
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,329 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,549 |
قضا وقدر و بداء | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 72، آذر 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
آیت الله محمدی گیلانی تجلی عرفان ازمناجات ماه شعبان قضا وقدر و بداء قسمت پنجم *اشتمال فقره حاضر بر قضاءوقدر و بداء * قضاء یعنی حکم الهی در اشیاء طبق علم خویش به اموری که دوات آنها مسئلت دارند.در واقع حاکم همان تقاضا و سوال ذوات است،از این رو هرحاکمی بدون استثناء، محکوم علیه اقتضاء طبع مورد حکم است*قدر عبارت است ازحدود وهندسه و خصوصیت هایزمانیوماکانی وعوارض و غیره که به هر یک ازاشیاء جزئی موهبت گردیده که فرار ازاین محدوده ممکن نیست *حدیث: (جفّ القلم) و روایت: (رفعت الاقلام وجفت الصّحف ) و نظائر اینها ملهم از قرآن عظیم است*نقل بعضی ازآیات کریمه *نزول وجود اعمال هرانسانی با استنساخ از لوح محفوظ و ارسال آن به وسیله دو فرشته که برهرانسانی موکّلند،این امدادربّانی پس از هبوط بروفق صفات وسجایای عامل رنگ می گیرد و متشاکل با سجایاین عبد میشود و مآلا عملوی ازسنخ همان سجایا است وحقیقت (قضاء عدل ومقضی تجاوز)و (قدر جمیل ومعدر قبیح ) همین است *منافاتی بین محتوم بودن نظام سرنوشت به بعضی ازمراتب ،و بین قبول تغیربه بعضی ازمراتب دیگرش نیست و همین تغییرپذیری بداء است که در روایات آمده: (ما عظّم الله ،و عبدالله بمثل البداء) زیرا این اعتقاد،تلاش آفرین وانگیزه بخش است*توجیه فلسفه بداء و تبیین آن*رساترین بیان در انگیزه بخشی بداء در حدیث امام صادق علیه السّلام :(من کتبه الله سعیدا و ان لم یبق من الدنیا الّا فواق ناقة ختم له بالسّعادة ) دعا و تغییرقضاء *صدقه وتغییرقدر . قوله :(و قد جرت مقادیرک علیِّ یا سیّدی فیما یکون منّی الی آخهر عمری من سریرتی و علانیتی و بیدک لابید غیرک زیادتی و نقصی و نفعی وضرّی ). خداوندا... (در حالیکه اطمینان دارم سرنوشتهای حاکم بر امورباطن و ظاهرم که تا پایان عمرم ازمن سرمیزند این سیّدم،برمن جاریاستو فقط به دست تواست نه به دست غیراز تو که فزونی و کاستی و سود زیان در آنها راه دارد). این فراز ازمناجات مشتمل برقضاء و قدر و بداء است که ازارکان توحید است ودر تبیین این رکن عظیم،امّتهای مختلف قدیما و حدیثا گفتگوهاکرده اند و مسالک و طرق گوناگونی را پیمودهاند وهرطایفه ،مسلکی اختیارکرده و غیرمختار خویش را ضلالو هلاکت دانسته است ومشاجراتی که در میان امت اسلامی راجع به این مساله در گرفت ودر اواخر عهد صحابه مکتبهای متضادی را بنیان نهاد وپیامدهای اسف انگیزی را موجب گردید،برآگاهان به ملل و نحل و آشنایان به تاریخ اسلام پوشیده نیست،گروهی نفی تقدیر و قضاء کرده و همه اعمال عبادرا به مقتضای نفی قضاء و قدر منوط به مشیّت عباد و منقطع ازمشیّت قادر متعال دانستند و ملتزم شدند که برخی از آنچه را حضرت باری مشیّت ندارد،یا مشیّت عباد پدیدمی آید و برخی را که مشیّت دارد،موجود نمی شود (والعیاذ بالله )واین ظلم عظیم را عدل نامیدند،و آنگاه قائل به تعطیل صفات در حضرت حق تعالی شدند و آنرا توحید نامیدند. وطائفه ای اثبات قضاء و قدر نموده وبه مقتضای این اثبات، عبادرا مجبور بر طاعت ومعصیت دانسته ،و اعمال اختیاری آنها را مانند امواج در یا هنگام وزش باد برآن پنداشتند ،و متحققین آنها بدون هیچ شرمی تصریح کردند که تکالیف الهی کلا تکلیف مالا یطاق است و این نغمه شوم را با شکوه و تظلّم مترنّم بوده اند: (ألقاء فیالیم مکتوفا وقال له ایاک ایاک ان تبتلّ بالماء) و نظیر این آراء و ترّهات، که در این مقال مجال نقل آنهانیست،بلکه مقصد ما ،فقط اشاره به آنچه قرآن و عترت بیان فرموده اند ودر باره این رکن عظیم ایمان و مدار توحید تبیین نموده اند: قضا: در عرف و لغت،حکم فیصله بخش ره آنچه که طبع واقعه اقتضاء دارد،و قضاء الهی نیز به همین معنا است یعنی حکم کلّی خداوند متعال در نشئه علم به آنچه که ذوان موجودات ،اقتضاءدارند:(و آتاکم من کل ماسالتموه ) ودر حقیقت ،حاکم،تقاضای برخاسته از ذوات اشیاء است و بنابراین هرحاکمی اعم ازبشرو غیره،خود محکومُ علیه تقاضای طبع مورد حکم است. قدر : عرفا ولغتا به معنی اندازه است، وقدر الهی عبارت است از مقدار وحدود وهندسه وخصوصیت زمانی و مکانی و عوارض ونظیر اینها که به هرموجود عینی ،موهبت فرموده است چنانکه امام المحدثین کلینی علیه الرحمه ازامام رضا علیه السلام نقل می کند که به هیونس بن عبد الرحمن فرمودند: (نعلم ما القدر ؟قلت: لا ،قال : هی الهندسه و وضع الحدود من البقاء والفناء (اصول کافی ـ ج 1ـ ص 158). می دانی قدر چیست؟یونس می گوید:عرض کردم :نه ، امام علیه السلام فرمودند: قدر ،هندسه یعنی اندازه گیری ابعاد شی ء در امتداد وجودیش وتعیین حدود آن از خصوصیتهای زمانی و مکانی وعوارض دیگر آن که در بقاء یا فناء آن دخیلند. وبرای هیچ یک ازموجودات یا رای فرار ازمحدودۀ تقدیر شده نیست،واین حدود ومرزهای زمان ومکان واعراض و نسبتهائی که با موجودات سابق و لاحق و مقارن دارند،همچون اوصاف داتی جدائی ناپذیرند،وبه همین معنا اشارت دارد آیه کریمه :(ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها )(سوره هودـ آیه 56.). یعنی :هیچ جنبنده ای نیست مگر آنکه پروردگار کمال استیلاء ونهایت قدر ت رابر او دارد، در مثل آنگونه استیلائی که ازگرفتن موی پیشانی حاصل می شود وصاحب ناصبه بدین وسیله مهار میشود،و میکشاندهرجا که خاطرخواه اوست. وهمین است معنای کلام رسول الله صلی الله علیه و آله که فرمودند )سبق العلم و جفّ القلم ومضی القضاء و تمّ القدر ). بحار ج 5ـ ص 94). یعنی همه چیز مسبوق به علم ازلی است وقلم سرنوشت نگار خشکید وقضای الهی گذشت ومرحلۀ تقدیروهندسه وحدود اشیاء جزئی پایان یافت. وازعبدالله بن عباس نقل شده که گفت:روزی پشت سر پیغمبر(ص) بودم به من فرمودند: (یا غلام انّی اعلمک کلمات:احفظ الله یحفظک ،احفظ الله تجده تجاهک، اذا سألت فسل الله، و اذا استعنت فاستعن بالله واعلم أنّ الامه لواجتمعت علی ان ینفعوک بشی ء لم ینفعوک الا بشیء کتبه الله لک، وان اجتمعوا علی ان یضرّوک لم یضرّوک الا بشیء قد کتبه الله علیک، رفعت الاقلام وجفت الصّحف ) (شفاء العلیل ابن قیم جوزیة ص )13. ای نورسیده کلماتی به تو میآموزم : حریم خدا یتعالی راحفظ کن که خدای تعالی حفظت کند،حریم خدایتعالی راحفظ کند که او را مقابل خود خواهی یافت، اگر مسئلتی داری ازخدای تعالی مسئلت کن ،اگر استعانت میجوئی ازخدای تعالی استعانت میجوی ،و بدان که اگر همۀ امت اجتماع کنند تا نفعی به تورسانند ،نفعی به تو نمی رسانند مگربه چیزی که خدای تعالی سرنوشت فرمده و اگرجملگی همدست شوند تا ضرری به تو رسانند ،ضرری نمی رسانند مگربه آنچه که خدای تعالی سرنوشت فرموده است.