تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,760 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,968 |
بررسی آیه میثاق | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 68، مرداد 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن بررسی آیه میثاق آیة الله جوادی آملی در شماره گذشته قسمتی از روایات یاد شده در ذیل آیه شریفه میثاق در «المیزان» را ذکر کردیم و اینک می پردازیم به نقل بقیه روایاتی که مرحوم علامه طباطبائی در کتاب مزبور آورده اند. و چنان چه گفتیم هدف از بیان روایات این است که ببینیم کدام یک از نظریات ارائه شده در تفسیر آیه میثاق مورد تائید روایات می باشد.
روایت ششم «عن زرارة: انّ رجلا سأل اباجعفر علیه السلام عن قول الله عزوجل: «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم... الآیه» فقال و ابوه یسمع: حدّثنی ابی « انّ الله عزوجلّ قبض قبضة من تراب التربة التی خلق منها آدم فصبّ علیها الماء المالح الأجاج فترکها اربعین صباحاً فلمّا اختمرت الطینة اخذها فعرکها عرکاً شدیداً فخرجوا کالذَّر من یمینه و شماله و أمرهم جمیعا ان یقعوا فی النار فدخلها اصحاب الیمین فصارت علیهم برداً و سلاماً و ابی اصحاب الشمال ان یدخلوها». از زراره روایت شده که مردی از حضرت ابی جعفر علیه السلام از تفسیر آیه «و اذا اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم» سوال کرد، و حضرت در حالی که پدرش هم می شنید فرمود: پدرم فرمود: «خدای عزوجل قبضه ای از خاکی که آدم را از آن آفریده بود گرفت و آبی گوارا و شیرین بر آن ریخت و تا چهل روز آن را رها کرد پس از آنکه ور آمده شد، آن را گرفت و به شدت مالش داد، آن گاه از چپ و راستش ذریه بنی آدم بیرون آمدند و به آنها دستور داد تا داخل آتش شوند، اصحاب یمین وارد شدند و آتش بر آنان سرد و سلام شد ولی اصحاب شمال از ورود به آن خودداری ورزیدند». آیا می توان این روایت را جز بر تمثیل و زبان حال تطبیق کرد؟ و لذا مرحوم استاد علامه می فرماید: گویا دستور به ورود آتش کنایه از دخول به خطیره عبودیت و انقیاد و طاعت است.
روایت هفتم عن ابی جعفر علیه السلام قال: ان الله عزوجلّ خلق الخلق فخلق من احبّ مما احبّ فکان ما احبّ خلقه من طینة الجنه و خلق من ابغض ممّا ابغض و کان ما ابغض ان خلقه من طینة النار ثم بعثهم فی الضلال فقیل: و ایّ شیءٍ الضّلال؟ قال الم تر الیک ظلّک فی الشمس شی ءً و لیس بشیءٍ ثمّ بعث معهم النبیّین فدعوهم الی الإقرار بالله و هو قوله: «و لئن سألتهم من خلقهم لیقوُلنَّ الله» ثم دعوهم الی الأقرار فاقرّ بعضهم و انکر بعض، ثمّ دعوهم الی ولایتنا فأقرّبها و الله من احبّ و انکرها من ابغض و هو قوله «و ما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل» ثم قال ابوجعفر علیه السلام: کان التکذیب». از امام باقر علیه السلام روایت کرده اند که: «خدای عزوجل خلق را آفرید به این ترتیب که دوستان خویش را از چیزی آفرید که آن را دوست می داشت و آن خاک بهشت بود و دشمنان را از چیزی خلق کرد که مبغوض می داشت و آن خاک جهنم بود، آن گاه هر دو دسته را در ظلال برانگیخت. شخصی سوال کرد که مراد از ظلال چیست؟ امام فرمود: نمی بینی که سایه ات در آفتاب چیزی به نظر می آید در صورتی که چیزی نیست. سپس پیامبران را با آنان مبعوث ساخت، انبیاء را به اقرار به خداوند دعوت نمود و این همان فرموده خداوند است که: «اگر از آنان بپرسی چه کسی آنها را آفریده خواهند گفت: «الله» سپس آنها را به اقرار (به ربوبیت خداوند و به عبودیت خویش) دعوت کرد، بعضی از آنها اعتراف نمودند و برخی انکار ورزیدند، آن گاه آنان را به ولایت ما فراخواند، به خدا قسم کسانی اقرار نمودند که محبوب خدا بودند و کسانی انکار نمودند که مبغوض او بودند و این همان فرموده خداوند است که: «و ما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا من قبل» آن گاه امام باقر علیه السلام فرمود: تکذیب بود»، (یعنی آنجا تکذیب کردند، اینجا هم تکذیب می نمایند».
