تعداد نشریات | 48 |
تعداد شمارهها | 2,296 |
تعداد مقالات | 33,250 |
تعداد مشاهده مقاله | 11,856,354 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,040,348 |
علم امام به حوادث آینده | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 68، مرداد 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 14 اردیبهشت 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهائی از نهج البلاغه آیت الله العظمی منتظری خطبه 231 ــ آخرین قسمت علم امام به حوادث آینده «... وَ لا یَعِی حَدِیثَنآ إلّا صُدورٌ أَمِنَةٌ وَّ أَحّلامٌ رَّزِینَةٌ، أَیُها النّاسُ سَلوُنی قَبْلَ إَنْ تَفْقِدُونی ــ فَلَأَ بِطُرُقٍ السََّمآءِ إَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقٍ الْأَرضِ ــ قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِها فِتْنَةً تَطَأُفِی خِطامِها، وَ تَذْهَبُ بِأَحْلامِ قَوْمِها». در ادامۀ بررسی خطبه 231 نهج البلاغه با ترجمه فیض الاسلام و یا خطبه 198 با تفسیر محمد عبده، به این فراز از خطبه رسیدیم که حضرت می فرماید: امر ما ــ که ظاهراً مرادر امر امامت یا مقام عترت طاهره است ــ بسیار سخت و دشوار است و تحمل آن را برای هر کسی نمی تواند مگر مومن شایسته و ممتازی که خداوند قلبش را برای ایمان آزمایش کرده باشد و می تواند مؤمن واقعی باشد. و اکنون به دنبال بقیه خطبه: «و لا یعی حدیثنا الاّ صدورٌ أمنیةٌ و أحلام رزینةٌ». و حدیث ما را نمی تواند درک کند مگر سینه هائی امین و خردهائی متین.
شناخت حدیث امامان ممکن است مقصود از حدیث، همان مقام شامخ امامت باشد و ممکن است احادیث و روایت هائی باشد که از علی علیه السلام و اولاد طاهرینش علیهم السلام نقل شده و دارای مسائل عمیق و محکم است. در هر صورت، حضرت می فرمایند: حدیث ما را کسی نمی تواند به دل بسپارد و به عمق آن پی ببرد مگر آنان که سینه هائی امین و عقل هائی محکم دارند. آنان که می توانند عترت پیامبر «صلی الله علیه و آله» را بشناسند و از آنان استفاده کنند، با آن شرایط تبلیغاتی مخالفین از قبیل بنی امیه و بنی عباس، بی گمان افرادی ممتاز و ویژه هستند. همان گونه که قبلا تذکر دادیم، این از ظلم های نابخشودنی تاریخ است که مکتب امام صادق علیه السلام با اینکه از عترت طاهره است و کانون علم پیامبر «صلی الله علیه و آله» می باشد، به فراموشی سپرده شود و افرادی که چند صباحی از مجلس آن حضرت استفاده کرده و افتخار شاگردی امام صادق را دارند، دارای عنوان فقهی مهم و با اعتبار شوند و خود جعفر بن محمد سلام الله علیه از صحنه کنار زده شود و حتی در عرض فقهای دیگر به حساب نیاید. و هم چنین دیگر پدران و فرزندان آن حضرت که مورد سفارش موکد پیامبر اکرم «ص» بودند و تمام علوم اسلامی از آنان سرچشمه می گیرد. حضرت امیر علیه السلام در ادامه خطبه، خطاب به مردم چنین می فرمایند: «ایها الناس: سلونی قبل ان تفقدونی». ای مردم ! از من بپرسید، پیش از آن که مرا در میان خود نیابید.
