تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,137 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,053 |
هجرت و حج ابراهیم(ع) | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 69، شهریور 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هجرت و حج ابراهیم(ع) قسمت سوم عبدالکریم بی آزار شیرازی قال: انی مهاجرٌ الی ربی (عنکبوت:26)
از شمال فاو(اور) به کوفه و کربلا تا قدس و مکه و عرفات و تا مزدلفه و مسجد خیف در منی یسئلونک عن الاهله قل هی مواقیت للناس والحج ابراهیم(ع) در برابر ماه فلما رء القمر بازغاً قال: هذا ربی: فلما افل قال: لئن لم یهدنی ربی لا کنون من القوم الضالین و هنگامی که ماه را شکوفا دید گفت: این خدای من است! اما هنگامی که در تاریکی فرو رفت اظهار داشت: اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند مسلماً از گروه گمراهان خواهم بود.[1] ابراهیم(ع) در برابر خورشید فلما رء الشمس بازغة قال: هذا ربی، هذا اکبر فلما افلت قال: یا قوم انی بریءٌ مما تشرکون و هنگامی که خورشید را [در افق] شکوفا دید گفت: اینست پروردگار (و مربی) من؛ این بزرگتر [از سایر خدایان] است. اما همینکه غروب کرد گفت: ای قوم! من از آنچه شما شریک [خدا] قرار می دهید بیزارم.[2] توجه به آفریننده آسمانها و زمین انی وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض حنیفاً و ما انا من المشرکین من روی خود را خالصانه [3] متوجه کسی کرده ام که آسمانها و زمین را آفریده است.[4] و من از مشرکان نیستم.[5] به سوی قربانگاه «و قال انی ذاهب الی ربی سیهدین، رب هب لی من الصالحین، فبشرناه بغلام حلیم فلما بلغ معه السعی قال یا بنی انی اری فی المنام انی اذبحک فانظر ماذا تری؟ قال: یا ابت افعل ما تؤمر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین. فلما اسلما و تله للجبین و نادینا، ان یا ابراهیم، قد صدقت الرءیا انا کذلک نجزی المحسنین ان هذا لهو البلاء المبین، و فدیناه بذبح عظیم و ترکنا علیه فی الاخرین سلام علی ابراهیم کذلک نجزی المحسنین انه من عبادنا المؤمنین و بشرناه باسحق نبیاً من الصالحین» حضرت ابراهیم(ع) به هنگام مهاجرت از سرزمین شرک و بت پرستان به سوی خدا و سرزمنیهای مقدسی که خانه خدا در آنها قرار داشت از خداوند خواست که به او فرزند صالح و شایسته ای عطا فرماید تا راه طولانی او را در این مهاجرت ادامه دهد: - رب هب لی من الصالحین (پروردگار! فرزندی از صالحین به من موهبت فرما) خداوند او را به نوجوانی حلیم و بردبار بشارت داد (فبشرناه بغلام حلیم). این نوجوان همان اسماعیل بود که خداوند در دیگر آیات وی را از صالحین و صابرین و صدیق خوانده است[6] وقتی به سن بلوغ و جوانی می رسد و عصای دست پدر می گردد و معاون وی در امور زندگی می شود و با پدر به سعی و عبادت می پردازد، خداوند در خواب به حضرت ابراهیم(ع) فرمان می دهد که فرزندش را در راه خدا قربانی کند. و این خواب برای دومین و سومین بار تکرار می شود. گفته می شود ابتدا در شب «ترویه» (شب 9 ذی الحجه) این خواب را دید و سپس در شب عرفه و شب عید قربان این خواب تکرار شد[7] و چون یکی از راههای ارسال پیام الهی به پیامبران از طریق خواب بود تکرار خواب جای تردید باقی نگذاشت که این فرمان، دستور خدا است. حضرت ابراهیم به بهترین وجهی جریان خواب را با فرزندش در میان می گذارد: - فرزندم [چند شب است که] در خواب می بینم که تو را ذبح می کنم بنگر چه می بینی؟ اسماعیل که همگام با پدر در راه خدا سعی و ایثار و صبر و تسلیم داشت اظهار داشت: - ای پدر هر چه زودتر مأموریتت را اجرا کن که انشاءالله مرا از صابران خواهی یافت. و آنگاه هر دو پدر و پسر به سوی کوه ثبیر در شمال مکه رهسپار شدند. تا به تل یعنی ارتفاع مشرف بر مسجد منی رسیدند[8] پدر پیشانی فرزندش را بر صخره ها نهاد تا چشمش به چشم فرزندش نیفتد و عواطف شدید پدری مانع اجرای فرمان الهی نگردد. «فلما اسلما و تله للجبین» و بالاخره پدر کارد را بیرون آورد و تیز کرد و بر گلوی فرزندش گذاشت و آنرا به حرکت درآورد و فشار داد اما هر چه کرد تیغ نبرید. و چون آندو فرمان خدا را گردن نهادند و ابراهیم فرزند را تسلیم کرد و اسماعیل جان را، خداوند ابراهیم(ع) را ندا در داد: «یا ابراهیم! قد صدقت الرؤیا، انا کذلک نجزی المحسنین» ای ابراهیم به درستی که راست کردی خوابی که دیده بودی، و مأموریتت را انجام دادی و ما این چنین