تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,078 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,025 |
تجلی عرفان از مناجات ماه شعبان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 68، مرداد 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تجلی عرفان از مناجات ماه شعبان آیت الله محمدی گیلانی «دیباچه» بیشتر پیروان آل بیت رسول الله صلی الله علیه و علیهم با مناجات شعبانیه که امیرالمومنین و ائمه معصومین بر تلاوت آن مداومت داشتند، آشنائی دارند. این مناجات و راز و نیار دلباختگان جمال احدیت را، جمال العارفین و سید المراقبین رضی الدین «علی بن طاووس» قدّس سرّه در کتاب «اقبال» از ثقه جلیل القدر «حسین بن خالَوَیْه» علیه الرحمه نقل می فرماید، و جناب ابن خالَوَیْه علاوه بر اینکه از نوابغ علوم عربیت است و مقام استادی را در فنون عربی حائز بوده چه اساتید مانند «ابن درید» و «ابن مجاهد» و «ابن انباری» و «ابن نفطویه» و «سیرافی» را ادراک کرده بود و این علوم را در نزد آنان با اتقان فرا گرفته بوده، از پیروان مکتب آل البیت صلوات الله علیهم است، و مورد اعتماد رؤساء مذهب تشیع است، و دارای تالیفاتی است مانند کتاب «لَیْسَ» و کتاب «اشتقاق» و کتاب «قراآت» و غیر اینها که از آن جمله است کتاب «آل» که ابن خلّکان می گوید: «کتابی است لطیف و در آغاز آن یادآور شده که آل به بیست و پنج قسم منقسم می گردد و در این کتاب، ائمه دوازده گانه و تاریخ موالید و وفیات آنان و مادرانشان را متعرض شده است». و قریب به این عبارت ابن خلکان در وفیات الاعیان، عبارت «یاقوت» است در «معجم الادباء» و در «شذرات الذهب» نیز اجمالی از حالات وی را ذکر نموده و مرحوم علامه مامقانی قدس روحه در تنقیح المقالشان کلام اعلام شیعه را در احوال وی آورده است. باری این مناجات عشق انگیز را که نوای پر محتوای دلپذیرش، جذبه و شورآفرین و نجات بخش از زندان پیچاپیچ طبیعت است. این بزرگوار از آل بیت عصمت صلوات الله علیهم روایت نموده و گفته است که آنان علیهم السلام بر زمزمه به این راز و نیاز مداومت داشته اند. مقصودم از این کلام، ذکر خیری از این شیعه با اخلاص بوده که در آن عصر تاریک، عصری که عقربه زندگی امام المحدثین «کلینی» قدس سره میزان تاریکی آن را نشان می دهد، این بزرگوار یعنی «ابن خالویه» چون نجم فروزانی در سرزمین حلب نورافشان بوده و منظورم از تذکره ایشان تصحیح سند مناجات مورد بحث نبوده است چه صحیح ترین سند و عالی ترین مدرک، صدور این مناجات از خاندان رسالت صلوات الله علیهم، همانا علو مضامین نفس این مناجات است که آهنگ موزونش، فطرتهای خفته را با آرامی و خشنودی بیدار می کند، و از رنج های شوم دلبستگی به جاه و مقام و مال و منال موهوم و رؤیائی، رهایی می بخشد و نفوس را از گُنده نمایی و مشام جانها را از گنده بوئی خلاص می کند، و شوق و شیفتگی فسخ ناپذیری در اتصال به حق را پدید می آورد، و سر و ضمیر را با سرعتی اعجاب انگیز، به جنبش و حرکت در می آورد که هر چه زودتر، أنانیّت نزاع انگیزش را در بحر نامتناهی عزّ قدس حضرت کبریائ، فنا و مستهلک گرداند، و رائحه دلپذیری که از تارهای پیچ اندر پیچش که به دست مُسّهل الامور