از من بپرسید! و سرانجام حضرت امیر «ع» اهمیت خط اهل بیت را معرفی می کند که این همان خط عترت است؛ عترتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را در عرض کتاب الهی (قرآن) ذکر کرده و به مردم توجه می دهد که این خط، متصل به پیامبر «ص» است و باید آن را پیروی کنند و به آن اهمیت دهند. ای مردم! از من بپرسید، از هر علمی که می خواهید تا من در میان شما هستم، از من سوال کنید که من بر تمام علوم واقفم. این ادعای بزرگی است که یک نفر از مردم بخواهد، در هر رشته ای که می خواهند از او بپرسند زیرا او در تمام علوم و دانش ها تخصص دارد، و ای کاش آن زمان، مردم قدر آن حضرت می دانستند و از او می پرسیدند تا تمام بزرگ راه های معرفت را بر آن می گشود و آن ها را رهنمون می ساخت. ابن ابی الحدید معتزلی که از بزرگان اهل سنت و از شرّاح نهج البلاغه است پس از ذکر این عبارت می گوید: «اجمع الناس کلّهم علی انه لم یقل احدٌ من الصحابة و لا أحدٌ من العلماء، سلونی، غیر علی بن ابی طالب» ــ همه مردم اتفاق بر این دارند که هیچ یک از اصحاب پیامبر و هیچ یک از علما این جمله را بر زبان نیاورده که هر چه می خواهید از من بپرسید، مگر علی بن ابی طالب. آن وقت ادامه می دهد: «ذکر ذلک ابی عبد البرفی الاستیعاب» ــ ابن عبدالبر ـ که یکی از علمای اهل سنت است ـ در کتاب استیعاب این مطلب را آورده است. این ادعای بزرگ، مقام والای علمی امام علی علیه السلام را می رساند و ثابت می کند که تنها او است درِ شهر حکمت و علم و او است که علوم و معارف را از پیامبر «ص» فرا گرفته و مردم باید به سراغ او روند و مسائل دین و دنیای خود را از محضر او یاد بگیرند. «فلأنا بطرق السماء اعلم منیّ بطرق الأرض». همانا من به راه های آسمان، داناترم از راه های زمین
راه های آسمان حضرت در ادامه آن جمله که فرمود: از من بپرسید پیش از آن که مرا در میان خود نیابید، می فرماید: زیرا من به راه های آسمان، آشناترم از راه های زمین. حال مقصود از راه های آسمان چیست، برخی از جمله، ابن ابی الحدید معتزلی می گویند: مراد از راه های آسمان، علل فتنه ها و اموری است که در آینده خواهد آمد و علل و اسباب حوادثی که در عالم رخ می دهد. و بی گمان اگر کسی احاطه داشته باشد به عالم قضا و قدر الهی و امّ الکتابی که همه حوادث در آنجا مکتوب است، به این عالم هم احاطه پیدا خواهد کرد و پیامبر و ائمه که دارای علم غیب بودند و بر عالم علل و اسباب، احاطه یا با آن ارتباط داشتند، از آن راه می توانستند حوادث آینده را بینند و کشف کنند. و گر چه حوادث در این جهان رخ می دهد ولی علل و اسبابش در عالم مثال و عالم جبروت و ملکوت است و اگر کسی بر آن عالم احاطه داشته باشد، قهرا حوادث و فتنه های آینده را می تواند به راحتی ببیند و از آنها قبل از حدوث با خبر باشد. برخی دیگر می گویند که مراد، احکام و دستورات الهی است که مربوط به عوالم بالا یعنی عوالم جبروت و ملکوت است و کسی که احکام خدا را که در ام الکتاب است و از عالم غیب است می داند، مسائل روی زمین را خواهد دانست. ولی از جمله بعد، معلوم می شود، مقصود همان فتنه ها و حوادث آینده است. «قبل أن تشغر برجلها فتنةٌ تَطَاءُفی خِطامها و تذهب بأحلام قومها». پیش از آن که فتنه ها و حوادث (مانند شتر مست) پا بردارد و مهار خود را لگدمال کند و خردهای قومش را از بین ببرد.