نیکوکاران را[که تسلیم فرمان ما هستند و حاضرند در راه ما از جان خود و عزیزترین فرزند خود بگذرند] پاداش می دهیم. آن توکل تو خلیلانه ترا تا نبرد تیغت اسماعیل را البته این یک آزمایش مهم و آشکاری بود که ایندو دوست الهی به بهترین وجه از عهده آن برآمدند و چقدر گران است برای پدری که یک عمر از داشتن فرزند محروم بوده و از خدا فرزند صالحی خواسته و اکنون که پس از یک عمر انتظار صاحب فرزند صالح گشته و این فرزند به سن جوانی و شکوفایی رسیده و یار و یاور و عصای دست پدر در این سنین پیری شده، اکنون در راه دوست اینچنین او را قربانی کند. همچنین چقدر مهم است برای جوانی، که بر روی آنهمه هوی و هوس و آمال و آرزو پا بگذارد و حاضر شود با پای خود به قربانگاه برود و جان خود را تسلیم خدا کند. تکرار آزمون ابراهیم و اسماعیل از بنی اسرائیل و بنی اسمعیل خداوند همین امتحانی را که از ابراهیم و اسماعیل بعمل آورد: در مورد دو ذریه آنها یعنی بنی اسرائیل و بنی اسمعیل نیز تکرار کرد وقتی حضرت موسی(ع) بنی اسرائیل را از مصر به سرزمین موعود مهاجرت داد، آنها را در دروازه سرزمین موعود در بوته امتحان قرار داد و از آنها خواست که به جهاد با طاغوتیان آن سرزمین برخیزند و با یاری خداوند آن سرزمین را که به حضرت ابراهیم وعده داده بود، بدست آورند، اما آنها که به وعده خدا ایمان نداشتند و جان خود را بیشتر از خدا دوست می داشتند، از رفتن به جنگ امتناع ورزیدند و به موسی گفتند: اذهب انت و ربک فقاتلا انا هیهنا قاعدون (تو و پروردگارت به راه افتید و با آنان نبرد کنید، ما همین جا نشسته ایم)[9] و چون خداوند چهل سال آنها را از سرزمین موعود محروم ساخت[10]بنا به نقل تورات سفر اعداد 14:4: «بامدادان به سر کوه آمدن و گفتند اینک ما حاضرین که به جنگ برویم (و جان خود را در راه خدا قربانی کنیم اما دیگر خداوند از آنا نپذیرفت) موسی گفت: بروید که خداوند در میان شما نیست و شکست خواهید خورد.» خداوند همین آزمون را در حدیبیه- نزدیک سرزمین مکه- از بنی اسمعیل یعنی مسلمانان نیز بعمل آورد. پیامبر اکرم(ص) همچون حضرت ابراهیم(ع) به دنبال خوابی که می بیند همراه با 1400 تن از افراد با ایمان و از خود گذشته به سوی مکه حرکت می کنند و چون به حدیبیه در نزدیکی مکه می رسند، آن افراد از صمیم قلب با پیامبر بیعت می کنند و با خدا پیمان می بندند که جان خود را در راه خدا تسلیم کنند و به پیامبر(ص) می گویند: «ما بر خلاف بنی اسرائیل می گوئیم ای پیامبر! تو و پروردگارت بروید و با اهالی مشرک مکه بجنگید و ما هم تا آخرین نفس با شما خواهیم بود.»[11] و خداوند در برابر این قربانی و ایثار صادقانه هم سکینه و آرامش خود را بر آنان می فرستد و هم پیروزی قریب الوقوع و فتح سرزمین مکه و سرزمنیهایی که خداوند به ذریه صالح حضرت ابراهیم(ع) وعده داده بود. «لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتدخلن المسجدالحرام انشاءالله آمنین محلقین رؤسکم و مقصرین لا تخافون فعلم مالم تعلموا فجعل من دون ذلک فتحاً قریباً» خداوند رؤیای پیامبر خود را تحقق بخشید که اگر بخواهد حتماً به ایمنی به مسجدالحرام در خواهدی آمد در آن حال که سرتراشیده و مو سترده اید و هراسی ندارید، خدا چیزی دانست که شما نمی دانستید و پیش از این فتحی نزدیک مقدر کرد.[12] رمی شیطان در آن هنگام که حضرت ابراهیم(ع) بفرمان خداوند فرزندش را می برد تا بر فراز تل منی قربانی کند، شیطان به تلاش افتاد تا در این آزمون بزرگ الهی جلوی موفقیت و پیروزی خاندان ابراهیم را بگیرد. ابتدا به سراغ مادر اسماعیل می رود تا بوسیله احساسات مادری، پدر و پسر را از اجرای فرمان الهی باز دارد: - آیا خبر داری که ابراهیم اسماعیل را می برد تا او را بکشد؟! - دور شو ای شیطان که ابراهیم مهربانتر از آنست که فرزند صالح خود را بکشد. - او ادعا می کند که دستور خداست. - اگر فرمان خدا باشد، راضی و تسلیم فرمان خدا هستیم. شیطان وقتی از سوی هاجر رانده شد، به سوی فرزند آمد تا به دردناک جلوه دادن مرگ او را از نیمه راه باز گرداند. ولی اسماعیل، با ایمان محکمی که داشت او را سخت از خود براند که این مرگ چون فرمان خداست، شهادتی شیرین و گوارا خواهد بود رضینا بحکم الله و سلمنا لامره. و چون شیطان از مادر و پسر رانده شد، به سوی پدر آمد تا با القای شک و شبهه او را از ادامه راه باز دارد: - شنیده ام که شیطان تو را در خواب واداشته تا دست به گناه بزرگی زده مرتکب قتل فرزند شوی ابراهیم(ع) بدانست که او شیطان وسوسه گر است، فریاد بر او زد: - دور شو ای دشمن خدا! گفته می شود ابراهیم بر سر راه خود به قربانگاه در سه محل شیطان بر وی ظاهر شد، یکی به محل جمره اولی و دیگری به محل جمره وسطی و سومی به محل جمره عقبه، و ابراهیم در هر سه نقطه با پرتاب هفت سنگ او را از خود براند[13] و از آن زمان این رسم از جمله مناسک و اعمال واجب حج بوده مستحب است به هنگام پرتاب سنگ به جمرات گفته شود: اللهم ادحر عنی الشیطان(خداوندا شیطان را از من بران).