
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,232 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,539 |
اسرار عالم آفرینش | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 73، دی 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن تفسیر سوره رعد قسمت پنجم آیة الله جوادی آملی اسرار عالم آفرینش درباره هدفداری نظام آفرینش و منزه بودن جهان خلقت از بطلان و لعب و عبث، آیات متعددی در قرآن کریم وارد شده است که می توان آنها را به دسته های زیر تقسیم کرد و در قسمت های گذشته به پاره از آنها اشاره شد: طایفه اول- آیاتی بود که دلالت داشت بر اینکه عالم باطل نیتس بلکه دارای هدف و مقصدی است که آن هدف و مقصد هم تأمین می گردد. طایفه دوم- آیاتی بود که دلالت داشت بر نفی لعب و عبث و امثال آن. طائفه سوم- آیاتی است که دلالت دارد بر اینکه این نظام حق است. چنانچه در سوره «انعام» آمده است: «و هو الذی خلق السموات و الأرض بالحق[1]» او کسی است که آسمانها و زمین را با پوشش حق آفرید. «باء» بالحق، ممکن است برای مصاحبه باشد یعنی این نظام همراه و مصاحب حق است و یا «باء» ملابسه است، یعنی نظام خلقت با جامه و پوشش حق آراسته است و هرگز از آن بری و عاری نیست. البته این مضمون در آیات دیگری هم ظهور دارد. حصر نظام آفرینش در حق طائفه چهارم- آیاتی است که دلالت بر حصر دارد یعنی غیر حق را در حریم نظام آفرینش راهی نیست و ممکن نیست که باطل به آن راه یابد، چنانچه در سوره «یونس» می فرماید: «هو الذی جعل الشمس ضیاء و القمر نوراً و قدرة منازل لتعلموا عدد السنین و الحساب ما خلق الله ذلک الا بالحق یفصل الآیات لقوم یعلمون[2]» او کسی است که خورشید را درخشان و ماه را نور قرار داد و برای آن منزلگاههائی مقدر کرد تا عدد سالها و حساب کارها را بدانید، خداوند این را جز به حق نیافریده، او آیات خود را برای گروهی که اهل دانشند شرح می دهد. «باء» بالحق در این آیه نیز یا برای مصاحبه است یا ملابسه، با این تفاوت که در «بالحق» در دسته سوم در مورد حصر استعمال نشده ولی در اینجا با «الا» آمده و دلالت بر حصر دارد. در سوره «حجر» هم مسأله حصر در حق را تبیین نموده است «و ما خلقنا السموات والارض و ما بینهما الا بالحق[3]» ما آسمانها و زمین و آنچه را بین آنها است جز بحق خلق نکرده ایم. پس نه باطل است و نه عبث و بی هدف و لذا بلافاصله می فرماید: «و ان الساعة لآتیة» قیامت آمدنی است و از پی این زندگی فرا می رسد، عبث کار بی هدف و یا کاری است که هدف دارد ولی در اثر برخورد با مانع به هدف نمی رسد، نظام آفرینش نه بی هدف است و نه چیزی می تواند مانع از رسیدن به هدف آن بشود. بطلان در موجودات جزئی قابل فرض است مثلاً درختی که در اثر سرمای بی موقع و یا نرسیدن آب کافی به آن به هدفی که از کاشتن آن منظور بوده است نرسد، و یا انسان به هدفی که از کارش در نظر دارد نائل نگردد ولی در کل نظام آفرینش چنین احتمال و فرضی وجود ندارد که چیزی بتواند جلو هدف آن را بگیرد و از اینرو قیامت بعنوان «لا ریب فیه» چیزی که در آن شک و تردیدی نیست، در قرآن کریم مطرح بوده و امری ضروری است نه اینکه در حد امکان باشد، و نه تنها برای انسان، بلکه برای کل نظام خلقت حضور در حشر اکبر الزامی است و آسمان و زمین وضعشان در قیامت عوض خواهد شد. هیچ چیز بیهوده خلق نشده بنابراین چنین نتیجه می گیریم که نظام آفرینش بیهوده و عبث و بازیچه نیست بلکه دارای هدف است و هیچ چیزی هم وجود ندارد که بتواند مانع رسیدن آن به هدف بشود، حتی وجود شیطان هم عبث نیست، بلکه شیطان، عامل تکامل است، یعنی هر کس که به نقطه کمالی نائل می آید به برکت پیروزی و موفقیتی است که در جریان درگیری با شیطان برایش حاصل می گردد و به عبارت دیگر: اگر وسوسه شیطان در کار نباشد، میان اولیاء خدا و دیگران تفاوتی وجود نخواهد داشت و هر دو بی مانع به کمال مطلوب می رسند، پس وجود شیطان مانند وجود جهنم در کل نظام بی فایده نیست. و گرنه نسبت به خودش شر بالقیاس می باشد. شیطان در مکتب الهی نظیر اهرمن در برابر یزدان نیست که کاری استقلالی داشته باشد، بلکه کار او را حد پارس کردند است، پس کسی که در مسیر حق حرکت می کند پارس شیطان به او بی اثر است و به آن اعتنا نمی نماید و در مورد بندگان مخلص خداوند، شیطان حتی پارس هم نمی تواند بکند، و از سوی دیگر خداوند، عقل و انبیاء را برای راهنمائی بشر قرار داده است، و انسان با سلاح هدایت به نبرد شیطان می رود و در این جهاد اکبر باید پیروز شود. اگر وسوسه نبود، تنها اطاعت بود و اگر تنها اطاعت بود وحی و نبوت و بهشت و جهنم در کار نبود. عالمی که در آن گناه نباشد عالم تکلیف نیست. قرآن کریم، همه موجودات را آیات و علامات معرفی می نماید، به شیطان هم که می رسد می فرماید:« الم تر انا ارسلنا الشیاطین علی الکافرین تؤزهم ازاً[4]» آیا ندیدی که ما شیطانها را بسوی کافران فرستادیم تا آنها را شدیداً تحریک کنند. و بدین ترتیب به آنها رسالتی واگذار می نماید «انا جعلنا الشیاطین اولیاء للذین لا یؤمنون[5]» ما شیاطین را اولیای کسانی قرار دادیم که ایمان نمی آورند. شیطان، عامل تکامل این چنین نیست که شیطان نظیر سگ ولگردی باشد که هرجا بخواهد برود، بلکه مأموریت او محدود است، شیطان تنها نسبت به عده ای خاص وسوسه می نماید، که تحت ولایت او هستند، و نسبت به عده ای اصلاً حق وسوسه ندارد، و نیز کار او در حد وسوسه است و این طور نیست که سلب اختیار از انسان بنماید، لذا روز قیامت هم که روز ظهور حق است، شیطان به کسانی که فریب او را خورده اند می گوید: «ان الله وعدکم وعد الحق و وعدتکم فاخلقتکم و ما کان لی علیکم من سلطان الا ان دعوتکم فاستجبتم لی فلا تلومونی و لو موا انفسکم ما انا بمصرخکم و ما انتم بمصرخی انی کفرت بما اشرکتمون من قبل ان الظالمین لهم عذاب الیم[6]». خداوند به شما وعده حق داد و من هم به شما وعده (باطل) دادم و تخلف کردم، من بر شما تسلطی نداشتم جز اینکه دعوتتان کردم و شما پذیرفتید بنابراین مرا سرزنش نکنید و خود را سرزنش نمائید، نه من فریادرس شما هستم و نهن شما فریادرس من، من نسبت به شرک شما که از این پیش داشتید، بیزارم و کافرم، مسلماً ستمکاران را عذابی دردناک خواهد بود. شیطان فی نفسه خیر نیست ولی اگر وسوسه شیطانی نباشد، جهاد با نفس نخواهد بود و اگر جهاد با نفس نباشد انسان به مقام ولایت نمی رسد، مانند جهنم که جز عذاب چیزی در آنجا نیست و امیر مؤمنان(ع) درباره اش می فرماید: «دار لیس فیها رحمة» خانه ای است که در آن نشانی از رحمت حضتر حق پیدا نمی شود ولی قرآن کریم در سوره «الرحمن» که نعمت های الهی را بر می شمرد یکی از آنها را جهنم معرفی می نماید: «هذه جهنم التی یکذب بها المجرمون، یطوفون بینها و بین حمیم ان، فبأی آلاء ربکما تکذبان[7]» این است جهنمی که مجرمان تکذیب آن می نمودند، که کافران میان آن و در حمیم سوزانش می گردند، پس کدامین نعمت از نعمت های الهی را تکذیب می نمائید؟ اگر انسان با این دید وسیع کل نظام خلقت را بنگرد، همه را رحمت می بیند، چنانچه نقشه ساختمانی را که مهندسی کشیده در آن جای دستشوئی هم در نظر گرفته است. زیرا خانه هر چند هم مجلل باشد بدون دستشویی ناقص است. بنابراین در کل نظام یک حساب منظور است و در فرد فرد پدیده های آن، حسابی دیگر، شیطان ملعون و بد و رجیم است ولی نسبت به خوبها و خوبیها در کل نظام رحمت است، لذا از پیامبر تنها بعنوان «بشیر» و مژده دهنده بهشت یاد نشده است بلکه بعنوان بیم دهنده از دوزخ و عذاب و «نذیر» هم یاد شده و در بعضی موارد هم فقط بعنوان نذیر آمده «ان انت الا نذیر»[8] بسیاری از مردم اگر جهنمی در کار نباشد خدا را عبادت نمی کنند، تنها اوحدی از مردم اند که میگویند بخاطر خوف از آتش ترا عبادت نمی نمایم. غرائز، ابزار فریب است غرائز ابزار دست شیطان است، اینها عوامل فریب اند و شیطان این غرائز را تحریک می نماید، این چنین است که وسوسه را قرآن به شیطان نسبت می دهد «الذی یوسوس فی صدور الناس» ولی بعنوان عامل فریب آن را به نفس نسبت می دهد «و لقد خلقنا الأنسان و نعلم ما توسوس به نفسه[9]» ما انسان را آفریدیم و وسوسه های نفس او را می دانیم، اگر شیطان بخواهد کسی را فریب دهد، از راه غرایز که ابزار درونی است فریب می دهد، مثل اینکه اگر کسی بخواهد انسانی را مسموم سازد از راه خوراندن و وارد ساختن سم بدستگاه گوارشی او، او را مسموم می نماید، انسانی هم که فریب خورده و منحرف می شود ، از راه غرائز وسوسه می شود و در نتیجه تحت ولایت شیطان قرار می گیرد و جزء شیاطین الأنس می شود و آنگاه ابزار دست شیطان برای اغوای دیگران واقع می شود. هر چیزی دارای زمان معینی است بنابراین هیچ چیز حتی وجود شیطان هم در نظام خلقت عبث نیست بلکه همه چیز بحق و روی هدفی مشخص آفریده شده است. در سوره «احقاف» می فرماید: «ما خلقتا السموات و الارض و ما بینهما الا بالحق»[10] ما آسمانها و زمین را و آنچه بین آنها است جز بحق نیافریدیم، و در سوره «دخان» می فرماید: «ما خلقنا هما الا بالحق»[11] ما آن دو را آسمانها و زمین- جز بحق خلق نکرده ایم. چون نظام آفرینش بر حق استوار است و دارای هدف است بدنبال آیه سوره احقاف فرموده: «و اجل مسمس» برای آن مدت و اجلی معین است که پس از آن اجلش تمام می شود. در سوره «رعد» هم در همین رابطه می فرماید: «کل یجری لأجل مسمی[12]» هر کدام تا زمان معینی حرکت دارند. چنین نیست که این حرکت دائمی باشد، حرکت، با دوام و ابدیت سازگار نیست، اگر حرکت در کار است منقطع الآخر خواهد بود، چرا که اگر دائماً در حرکت باشد به مقصد نمی رسد، و در نتیجه مقصدی برایش نیست، و مقصد نداشتن یعنی لغو و عبث بودن و این مسأله امکان ندارد، پس برای این قافله سیار، هدفی هست و از اینرو نمی تواند دارای حرکتی دائمی باشد و آن مدت هم وقتی است که : «اذا الشمس کورت[13]» و «یوم تبدل الارض غیر الارض و السموات[14]» هنگامی که خورشید تاریک گردد، و روزی که زمین دیگر و آسمانها (به آسمانهای دیگر) تبدیل شود. «لأجل مسمی» این مدت معین