روایت هشتم «عن ابی بصیر قال: قلت لابی عبدالله علیه السلام: کیف اجابوا و هم ذر؟ قال: جعل فیهم ما اذا سألهم اجابوه». ابوبصیر می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: مردم در عالم ذر چگونه پاسخ گفتند؟ فرمود: «خداوند در همان ذرّات چیزی قرار داده بود که هر گاه از آنان سوال نمایند، جواب دهند». این روایت مؤید نظریه کسانی است که آن اعتراف و اقرار را، اقرار به زبان حال می دانند و حمل بر تمثیل نموده اند نه تکلم حقیقی، و به دیگر سخن، آنها حالتی داشتند که اگر آن حالت به صورت حرف در می آمد، «بلی» می شد.
روایت نهم «عن ابی عبدالله علیه السلام فی قول الله: «الست بربکم» قالوا بالسنتهم؟ قال: نعم و قالوا بقلوبهم، فقلت و این کانوا یومئذٍ؟ قال: صنع منهم ما اکتفی به». از امام صادق علیه السلام از «الست بربکم» سوال شد که آیا این جمله را با زبان خوش گفتند؟ امام فرمود: آری (هم به زبانها) و هم به دلهای خود گفتند. ابوبصیر می گوید: سوال کردم آن روز این ذرات کجا بودند؟ امام فرمود: خداوند با ذرات، عملی کرد که عکس العمل آنها جوابشان بود. از این روایت چنین به دست می آید که همگان «بلی» گفته اند، ظاهر آیه میثاق هم همین معنا را می رساند، ولی از برخی روایات فهمیده می شود که مردم در آن روز دو دسته شدند، مؤمنین که «بلی» گفتند و کفار که فقط به زبان «بلی» گفتند ولی قلبا انکار نمودند.
روایت دهم «عن زراره عن ابی جعفر علیه السلام، قال سئلته عن قول الله عزوجل: «حنفاء غیر مشرکین» قال الحنیفة من الفطرة التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله، قال: فطرهم علی المعرفة به. قال زراره و سئلته عن قول الله عزوجل «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربّکم قالوا بلی، الآیه» قال: اخرج من ظهر آدم ذریته الی یوم القیامة فخرجوا کالذّر فعرفهم واراهم نفسه و لولا ذلک لم یعرف احد ربّه». زراره از امام باقر علیه السلام روایت کرده که گفت از آن حضرت از معنی «حنفاء غیر مشرکین» پرسیدم؟ امام فرمود: «حنفیه عبارت از فطرتی است که خداوند بشر را بر آن فطرت سرشته و در آفرینش او تبدیلی راه ندارد و سپس فرمود: خداوند بشر را بر فطرت معرفت خود سرشته است». زراره می گوید: از تفسیر «و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالو بلی...» پرسیدم؟ امام فرمود: «خداوند از صلب آدم، ذریه او را تا روز قیامت بیرون آورد و آنا را هم چون ذراتی استخراج نمود و خود را به آنان معرفی و ارائه نمود و اگر چنین نبود هیچ کس پروردگارش را نمی شناخت». این روایت همان معنی معروف عالم ذر را تبیین می نماید ولی چون این روایت اشاره بر استخراج ذریه از صلب خود آدم دارد لذا با ظاهر آیه میثاق که دلالت بر استخراجشان از فرزندان آدم می نماید، منطبق نمی باشد.