الصعاب، عطرآمیزی شده چون استشمام می شود، همه مشکلات را آسان می کند. و ریاضت های توان فرسا را، قدرت افزا می کند و با امدادی که از غیب می گیرد، همه شواغل غفلت آور و موانع صراط مستقیم را شناخته و پاک سازی می نماید و قوای چموش نفسانی را رام و آرام می سازد، و جملگی اسلام می آورند... . و همین است عرفان حقیقی و لبّ معرفة الله تعالی که از اقشار اصطلاحات و رموز، عریان است. موضوع عرفان فنّی، حق تعالی و مبادی آن اسماء الله الحسنی و براهین آن، کشف صریح و ذوق صحیح دانسته شده البته با مساعدت عقل نظری در همه این امور چنان که در کتب مربوطه مسطور است. این مناجات همه اینها را بدون پیرایته اصطلاحات و الغاز و رموز قوم در بر دارد و مکاشفات مورد دعوای قوم بدون معیار صحت در نزد خود آنان نیز معتبر نیست و معیار صحت کشف یا عام است یا خاص. معیار عام محکمات قرآن کریم و آثار صادره از معصوم علیه السلام است، و بنابراین مناجات مزبوره از این نظر از قبیل قضایائی است که «قیاساتها معها» است و اما معیار خاص را در محلش مطالبه کنید. و در حوزه ادیان آسمانی از واضحات است که غایت آفرینش آدمی معرفت خداوند متعال است، و مدلول آیه کریمه: «علّم آدم الاسماء کلّها» یادآور همین غایت است و شکوفائی این غایت و فعلیت یافتنش برای انسان سالک الی الله تعالی، متوقف بر مداومت بر مناجات و راز و نیاز است که قرآن کریم بدان امر می فرماید: «و اصبر نفسک مع الذین یدعون ربّهم بالغداة و العشی یریدون وجهه و لا تعد عیناک عنهم»، (سوره کهف، آیه 27): «نفس خویش را به تحمل و صبر وادار کن در مصاحبت کسانی که صبح و شام و در سپیدی و تیرگی خدا را می خوانند و اراده وصل جمال او را نموده اند و به سوی او طی منازل می کنند و نباید دیدگانت از آنان برتابد».
حقیقت سیر و حقیقت سیر و منازل السائرین الی الله و مقامات العارفین و احوال آنان همین است که در این آیه شریفه اجمالا مورد امر واقع شده است و مقام که در اصطلاح اهل الله هر صفتی است که رسوخ و تمکن در آن برای سالک لازم است و قبل از رسوخ در آن، حق انتقال از آن را ندارد، مانند توبه و توکل. و حال هر صفتی است موقّت مانند محو و غیب و این دو طائفه یعنی مقام و حال را بر اقسامی تقسیم فرموده اند و گفته اند، برخی از مقامات در دنیا و آخرت، سالک بدان متّصف است مانند مشاهده جمال و جلال و انس و هیبت و بسط و بعضی از آنها تا هنگام مردن، وصف سالک است و بعد از مرگ زائل می شود مانند زهد و توبه و ورع و مجاهدت و ریاضت و در احوال گفته اند از مواهب غیبیه است ولی مقامات از دستاوردهای کسبیّه است، جملگی در «یدعون ربّهم بالغداة و العشیّ» مندمج است و چنان که ملاحظه می کنید مداومت بر خواندن پروردگار و استمرار مناجات و راز و نیاز همراه با اراده وجه الله تعالی، مدلول آیه کریمه است که درباره فقراء اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. طبرسی علیه الرحمه می گوید: «گروهی از مشرکان خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله رسیدند و عرض کردند: اگر صدرنشینی کنی و این بینوایان نظیر سلمان و ابوذر و صهیب و خبّاب چرک آلودگان را از خود دور سازی ما همنشین شما خواهیم شد، فقط مانع همنشینی ما با شما