[14] نخستین تمنا آرزوی ابراهیم(ع در منی در وجه تسمیه سرزمین منی به مُنی (آرزو و تمنا) آمده است: وقتی حضرت ابراهیم(ع) از امتحان برآمد و بر شیطان غلبه یافت و به تل و قله مرتفع اسلام یعنی به مرحله تسلیم کامل در برابر حق، رسید، بنا به روایات جبرئیل به او گفت: - اکنون هر چه می خواهی از پروردگارت بخواه. ابراهیم نخست از خدا تمنا کرد که دستور دهد به عنوان فدای فرزندش اسماعیل قوچی را ذبح کند این آرزو و تمنای ابراهیم برآورده شد[15] و ناگهان قوچی توسط جبرئیل فرستاده شد، جبرئیل گفت: خداوند، سلام می رساند، «سلام علی ابراهیم»[16] و می فرماید: این قربانی را قبول کردم و این قوچ برای فدیه فرستادم. و خداوند با دادن خیر و برکت به نسل گوسفندان و چهارپایان و دستور قربانی در روز عید قربان هر ساله ذبح عظیمی در منی بجای ذبح اسماعیل انجام می گیرد «و فدیناه بذبح عظیم» تکبیرات در روایت است که چون حضرت ابراهیم(ع) قوچ را به فدای اسماعیل ذبح کرد، جبرئیل تکبیر گفت: - الله اکبر، الله اکبر... و اسماعیل فریاد برآورد: - لا اله الا الله، و الله اکبر!... و حضرت ابراهیم نیز با صدای بلند گفت: - الله اکبر و لله الحمد. و این همان تکبیرهایی است که همه ساله مسلمانان در روز عید قربان با هم می خوانند.[17] درسی از قربانی ابراهیم(ع) همانطور که می دانیم، بشر در طول تاریخ در اثر دور شدن از اسلام و فرمان خدا و روی آوردن به شیطان و طاغوتها اسیر خدایان گوناگون گشته و این خدایان همواره بنی آدم را به بند اسارت و بردگی کشیده و چه بسیار انسانها که در راه بتها، خورشید و ماه و ستارگان و هوی و هوسها و بنای کاخهای ستمگران قربانی می شدند. و کذلک زین لکثیر من المشرکین قتل اولادهم شرکاؤهم لیردوهم و لیلبسوا علیهم دینهم و لو شاء الله ما فعلوه و اینچنین طاغوتیان برای بسیاری از مشرکان قتل و قربانی فرزندانشان را نیک جلوه داده بودند و در نتیجه فرزندان و آئینشان را به نابودی و انحراف کشاندند و اگر خدا می خواست مرتکب آن نمی شدند بنابراین آنان را با افترا و دروغشان بر خدا به خودشان واگذار.[18] حضرت ابراهیم(ع) با اعلام توحید، بندهای اسارت را گسست و فرزندان آدم را از هر نوع بردگی و قربانی شدن نجات داد. تازه جان اندر تن آدم دمید بنده را باز از خداوندان خرید داستان ذبح اسماعیل به ما می آوزد که در دین توحید انسان از قربانی شدن در پیشگاه خداوند معاف است، و بشر با در آمدن به دین توحید واسلام و تسلیم در برابر فرمان خدا، استقلال و آزادی خود را در برابر اربابان، استعمارگران، ستمکاران، بتها و خرفات، باز می یابد و دیگر به قربانگاه طاغوتهای زمان نخواهد رفت. تجلی خدا بر ابراهیم در مسجد خیف و بمجدک الذی تجلیت به...لابراهیم (ع) خلیلک من قل فی مسجد الخیف و به آن نور مجد و عظمتت که برای دوستت ابراهیم(ع) در مسجد خیف تجلی کردی.[19] خیف از نظر لغت به ارتفاعات مشرف بر سیل اطلاق می شود و این مسجد از آن جهت خیف نامیده شده که در ارتفاعات کوه منی قرار گرفته است.[20] بنا به دعای سمات منقول از امام باقر و امام صادق(ع) در ارتفاعات کوه منی خداوند بر حضرت ابراهیم(ع) تجلی کرده است. و همانطور که بعضی از مفسرین در تفسیر آیه فلما تله للجبین ذکر کرده اند، حضرت ابراهیم بهنگام قربانی پیشانی فرزندش را بر تل و ارتفاعات کوه منی مشرف بر مسجد منی گذاشت[21] و این مسجد را به مناسبت ارتفاعات منی مسجد خیف می نامند.[22] بر فراز همین ارتفاعات و شاید در هیمن مسجد خیف بود که بنا به روایات جبرئیل به ابراهیم گفت: اکنون هر چه می خواهی از خدا تمنا کن.[23] عیدی و عطایای الهی به ابراهیم انا کذلک نجزی المحسنین ما اینچنین نیکوکاران را پاداش می دهیم ابراهیم و اسماعیل در برابر آنهمه ایمان و ایثار، رضا و تسلیم، صداقت و راستی در راه دوستی با خدا عیدی و پاداشتهای عظیمی از خداوند دریافت می دارند، پاداشی به عظمت جهان، و به وسعت طول زمان همراه با سلام و دورد خدا: 1- بازداشتن تیغ از بریدن گلوی اسماعیل و حیات دوباره وی «قد صدقت الرؤیا انا کذلک نجزی المحسنین». 