روایت یازدهم سپس مرحوم استاد رضوان الله علیه به نقل بخشی از روایاتی که از طریق عامه در این مورد رسیده است می پردازد. «ان رسول الله صلی الله علیه و آله قال: خلق الله الخلق و قضی القضیه و اخذ میثاق النبییّن، و عرْشُهُ علی الماء، فاخذ اهل الیمین بیمینه و اخذ اهل الشمال بیده الأخری و کلتا یدی الرّحمن یمین فقال: یا اصحاب الیمین فاستجابوا له فقالوا: لبیک ربنا و سعدیک، قال: الست بربّکم؟ قالوا: بلی، قال: یا اصحاب الشمال فاستجابوا له فقالوا: لبیک ربنا و سعدیک، قال: الست بربکم؟ قالوا: بلی. فخلط بعضهم ببعض فقال قائل منهم، ربّ لم خلطت بیننا؟ قال: و لهم اعمال من دون ذلک هم لها عاملون، ان یقولوا یوم القیامة انا کنّا عن هذا غافلین ثمّ ردّهم فی صلب آدم فاهل الجنة اهلها و اهل النار اهلها. فقال قائل: یا رسول الله فما الاعمال؟ قال: یعمل کل قوم لمنازلهم». رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند خلق را آفرید و کار آفرینش پایان یافت، در آن هنگام که عرش او بر فراز آب بود، میثاق پیامبران را گرفت و اصحاب یمین را به دست راستش و اصحاب شمال را به دست دیگرش اخذ نمود ــ و هر دو دست او دست راست است ــ سپس اصحاب یمین را ندا داد، و آنان پاسخ داده و گفتند: لبیک و سعدیک پروردگارا! آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: آری. اصحاب شمال را مخاطب قرار داد، آنان نیز جواب داده و گفتند: پروردگارا! لبیک و سعدیک، فرمود آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری. آن گاه همه را به هم مخلوط نمود، یکی از آنها گفت: پروردگار: چرا ما را به هم آمیختی؟ خداوند فرمود: اینان جز این اعمال دیگری هم دارند که انجام خواهند داد. من به این جهت اینکار را کردم تا در قیامت نگویند: ما از این امر غفلت داشتیم، آن گاه تمام ذریه را به صلب آدم باز گردانید، پس بهشتیان اهل بهشت آن روز و اهل جهنم، جهنمیان آن روز می باشند. سپس شخصی پرسید: یا رسول الله! پس نتیجه اعمال چه خواهد شد؟ حضرت فرمود: هر گروهی برای هدف نهائیش عمل می نماید.
دست راست و چپ «و کلتا یدی الرّحمن الیمین» ید کنایه از قدرت و یا نعمت ذات مقدس حضرت حق تعالی است. و هر دو ید الهی، یمین است، درباره مومن هم آمده است که: «کلتا یدیه یمین» هر دو دست مؤمن یمین است و دست چپ ندارد، چنان چه اصحاب شمال دارای یمین نیستند، چرا که یمین و یسار در این گونه موارد، عبارت از دست راست و چپ نیست، بلکه عبارت از میمنت و شومی است، اگر کسی مؤمن واقعی باشد هر دو دستش مایه یمن و برکت است و چنان چه کافر ابشد هر دو دستش عامل شومی و زشت کاری خواهد بود. عده ای به این روایت در باب جبر و تفویض استدلال نموده اند و بنابراین ارتباطی به بحث میثاق نخواهد داشت. از بعضی روایات این مطلب نیز استفاده می شود که خداوند بر ربوبیت خویش و عبودیت مردم و نبوت انبیاء و ولایت ائمه هدی علیهم السلام اخذ میثاق نموده است. چنان چه مرحوم کلینی در کافی در باب «العرش و الکرسی از کتاب توحید» روایت نموده است که نخست رسول الله صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام «بلی» گفتند و سپس بر ولایتشان اقرار گرفته شد. «عن داود الرقی قال سألت اباعبدالله علیه السلام عن قول الله عزوجل «و کان عرشه علی الماء» فقال: ما یقولون؟ قلت: ان العرض کان علی الماء و الرب فوقه، فقال کذبوا من زعم هذا فقد صیّر الله محمولاً و وصفه بصفة المخلوق ولزمه انّ الشیء الذی یحمله اقوی منه. قلت: بیّن لی جعلت فداک. فقال: ان الله حمّل دینه و علمه الماء قبل ان یکون ارض او سماء او جنّ او انس او شمس او قمر، فلما اراد الله ان یخلق الخلق نثر هم بین یدیه فقال لهم: من ربکم؟ فاول من نطق: رسول الله صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام و الائمة صلوات الله علیهم، فقالوا: انت ربنا فحملهم العلم و الدّین ثم قال للملائکة: هولاء حملة دینی و علمی و امنائی فی خلقی و هم المسئولون. ثم قال لبنی آدم: اقروا الله بالربوبیة و لهؤلاء النفر بالاویة و الطاعة، فقالوا: نعم ربنا اقررنا، فقال الله للملائکة: اشهدوا، فقالت الملائکة: شهدنا علی ان لا یقولوا غداً: انّا کنّا عن هذا غافلین! او یقولوا: انما اشرک آباؤنا من قبل و کنا ذریة من بعدهم افتهلکنا بما فعل المبطلون! یا داود! ولایتنا مؤکدةَ علیهم فی المیثاق». داود رقی گوید: از امام صادق علیه السلام درباره فرموده خدای عزوجل: «و عرش خداوند بر آب بود» سوال نمودم. امام فرمود: دیگران در این باره چه می گویند؟ عرض کردم: می گویند: عرش بر فراز آب بود و پروردگار بر بالای آن قرار داشت. امام فرمود: دروغ گفته اند، هر کس چنین گمانی برد خداوند را محمول قرار داده و او را به صفت مخلوق توصیف نموده است و لازمه اش این است که آن چه خدا را حمل می نماید از خود او قویتر باشد. گفتم: فدایت گردم، شما برایم بیان فرمائید؟ امام فرمود: پیش از وجود آسمان و زمین، جن و انس، خورشید و ماه، خداوند دین و علمش را بر آب حمل نمود. چون خواست خلق را بیافریند، آنها را در پیش خویش پراکنده ساخت و به آنان فرمود: پروردگارتان کیست؟ نخستین کسی که سخن گفت رسول الله و امیرالمؤمنین و ائمه صلوات الله علیهم بودند که گفتند: توئی پروردگار ما. خداوند ایشان را حاملان علم و دین ساخت، سپس به فرشتگان فرمود: اینان حاملان علم و دین و امینان من در میان خلقم بوده و مسئولان هستند، آنگاه به فرزندان آدم فرمود: به ربوبیت خداوند و ولایت و اطاعت این اشخاص اعتراف نمائید. گفتند: آری پروردگارا! اعتراف نمودیم. پس خدا به فرشتگان فرمود: گواه باشید، فرشتگان گفتند: گواهی می دهیم و این پیمان برای آن بود که فردا نگوئید: ما از آن بی خبر بودیم یا آن که بگویند: پدران ما از پیش مشرک شدند و ما هم فرزندان پس از آن ها بودیم ما را به آن چه باطل گرایان عمل می نمایند، هلاک می نمائی؟ ای داود! ولایت ما در زمان اخذ پیمان بر آنها مؤکد گردیده است.