وجود اینها است، پس این آیه نازل گردید و بعد از نزول آیه بی درنگ رسول الله به جستجوی این سالکان راه حق پرداخت و آنان را در آخر مسجد یافت که به ذکر و مناجات و زمزمه با حق تعالی مشغول بوده اند، فرمودند: سپاس گوی خداوندی هستم که نمرده مرا امر فرموده که با مردانی از امتم، هم آهنگ در سیر الی الله شوم، زندگی و مرگم هماهنگ و همراه زندگی و مرگ شما است»! گنج معرفة الله تعالی در همه اعصار در بُن دیوار آثار و مواریث پیغمبران صلوات الله علیهم دفین است و خضر هر وقتی، گماشته الهی است که حافظ دیوار است و چون روبانهدام و ویرانی نهد، آن را تعمیر می کند تا کنز معرفت الله به ایتام مدینه حقیقت که وارثان به حقند، رسیده و متنعم گردند و مردم هر عصری در بینش اهل بصیرت چنان با هم متناسبند که گوئی اعضاء یک پیکرند، بعضی به منزله چوب بست این پیکر یعنی اسکلت عمران و آبادی و نگهدار اوتار و اعصاب و رگهای این پیکرند و برخی دماغ و عقل و لباب را تشکیل داده و جمعی هم چون موهای زائید و چرک و آلودگی این بدن بوده که محکوم به ازاله اند و شماری جانورهای بدنند که منشاء بیماریهای گوناگونند و تعدادی همانند کنه و شپش در نظام این پیکرند که غذایشان خون این کالبد، و مفتخوارانند و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل: «و لقد ذرأا لجهنم کثیراً من الجن و الانس لهم قلوبٌ لا یفقهون بها و لهم اعین لا یبصرون بها و لهم آذانٌ لا یسمعون بها اولئک کالانعام بل هم اضل اولئک هم الغافلون». (سوره اعراف، آیه 179). و اینک گفته شده: «زمان نظیر رودی است که فضولات را همراه می آورد و پس از عبور مقداری آشغال متحجّر باقی می گذارد» تا حدی قابل قبول است، و در ما نحن فیه یعنی عرفان که مواریث پیمبران علیهم السلام است، چنین سرنوشتی را می توان در آئینه تاریخ مشاهده نمود که چگونه با معرفة الله تعالی بازیگری انجام گرفته و مفت خوارانی آن حقائق درخشان را آشفته و تار ارائه داده اند، همانند آئینه کاذبی که اشعه را نامرتب می گیرد و به اقتضاء طبیعت و گوهرش، تصاویر را نه فقط بیرنگ بلکه آشفته و نفرت انگیزشان می دهد.
عارف نمایان عارف نمایان مفتخوار، سالوسی را به مرحله ای رساندند که حتی روی خود را به خلق نشان نمی دادند و پیوسته نقابی بر چهره داشتند تا این که مردم صورتشان را نبینند و مریدانِ چنین نامردِ نقابدار به مردم می گفتند که چهره جناب قطب آن قدر نورانی است که هر گاه کسی نظر به صورتش بیاندازد از فرط نور آن، نابینا می شود، و مردم ساده دل و نیک فطرت و بی بصیرت آن حرف را می پذیرفتند و این نامردی و نامردمی را به حساب عظمت وی می گذاشتند، در صورتی که صفت مردمی بودن از دستورات اکیده اسلام است که هر کس هر اندازه هم بزرگ باشد، سزاوار است مانند همه مردم دیگر خود برای تامین خواربار مورد نیاز خویش به بازار رود و خریداری کند و در میان مردم و همراه آنان باشد. و یکی از منقصتهائی که رقباء صدر المتألهین قدّس سرّه بر آن بزرگوار می گرفتند همین بوده که تمام تکلّفات روحانی نمایان و سالوسان عارف نمای عصر خویش را دور انداخته و در میان مردم برای خرید خواربار خود اقدام می فرموده است و مثل گوشت و نان را خود می خریده به منزل می برده است.
