره ازدواج کند ولی شب در خواب میبیند که وی شوهر دارد، روز بعد که حقیقت برایش آشکار میشود مقداری مال و رمه همراه با زنی مصری[33] به ابراهیم هدیه میکند و ابراهیم از همان راهی که آمده بود به سرزمین قدس باز میگردد. مناسبترین جائی که در آن شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل به جهانیان اعلام شود مراسم حج است. آیة الله العظمی منتظری ابراهیم(ع)در کنعان حضرت ابراهیم(ع) پس از عبور از نهر فرات در عراق و ورود به سرزمین شام به سوی کنعان شامل سوریه، نهر اردن، سواحل بحرالمیت و لبنان و فلسطین، رهسپار شد.[34]و چون متوجه شد که مردم شهر سدوم و شهرکهای پیرامون دریای میت (دریای لوط) یعنی عموره، لوط را به این مناطق اعزام داشت، تا مردم را ارشاد و هدایت کند. در سوره توبه: آیه 70 و الحاقة 9 به این شهرها مؤتفکات گفته شده است. در تورات نیز ضمن داستان ابراهیم به سرزمینی در جنوب دریای میت اشاره شده که دارای جمعیت کثیر و شهرهای آباد بوده در حالی که امروز در آنجا جز صحرای لم یزرع و فاقد سکنه چیزی دیده نمیشود ولی تحقیقات باستانشناسنان وجود این شهرها را تأیید میکند، دکتر آلبرایت استاد دانشگاه «جان هاپکینز» در این باره مینویسد: «تحقیقات مکرر باستانشناسان روایات قدیمی کتاب مقدس را تأیید نموده ثابت میکند درّه اردن در زمانی که ابراهیم به آنجا رسید، سرزمینی بسیار آباد و فوق العاده پرجمعیت بوده است، با اینکه هنوز شهرهای سدوم و عموره کشف نشده، آثار گوگرد رسوبات آتشفشانی بر وقوع آتشفشان گواهی میدهد. سطح آب دریای میت تدریجاً بالا میآید بطوری که امروزه میتوان بیشههائی را که در زیر آب مدفون شدهاند مشاهده کرد. بنابراین ممکن است ایندو شهر در نواحی کم ارتفاع جنوب دریای میت بوده باشند که بعدها به زیر آب فرو رفتهاند.[35] دو مولود مبارک برای ابراهیم(ع) ساره عقیم و نازا بود و از اینکه شوهرش بدون نسل بود رنج میبرد از اینرو به حضرت ابراهیم پیشنهاد کرد که با «هاجر» همسر شود، باشد که از وی صاحب نسل و ذریه گردید. حضرت ابراهیم، هاجر را به همسری پذیرفت و خداوند به او پسری داد که نامش را اسماعیل نامیدند چندی بعد فرشتگان به ابراهیم بشارت پسری دیگر از ساره دادند، و ساره از این بشارت در تعجب شد و خندید که چگونه ممکن است از مردی پیر و زنی عقیم فرزندی پدید آید، فرشتگان گفتند: أتعجبین من امر الله؟[36] (آیا از کار خدا تعجب میکنید؟) یکسال نگذشت که خداوند فرزندی به ساره در سن 90 سالگی عطا فرمود، اسمش را «یَصْحَق» یَضحکَ (ارضحکَ بمعنای خنده) گذاشتند، چرا که هر کس راجع به این ولادت شگفت انگیز میشنید، تعجب میکرد و میخندید. خداوند این فرزند را نیز فرزندی صالح گرداند و به مقام نبوت رساند، و فرزندی بنام یعقوب به او داد که صاحب دوازده فرزند شد (یوسف و برادران) که این دوازده تن اسباط و قبائل دوازده گانۀ بنی اسرائیل را تشکیل دادند. در سفر تکوین 25:17-14 آمده است که:
«ابراهیم به خدا گفت کاش اسماعیل در حضور تو زیست کند، خدا گفت... و اما در خصوص
اسماعیل ترا اجابت فرمودهام اینک او را برکت داده با رو گردانم و او را بسیار
کثیر گردانم و دوازده امام از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی بوجود آورم.» مسلمین باید در حج وقتیکه میروند یک حج زنده، یک حج کوبنده، یک حجی که محکوم کننده این شوروی جنایتکار و آن آمریکای جنایتکار باشد انجام دهند، یک چنین حجی مقبول است. امام خمینی