2- فرستادن ذبح عظیم فدای اسماعیل «و فیدناه بذبح عظیم». 3- جاودانه ساختن نام و سنت ابراهیم در امتهای آینده «و ترکنا علیه فی الاخرین». 4- ارسال سلام و دورد بر ابراهیم و خاندانش «سلام علی ابراهیم، کلذلک نجزی المحسنین». 5- بشارت به فرزندی دیگر بنام اسحق، فرزندی صالح از تبار پیامبرانش «و بشرناه باسحق نبیاً من الصالحین». 6- اعطاء برکت و فزونی به دودمان او و اسحاق، «و بارکنا علیه و علی اسحاق»[24] (سوره صافات: 103-105). 7- اعطای مقام امامت و وراثت زمین به وی و ذریه صالحش «قال: انی جاعلک للناس اماماً» (بقره:124). عهد امامت با آل ابراهیم(ع) «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال: انی جاعلک للناس اماماً قال و من ذریتی؟ قال: لا ینال عهدی الظالمین» و آنگاه که ابراهیم را پروردگارش با کلماتی چند[در مال، جان و فرزند] مورد آزمایش قرار داد و او بخوبی از عهده آزمایش برآمد و آنرا به اتمام رساند، خداوند به او فرمود: من تو را امام، و پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: از دودمان من [نیز امامانی برخواهی گزید؟] خداوند فرمود: [آری، اگر صالح و نیکوکار باشند که] عهد من به ظالمین نخواهد رسید.[25] یکی دیگر از عطایای بزرگ الهی به دوست خود حضرت ابراهیم به هنگامی که از عهده امتحان برآمد، عهد امامت و پیشوایی مردم و خلافت و وراثت سرزمینهایی است که به آنها مهاجرت کرده بود، از جمله سرزمین بهشت گونه کنعان، شامل شام، لبنان، فلسطین و نهر اردن، ابراهیم(ع) از خداوند پرسید: آیا این امامت و خلافت شامل ذریه من نیز خواهد بود؟ خداوند فرمود: عهد من به ظالمین نخواهد رسید در آیات بعد (سوره بقره 229) ظالمین به کسانی تعبیر شده ند که نسبت به احکام و حدود الهی تجاوز و نافرمانی می کنند «و من یتعد حدود الله فاولئک هم الظالمون». و در نتیجه به خود ستم می ورزند. «و من یتعد حدود الله فقد ظلم نفسه»[26] در سوره صافات: 113 می خوانیم که از میان ذریه ابراهیم(ع) و ذریه اسحاق بعضی صالح و نیکوکار و بعضی ظالم به خویشتن می باشند. «و من ذریتها محسن و ظالم لنفسه مبین». بدیهی است که ظلم پیشگان از ذریه حضرت ابراهیم از نعمت امامت و پیشوایی زمین محروم بوده به عهد الهی نخواهند رسید. در تورات سفر پیدایش 17 درباره این عهد و پیمان الهی با ابراهیم چنین آمده است: «و چون ابراهیم 99 ساله بود خداوندبروی ظاهر شد وگفت: من هستم خدای قادر مطلق پیش روی من بخرام و کامل شو...اینک عهد خود را با تو می بندم، ترا بسیار بارور نمایم و امتها از تو پدید آورم و امامان و پیشوایان از تو بوجود آیند. و عهد خویش را در میان خود و ذریت بعد از تو استوار گردانم که نسلاً بعد نسل عهد جاودانی باشد تا تو را و بعد از تو ذریت تو را خدا باشم... و تمام زمین کنعان را به تو و بعد از تو به ذریت تو به ملکیت ابدی دهم و خدای ایشان خواهم بود.» آنگاه مراسم ختنه فرزندان پسر را در هشتمین رو زتولد، نشانه و یادآور این عهد و پیمان ابدی قرار دادو فرمود: «اینست عهد من که نگاه خواهید داشت. در میان من و شما و ذریت بعد از تو هر پسر هشت روزه ختنه شود تا نشان آن عهدی باشد که در میان من و شماست. سال آینده همسرت ساره برایت پسری خواهد زائید نام او را اسحاق بگذار، عهد خود را باوی استوار خواهم داشت اما در خصوص اسماعیل اینک او را برکت داده بارور و کثیر گردانم. دوازده پیشوا از وی پدید آیند و امتی عظیم از وی به وجود آورم. در همان روز ابراهیم و پسرش اسماعیل و همه مردان خانه اش بنا به فرمان خدا ختنه شدند.» در فقه اسلامی نیز ختنه مردان شرط طواف به دور خانه خدا است.