تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,762 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,968 |
شرح دعای ابوحمزه ثمالی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 68، مرداد 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قسمت سوم شرح دعای ابوحمزه ثمالی آیت الله ایزدی نجف آبادی «و لا الذی اساء و اجترء علیک و لم یرضک خرج عن قدرتک». و نه چنان است که کسی که بدی کرد و به خود جرات گناه داد و تو را خشنود نکرد، از قدرت تو بیرون است. این جمله ای است که از شماره قبل به این شماره موکول کردیم. چنین به نظر می رسد که در این رابطه عموم و احاطه قدرت و علم خداوند متعال به اختصار بحث شود.
بی نیازی خداوند قبل از هر چیز باید دانست که از آنجائی که ذات مقدس خداوند بی نیاز علی الاطلاق است و بالنتیجه از اطاعت فرمانبرداران سودی عاید او نمی شود بلکه به عکس سود عاید خود اهل اطاعت شده و با اطاعت خود درجات قرب را پیموده و آمادگی پذیرش عنایات خاصه الهی را پیدا می کنند و هم چنین معصیت و نافرمانی اهل معصیت ضرری به او نمی رساند و فرضا که همه کافر گردند گردی به دامن کبریائی حق نمی نشیند، گذشته از این نباید گمان کنند که در اثر گناهشان خدا را عاجز کنند که به هدف خلقت نرسد یا اختلالی در دستگاه هستی یا نابسامانی در نظم جهان ایجاد می کنند و بر حسب گفته خداوند که می فرماید: «لا تحسبن الذین کفروا معجزین فی الارض». (سوره نور، آیه 57) البته گمان مکن که کافرین خدا را عاجز می کنند. با استناد به این آیه و آیات دیگر، کافر و نافرمان، گذشته از این که از چنگ قدرت خدا بیرون نیست موجب اختلالی هم در جهان نمی تواند بشود و در آن نظام اتم و اکملی که از نظام علم عنائی حق نشات گرفته، نابسامانی نمی تواند ایجاد کند. جالب تر این که گناهکار که در اثر گناه و نافرمانی، خباثت خود را ظاهر می کند، اثر بد گناهش (در صورتی که عفو الهی سر وقت او نیاید) دامن گیر او خواهد شد و جنبه وجودی آن کار خود به نوبه خود جزء نظام اتم و اکمل شده نقش خود را ایفاء می کند. اکنون ذکر دو مثال: 1ــ نخستین گناهی که در جهان واقع شد ــ علی الظاهرــ از ابلیس بود که امر سجده را نافرمانی کرد ولی نباید گمان شود که با این گناه اختلالی در عالم ایجاد کرد و خدا را از هدفش باز داشت مثلا بنای خداوند این بود که آدم در بهشت باشد و ابلیس نگذاشت بلکه اراده الهی این بود که آدم در زمین و در عالم طبیعت و سیر عالمِ اختیار به بهشت از دست رفته برسد و جزء این طرح، اغواء ابلیسی بود گو که ابلیس خباثت به خرج داد ولی نقشه حق عملی شده و ابلیس از مقام قدس هبوط کرد ولیکن وجود او و جنود او و اغوائات او در نظام جهان که در این نظام باید نفوس به تکامل برسند یکی از شرائط اساسی واقع شد. بعضی از اهل معرفت می گفتند وجود ابلیس به اندازه یکی از انبیاء اولواالعزم در نظام جهان لازم است. 2ــ در سوره توبه آیه 46 و 47 درباره منافقین که از رفتن به جنگ تعلل می ورزیدند و عذرهای غیر موجه می آوردند می فرماید: «ولو ارادوا الخروج لا عدوا له عدة و لکن کره الله انبعاثهم فثبّطهم و قیل اقعدوا مع القاعدین ولو خرجوا فیکم مازادوکم الا خبالا...»: اگر قصد بیرون آمدن (به جهت جنگ را) داشتند، خود را آماده و ساز برگ رفتن فراهم می نمودند ولی تحرک و انبعاث آنها را خداوند ناپسند و مکروه داشت (به کراهت تکوینی) و آنها را واقف و ساکن کرد از رفتن و از طرف خداوند به آنها گفته شد: (به گفته تکوینی) که شما نیز با کسانی که طبیعتاً باید (در خانه) بنشینند و به جنگ نروند (مثل پیرمردها و پیرزنها و بچه ها و دیوانگان) بنشینند این گونه اشخاص منافق اگر فرضا هم بیرون بیابند و غیر از این که فساد و دوئیت و اختلال بین شما و صفوف شما ایجاد کنند، کار دیگری انجام نمی دهند. چنان ملاحظه می شود اگر چه گروه های مورد نظر در این دو آیه مثل مردم دیگر مامور ودند که در جنگ شرکت کنند ولی تعلل ورزیده و نرفتند و بالنتیجه خباثت باطنی خود را به فعلیت رسانده و مستحق عقوبت الهی شدند. اما نقصی در کار خدا نتوانستند ایجاد کنند بلکه با نرفتن آنها لشکریان اسلام از نفوذ عناصر فساد و اخلال گر خالص ماند. [این رشته سر دراز دارد و در عین حال اگر اهل نظر در این بحث نظر دیگری داشته باشند، از شنیدن انتقادات آنها ابائی نداریم]. اکنون به اصل مطلب بپردازیم:
احاطه علم و قدرت خداوند هم چنان که در بحث های عقلی و اعتقادی، احاطه علم و قدرت خداوند به همه چیز در همه وقت (گر چه تعبیر به همه وقت خالی از مسامحه نیست) از ازل ثابت است، از نظر آیات قرآن شریف و فرمایشات پیشوایان دین نیز این مطلب به ثبوت رسیده است که خداوند به همه چیز دانا و بر همه چیز توانا است. در آیات قرآن و روایات بسیار به چشم می خورد، جمله «بکل شیء علیم». خداوند به هر چیز دانا است. و «علی کل شیء قدیر». خداوند بر همه چیز توانا است. در این جا از یک نکته نباید غفلت کرد که در بعضی موارد در قرآن شریف در رابطه با فراگیری علم هر چیز را و شمول قدرتش بر همه چیز واژه و کلمه احاطه را به کار برده مثلا در سوره طلاق آیه 12 می فرماید: «و ان الله قد احاط بکل شی علما». به تحقیق که خداوند به علمش به همه چیز احاطه دارد. و در سوره بروج آیه 20 می فرماید: «بل الذین کفروا فی تکذیب و الله من ورائهم محیط». بلکه کافرین در (مقام) تکذیب هستند و خداوند به دنبال آنها احاطه دارد. بزرگان گفه اند که این احاطه در این آیه احاطه قدرت است و در آیه 60 از سوره بنی اسرائیل می فرماید: «و اذ قلنا لک انّ ربک احاط بالناس». (بیاد بیار) زمانی را که به تو گفتیم که پروردگار تو به مردم احاطه دارد. به قول اهل تفسیر این احاطه، احاطه قدرت است که معنی آن چنین می شود: مردم در قصد قدرت خداوند هستند. البته بعضی احاطه علمی گفته اند. باز در خطبه 85 از نهج البلاغه آمده است: «قد علم السرائر و خبر الضمائر له الاحاطه بکل شیء و الغلبة لکل شیء و القوه علی کل شیء». خداوند بر سریره ها دانا و از ضمیرها باخبر است برای او احاطه به هر چیز و غلبه بر هر چیز و قوه و قدرت بر همه چیز هست. با در نظر گرفتن این که احاطه علمی یا احاطه قدرت خداوند از قبیل احاطه جسمی به جسم دیگر از قبیل احاطه دیوار به باغی یا هوا با آب یا هر جسمی با جسم دیگر نیست بلکه احاطه و توسعه وجودی خداوند است به همه موجودات که هیچ موجود (نه ظاهرش و نه باطن و عمقش) کنار از وجود حق نیست بلکه نور وجودی و فیض خداوندی نفوذ در ظاهر و باطن همه اشیاء عالم دارد چنان چه اهلش تعبیر می کنند: «لا یشدّ عین حیطة وجوده شیء». هیچ چیز از وسعت و احاطه وجود حق بر کنار نیست. در فرمایشات امیرالمؤمنین در نهج البلاغه آمده است: «مع کل شیء لا بالمقارنه و غیر کل شیء لا بالمزایله». با همه چیز هست اما نه به این که قرین چیزی باشد و غیر هر چیزی است اما نه این که جدا باشد. در خطبه 185 می فرماید: «لیس فی الاشیاء بوالج و لا عنها بخارج». در اشیاء فرو نرفته و از اشیاء بیرون هم نیست. آن چه از قرآن شریف در داستان های مربوط به انبیاء و بندگان مخلص خداوند به دست می آید این بندگان پاکدل در سخت ترین اوضاع و شرایط، ترسی به خود راه نمی دادند و با توکل به خداوند انجام وظیفه می کرده، مسیر خود را می پیمودند این ورای اعتراف و باور داشتن به احاطه علمی و قدرت خداوند است که در حقیقت احاطه وجودی حق و معیت او بوده، می باشد از باب نمونه در آیه 61 و 62 سوره شعراء درباره آن وقتی که به امر خداوند، حضرت موسی، بنی اسرائیل را جمع کرده به قصد بیرون رفتن از مصر به لب دریا رسیده اند و فرعونیان به دنبال آنها، چنین می فرماید: «فلمّا ترائت الجمعان قال اصحاب موسی انّا لمدرکون قال کلاّ انّ معی ربی سیهدین». همین که دو جمعیت (بنی اسرائیل و فرعونیان در اثر نزدیک شدن) یکدیگر را می دیدند، همراهان موسی گفتند که اکنون در جنگ فرعونیان گرفتار می شویم (موسی) فرمود: نه چنین نیست به تحقیق که پروردگار من با من است و به زودی راهی پیش پای من خواهد گذاشت. از این دو آیه به خوبی توکل حضرت موسی بر مبنای همراه بودن خداوند روشن است که صریحا اعلام می کند که هم محفوظ خواهیم ماند و هم مسیرمان مشخص خواهد شد. از بیان گذشته در رابطه احاطه علم و قدرت خداوند و معیت وجودی او به همه دستگاه هستی به دو نکته مهم دست می یابیم:
جهان، محضر خداوندی است عالم، مشهد ربوبیت و محضر خداوندی است چنان که بزرگان هم فرموده اند که تمام دستگاه هستی عین حضور در پیشگاه خداوند است نه این که از سراسر جهان از بدو تا ختم صورت و نقشی قائم بذات حق باشد چنان چه فلاسفه مشّاء پنداشته اند که علم خداوند به جزئیات عالم ــ باصطلاح خودشان ــ به صور مرتسمه است. چنین نیست، بلکه دستگاه هستی به وجود واقعی خودش حاضر در پیشگاه حق است که چنان چه بعضی ارباب معرفت گفته اند: مَثَل صفحه تکوین نسبت بذات حق مَثَل دستگاه ذهن است نسبت به نفس ناطقه. هم چنان که اگر آنجا نفس ناطقه از ذهنیات خود سلب عنایت کند از ذهنیات اثر و خبری نیست. خداوند هم به قول فیض کاشانی: به اندک التفاتی زنده دارد آفرینش را اگر نازی کند درهم فرو ریزند قالبها در قرآن شریف می فرماید: «ان الله یمسک السموات و الارض ان تزولا و لئن زالتا ان امسکهما من احد من بعده». خداوند است که آسمانها و زمین را نگاه می دارد که مبادا (از نظم خود) منحرف شوند که اگر منحرف شوند کسی جز او نمی تواند آنها را نگاه بدارد. (سوره فاطرــ آیه 41). در سوره یونس آیه 61 می فرماید: «و ما تکون فی شان و ما تتلوا منه من قرآن و لا تعملون من عمل الا کنا علیکم شهوداً اذا تفیضون فیه». در هیچ حال (و اندیشه ای) نیستی و هیچ قسمتی از قرآن را تلاوت نمی کنی و هیچ کاری را انجام نمی دهید مگر این که ما ناظر بر شما هستیم در همان هنگام که وارد آن می شوید. از یک نکته مهم نباید غفلت کرد که حضور تمام دستگاه هستی در پیشگاه حق علم و قدرت حق در مرحله فعل است که متاخر از مرحله ذات می باشد و اما علم در مرحله ذات، خود داستان دیگری دارد. اکنون دو مرتبه نظر را به جمله عنوان شده از دعا منعطف می کنم: «و لا الذی اساء و اجتراً علیک و لم یرضک خرج عن قدرتک». از آن جائی که هیچ چیز و هیچ کس در عالم و هیچ کار از احاطه قدرت و علم و در حقیقت از احاطه وجودی حق بیرون نیست، روی این مبنا آیا گناهکاران و کسانی که برخلاف رضایت خداوند قدم بر می دارند، تصور می شود که از چنگ قدرت حق و علم او یا به بیان دیگر از احاطه وجودی او بیرون روند! کجا روند که حق آنها را نیابد؟! آیا می شود که مثلا جنایتکارانی که در مملکتی جنایتی می کنند و فرار می کنند و به حکومت دیگر پناهنده سیاسی می شوند اینها هم از ملک و حکومت خدا بیرون روند و به حکومت غیر خدا پناهنده شوند؟! آیا گناهکار تصور می کند که خدا را از مقصدش باز داشته و او را عاجز کرده؟! نه، چنین نیست. خداوند می فرماید: «و ما کان الله لیعجزه من شیء فی السموات و لا فی الارض انه کان علیماً قدیراً». خداوند چنین نیست که چیزی نه در آسمان و نه در زمین او را عاجز کند. «بک عرفتک و انت دللتنی علیک و دعوتنی الیک و لو لا انت لم ادرما انت ...». پروردگارا تو را به خودت شناختم و تنها تو مرا به خودت خواندی که اگر تو نبودی نمی دانستم تو چه ای. در این دو سه جمله از دعا چند مطلب جلب نظر می کند که مناسب است تا اندازه ای درباره هر یک صحبت شود: 1ــ اساسا در عالم موجب و علت شناسائی ذات حق، فقط و فقط خود او است. 2ــ اول خود او در مقام شناساندن خود بر آمد. 3ــ علاوه بر این که خود او شروع کرد و خود را به ما معرفی کرد، خود او هم ما را به سوی خود ابتداءً دعوت کرد. 4ــ اساسا اگر او نبود در عالم گفتگوئی از او نیز نبود. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 215 |