تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,822 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,981 |
معاد | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 69، شهریور 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
معاد قمست دهم آیت الله حسین نوری *چهره مرگ *اولیای خدا در آستانه مرگ *دشمنان خدا در آستانه مرگ
همانطور که در مقاله گذشته گفته شد منازل و مراحل معاد از «مرگ» آغاز می گردد و مرگ در حقیقت دروازه ای است که با عبور از آن چشم انسان بر صحنه دیگری گشوده میشود و یا نقش پلی دارد که جهان آخرت را به دنیا متصل میگرداند و در رابطه با آن لازم است موضوعات بسیاری مورد توجه ما قرار بگیرد و درباره آنها بحث و بررسی بعمل بیاید و بر این اساس درباره 2 موضوع: 1- حتمی بودن مرگ 2- اینکه بوسیله آن صحنه عوض میشود و بسیاریاز جریانها تغییر می کند و اینکه پرده ها برکنار می رود و شعاع دید و درک انسان وسعت بیشتری پیدا می کند بحث کردیم. اکنون با توفیق خداوند متعال سومین موضوع را مورد بحث قرار میدهیم. چهره مرگ از آنجا که پاداش و کیفر اعمال انسان از لحظه فرار رسیدن مرگ آغاز می گردد، کیفیت مرگ و اینکه آیا با چهره زیبا و دل پسند به سراغ انسان بیاید و یا اینکه با چهره ناپسند و ترسناک انسان را دریابد، با نحوه اعمال انسان در زندگی دنیا ارتباط دارد. و این موضوع از احادیث بسیاری که از اهل بیت عصمت (ع) صادر گردیده است بدست میآید و ما بذکر تعدادی از آنها میپردازیم: 1- از حضرت امیرمؤمنان(ع) تقاضا شد که مرگ را توصیف بفرمائید حضرتش در پاسخ فرمودند: مرگ بر 3 نوع است: 1- بشارت به نعمت های جاوید خداوند. 2- بشارت به عذاب همیشگی. 3- با چهره ای ترسناک ولی در پرده ای از ابهام. از آن پس توضیح داده فرمودند: اما دوستان ما که در راه اطاعت و فرمانبرداری از اوامر ما گام برمیدارند و می کوشند آنها به نعمت های جاویدان بشارت داده میشوند. و اما دشمنان ما که راه مخالفت با ما را پیش گرفته اند چهره مرگ برای آنها طوری است که اشاره و مقدمه عذاب همیشگی خداوند است. ولی کسانی که مرگ به سراغ آنها با چهره ترسناک ولی در عین حال ابهام آمیز میآید مؤمنانی هستند که دارای گناهان و اسر افکاری میباشند. اما هر چند چهره مرگ برای آنها ابهام آمیز است ولی هرگز با دشمنان ما در یک ردیف نخواهند بود و ممکن است شفاعت ما آنها را دریابد و نجات پیدا بکنند. سپس در پایان کلام خود فرمودند: به وظائف خود عمل کنید و در راه اطاعت خدا کوشا باشید و بجز عمل بوظیفه و اطاعت خداوند بر چیزی تکیه نکنید.[1] 2- از حضرت مجتبی (ع)نیز از «مرگ» سؤال شد در پاسخ فرمودند: مرگ بزرگترین مسرت و شادمانی است که بر افراد مؤمن رخ می دهد آنها بوسیله آن از دنیائی که زندگی در آن با انواع سختیها آمیخته شده است خارج می گردند و به نعمت های جاوید نائل می شوند. و بعکس بزرگترین بلیه ای است که بر کافران وارد می شود و آنها بوسیله آن از بهشت خودشان (یعنی دنیای خودشان) خارج گردیده به آتشی که هرگز خاموش نمیشود وارد می شوند.»