فتنه های سرکش همان گونه که عرض شد، مراد از مسائل آسمانی و غیبی، همان فتنه ها و فسادهای آینده است و این معنی از آخرین جمله خطبه کاملا مشخص می شود. حضرت می خواهند بفرماید: فتنه ها و حوداثی که توسط بنی امیه و بنی عباس و دیگر ظالمان پیش خواهد آمد، من از آنها باخبرم و می توانم وظیفه مردم را در آن زمان مشخص کنم، پس پیش از آن که این حوادث رخ دهد و حیران و سرگردان شوید، از من بپرسید که راه حق را به شما بنمایانم و وظیفه تان را مشخص نمایم. در آینده ای بس نزدیک، خلفای غاصب بنی امیه می آیند و لباس خلافت اسلامی را، این نااهلان فاسق بر تن می کنند و در حالی که به نماز جمعه و جماعت رفته، امامت مسلمین را غاصبانه بر عهده می گیرند، با بطری شراب و با کنیزکان نامحرم، همدم می شوند و مؤمنان واقعی را به جرم پیروی از اسلام به قتل می رسانند! و شما مردم در هر زمانی وظیفه ای دارید، باید از من بپرسید تا به شما یاد دهم که در آن دوران ها تا چه اندازه تقیه کنید و چقدر مبارزه نمائید. در هر صورت چون این حوادث نیامده است، علمش در مقام بالا است و تنها عالم مجردات به آنها احاطه دارد. شاید چندین بار مثالی زده ام که اکنون ناچارم آن را تکرار کنم تا معلوم شود: چگونه آینده برای عالم مجردات آینده نیست؟
چگونه امام آینده را می بیند؟ به این مثال توجه فرمایید: اگر فرض کردیم یک نفر در ته چاهی عمیق ایستاده باشد و بداند طنابی از سر چاه، از آن بالا، دارد عبور می کند. آدمی که در ته چاه قرار گرفته است، در ذهن خودش این طنابی را که از بالای چاه افقی عبور می کند، به سه قسمت تقسیم می نماید و می گوید: یک قسمت از این طناب رد شد یعنی از در چاه گذشت و به آن طرف رفت، پس این قسمت «گذشته» است. قسمت دیگر طناب الآن روی چاه است و پیدا است. قسمت سوم طناب هنوز نیامده است پس در «آینده» می آید و به چاه می رسد. پس این چیزی که عبور می کند و حرکت دارد، لازمه اش این است که به سه قسمت منقسم شود: «گذشته و حال و آینده». این طناب یک قسمتش گذشته است از چاه و قسمت دیگر روی چاه است و قسمت سوم بعد ازاین خواهد رسید به سر چاه. این از نظر کسی است که در ته چاه قرار گرفته است و گرنه آن انسانی که بالای چاه است، او طناب را یک نواخت می بیند و زمان برایش مفهومی ندارد زیرا بر تمام طناب احاطه دارد و طناب را کاملا از اول تا آخر با هم می بیند. این مثلی است برای ما که در عالم طبیعت و ماده هستیم، ما در چاه طبیعت و ماده زندانی هستیم لذا عالم را به سه قسمت تقسیم می کنیم اما خداوند تبارک و تعالی که فوق همه عوالم است، زمان برای او مفهومی ندارد حتی برای عالم مجردات و عالم مثال که به آنها عالم قضا و قدر هم می گویند، عالم ماده یک نواخت است و زمان حال و گذشته و آینده مفهومی ندارد. حضرت علی علیه السلام نیز در اثر ارتباط با عالم بالا، گذشته و حال و آینده برایش یکسان است. و لذا می فرماید: من به راه های آسمان یعنی به علل و اسبابی که شرایط وجود آینده است بیشتر احاطه دارم تا به خود عالم ماده. حال اگر کسی بگوید: حضرت که به هر دو عالم علم دارد، چرا می فرماید: من به آن عالم داناترم؟