[27] ذریه حضرت ابراهیم(ع) سه دسته بودند: · اقوام دوازده گانه از نسل اسحاق و یعقوب به نام بنی اسرائیل. · و اقوام دوازده گانه از نسل اسماعیل جد اعراب و خاندان محمد(ص) به نام بنی اسماعیل. · اقوام ششگانه اعراب از همسر سوم حضرت ابراهیم بنام قطوره. در سوره مائده می خوانیم که حضرت موسی(ع) به دنبال عهد و پیمان الهی با حضرت ابراهیم، بنی اسرائیل را از مصر به سوی سرزمین موعود می برد، و به آنها فرمان می دهد تا با ساکنان جبار و طاغوتی آن سرزمین بجنگند و با نصرت الهی مالک آن سرزمین مقدس شوند: «یا قوم ادخلوا الارض المقدسة التی کتب الله لکم» (مائده:21). ولی بنی اسرائیل که ملتی سست ایمان و بزدل بودند، به موسی(ع) می گویند: تو و پروردگارت بروید و بجنگید؛ ما همین جا نشسته ایم». خداوند در اثر این ظلم و تخلفشان از جنگ، چهل سال آنان را از سرزمی موعود محروم می سازد و در بیابان سرگردان نگاه می دارد تا اینکه نسل بعد با رهبری طالوت و رشادت داود علیه جالوت و جباران آن سرزمین می جنگند و وارث سرزمین موعود می شوند، و برای قرنهای متمادی کلید خلافت و اقتدار زمین را د ردست می گیرند و ملت برگزیده جهان آنروز می گردند؛ ولی در اثر دور شدن از مفاهیم حقیقت دین الهی و نقض پیمانهای مکرر، و استکبار و خود برتربینی و قومی و نژادی و کشتار پیامبران، تبدیل به ذریه ظالم ابراهیم می شوند و در برابر پیامبر اسلام(ص) نه تنها به عهد خود با خدا عمل نمی کنند و به او ایمان نمی آورند، بلکه در برابر او دست به انواع حیله ها و نفاقها می زنند، و قرآن در سوره مائده پرده از چهره ظالمانه آنها بر می دارد و رسماً انان را از ولایت و امامت خلع می کند و مسلمانان را که ذریه صالح حضرت ابراهیم(ع) هستند وارث امامت و وراثت زمین قرار می دهد. پیامبر اکرم(ص) در بازگشت از حجة الوداع برای تحویل وراثت و خلافت سرزمین موعود که خداوند به ذریه صالح حضرت ابراهیم وعده داده بود [وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُهَا عِبَادِیَ الصَّالِحُونَ (انبیاء:105)] فرمان داد تا سپاهی بزرگ برای اعزام به شام و فلسطین تشکیل شود. پیامبر (ص) اسامة بی زید[28] را که جوانی بیست ساله بود به فرماندهی این سپاه منصوب گرداند، و مهاجران از جمله ابوبکر و عمر را به همراهی با این سپاه مأمور ساخت.[29] در سوره بقره:249 وقتی بنی اسرائیل برای تصرف فلسطین به جنگ با جالوت و سپاهیانش رفتند، همگی خود را در برابر دشمن باختند و در میان آنها تنها جوانی کم سن و سال که جز سنگپران (فلاخن) معمولی هیچ سلاحی نداشت به میدان جالوت رفت که مردی بسیار قوی هیکل و دارای همه گونه اسلحه، شمشیر و زره بود و در حالیکه همه در تعجب بودند و او را بسیار ناتوان می پنداشتند و مرگ او را حتمی می دانستند، اما آن جوان دست خود را به کیسه اش برد و سنگی برداشت و در فلاخن گذاشت و به پیشانی جالوت پرتاب کرد. سنگ در پیشانی جالوت فرو رفت و آنچنان ضربه کاری بود که جالوت ناگهان بر زمین درغلتید. پیغمبر اکرم(ص) نیز از میان مسلمانان جوان دلاوری را به نام اسامة فرزند زید، به فرماندهی برگزید و به او سفارض کرد که سپاه را در نزدیکی (مؤته» (دهکده ای در ناحیه مرزی شام) همانجا که پدرش در جنگ مؤته کشته شده بود به مرزهای «بلقا»[30] و «داروم»[31] که در سرزمین فلسطین است، داخل کند و سحرگاهان بر دشمنان خدا هجوم برد. اسامه با سپاهیانش در اردوگاه «جرف» که نزدیک مدینه بود فرود آمد تا وسایل سفر را فراهم آورند و آنگاه به طرف فلسطین حرکت کنند؛ در این هنگام پیامبر(ص) بیمار شد و با انتشار خبر بیماری پیامبر(ص) سپاهیان از حرکت به سوی شام باز ایستادند و بسیاری از آنها به مدینه بازگشتند. پیامبر(ص) از تأخیر حرکت سپاه اسامة نگران و ناراحت شد؛ شاید بیم آن داشت که بنی اسماعیل در اثر تعلل از رفتن به جبهه مورد غضب خدا قرار گیرند و چهل سال از سرزمنی موعود محروم گردند. از اینرو در آخرین پیام خود به مسلمانان فرمود: «من از تأخیر سپاه اسامه سخت نگران و ناراحتم. من از شما می خواهم تا همچون بنی اسرائیل به خطا نروید و دین و دنیای خود را تباه مسازید. همیشه به هم نزدیک و با هم متحد باشید». بعد از وفات پیامبر (ص) سپاه اسامه به سوی فلسطین حرکت کرد و هنوز بیست روزاز حرکت سپاه نگذشته بود که مسلمانان بر شهر بلقا واقع در فلسطین اشغالی هجوم بردند و اسامه انتقام مسلمانان و پدر خود را که در مؤته کشته شده بود بگرفت و با پیروزی به مدینه بازگشت.