تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,779 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,973 |
دعوت آشکارا و عمومی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 72، آذر 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
بخش سوم قسمت ششم حجة الاسلام والمسلمین رسولی محلاتی دعوت آشکارا و عمومی پس از ماجرای (انذار عشیرة) و دعوت خصوصی نزدیکان فامیل، مرحلۀ دعوت علنی و آشکار پیش آمدکه طی ّ آن رسول خدا(ص)مأمور شد آشکارا دعوت عمومی خودرااعلان کند. مفسّران و اهل تاریخ و سیره نویسان عموماً گفته انداین دستور با نزول آیه مبارکۀ (فاصدع بما تؤمروا عرض عن المشرکین ...)[1]به آن حضرت داده شد،و با توجه به حرف (فاء تفریع ) که در آغاز این آیه آمده و نیز با توجه به اینکه این آیه در زمرۀ آخرین آیات سوره حجر میباشد باید زمنیه و مقدما ت این دستور را در آیات پیش از آن جستجو کرد،و از اینرو قبل از ورود در اصل ماجرا به بحث وتحقیق در آیا ت قبلی این سوره میپردازیم: همانگونه که گفته شد این آیه در اواخر سورۀ مبارکه حجر است،واگر کسی بخواهد به خوبی ازکم ّ و کیف و علل و موجبات این دستور آگاهی پیدا کرده وبه آن واقف گردد لازم است همۀ آیات این سورۀ مبارکه رااز آغاز تا انجام بخواند تا دورنمای آنروزمکه و فضای دشوار کار رسول خدا(ص) وپی آمدهای آنرا از زیر نظربگذراند .خدای متعال در آغاز این سوره میفرماید :(بسم الله الرحمن الرحیم ).الر، تلک آیات الکتاب و قرآن مبین ،رُبما یودّ الذین کفروا لو کاو مسلممین...).[2] آنگاه پس از ذکر چند آیه میگوید : ( و ما یأتیهم من رسول الا کانوا به یستهزؤن ...). سپس شروع به شمردن آیات الهی در ماجرای خلقت آسمانها وستارگان وزمین و انسان و داستان سرپیچی شیطان از سجده در برابر آدم و بالأخره معاد و جهنم و بهشت نموده وپس از آن برای دلداری رسول خود داستان آمدن فرشتگان الهی را بری عذاب قوم لوط و عذاب سخت و هولناکی که دچار شدندرا بیان فرمود ،آنگاه میفرماید: (و لقد کذب اصحاب الحجر المرسلین ،و آتیناهم آیاتنا فکانوا عنها معرضین...). و باز هم برای دلداری رسول خدا و پایداری آنحضرت در برابر تکذیبها و تمسخرهاواستهزاء آنان فرموده: (وان الساعة آتیة فاصفح الصفح الجمیل ...لا تمدن عینیک الی ما متّعنا به ازواجا منهم و لا تحزن علیهم و اخفض جناحک للمؤمنین،وقل انی انا الندیر المبین ...) . و پس از دگر چندآیۀ دیگرنوبت میرسد به آیۀ مبارکه (فاصدع بما تؤم رواعرض عن المشرکین)وپس از آن نیز با این آیات سورۀ مبارکه ختم میشود که فرمود: (انا کفیناک المستهزئین،الذین یجعلون مع الله الها آخر فسوف یعلمون،ولقد نعلم انّک یضیق صدر ک بما یقولون ،فسبّح بحمدربّک و کن من الساجدین ،واعبدربک حتی یاتیک الیقین). که از روی هم رفته آیات این سوره که 99آیه است و در مکه نازل شده استفاده میشود که : اولاـ این آیات و این سوره پس از یک دوران طولانی سه ساله یا بیشترهمانگونه که گفته شد نازل