قلمهای قضاء وقدر نگارش بازمانده و برداشته شدند و نامه های قضا وسرنوشت خشک گردیدند. آیات قضاء و قدر و دهها روایت دیگراز فریقین آمده است که قضاء و قدر را تغییر کرده اند وتعداد چشمگیری از آنها ملهم ازقرآن کریم و مورد تصدیق کتاب الله تعالی است که این دو روایت نقل شده ازفریقین از این طایفه است که ملهم ازقرآن و مورد تصدیق است که در این آیات ملاحظه میفرمائید: (وعنده مفاتح الغیب لایعلمها الّا هُو و یعلم ُما فی البرّ و البحر و ما تسقُط من ورقه الّا یعلمها ولا حبّه فی ظلُمات الأرض و لا رطب ولا یابس الّا فی کتاب مُبین) (سوره انعام ـ آیه 59). خزینه های غیب فقط نزد خداوند است،کسی جز او علم به آنها ندارد،و آنچه در همه خشکی و در یا است همه را میداند و هیج برگی نمی افتد مگر بدان علم دارد و هیچ دانه ای در تاریکیهای زمین وهیچ ترو خشکی نیست مگرآنکه در کتاب مبین است. و آیه شریفۀ:(و ان من شی ء الّا عندنا خزاننُه وما نُنزّله الّا بقدر معلُوم) (سوره حجر آیه 21). هیچ چیزی نیست مگر آنکه در نزد ما خزائن آن است و ما نازل نمیکنیم مگ ربه مقدار معلوم. و ایۀ: (و ما اصاب من مُصیبة فی الأرض و لا فی انفسکم الّا فی کتاب من عبل ان نبرء ها انّ ذلک علی الله یسیرُ) (سوره حدیدـ آیه 22). هیج مصیبتی در زمین0مانند فقروبیماری وخون ریزی و استعمارفکری)و هیچ مصیبتی در نفوستان(مانند خوی ستم پذیری و بی مایگی ) اصابت نمی کند مگرآنکه قبل از ایجادش در کتابی(مبین ) ثبت است؛تحقیقا چنین ضبط و نگارشی برخداوندآسان است. و آیات دیگری نیزمتعرّض قضاء کلّی وقدر علمی وعینی شده اند که استقصاء آنها و گفتگو در دلالت آنها و همچنین استتقصاء روایت مربوطه و ودفع تهافت در دلالتشان از مجال این مقال بیرون است،زیرا همانطور که تذکردادیم مقصد ما در این مقاله که شرح موجز فراز کوتاهی از مناجات است، فقط اشاره به آنچه قرآن و عترت در بارۀ این رکن عظیم توحید و ایمان بیان فرموده اند ،بوده که بحمدالله انجام پذیرفت و به (بداء ) نیزاشاره میشود و تفصیل و تبیین این مسائل کثیرالابعادرا باید ازمحل مخصوص به آنها جستجو نمود. عمل انسان ،مسبوق به قضاوقدر است. باری با همین اشاره اجمالی روشن شد که در منطق وحی و عترت،هیج حادثه ای عینیّت نمی یابد مگر آنکه مسبوق به قضاء و قدر علمی و محفوف هب همه اسبابی است که در وجود آن دخیلند وازجمله حوادث ، عمل انسان است که مسبوق به همه اسباب و مقدّمات مربوطه اش می باشد و من جمله ،اختیار واراده ومبادی آنها است که کلا ازخزائن غیب به کتاب مبین تنزّل مینماید واز این مرتبۀ عمل نازل می شود؛وطبق مدلول بعضی از اخبار دوفرشته ای که برهر انسانی موکّلند،هنگامیکه در صبح وشب ارادۀ نزول می کنند که برموکّل علیه خویش نظارت و مراقبت نمایند،عمل عبد مورد نظارت و مراقبت آنان ،از لوح محفوظ استنساخ می شود وهمراه آن دو فرشته بعالم شهادت ارسال میگردد،واین عطاء ربّانی وقتی که در ملکوت وجود عبد فرود میآید و تدر یجا به مرتبه نفس وی هبوط میکند، بروفق امور نفسانی او شکل میگیرد و اختیار و اراده ای متشاکل با صفات نفسانی او شکل میگیرد و اختیار و اراده ای متشاکل با صفات انسانی وی پدید می آید ومآلا عمل وی نیز از سنخ همان خصال باطنی خواهدبود،وهمین است معنای :(قل کلُ یعمل علی شاکلته) یعنی ملکات پاک ،عطاء ربانی را در عمل صالح تجسم