[1] . سوره بقره، آیه 37. [2] . تفسیر برهان، جلد 1، ص 86. [3] . تفسیر المیزان، جلد 7، ص 239 و بحار جلد 12، ص 26 و تاریخ طبری، جلد 1، ص 173. امروز منطقه کوثی به تلّ ابراهیم معروف است اعلام المنجد در ماده کوثی). [4] . تاریخ طبری، جلد 1، ص 172. [5]. تورات سفر پیدایش 11:28. [6] . قاموس کتاب مقدس، ص 117، جیمز ماکس. [7] . قصص القرآن. [8] . وولی [9] . باستانشناسی کتاب مقدس دکر جان الدر، ص 37. [10] . قاموس کتاب مقدس 118 و 117. [11] . سوره صافات آیه 99 و 98. [12] الأتقان سیوطی، جلد 4، ص 49271. [13] سوره عنکبوت، آیه 26. [14]. بحار، جلد 97، ص 403- المزار الکبیر ص 34-معجم البلدان جلد 4، ص 492- الکافی جلد 3، ص 495- المستدرک باب 36. [15] . سوره صافات، آیات 84-83. [16] مفاتیح الجنان، ص 719. [17] . الفقیه، ص 61- محجّة البیضا، جلد 2، ص 158: امام باقر(ع) به ابوحمزۀ ثمالی فرمودند: مساجد اربعه عبارتاند: مسجد الحرام، مسجد الرسول، مسجد بیت المقدس، مسجد کوفه و همین مضمون در امالی طوسی جلد 1، ص 379 و بحار جلد 99، ص 270، نقل شده است. [18] مفاتیح الجنان، ص 704. [19] . در کتاب الفقیه، ص 62، باب فضل المساجد من کتاب الصلوة و المحجة البیضاء جلد 2، ص 159، آمده است: روزی امیرالمؤمنین(ع) در اجتماع مسجد کوفه فرمودند: «اهل کوفه چقدر خداوند شما را دوست داشته که چنین فضیلیتی برای مصلّای شما قرار داده است. این مسجد خانه آدم و خانه نوح و خانه ادریس و مصلّای ابراهیم خلیل و مصلّای برادرم خضر و مصلّای من است و این مسجد شما یکی از مساجد چهارگانه است که خداوند تعالی آن برای اهلش برگزیده. با خواندن نماز در آن بخدا تقرّب جوئید. [20] . مشهور است که وقتی امام حسین(ع) به این سرزمین رسیدند از نام آن پرسیدند، گفته شد: که نام آن کربلا است، امام فرمودند: خدایا پناه میبرم بتو از کرب وبلا: فی رحاب ائمه اهل بیت، جلد 3، ص 101. [21] در روایتی، آیه 30 سوره قصص، شاطی الواد الأیمن به شط فرات و البقعة المباکرة به کربلا تعبیر شده که به علت ضعف روایت از ذکر آن خودداری میشود: سفینه جلد 1، ص 475، و تهذیب- تفسیر نور الثقلین جلد 4، ص 127، تفسیر صافی، جلد 4، ص 89. [22] . قیام حسین(ع)، دکتر سید جعفر شهید، ص 160. [23] . اعلام قرآن ص 239. [24] . قاموس کتاب مقدس ص 592- الیهود فی القرآن الکریم: عفیف طبّاره، ص 10. [25] . تورات پیدایش 10: 10 و 11: 2. [26] قاموس کتاب مقدس، ص 151. [27] . تاریخ طبری، جلد 1، ص 172. [28] . اعلام قرآن، ص 239. [29] . سوره بقره، 258. [30] . باستانشناسی، کتاب مقدس دکتر جان الدر 42. [31] به نقل و اقتباس از کتاب روضه کافی و بحار جلد 12، ص 47-44 و قصص الأنبیاء ابواسحق نیشابوری ص 62-60 و تفسیر المیزان جلد 7 ص 231-229. [32]. گرچه این نسبت دروغ یا توریه به حضرت ابراهیم(ع) در کتب اهل سنت مانند صحیح بخاری و مسلم نیز آمده امّا در اخبار ائمّه(ع) ابراهیم(ع) اجلّ از این نسبت دروغ دانسته شده است (رجوع شود به تفسیر المیزان جلد 7، ص 229-226). [33] . روایان عرب هاجرا را شاهزاده میدانند و در مدارش تکوین رباح 45:2 آمده است که: «پادشاه مصر دختر خود را به ساره تقدیم میدارد و میگوید خدمتگزاری ساره برای وی بهتر از فرمانروائی در خانه سلطنتی است» متأسفانه نویسندگان تورات تحریف شده با روح نژادپرستی و خودبرتر بینی قومی سعی در تحقیرها جرو اسماعیل داشته، در سفر پیدایش 21:13- 9 روزی که از اسحق را از شیر بازداشتند ابراهیم ضیافتی عظیم کرد آنگاه ساره پسرهاجر مصری را که از ابراهیم زائیده بود دید که خنده میکند،پس به ابراهیم گفت این کنیز را با پسرش بیرون کن، زیرا که پسر کنیز با پسر من اسحق وارث نخواهد بود... خدا به ابراهیم گفت سخن او را بشنو زیرا که ذریّت واز اسحق خوانده خواهد شد و از پسر کنیز نیز امتی بوجود آورم زیرا که او نسل تو است» [34] . تفسیر سوره اعراف دکتر محمد البهی، ص 74. [35] . به نقل از باستانشناسی کتاب مقدس، ص 24. [36] . سوره هود، آیه 73. [37] . قاموس کتاب مقدس، ص 5. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 191 |