شده که آیات قرآنی و داستان رسالت پیغمبر گرامی وتبلیغات دینی آن حضرت ، کم وبیش به گوش مردم خورده بود و در گوشه و کنار سخن از نوبت آن حضرت و آیات نازله ازقرآن کریم بمیاین آمده و مورد تجزیه و تحلیل و ردّ و ایراد قرار گرفته بوده است... ثانیاـ رسول خدا (ص) مورد استهزاء و تکذیب قرارگرفته بوده، تا آنجا که اورا مجنون خوانده ومتّهم به دیوانگی و بی عقلی کرده و در صدد اذیت و آزارآن بزرگوار برامده بودند و تا آنجا که موجبات (ضیق صدر )آن حضرت را فراهم ساخته و رسول خدا(ص) از سخنان کفر آمیزشان دلتنگ شده و تحت فشارروحی قرار گرفته ... بحدّی که خدای تعالی برای تقویت روحی و دلداری پیامبر خودنمونه هائی ازتکذیب اقوام دیگری را که در طول تاریخ از پبامبران خود کرده اند بیان میدارد، و بلکه این شیوۀ ناپسندرا به صورت یک سنّت و قانون در زندگی انبیاء الهی ذکر فرموده و رد همان آیات دهم تا دوازدهم این سوره میفرماید: (و مایأتیهم من رسول الّا کاوابه یستهزون،کذلک تسلکهفی قلوب المجرمین،لا یؤمنون به وقد خلت سنّة الاولین ...). وضمن بیان این سنّت دیرینه ،ان دلداری را به رسول خود،و بله به همه رهروان وپیروان ادیان الهی میدهد که این تکذیها و مسخره کردن ها چیز تازه ای نیست وشیوۀ همۀ نامردان روزگار این بوده ،مبادا موجب دلتنگی شما شود... و ثالثا ـ این مژده رانیز به رسول خدا میدهد که گذشته از اینکه نباید از اینان دلتنگ و افسرده خاطر باشی بلکه مطمئن باش که تو پیروز خواهی شد و دشمنان و تکذیب کنندگان تو هلاک ونابود خواهند گشت همانگونه که دشمان لوط و اصحاب حجر به جرم تکذیبی که ازفرستادگان ما کردند به هلاکت رسیدند...و به همین خاطر تو بزرگوارانه از اینها در گذر و در برابرمؤمنان نیز برخوردی متواضعانه داشته باش و بدان که ما معجزۀ بزرگی چون (سبع مثانی و قرآن عظیم)[3] به تو داده ایم و خود نیز حافظ و نگهبان آنیم . اکنون با تذکر به آنجه برتو فرو فرستادیم (که معنایهمان فاء تفریع است) (ای پیامبر مأموریت خودرا آشکارکن و ازمشرکان کناره گیر که ما شرّ مسخره کنندگان را ازتو کفایت کردیم...). و اینک برگردیم به اصل ماجرا از روی تاریخ. عموم اهل تاریخ و تفسیر و ازآنجمله شیخ صدوق در کتاب اکمال الدین و دیگران روایت کرده اند که دستور اظهار دعوت سه سال پس از بعثت بر آنحضرت نازل شد،و علی بن ابراهیم در تفسیر خود داستان اظها ردعوت عمومی را انگونه نقل کرده که گوید: این آیه یعنی آیۀ (فاصدع بما تؤمر ) در مکه نازل شد پس ازآنکه سه سال بودر سول خدا به نبوت مبعوث گشته بود تا آنجا که گوید: رسول خدا برخاست و بر حجر (اسماعیل) ایستاد و چنین گفت: (یا معشر قریش ،یا معشر العرب ،ادعوکم الی شهادة ان لا اله الا الله و انّی رسول الله ،و آمرکم بخلع الاثداد والاصنام ،فأجیبونی تملکون بها العرب و تدین لکم العجم و تکونون ملوکا فی الجنّة) . ای گروه قریش ،و ای مردم عرب، من شما رادعوت میکنم به اینکه شهادت دهید خدائی جز خدای یکتا نیست واینکه من