[2] 3- حضرت سجاد(ع) در پاسخ سؤال از کیفیت مرگ فرمودند: «برای فرد با ایمان مانند آنست که لباس چرکینی را که در بردارد برکند و قید و بندهای گران را از خود برگیرد و آزاد و راحت شود و بجای آنها فاخرترین و خوشبوترین جامه ها را در بر کند و بهترین مرکب ها را سوار و در بهترین منزل ها جای بگیرد. ول برای کافر مانند آن است که لباسهای فاخر را از تن برکند و ازمنزلهائی که به آنها انس گرفته بود جدا شود و بجای آنها چرکین ترین و درشت ترین لباس را بپوشد و در وحشتناکترین منزلها سکنی بگیرد و گرفتار بزرگترین عذابها بشود.»[3] 4- حضرت صادق(ع) در جواب پرسش از مرگ و چگونگی آن فرمودند: «مرگ برای مؤمن مانند آن است که خوشبوترین گلها را ببوید و آن بوی خوب در او بطوری تأثیر کند که همه دردها و رنجها را فراموش کند ولی برای کافر مانند گزیدن افعی ها و عقربها است.» این اوصاف و خصوصیاتی که برای چهره مرگ ذکر گردید همانطور که ملاحظه نمودید با کفر و ایمان و نحوه اخلاق و کردار انسان ارتباط دارد و بنابراین برای ملاقات مرگ با چهره زیبا و لذت بخش راهی جز اصلاح و تکمیل معارف اعتقادی و تهذیب اخلاق و کوشش در راه انجام وظائف عملی وجود ندارد. و مرگ در حقیقت مانند آئینه ای است که در مقابل چهره اعتقادی و اخلاقی و عملی انسان قرار داده شده است و روشن است که آئینه جز نشان دادن سیمائی که در برابر آن قرار گرفته است ندارد. مرگ هر یک ای پسر همرنگ اوست آینه صافی یقین همرگ روست پیش ترک آئینه را خوش رنگی است پیش زنگی آیه هم زنگی است *** ای که میترسی زمرگ اندر فرار آن زخود ترساین ایجان هوشدار زشت روی تست نی رخسار مرگ جان تو همچون درخت ومرگ برگ از تو رستست ارنکویست اربد است ناخوش و خوش هم ضمیرت از خود است گر بخاری خسته ای خود کشته ای ور حریر و قز دری خود رشته ای از آنچه ذکر گردید رمز این مطلب که چرا اولیای خدا از مرگ اساساً ترس و هراسی نداشتند و اینکه چرا هنگامی که مرگ به آنها روی میآورد آنرا با آغوش باز میپذیرفتند و چرا موقعی که در آستانه مرگ قرار می گرفتند عباراتی را که نمایانگر روح سرشار از شادمانی و اطمینان بود بر زبان می آوردند، روشن گردید، چنانکه معلوم شد که چرا دشمنان خدا این اندازه از مرگ میترسیدند و چرا هنگامی که خود را در آستانه آن می بینند سراسیمه و دست پاچه میشوند و متأسف می گردند و هاله ای از غم و اندوه و آه حسرت چگونه بر زندگی آنها سایه میافکند. که ریشه همه این حالات و جریانات به جریانهای فرهنگی و اخلاقی و عملی آنها مربوط می گردد. حضرت امیرمؤمنان(ع) میفرمود: «و الله لابن ابی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه».[4] یعنی سوگند بخدا، «انس و الفت فرزند ابی طالب به «مرگ» از انس و الفت کودک به پستان مادر بیشتر است». و نیز میفرمود:«فوالله ما ابالی دخلت الی الموت او خرج الموت الی».[5] سوگند بخدا نمیترسم از اینکه من بسوی مرگ بروم یا مرگ بسوی من بیاید». و بالأخره هنگامی که ابن ملجم مرادی شمشیر زهرآلودش را بر فرق همایون آنحضرت در سحرگاه نوزدهم رمضان در میان محراب عبادت کوبید، لبخندی بر لبهای مبارکش نقش بست و با گفتن «فزت و رب الکعبة» از شهادت در راه خدا استقبال کرد: خرم آنروز کزین منزل ویران بروم راحت جان طلبم از پی جانان بروم این شعار چنانکه گفتیم شعار اولیای خدا است چنانکه حضرت سید الشهداء(ع) و شهداء بزرگ دیگر نیز – همانطور که در فصل «مرگ توام با شهادت» که زیباترین و کریمانه ترین مرگها است توضیح داده خواهد شد- این قبیل عبارات را در آستانه شهادت خود می گفتند. در اصول کافی آمده است که حضرت سجاد(ع) آخرین عبارتی را که در هنگام رحلت از این جهان گفتند این بود: «الحمدلله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوء من الجنة حیث نشاء فنعم اجر العاملین».