[32] آنگاه مردم دریافتند که انتخاب اسامة توسط پیامبر، انتخابی کاملاً بجا و بمورد بوده و این پیروزی و حمله برق آسای سپاهیان اسامه، گامی اساسی در راه فتح شام و فلسطین و بیت المقدس بود؛ از اینرو مسلمانان آنچنان در برابر امپراتور روم شرقی جرأت و جسارت یافتند که چندین سپاه به جانب حمص در سوریه و شام و فلسطین فرستادند، و با قدرت و رشادت فراوران، این شهرها را یکی پس از دیگری فتح کردند، و سپاه ابو عبیده پس از فتح حمص و بعلبک راهی شهر بیت المقدس شد و سرانجام در سال 15 هجری قدس رسماً به تسلط مسلمانان در آمد و نام این شهر از «ایلیاء» به «بیت المقدس» دگرگونی یافت و از آن زمان کلید اقتدار و خلافت و رواثت سرزمین موعود از دست بنی اسرائیل ذریه ظالم حضرت ابراهیم به دست بنی اسماعیل یعنی مسلمانان- ذریه صالح حضرت ابراهیم- افتاد و توسط آنان اداره شد و تقدیر چنین بود که حضرت محمد(ص) مانند حضرت موسی(ع) در حیات خود شاهد تصرف سرزمین موعود به دست امت خود نباشد. اما متأسفانه در اثر دور شدن سران کشورهای اسلامی از تعالیم قرآن و خروج از ولایت الهی و پیامبر و ائمه و در آمدن تحت ولایت یهود و نصاری بخش مهمی از سرزمین موعود یعنی سرزمین قدس را از دست دادند. به امید آن روز که بار دیگر سپاهیان محمد(ص) این سرزمین مقدس را از چنگال اسرائیل غاصب و ظالم رها سازند، و ذریه صالح و پیروان ابراهیم(ع) طبق وعده الهی وارث سرزمین قدس گشته و مجد و عظمت و شکوه خود را در جهان بازیابند. و همانطور که حضرت ابراهیم(ع) از شهر «اور» (میان فاو و کوفه) رهسپار سرزمین قدس شد و پس از عبور از رود فرات و کوفه و کربلا[33] به سرزمین قدس و فلسطین دست یافت، سپاهیان اسلام نیز که اکنون از فاو گذشته و به حدود شهر اور یعنی شهر حضرت ابراهیم رسیده اند، طبق وعده الهی با عبور از کوفه وکربلا به فتح سرزمین قدس نائل گردند و بار دیگر کلید اقتدار زمین را در دست گیرند. «مسلمانان از هیاهو و طبلهای توخالی تبلیغات ظالمانه نهراسند که کاخها و قدرتهای نظامی و سیاسی استکبار جهان همانند لانه عنکبوت، سست و در حال فرو ریختن است.» «آزادیخواهان و روشنفکران باید راه سیلی زدن بر گونه ابرقدرتها خصوصاً آمریکا را بر مردم سیلی خورده کشورهای مظلوم اسلامی و جهان سوم ترسیم کنند.» ما بخوبی دریافته ایم که برای هدفی بزرگ و آرمانی اسلامی الهی باید بهای سنگین پرداخت نمائیم تو شهدای گرانقدری را تقدیم کنیم و جهانخواران ما را راحت و آرام نخواهند گذاشت و با استفاده از ایادی داخلی و خارجیشان به ما شبیخون زده و خون عزیزان ما را بر بستر کوچه ها و خیابانها و مرزهایمان جاری میکنند.» «من همانگونه که بارها هشدار داده ام مجدداً خطر فراگیری غده چرکین و سرطانی صهیونیسم را در کالبد کشورهای اسلامی گوشزد می کنم و حمایت بیدریغ خود و ملت و دولت و مسئولین ایران را از تمامی مبارزات اسلامی ملتها و جوانان غیور و مسلمان در راه قدس اعلام می نمایم.» «ای اقیانوس بزرگ مسلمان! خروش برآورید و دشمنان انسانیت را درهم شکنید...خدای تعالی و جنود عظیم او با شما است.» امام خمینی
[1] - ابراهیم در نشستی که با ماه پرستان داشت با جمع آنان هم صدا گشت و برای اینکه آنان را بسوی حجت و دلیل پیش ببرد وقتی ماه بدر شکوفا گشت گفت: این رب من است و تربیت کننده من است زیرا ماه تقویم آسمانی و هدایت گر راه مسافران شب گرد و روشنی بخش کلبه ها و مونس صالحبدلان و...می باشد، اما وقتی ماه در تاریکی فرورفت اظهار داشت اگر پروردگارم مرا راهنمایی نکند مسلماً از گمراهان خواهم بود، کنایه از اینکه راهنمائی و هدایت ماه بسیار محدود و غیر ثابت و موقت است وانسان را از هدایت پروردگار بی نیاز نمی گرداند. آری انسان برای رسیدن به کمال مطلق نیاز به هدایت و تربیتی کامل و دائمی دارد که نه تنها انسان را در پاره ای از امور دنیوی بلکه در تمام مسائل دنیوی و اخروی رهنمون باشد و کسانی که به تربیتها و هدایتهای محدود و مادی بسنده می کنند و آن را بجای هدایتها و تربیتهای کامل الهی می پذیرند سخت در اشتباهند و از ره گمشدگانند. خواجه نصیر الدین طوسی که در علم نجوم داناترین دانشمند زمان خود بود با هم سفر خود به قریه ای رسیدند و شب را نزد آسیابانی ماندند، هوا گرم بود و تصمیم گرفتند پشت بامی بخوابند، آسیابان به آنان گفت بهتر است که در آسیاب بخوابید که احتمال بارندگی است، خواجه نصیر با نگاهی به ماه و ستارگان و اطلاعی که از علم ستاره شناسی داشتند گفتند: خیر امشب باران نمی بارد، پاسی از شب گذشت که ناگهان هوا ابری شد و به شدت باریدن گرفت ناچار از پشت بام پائین آمدند، به کلبه آسیابان پناه بردند و با تعجب بسیار از آسیابان پرسیدند: تو از کجا می دانستی که امشت باران خواهد بارید، در صورتی که ما با دانستن آنهمه علم نجوم نتوانستیم به آن راه یابیم؟ آسیابان پاسخ داد: من از سگ آسیاب دریافتم که امشب باران می آید، این سگ عادت دارد که شبها بیرون از آسیاب بخوابد و هر شب که بخواهد باران ببارد متوجه می شود و به داخل آسیاب می آید، خواه و همراهان از این ماجرا دریافتند که با آنهمه زحماتی که در راه کسب علم ستاره شناسی کشیده اند چقدر علم و دانش آنها محدود و ناقص است و از اینرو خواجه اظهار داشت که: افسوس عمر بسیاری سپری ساختیم و بقدر ادراک و فهم سگی تحصیل نکردیم [قصص العملاء محمد تنکابنی ص 375- 374] آری نه تنها معلومات بشر نسبت به نجوم و ستارگان ضعیف است و از فهم و ادراک بسیاری از اسرار آن عاجز است بلکه خود اجرام آسمانی نیز ناتوان تر از آن هستند که بتوانند بشر را از هدایت و تربیت الهی بی نیاز گردانند و همانطور که حضرت ابراهیم(ع) اظهار داشت: «اگر پروردگار ما را راهنمایی نکند مسلماً از گمراهان خواهیم بود». [2] - حضرت ابراهیم در احتجاج با قوم عقاید مشرکان را مورد آزمون قرار داد و به ترتیب ابتداء از بت که نماینده اجرام آسمانی بودند شروع کرد و بعد از ستاره که خدای کوچک بود به ماه (خدای میانه) و آنگاه به خورشید که بزعم آنان خدای بزرگ و سرچشمه سایر خدایان بود پرداخت و اظهار داشت این پروردگار من است، این بزرگتر است، آری خورشید هم از نظر جسمی بزرگتر از ماه و سیارات است و هم از نظر تربیتی و هدایت و روشنائی، چرا که ماه و سیارات نور خود را از خورشید می گیرند و پیدایش ابر و باران و رویش گیاهان و زندگی وگرمی و روشنایی حیوانات و انسان به نور خورشید است اما وقتی این خدا که از ماه و ستارگان بزرگتر و مهمتر بود غروب کرد گفت: «ای قوم من از آنچه شما شریک خدا قرار می دهید بیزارم» این بی زاری همانطور که قبلاً گفته شد می تواند از چند جهت باشد. الف: افول و غروب نقصی است که فطرت کمال جوی انسان از آن بیزار است و از آن دلتنگ می شود. ب: وقتی سرچشمه سایر خدایان یعنی ماه و ستارگان افول و غروب می کند و رو به زوال می رود، انسان را نه تنها در مورد خورشید بلکه در موردماه و ستارگان و بتها نیز دچار یأس و نومیدی می سازد. گر کشندت نیمه شب خورشید کو تا بنالی یا امان خواهی ازو حادثات اغلب به شب وارد شود و آن زمان معبود تو غایب شود (مثنوی) [3] - بر خلاف مروجین شرک که در کارشان اخلاص نیست بلکه همواره در طول تاریخ سلاطین و زراندوزان و طاغوتیان برای رسیدن به مادیات و استثمار هر چه بیشتر مردم را از خدای زنده و بازدارنده از ظلم و بدی به خدای ساکت و بی جان یعنی بت و ستاره و ماه و خورشید و غیره سوق داده اند تا از سوئی مردم را سرگرم کنند و از سوی دیگر آزادانه دست به کاری بزنند. اما مروجین خدای یکتا همچون حضرت ابراهیم کارشان با اخلاص است. و اینها درسهائی مهم و عمیقی است که تمامی حجاج به هنگام نشستی که از ظهر روز عرفه که اوج ارتفاع خورشید است تا غروب در عرفات، می نگرند و نظاره گر افول و غروب آن می باشند و شب برای تماشای ستارگان و ماه به مشعرالحرام رهسپار می شوند و با مشاهده افول و غروب ماه و ستارگان نیز به مرحله عرفان و شعور می رسند که باید تنهادل به خدا بست و بسوی او روی آورد از اینرو صبح روز عید قربان با طلوع خورشید بجای توجه به خورشید همگی متوجه خدای آفریننده آسمان گشته و بسوی خدا روی آورند. [4] -حضرت ابراهیم(ع) بدنبال شکستن تقلید کورکورانه قوم از معتقدات پدران و آزمون خدایان و ابطال خدائی بتها: ستارگان و ماه و خورشید، اینک توجه آنان را از ماه به خورشید و کرات آسمانی و زمین به آفریننده آنها معطوف می دارد و می گوید من بجای این اجرام آسمانی به خدای واحدی که همه آنها را آفریده روی آوردم، خدائی که از همه این اجرام بزرگتر و والاتر است و هیچ گونه نقصی در ذات او نیست، هرگز غروب نمی کند و بندگان خود را در تاریکی و تنهائی و گمراهی رها نمی سازد. [5] - و من این بتان و ستارگان و ماه و خورشید را بسیار کوچکتر از آن می بینم که آنها را شریک خدای رب العالمین قرار دهم و آنها را بعنوان رب پرستش نمایم و از شرک ورزان باشم، زیرا موجودی که خود محکوم قوانین گردش وضعی و انتقالی و طلوع و غروب است نمی تواند حاکم و خالق آنها باشد. [6] - و اسماعیل و ادریس و ذاالکفل کل من الصابرین و ادخلنا هم فی رحمتنا انهم من الصالحین(انبیاء 86-85). [7] -تفسیر روح البیان جلد 7 ص 472. [8] - به نقل از تفسیر روح البیان جلد 7 ص 474 مؤید این گفته وجه تسمیه مسجد منی به مسجد خیف است که خیف به معنای بلندیهای مشرف بر سیل نزدیک جمرات است. [9] - مائده: 24. [10] - مائده: 25. [11] - سیره ابن هشام ص 470-477. [12] - سوره فتح:27. [13] - اقتباس از تفسیر روض الجنان، ابوالفتوح رازی جلد 9 ص 327-326 و المحجة البیضاء