فرستادۀ اویم ،و من شما رادستور میدهم به اینکه بتها را به دور افکنید،ودستور مرابپذیرید تا بدینوسیله برعرب فرمانروا شوید و مردمان غیر عرب نیز فرمانبردار شما شوند و در بهشت نیز فرمانروایان باشید...! (فاستهزوا منه و قالو جنّ محمدبن عبیدالله،ولم یجسرو ا علیه لموضع ابی طالب )[4] یعنی پس ازاین سخن بود که آنها آنحضرت را استهزاء کرده وگفتند : محمد بن عبدالله دیوانه شده ولی به خاطر ابوطالب جرئت جسارت او رانداشتند....و برخی ازدانشمندان اهل سنّت نیز روایت کرده اند که چون آیۀ (فاصدع بما تؤمر) نازل شدرسول خدا(ص ) بر کوه صفا رفت و باصدای بلند ندا کرد:( یا بنی فهر ،یا بنی عدی). ای فرزندان فهر، و ای فرزندان عدی ...). وچون آنها اجتماع کردند فرمود : (أرأیتم لو اخیرتکم انّ خیلا بالوادی ترید أن تغیر علیکم أکنتم مصدقّی ؟). یعنی آیا اگر من به شما خیردهم که سوارانی در این وادی هستند که میخواهند برشمایورش برند،،آیا مراتصدیق می کنید؟ (قالو ما جرّبنا علیک کذبا). گفتند :مااز تو در وغی سراغ نداریم! فرمود: (فانّی نذیر لکم بین یدی عذاب سختی که در پیش رو داریم !. ابو لهب که این سخن راشنید گفت: (تبّا لک سائر الیوم ألهذا جمعتنا)؟ ازاین پس دستت بریده بادآیا به خاطر همین ما را گردآوردی ...! وبدنبال آن بود که خداوند آیۀ (تبّت یدا أبی لهب و تبّ)را نازل فرمود... نگارنده گوید: روایت فوق رادکترسعید بوطی در (فقه السیرة) [5]بهمین ترتیب در تفسیر این آیه ذکر کرده ،ولی سیره نویسان دیگر چون ابن گثیرو دیگران این داستان را با مختصر تفاوتی در تفسیر آیۀ(و انذر عشیرتکت الاقربین )شأن و نزول آن ذکر کرده اند که به نظر میرسدروایت بالا صحیح تر باشد و داستان انذار عشیرة همان بودکه ما قبلا بیان داشتیم ...و از تاریخ طبری نیز همانگونه که نقل کردیم استفاده میشود که داستان در تفسیر آیۀ (فاصدع کما تؤمر ) روایت شده است.و کازرونی در تفسیر آیه ( فاصدع بما تؤمر ) داستا ن آمدن رسول خدا برکوه صفا و اعلان دعوت عمومی خودرابه گونه ای دیگر نقل کرده و دنبال آن عکس العمل مشرکین مکه و سنگسار کردن آنحضرت و پناه بردن رسول خدا(ص) به کوه وآمدن علی علیه السلام وخدیجه به دنبال آن بزرگوار را با تفصیل بیشتری نقل کرده و در ضمن آن معجزاتی هم از آنحضرت روایت کرده که چون روایت مزبوربدون سندبود وبه همین جهت از اعتبار کافی برخوردار نبود از ذکر آن خودداری شد وهر که خواهد میتواندبه کتاب بحارالانوار مراجعه نموده و روایت مزبوررا به تمای مطالعه کند.[6] بازتاب دعوت عمومی رسول خدا در قریش ابن هشام در سیرۀ خود از ابن اسحاق نقل می کند که مشرکین قریش پس از اینکه رسول خدا(ص) دعوت خودر ا آشکار کرد با اینحال ازوی دوری نکرده وبه مبارزه بااوبرنخاستند، تاو قتی که نام خدایان آنها را برده و برآنها عیب گرفت، که در اینوقت به مخالفت با او برخاسته ودر دشمنی او همداستان شدند... .