[6] یعنی: «حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که وعده خود را با ما عملی ساخت و ما را وارث سرزمین بهشت که در هر نقطه ای از آن که بخواهیم جایگزین می گردیم، گردانید. پس نیکو است اجر عمل کنندگان.»[7] و در برابر آن همانطور که گفته شد شعار دشمنان خدا سراسیمگی و تأسف در هنگام فرا رسیدن مرگ است: هارون الرشید هنگامی که گرفتار بیماری ای که به زندگی ننگین او پایان داد گردید هر اندازه که گام بگام بطرف مرگ میرفت بر شدت حسرت و تأسفش افزوده تر می شد او کفن خود را حاضر کرد و دستور داد قبری را نیز برای او بکنند از آن پس بستر خود را در کنار آن قبر قرار داده نگاه بقبر می کرد و آه حسرتبار می کشید و می گفت: «ما اغنی عنی مالیه هلک عنی سلطانیه».[8] یعنی: «مال و ثروت من برای من نفعی و نتیجه ای نبخشید و سلطنت و قدرت من از بین رفت و پس از گفتن این عبارت رخت از این جهان برکشید.»[9] از این قبیل نمونه ها از هر دو طرف (اولیای خدا و دشمنان خدا) در تاریخ فراوان است: بلال حبشی که در اسلام سوابق درخشانی دارد از یاران بزرگ پیغمبر اسلام(ص) بود و در جنگهای مهمی از قبیل «بدر» و «احد» و «خندق» شرکت داشت بعلاوه افتخار مؤذن پیغمبر اسلام(ص) بودن را نیز بدست آورده بود. بواسطه یک جریان تاریخی پس از رحلت حضرت رسول اکرم(ص) از شهر مدینه خارج گردید و در شام در نزدیکی شهر دمشق- که هم اکنون قبرش نیز در همان نقطه است- زندگی می کرد در پایان عمرش در گوشه بیابان، تنها، در آستانه مرگ قرار گرفت در این حال همسرش که تنها فردی بود که همراه او بود با تأسف گفت واحسرتاه «بلال» با چهره ای شادمان لب بسخن باز کرد و همسرش را از تکرار این چنین عبارات بازداشت. از آن پس با گفتن این عبارت«الیوم القی الأحبة محمداً و حزبه». یعنی: «امروز بدیدار دوستان خود حضرت محمد(ص) و یارانش نائل می گردم». اشتیاق خود را به مرگ ابراز می کرد و بالأخره با یکدنیا شوق آنرا در آغوش گرفت و در حقیقت به آرزوی خود که رسیدن به جوار قرب پروردگار است نائل گشت: چون بلال از ضعف شد همچون هلال رنگ مرگ افتاد بر روی بلال جفت او دیدش بگفتا واحرب پس بلالش گفت نی نی واطرب تا کنون اندر حرب بودم ز زیست تو چه دانی مرگ چه عیشست و چیست؟ او همی گفت و رخش در عین گفت نرگس و گلبرگ و لاله می شکفت گفت جفتش الفراق ای خوش خصال گفت نی نی الوصال است الوصال گفت جفت امشت غریبی میروی از تبار و خویش غائب میشوی گفت نی نی بلکه امشت جان من میرسد خود از غریبی در وطن گفت ای جان و دلم واحسرتاه گفت نی نی جانم من یا دولتاه گفت آن رویت کجا بینیم ما گفت اندر حلقه خاص خدا گفت ویران گشت این خانه دریغ گفت اندر مه نگر منگر به میغ ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 68 |