فیض کاشانی جلد 2 ص 204. [14] - مناسک حج امام خمینی. [15] - تفسیر نورالثقلین جلد 4 ص 420 و علل الشرایع شیخ صدوق ص 436-435. [16] - سوره صافات:109. [18] - سوره انعام:137. [19] - به نقل از دعای سمات منسوب به امام باقر و امام صادق(ع) و مفاتیح الجنان ص 130. [20] - لسان العرب ابن منظور جلد 1 ص 930. [21] - تفسیر روح البیان، اسماعیل حقی البرسوی جلد 7 ص 474. [22] - از امام باقر(ع)، است که 700 پیامبر در این مسجد نماز گزاردند و مابین رکن و مقام قبر بسیاری از پیامبران است و در همین مسجد بود که پیامبر اکرم(ص) خطبه ای ایراد کرده فرمودند: «نصر الله امرۀ سمع مقالتی فوعاها» سفینة البحار جلد 1 ص 436. [23] - تفسیر نورالثقلین جلد 4 ص 420 و علل الشرایع شیخ صدوق ص 436-435. [24] - پس از مرگ ابراهیم فرزند پیامبر(ص) مشرکین شادی کنان به یکدیگر می گفتند: محمد ابتر شده و دیگر نسل و اثری از او باقی نخواهد ماند( تفاسر طبری، روض الجنان و کشف الاسرار) خداوند به وی فرمود: «و اصبر کما صبر اولوالعزم من الرسل» صبر پیشه کن هم چنانکه پیامبران اولوالعزم صبر کردند(ترجمه تفسیر طبری جلد 7 ص 2066) و در روز حدیبیه که پیامبر(ص) و مسلمانان با ایمان و از خود گذشته حاضر شدند همچون ابراهیم و اسماعیل صمیمانه جان خود را در راه خدا قربانی کنند و مشرکان پیامبر را از حج خانه خدا ممانعت کردند، خداوند به پاداش آنهمه صبر و صداقت و تسلیم جان در برابر خدا، سوره کوثر را بعنوان عیدی در روز عید قربان بر پیامبر اکرم(ص) فرو فرستاد، این عیدی نظیر عیدی خداوند به ابراهیم(ع) بود. پیامبر اکرم(ص) بعد از نماز عید در حالی که لبخند بر کنار لب داشت، سوره کوثر را که نازل شده بود قرائت کردند(تفسیر ابوالفتوح جلد 12 ص 187) «انا اعطیناک الکوثر» ما به تو کوثر عطا کرده (فرزندان و دودمانت را برکت و فزونی دادیم)«فصل لربک وانحر» بنابراین برای پروردگارت نماز بگذار و قربانی کن «ان شانئک هوالأبتر» که دشمن تو ابتر و بریده نسل است. الله اکبر بزرگ است خدائی که از مرده زنده می سازد و از زنده مرده، و از پیر مرد 90 ساله ای چون ابراهیم و از زنی عقیم چون ساره و زن و کودکی در کام گرما و عطش بیابان گرفتار آمده چون هاجر و اسماعیل و از تنها فرزند بیماری که در صحرای کربلا بنام علی ابن الحسین(ع) از خاندان پیامبر(ص) باقی مانده اینهمه نسل پدید آمده و در سراسر عالم منتشر شده ، بنابراین بپاس اینهمه فزونی و خیر و برکت بدرگاه خدا نماز بگذار و به نشانه این فزونی و برکت در آغاز نماز و بعد از رکوع و سجود دست به تکبیر بردار (بنا به روایت امام علی(ع)به نقل از تفسیر ابوالفتوح) و به شکرانه آن قربانی کن. و اکنون بنگرید که هیچگونه اثری از دشمنان خاندان ابراهیم و دشمنان خاندان پیامبر اسلام در جهان نیست و آنانکه پیامبر را نسل بریده می خواندند خود بریده نسل شده اند. [25] - سوره بقره:124. [26] - سوره طلاق:1. [27] - در مناسک حج امام خمینی ص 87 می خوانیم: «چهارمین شرط طواف ختنه برای مردان است و احوط این است که در کودکان نیز رعایت شود، بنابراین چنانچه کودک ختنه نشده ای به دستور ولیش محرم شود یا او را محرم گرداند احرامش صحیح است و طوافش بنابر احتیاط صحیح نیست و در نتیجه اگر محرم به احرام حج شود چون طواف نساء وی باطل است (بنابر احوط) حلال شدن زن بر وی مشکل می گردد مگر اینکه او را ختنه کرده طواف دهند یا خودش بعد از ختنه شدن طواف کند یا برایش نائب بگیرند.
[28] - زید بن حارثه همان فرزند خوانده پیاامبر(ص) بود که در موته به شهادت رسید. [29] - زندگانی محمد(ص)،محمد حسین هیکل ص 680. [30] - بلقا اسم عربی برای نیمه جنوبی از شرق اردن، یکی از شهرهای فلسطین بود که تقریباً همان منطقه «پیریا» در نقشه فلسطین قدیم است (دائرة المعارف اسلامیه جلد 4 ص 107-106). [31] - داروم عبارت است از تپه های جنوب غربی ساحل یهودیه (دائرة المعارف اسلامیه جلد 9 ص 93). [32] - زندگانی محمد(ص)، دکتر محمد حسین هیکل:ص 708. [33] - در مورد رفتن حضرت ابراهیم به کوفه و مصلای آن حضرت در کنار پنجمین ستون مسجد کوفه رجوع شد به معجم البلدان جلد 4 ص 492- بحار الانوار جلد 97 ص 395-403 و الکافی: جلد 3 ص 495 و در مورد عبور آن حضرت از سرزمین کربلا و مصلای ابراهیم در کربلا رجوع شود به سفینة البحار جلد 2 ص 475 و المستدرک باب 36 از ابواب احکام المساجد. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 445 |