عالم جمع الجمع و عالم تدرج در جواب می گوئیم: چون آن عالم «جمع الجمع» است یعنی همه را در آن عالم به آن واحد می بینند و بر همه اش احاطه دارد اما عالم زمین عالم «تدرّج» است. یعنی اول باید به گذشته اش علم پیدا کنی، آن گاه به حال و سپس به آینده اش. چون تدرّج در کار است، علمش هم تدرّج پیدا می کند. بنابراین، در حالی که این عالم (ماده) در آن عالم (مجرد) به نحو «جمع الجمع» موجود است، در آنجا «یک علم» کافی است که به هه اش احاطه پیدا کند و نیازی به تدرّج نیست ولی اینجا چون تدرّج لازم است، لذا علم نیز تدرّج پیدا می کند. از این روی، علم آن جا محکمتر از اینجا هست. از این روی می گوئیم: علومی که به نحو جمع الجمع است و به نحو وحدت، یک دفعه به همه عالم احاطه دارد، آن علم قویتر و محکمتر است از این علمی که به تدرّج می خواهد پیدا شود. پس وجه اعلمیت و داناتر بودن حضرت، به آن عالم این است که در آنجا علم به نحو جمع الجمع است و با یک علم به همه احاطه دارد ولی اینجا علم متدرج است و کم کم پیدا می شود در آنجا در آنِ واحد بهم علم پیدا می شود ولی در عالم ماده، علم به آینده هنوز پیدا نشده است و زمان هر چه پیش برود، علم پیدا می شود. تشغر برجلها فتنة: حضرت در اینجا فتنه را تشبیه به شتر چموشی کرده است که از عصبانیت پاهایش را بلند کرده و می خواهد طرف مقابل را از بین ببرد. تشغر به معنای بلند کردن است. تطأفی خطامها: این شتر سرکش، آن چنان چموش شده است که پایش را بلند کرده و به جای اینکه بر زمین بزند محکم به افسار خود می کوبد و در نتیجه طنابها و مهارش که در بینیش قرار دارد، لگدمال و پاره می شود. و آن گاه که افسار گسیخته شد، چه می تواند آن را سرکشی باز دارد؟! خطام: به معنای افسار است که معمولا بینی شتر را سوراخ می کنند و طنابی در آن سوراخ قرار می دهند، عرب به این طناب که به جای مهار از آن استفاده می شود، خِطام می گوید: جمع آن «خُطُم» است مانند کتاب که جمعش «کتب» است. تذهب باحلام قومها: این شتر افسار گسیخته چموش که به هر کس برسد، اذیت می کند و هر جا پا بگذارد لگد مال می نماید، صاحبانش را سردرگم کرده و نمی دانند چگونه با آن رفتار کنند و هر چه فکر می کنند، عقلشان به جائی نمی رسد که از شر این شتر رها گردند. احلام: جمع حلم به معنای عقل است. در هر صورت حضرت می فرماید: گرفتار این فتنه های وحشتناکی که در آینده خواهد آمد و گرفتار حکومت هائی مانند حکومت معاویه و یزید و ولید خواهید شد و در گیرودار این فتنه ها و حوادث دردناک، سر درگم و متحیر خواهید شد، الآن از من بپرسید تا من به شما وظیفه تان را در چنان حکومتهائی مشخص نمایم و روش مبارزه را در حکومت های جائری که به نام اسلام حکومت می کنند و با فساد و فسق و فجور، اموال بیت المال را به یغما می برند، یاد دهم. این فتنه های افسار گسیخته ای که مانند شتر سرکش، عقل ها را از شما می گیرد و در حالت حیرت و بیچارگی قرارتان می دهد، قبل از اینکه فرا رسد، راه های رهائی از آنها را از من بپرسید تا شما را راهنمائی کنم. ولی آیا از حضرت پرسیدند؟ و آیا «سلونی» را پاسخ دادند؟ تاریخ به عکس آن گواهی می دهد. نه قدر آن حضرت را شناختند و نه خود را از حوادث نجات دادند و نه وظیفه خود را تشخیص دادند!.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 198 |