عارفان، در تنگنا علی ایّ حال ردّالفعل و بازتاب این سالوسی ها و امور ناموس دیگر مصائبی عظمی در جهان اسلام پدید آورد بسیاری از فقهاء و محدّثان شیعه و سنی را به سوءظنّ نسبت به بحث های عرفانی برانگیخت و چه تکفیرهائی اسف انگیز که انجام نگرفت!، و آشنایان با تاریخ صفویّه آگاهند که وارستگان از اهل معرفت و حکمت در چه مضیقه و تنگنائی به سر می بردند و آن چنان جو و محیط علیه عرفان و حکمت سوزناک بوده که عظیمی مانند شیخ الاسلام آقا محمد باقر مجلسی قدس سره الزکی یک سوم از دعاء عرفه سیدالشهدا علیه السلام را که عرفان ناب و عریان بوده در کتاب زاد العماد ذکر نفرمودند!، و مرحوم محدث قمی علیه الرحمه به عنوان زیادتی! در مفاتیح الجنان ذکر کرده و در زبان ها به نام الحاقی دعاء عرفه مشهور است؟! با اینکه کتاب جمال العارفین و سید المراقبین نزدشان بوده و این ثلث مورد اشاره را سید مرحوم در اقبال ذکر کرده اند و همه ما با روش مرحوم مجلسی آشنائیم که غَثّ و سمین آثار اهل البیت علیهم السلام را ضبط می فرمودند و تمیز بین آنها را به آیندگان احاله می فرمودند ولی با چنین روشی ثلث اخیر دعاء مزبور را که مانند سیدالمراقبین ناقل آن است، در زاد المعادشان ضبط نفرمودند و می پندارم که سبب آن سوزناکی و داغی جو علیه عرفان و حکمت بوده است، و شگفت تر از این چنان که در نوشته ها دیدیم، گفتار مختلف ایشان درباره پدر بزرگوارش آقا محمد تقی مجلسی علیه الرحمه است که گاهی فرموده: پدرم از عرفاء بوده ولی آخر از آن توبه کرده!! و زمانی گفته: پدرم از عرفاء نبوده و به ظاهر با آنها مصاحبت داشته که شاید آنها را هدایت کند!! و دیگر گاه گفته است که: پدرم از عرفاء حقیقی بوده است که همه اینها از تنگنائی جو و فشار افکار عمومی علیه عرفان و علوم برهانی حکایت می کند. و نوشته اند: که در بعضی از وقفنامه های مدرسه های دولتی اصفهان که صفویه ساخته اند نوشته شده که درس حکمت دراین مدارس خوانده نشود و اگر طلبه ای بخواند دیگر حق سکنی را در آن مدرسه ندارد!!! ولی همان طور که گفتم: گنج معارف حقه همه وقت در بن دیوار از دسترسی اغیار مصون است، و روایات فریقین در این که آن کنز نهفته در زیر دیوار مشرف به انهدام که خضر علیه السلام آن دیوار را تعمیر نموده و راستش کردند گنج معارف بوده متکاثر است، و از آن جمله است روایتی که از صفوان جمال از کافی شریف نقل شده، می گوید: «سألت اباعبدالله علیه السلام عن قول الله عزوجل «و امّا الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینه و کان تحته کنزٌلهما» فقال: اما انّه ما کان ذهباً و لا فضّةً، و انما کان اربع کلمات: لا اله الا الله، من ایقن بالموت لم یضحک، و من ایقن بالحساب لم یفرح قلبه، و من ایقن بالقدر لم یخش الا الله»: «از معنی آیه اما الجدار... از امام صادق علیه السلام پرسیدم فرمودند: هان! آن گنج از طلا و نقره نبود بلکه معارف توحید و معاد و حساب و ایمان بقدر بوده است». خضرهای زمان ها هر یک در عصر خویش مامور به حفظ کنز معارفند، و ناخشنودی بعضی از حفّاظ شریف به معنای کلمه نه هر قطاع الطریق فقیه نما، زیانی به این حقیقت نمی رساند، حضرت امام خمینی مدّظله العالی در مصباح از مرحوم آقای شاه آبادی قدّس سرّه نقل می کند که فرمودند: «مخالف موسی علی نبینا و آله و علیه السلام با خضر علیه السلام در موارد سه گانه با آنکه پیمان بسته بود که سوالی نکند، فقط به خاطر حضور حق تعالی بوده است زیرا معاصی هتک مجلس حق است و پیمبران علیه السلام مامور به حفظ حق تعالی هستند و چون موسی علیه السلام دید که خضر اعمالی را مرتکب می شود که ظاهرا با مجلس حضور منافات دارد پیمان خویش را فراموش کرده و مراعات حفظ حضور فرمودند و خضر پیمبر علیه السلام به جهت قوّت ولایت و سلوکش، امری را شهود می نموده که فوق شهود موسی علیه السلام بوده چه موسی حفظ حضور می نموده و خضر حفظ حاضر و بین این دو مقام فرقی است جلیّ که راسخین در معرفت آن را می شناسند» و اینک به یاری خداوند متعال در شرح مناجات وارد می شویم. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 126 |