میدهد، وملکات ذمیمه آن عطاء منزّه را در عمل پلید ومعصیت کردگار،عینیّت میدهد ومعنی قضاء عدل و قدر جمیل جز این نیست،اگر چه مقضیّ،تجاوز و مقدر ،شوم و قبیح است ،و پروردگار سبحان در قضاء وقدر ش مطلقا محمود و ستوده است چنانکه امام العارفین و سیدالموحدین علیه السلام در دعاء کمیل علیه الرّحمه به این حقیقت عرفانیش اشارت فرمودند:(الهی ومولای اجریت علیّ حُکما اتبّعت فیه هوی نفسی ولم احترس فیه من تزیین عدُوی فغرّنی بما اهوی و اسعدهُ علی ذلک القضاء فتجاوزت بما جری علُیّ من ذلک بعض حُدودک وخالفت بعض او امرک فلک الحمد علیّ فی جمیع ذلک و لا حجّة لی فیما جری علیّ فیه قضاءُک ...): ای معبود و ولایم!قضائی که برمن جاری فرمودی،در بسترآن ازهوای نفسم پیروی کردم و پروائی از زینت بخشی بدشمنم ابلیس ننمودم،پس این دشمنم ازطریق شهواتم فریبم داد وقضاء و حکم ازلی با وی مساعدت کرد ونتیجه آنکه به بعضی از حدود و محرّمات تجاوز کردم واز برخی ازاوامرت سرپیجی نمودم،پس در همه این تجاوزات و گستاخیهایم ،تو محمودوستوده ای و حمد وستودنت برعهدۀ من است، ودر ان قضاء جاریت برمن،هیچگونه حجّتی برتوندارم. حقیقت بداء ولی هیچ منافاتی بین محتوم بودن این نظام به بعضی از مراتب وبین قابلیت تغیرش به بعضی از مراتب دیگرش نیست و تعبیر(بداء) که در روایات کثیری آمده اشاره به قبول تغیراین نظام در بعضی از مراتبش میباشد. بدیهی است که قبول تغیرو دگرگونی ازلوازم ماده طبیعی و امکان استعدادی است واین جوهرجهان طبیعت است که علی الدّوام متغیّر و دگرگون میشود و امدادهای نهانی تازه بتازۀ این مورد است که بداء استعمال می شود واینکهدر تفسیربداء گفته اند:(استصوابت شی ء علم بعد ان لم یعلم) : معلوم گردیدن در ستی چیزی که قبلا معلوم نبوده ؛تفسیربه مصداق است که چنین امری برحضرت باریتعالی صدق نمی کند زیرا مستلزم جهل و تغیّر است،بلکه معنای حقیقی بداء ظهور پدیده ای است که خلاف آن موردپندار و و ترقّب بوده است که انگیزه تلاش و سعی می آفریند وانسان معتد به این معنای از بداء از افسردگی و نومیدی در اماناست ودر کافی شریف از امام صادق علیه السالم روایت میکند هفرمودند:(ما عظم الله بمثل البداء) و در خبردیگر:(ما قبدالله بشیء مثل البداء) (کافی ـ ج 1ـ ص 146). خداوند متعال به چیزی مانندبداء تعظیم وعبادت نشده است؛زیرا اساس بداء توجیه گراستمرار فیوض و عطایا و نزول برکات دائمی است،به این توضیح : بداء یا تفییر سرنوشت هرپدیده ای در جهان طبیعت بدون استثناءمسبوق به ماده ای است که حامل استعداد ان پدیده است ومادّه مستعدّ هراندازه دورتر از حادثه مفروض باشد،ابهام آن بیشتر،و هرچه نزدیکتر باشد ابهام ان کمتراست مثلا یکفرد انسان را در نظر میگیریم،مادّه مستعدّ این فرد پیش از صورت انسانی ،نطفه وپیش ازآن غذا و پیش ازغدا ،عنصر بوده و عنصر، مادّه مستعدّ مبهمی است زیرا استعداد قبول هزاران صور نوعیّه را دارد،وهنگامی مادّه عنصری مفروض صورت ونوعیّه گندمی را مثلا پذیرفت،استعداد صدهاصور نوعی ها از آن زائل میشود ولیبه صدها صورنوعیّه دیگرنزدیک می گردد و چون مادّۀ غذائی برای انسان می شود و صورت نطفگی وعلقگی ومضغگی را می پذیرد،استعداد صورتهای دیگر باطل گردیده از ابهام بیرون آمده و راه همۀ صورغیرانسان مسدود شده ومتعیّن به تعیّن فرد مفروض انسانی می گردد وغیر صورت انسانی ممتنع میشود پس ماده مستعدّ در جهان طبیعت همراه با تغیبراست و هیچ مانعی از تغیّر و دگرگونی ندارد مگر بعد از تمامیبت وجودش در طریق استکمال که به صورت نوعی محصّل پدید میآید ودر همۀ مراحل قبلی در معرض تغییر و دگونی است.