آب زندگانی «و کان عرشه علی الماء» مقصود آبی است که قابلیت خلقت را داشته است، که آب زندگانی است و اگر کسی دین نداشت از این آب زندگی نچشیده است و به ظاهر زنده است ولی در حقیقت مرده ای زنده نما است و این آب زندگی مانند آب معمولی و طبیعی از زمین نمی جوشد و از ابر فرو نمی ریزد و اصولا در دنیا نیست، بلکه این آب زندگی همان دین حیات بخش است که توسط پیامبران تعلیم و تبلیغ می گردد، انسان متدین همیشه حیات دارد و نمی میرد، چنان چه انسان بی دین زندگیش هم جز مرگ نیست. اما مساله ای که به نام آب زندگی در داستان ها آمده است، مخالف با قرآن و سنت است، چرا که «کل شیءٍ فان» همه چیز فنا پذیر است «و ما جعلنا لبشر من قبلک الخلود» ای پیامبر! برای هیچ کس پیش از تو زندگی جاودانی قرار نداده ایم و هر چه مخالف با قرآن کریم و سنت و عقل باشد قصه ای بیش نخواهد بود! «نثرهم بین یدیه» خلق را در پیش خویش پراکنده ساخت. کنایه از حضور انها در محضر پروردگار است و گرنه خداوند جسم نیست و پیشگاهی به معنی متعارف ندارد «اینما تولوا فثمّ وجه الله» به هر کجا روی آورید همان جا پیشگاه خدا و وجه الله می باشد. «فاوّل من نطق رسول الله و امیرالمؤمنین و الائمة صلوات الله علیهم». در این بخش از روایت نفرموده است نخست پیامبر بعد امیر مؤمنان و سپس ائمه علیهم السلام یکی پس از دیگری، بلکه فرمود: اول کسی که سخن گفت پیامبر و علی و ائمه (ع) بودند، چرا که همه آنها یکی هستند «کلنا نورٌ واحد» همه ما یک نوریم، اگر آن جا جای کثرت بود همه با هم جواب نمی دادند. «فحمّلهم العلم و الدین» قبلا فرمود: «حمل دینه و علمه الماء» ولی این دو منافاتی با هم ندارند، چرا که منظور از آن آب چنان چه گفتیم آب حیات دین است و ائمه دارای چنین حیاتی می باشند، چنان چه امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: «یموت من مات منّا و لیس بمیّت و یبلی من بلی منا و لیس ببال» کسی که از ما از دنیا برود در حقیقت نمرده است و آن که پیکرش فرسوده گردد، در واقع کهنه و فرسوده نشده است. آخرین روایتی را که در این بخش یادآور می شوم روایتی است که در کافی «باب بذل علم» آمده است.
بذل علم «عن ابی عبدالله علیه السلام قال: قرأت فی کتاب علیّ علیه السلام ان الله لم یأخذ علی الجّهال عهدا بطلب العلم حتی اخذ علی العلماء عهداً ببذل العلم للجهال لأن العلم کان قبل الجهل». امام صادق علیه السلام فرمود: در کتاب علی علیه السلام خواندم که خدا از نادان ها پیمانی برای طلب علم نمی گیرد تا آن که از علماء پیمان گیرد که به نادانان دانش آموزند، چه این که دانش بر جهل و نادانی مقدم است. از این روایت چنین استفاده می شود که از علماء نیز تعهد گرفته شده است که دیگران را تعلیم دهند و در روایات عهد است که این عهد بر عالِم یک تعهد تثبیت شده است که جاهلان را دانش بیاموزند و هم بر جهّال تثبیت گردیده که از علما علم فرا گیرند، بنابراین این تعهد هم یکی از مواد میثاق به حساب می آید. لأن العلم قبل الجهل دلیل تعهد گرفتن از عالم قبل از جاهل این است که علم، مقدم بر جهل است. در علل الشرایع از امام سوال می شود که آیا مساله اخذ ولایت امیر مومنان از همه انبیاء بوده است؟ فرمود: آری. سوال شد که علی بن ابی طالب علیه السلام بعدها به دنیا آمد چگونه از آنها برای ولایت حضرت اخذ میثاق به عمل آمد؟ امام فرمود: برای حضرت مقاماتی است که آن مقامات سابق بر این مسائل است. بنابراین معلوم می شود که ولایت ناظر به آن مقام کلی است. در پایان با توجه به روایات یاد شده، چیزی که بتوان از آنها نظر سیدنا الأستاد رضوان الله علیه را تبیین نمود، به دست نمی آید. و مورد اخذ میثاق هم محل بحث است. بنابراین، اگر نتوانیم حمل بر تمثیل و زبان حال و امثال ذلک بنمائیم، اولی این است که بر لسان وحی و عقل، یعنی حجت ظاهری و باطنی حمل شود. والله العالم.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 162 |