[7] و چنانچه برخی ازنویسندگان معاصر پس ازنقل این قسمت گفته است: سخن این مورخان بسیار طبیعی مینماید،زیرا آنان جز به کارتجارت یا رباخواری یا سودی که از این کارمی بردند توجهی نداشتند،دین برای آنان مفهوم معنوی نداشت دین یکی از صدها ابزاراستیفای منافع بود و تا این منفعت به خطر نیفتاد است ضرورتی ندارد که محمد و بنی هاشم را از خود برنجانند... باری گفتن ذکر(لا اله الاالله) تا جائی که به منافع مادی آنان لطمه نمی زد و ازگفتن آن احساس خطر نمی کردند برای آنها ایجاد مزاحمتی نمی کرد و داعی نداشتند خودرا به زحمت وگرفتاری بیندازند اما وقتی مشاهده کردند که پیامبر گرامی اسلام و پیروان آن حضرت در صدد نفی بتها وعیب جوئی و دشنام آنها برآمده وبی خاصیتی وبی پوچی اها و بلکه مانع بودن آنها را برسر راه کمال و ترقی و سعادت انسانها به مردم گوشزد می کنند در صدد مبارزه و خنثی کردن تبلیغات آنانبرآمده و به عنوان طرفداری از خدایان و دفاع ازمقدمات دینی به جنگ حق و حق پرستان رفتند،و این شیوۀ عموم مال اندوزان و استعمارگران جهان بوده که ازدین ومذهب چه حق و چه باطل آن به عنوان ابزار و وسیله ای برای رسیدن به هدف مادی خود یعنی بهره کشی از محرومان و در تحت تیول و استعمار قراردادن آنان استفاده میکردند و به همین جهت تا این مرز و حدّ با دین و دینداران همراه بودند وچون میدیدند که آنهدف اصلی به خطر افتاده دین حق را نیز منکر می شدند تا چه رسد به باطل آن... و این سخن سرور آزادگان حضرت اباعبدالله مشهوراست که میفرمود: (الناس عبید الدنیا و الذین لعق علی السنتهم یحوطونه مادر ت معایشهم فاذا محصّوا بالبلاء قلّ الدیانون ).[8] یعنی مردم بندگان دنیایند و دین مزمزه ای است برزبانشان که تازندگی آنها بچرخد آنرا نگاه داشته و حفظ می کنند ولی هنگامی که در بوتۀ آزمایش قرار گرفتند دینداران اندکند.وتازه این سخن حکیمانه و گفتار واقع بینانه در مورد دین حق است ودر مورد دینهای باطل مطلب بدتر از این بوده زیرا انثالولیدبن مغیرة و ابوجهل و امیه بن خلف و دیگربزرگان قریش به این اندازه نادان وکودن و بی عقل نبودند که ندانند آن بتهای چوبی و سنگی و یا فلزی که از زیر دست نجّاران و سنگتراشان ویا چکش مسگران و طلا سازان بیرون آمده بود قدر تی و یا سود و زیانی برای آنها ندارد، واصلا شعورو در کی ندارندتا بتوانند سود و زیان دیگران را در ک کنند... امّا بت خانه ها و بتهای چوبی و سنگی وفلزی و غیره برای آنها وسائل بی در دسر و بی سروصدائی بود که برای سرگرم نگهداشتن مردم و دوشیدن و بازکشیدن از آنها وسیله ای بهتر از آن نمی توانستند پیدا کنند، و چون جنبۀ دینی وقداست مذهبی هم به آنها و کارهای مربوطه به آنهاداده بودندوپیرایه ها و خرافاتی هم به آنها بسته بودند ازاحترام خاصی نیز برخوردار بودند و پر واضح است که خادمان این بتها ونگهبانان این بتکده ها نیزیا ازخود آنها بودند و یا مزدوران و منصوبان ازطرف ایشان... و بهر صرت همه تشکیلات بتخانه و بتکده در مسیرمنافع و در آمدنامشروع واستعمارگرانه آنها بود،وروشن بود که هرآوای مخالف وندای اعتراضی در برابر آنوضع با مخالفت سخت ایشان مواجه میشد و برای خفه کردن وخاموش کردن آن همه گونه تلاش و کوشش و خرجی را میکردند تا مبادا مردم واقیات را در ک کرده وبه آن خدایان در وغین بدبین شده و آن زنجیرهای اوهالم را پاره کنند،ودر فضائی آزاد زندگی کرده و بار و سواری ندهند...