حرکت تنها برای کسی معلوم است که خود اسم و علامت به آنها داده و آنها را به آن اسم تسمیه نموده است و آن اجل مسمی هم تغییر ناپذیر است و لذا در سوره انعام می فرماید:«و اجل مسمی عنده[15]» پیش خداوند این اجل و مدت معین است. و اگر چیزی «عندالله» شد قانونی تغییرناپذیر خواهد بود و لذا مشمول آیاه 96 از سوره مبارکه «نحل» است که فرموده: «ما عندکم ینفد و ما عندالله باق» آنچه پیش شما است پایان ناپذیر است ولی آنچه پیش خدا است باقی و جاودان است. بنابراین، دوام و بقای این نظام هم دارای مدتی است که آن مدت تغییر ناپذیر است. «عندالله» یعنی ملک الله و همه پدیده ها ملک خدا است. « لله ملک السموات و الارض» البته اینکه می فرماید: «ما عندکم» به معنی این نیست که آنچه دارید ملک شما است، که بدین معنی بعضی چیزها ملک شما باشد و بعضی ملک خدا! بلکه آنچه هم که در اختیار ما است ملک خدا می باشد، و آیه یاد شده ناظر به این معنا است که نظام بر دو قسم است، قسمی از آن تغییر پذیر است که پیش شما است زیرا شما و آنچه نزد شما است زائل می شود، ولی خداوند حی و دائم است و آنچه هم عندالله می باشد ثابت می باشد لذا احیاناً از آن به لوح محفوظ تعبیر می گردد. نظام عالم چه وقتی برچیده خواهد شد؟ پاسخ این سئوال این است: هنگامی که قیامت گسترده گردد. ولی قیامت کی فرا خواهد رسید؟ آن را جز خداوند کسی نمی داند، آنگاه این نظام تبدیل به نظام بهتر خواهد شد، که در آیه یاد شده در سوره «ابراهیم» به آن اشاره شده است. امام سجاد(ع) در این رابطه می فرماید: زمین به زمینی تبدیل خواهد شد که گناهی بر روی آن انجام نگرفته است. اینها نشان می دهد که آن ارض مرحله کمال این ارض است. استیلاء بر عرش آیه مورد بحث ما از سوره «رعد» آیه دوم این سوره می باشد: «الله الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها» خداوند همان کسی است که آسمانها را بدون ستون مرئی آفرید. بحث درباره نظام داخلی و غائی «سموات» بطور اختصار گذشت. «ثم استوی علی العرش» سپس بر عرش استیلا یافت. مرحوم امین الاسلام طبرسی در مجمع می گوید از مالک بن انس سئوال شد« استوی علی العرش» یعنی چه؟ مالک گفت «استوی» معنایش معلوم است ولی کیفیت آن مجهول است و این سئوالی هم که کردی بدعت است. دیگران نقل کرده اند که مالک در پاسخ آن سه جمله گفت که دو جمله آن گذشت جمله سوم او این بود که ایمان به آن واجب است و جمله چهارمش دستور به اخراج سئوال کننده از پیش خود بود!! روزگاری بر قرآن کریم گذشت که می گفتند: «تفسیره تلاوته» تفسیر قرآن همان خواندن آن است، نمونه ای از این سرگذشت تلخ هم بر ما گذشت که قرآن کریم در حاشیه زندگی ما قرار گرفته بود. اینجا است که نقش ائمه معصومین(ع) را در تفسیر و شناساندن آن به جامعه اسلامی در می یابیم و اگر آنها نبودند این همه معارف ناشناخته باقی می ماند. اما آنچه در این زمینه از معصومین(ع) رسیده است در کافی یک باب به نام «باب العرش و الکرسی» گشوده است، البته در دیگر جوامع روائی و از آنجمله در «توحید صدوق» هم آمده است، یکی از آن روایات، روایتی است که جاثلیق از امیرمؤمنان (ع) سئوال می نماید: جاثلیق: به من بگو آیا خداوند عزوجل عرش را حمل می نماید یا عرش او را حمل می کند؟ امام: الله عزوجل حامل العرش و السموات و الارض و ما فیهما و ما بینهما. خداوند حامل عرش و آسمانها و زمین و آنچه در آنها و در فاصله میان آنها است می باشد و این فرموده خود خدای عزوجل است: «ان الله یمسک السموات و الارض ان تزولا و لبن زالتا ان امسکهما من احد من بعده انه کان حلمیا غفورا[16]» خداوند آسمان ها و زمین را نگه می دارد که از نظام خود منحرف نشوند و هرگاه منحرف گردند کسی جز او نمی تواند آنها را نگاه دارد، او حلیم و غفور است. جاثلیق: پس چگونه خداوند می فرماید: «و تحمل عرش ربک فوقهم سومئذ ثمانیة[17]» و عرش پرورگارت را در آن روز هشت فرشته حمل می نمایند. و شما گفتی که خداوند عرش و آسمانها و زمین را حمل می کند؟ امام: خداوند عرش را از چهار نور آفرید (البته این نورها، انوار مادی و ظاهری نیستند) نور سرخی که هر سرخی از آن نشأت گرفت و نور سبزی که هر سبزی از آن سبز شد، و نور زردی که هر زردی از آن رنگ گرفت و نور سفیدی که هر سفیدی از آن سفید شد، قرآن دانشی است که خداوند به حاملین عطا فرمود، نوری است از عظمت او. بنابراین اگر فرموده: عرش را هشت نفر فرشته حمل می کنند، منظور از عرش مقام علم در مرحله فعل است، این هشت نفر کیانند؟ در دنیا چند نفر عرش علمی را حمل می کنند و در آخرت چند نفرند؟ گویا در روایات آمده است که چهار نفرند و در آخرت هشت نفر، و در احتجاج آمده که «ابن کوا» از امیرمؤمنان(ع) سئوال کرد از جایی که شما ایستاده اید تا عرش خدا چقدر فاصله است؟ حضرت نخست او را نصیحت کرد که اگر سئوالی دارید فقط برای فهمیدن و اطلاع مطرح نمائید، سپس چنین پاسخ داد: «من موضع قدمی الی العرش ان یقول القائل مخلصاً: لا اله الا الله» فاصله آن به اندازه گفتن یک «لا اله الا الله» از روی اخلاص است،اگر قلب مؤمن عرش خدا است بواسطه رابطه توحید است که میان او و خداوند وجود دارد لذا در روایت وارد شده: چنانچه قلب مؤمن بلرزد، عرش خدا به لرزه در می آید، این چنین است که نفرین چنین مؤمنی مؤثر واقع می شود چرا که به آن مرکز قدرت متصل است. امیرمؤمنان(ع سخنان خویش را در پاسخ به سئوال جاثلیق چنین ادامه می دهد: «فبعظمته و توره ابصر قلوب المؤمنین و بعظمته و توره عاداه الجاهلون» پس خداوند به سبب عظمت و نورش، دلهای مؤمنان را بینا کرده و بهمین دلیل نادانان با او دشمنی می نمایند. عالم با جاهل دشمن نیست بلکه نسبت به او پدر مهربان است. دشمنی ها روی جهل است. این فرموده امیرمؤمنان (ع) است که: «الحکمة ضالة المؤمن اینما وجدها اخذها» دانش گمشده انسان مؤمن است هرجا آن را بیابد فرا می گیرد. مؤمن به جای دشمنی با علم آن را می آموزد و ما اگر بخواهیم ایمان خود را آزمایش نمائیم باید ببینیم نسبت به آنچه نمی دانیم در صدد یادگیری آن بر می آییم یا در برابر آن موضع گرفته و آن را تخطئه می نمائیم. ادامه دارد
[1] - سوره انعام آیه 73. [2] - سوره یونس آیه 5. [3] - سوره حجر آیه 85. [4] - سوره مریم آیه 83. [5] - سوره اعراف آیه 27. [6] - سوره ابراهیم آیه 22. [7] - سوره الرحمن آیات 47 تا 43. [8] - سوره فاطر آیه 23. [9] - سوره ق آیه 16. [10] - سوره احقاف آیه 2. [11] - سوره دخان آیه 39. [12] - سوره رعد آیه 2. [13] - سوره تکویر آیه 2. [14] - سوره ابراهیم آیه 48. [15] - سوره انعام آیه 2. [16] - سوره فاطر آیه 41. [17] - سوره الحاقه آیه 17. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 294 |