این مثال اگر چه در باره آفرینش صور نوعیه از طریق تغییر و حرکت بوده ولی عین این محاسبه در سعادت و شقاوت ،وسرنوشت و تقدیرات همۀ افراد بشر نیز جاری است که می توانید در این حدیث که مروی از امام صادق علیه السلام است ملاحظه نمائید ،و بداء و تغییر سرنوشت را تا آخرین لحظه ممکن از عمرآدمی با رساترین تعبیر مشاهده کنید. امام علیه السلام فرمودند: (یسلک بالسّعید فی طریق الاشفیاء حتّی بقول الناس: ما اشبهه بهم بل هو منهم ثمّ یتدر اکه السعادة وقد یسلک بالشّقی طریق السعداء حتّی یقول الناس:ما اشبهه بهم بل هومنهم ثم یتدارکه الشقاء.انّ من کتبه الله سعیدا وان ثم وانلم یبق من الدنیا الا فواق ناقة ختم له بالسعادة) (اصول کافی ـ ج 1ـ ص 154.) گاهی سعادتمند در طریق بدفرجامیها سیرداده میشود تا آنجا که مردم میگویند :چقدر شبیه به بدفرجامها است بلکه ازخود انها است بپس سعادت او را در مییابد وگاهی بدعاقبت وبدفرجام در طریق سعادتمندان سیر داده می شودتا آنجا که مردم میگویندچقدر شبیه به سعادتمندان است بلکه ازخود آنها است سپس شقاء و بدبختی او رادر میابد،حقّا آنکس ر ا که خداوند سرنشت خوببرایش رقم زده وگرچه از عمردنیایش بقدر بازو بسته شدن دست دوشنده شتر در وقت دوشنده مانده باشد،عمرش به سعادت مختوم میگردد. امر به دعا وصدقه دادن و ازاین رو است که امر به دعا وصدقه دادنشده است و تصریح فرموده اند که دعا ء قضاء مبرم را تغییر داده و ردّ میکند.در اصول کافی ج2ص469ازاما م صادق علیه السلام روایت میکند: (انّ الدعاء یردّالقضاء و قدنزل من السّماء و قد ابرم ابراما). دعاء قضاء مبرم و نازل شده از آسمان را رد می کند. ودر بحارالانوار راجع به دفع بلاء نازل بوسیله صدقه ،حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که خلاصۀ ترجمه آن چنین است: (عیسی روح الله علی نبینا و آله وعلیه الصلوة و السلام برقومی گذشتند که در هلهله و غلغله شادی بودند،فرمودند برای اینها چه پیش آمده ؟عرض کردند:دختر فلان برای پسر فلان در امشب به زفاف برده میشوند و این هلهله جشن برای آن است.فرمودند: امروزدر غلغله شادی و فردا در گریه عزایند!کسی عرض کرد چرا یا رسول الله؟فرمودند: عروس امشب میمیرد! منافقان که حاضربودندگفتند فردا نزدیک است تحقیق میکنیم.وچون تحقیق کردند عروس زنده بود؛به عرض عیسی علیه السلام رساندند،فرمودند برویم در خانۀ داماد تا سرّقضیه روشن شود وچون امدند بردر خانه و در رازدند،دامادآمدو دیده اش برحضرت روح الله علیه السلام افتاد؛حضرت فرمودند:اجازه میخواهید سوالی از همسرت بکنم؟ پس از استیذان و ورود حضرت از نوعروس پرسید:شب گذشته چه کارخیری انجام دادید؟ عرض کرد:اهلوعشیره ام که به فکر تهیّه فرستادنم به خانه شوهرم بودند سائلی آمد تقاضای خیری کرد کسی به او پاسخ نداد و من به طور ناشناس خیری به او دادم؛حضرت فرمودند: ازبستر خویش دورتر برو؛اونیزبرخاست فاصله گرفت ،ناگاهان چشم حضار به افعی بزرگی افتاد که دم خودرا دندان گرفته بود حضرت علیه السلام فرمودند: (صدقه ای که دادی خداوند متعال این بلا را از تو بازگردانید) (ج 4ص94).
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 147 |