قرآن کریم شیوه های مخالفت آنها و تهمتهائی را که به منظور جلوگیری و خنثی کردن تبلیغت رسول خدا(ص) پس از اظها ر حق و آشکار کردن دعوت ازسوی آنحضرت وارد کردند اینگونه بیان فرموده( وعجبوا ان جائهم منذر منهم و قال الکافرون هذا ساحر کذّاب ، اجعل الآلهة الها واحدا انّ هذا لشی عجاب ،وانطلق الملأ منهم ان امثلوا و اصبروا علی الهتکم ان هذا لشی ء یراد،ماسمعنا بهذا فی الملة الآخرة ان هذا الاختلاق ،ء انزل علیه الذکر من بیننا...)[9]. ـ و تعجب کردند از اینکه بیم دهنده ای از خودشان برای ایشان آمد و کافران گفتند این ساحری است در وغگو ،آیا خدایان را یک خدا قرار دهد این جتیزی است شگفت؟و بزرگان ایشان انجمن کردند که بروید و در برابر او براعتقاد به خدایان خود پایداری کنید که چنین چیزی مطلوب است،چنین مطلبی را از ملت دیگر نشنیده ایم و این آئین ساختگی است، چگونه از میان همۀ ما قرآن تنها براو نازل گشته...؟ باری ایشان برای آرام کردن و توجیه بت پرستان ازتهمت (سحر) و در وغگو استفاده کردند، و این اسلحه زنگ زده وکهنه را به میدان آوردند،در صورتی که ساله پیش ازآن نیز فرعونیان و (ملأ) و اشراف قوم فرعون نیز در برابر منطق رسا وحق طلبانۀ موسی و هارون از همین حربه کُند و بی اثر استفاده کرده بودند که خدای تعالی در سورۀ نمل پس از ذکر ماجرای آمدن موسی با آیات الهی برسر فرعونیان میفرماید: (فلما جائتهم آیاتنا مبصرة قالو ا هذا سحر مبین ).[10] و بدنبال آن پرده از یک واقعیت بزرگی که گویای باطن این دشمنان حق و حقیقت در همۀ ادوار تاریخ بوده برمیدارد و چنین میگوید: (و جحدوا بها استیقنتها انفسهم ظلما وعلوّا فانظر کیف کن عاقبة المفسدین ).[11] ومنکرشدند در صورتی که دلهایشان بدان یقین داشت ازروی ستم وسرکشی پس بنگر که سرانجام تبهکاران چگونه بود! [1] ـ سوره حجر ـ آیه 94.یعنی ای رسول خدا پس آشکار کن آنجه را بدان مأمور گشته ای و ازمشرکان روی گردان... [2] ـ به خاطر کثرت این آیات شریفه در طول مقاله ازترجمه آنها خودداری شد. [3] ـ در باره معنای (سبع مثانی) وجوه مختلفی ذکر کرده اند که باید درکتابهای تفسیری مطالعه کنید، و شاید بهترین وجه همان است که مرحوم علامه طباطبائی اختیار کرده که منظور سورۀ مبارکه فاتحه الکتاب باشد به شرحی که در ج 12ص 201ـ المیزان ذکر شد. [4] ـ تفسیر فمی ص 354. [5] ـ ففه السیرة ص 99. [6] ـ بحارالانوار ج 18ص241. [7] ـ سیرۀ ابن هشام ج 1ص 264. [8] ـ حلیه الاولیاء ج2ص 539تحف العقول ص 245. [9] ـ سوره ص آیه 5ـ 7. [10] ـ سوره نمل آیه 13ـ 14. [11] ـ سوره نمل آیه 13ـ 14. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 321 |