تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,085 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,032 |
یاران امامان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 73، دی 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
یاران امامان سید محمد جواد مهری عبدالله بن ابی یعفور «کسی را نیافتم که وصیتم را بپذیرد و دستورم را اطاعت کند جز عبدالله بن ابی یعفور»[1] *** چه بلند مرتبه و والا مقام است این بزرگمردی که امام صادق(ع) اینچنین او را می ستاید و از او اظهار رضایت و خشنودی می کند. عبدالله به ابی یعفور یکی از باوفاترین و مخلص ترین یاران امام صادق(ع) است که مرحوم کشی (ره) در رجالش فضیلت بسیار برای او قائل شده و او را با زیباترین و ارزنده ترین واژه ها ستوده است. ابن ابی یعفور کیست؟ نام مبارکش عبدالله و نام پدرش «واقد» یا «وقدان» می باشد که بیشتر به کنیه معروف بوده و او را «ابو یعفور» می نامیده اند. کنیه این مرد جلیل القدر «ابو محمد» و لقبش«عبدی» است. زادگاهش کوفه است. نجاشی(ره) نام او را با عظمت نقل کرده و او را «ثقة ثقة» معرفی کرده و اضافه نموده ایت «جلیل فی اصحابنا کریم علی ابی عبدالله (ع) و مات فی ایامه و کان قارئاً یقرؤفی مسجد الکوفة، له کتاب»- در اصحاب امامان ما شخصیتی والا و جلیل است و امام صادق(ع) او را گرامی می داشته. او در زمان امام صادق(ع) از دنیا رفته است. در مسجد کوفه قرآن را قرائت می کرده (و علوم قرآن را به مردم می رسانده است) و کتبای تألیف کرده است. شیخ طوسی(ره) و برقی (ره) او را از یاران و اصحاب صدیق امام صادق(ع) شمرده اند. ابن شهر آشوب(ره) در «مناقب» او را از خواص و مقربین امام صادق(ع) معرفی نموده است. شیخ مفید(ره) در «رساله عددیه» اش او را از فقهای بنام و رؤسای مذهب که حلال و حرام و فتوی و حکم از آنها گرفته می شود و هیچ کس در شایستگی و بزرگواری آنان تردید ندارد و راهی برای ذم و قدحشان نیست، بحساب آورده است. مرحوم سید حسن صدر(ره) در کتاب «تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام» او را یکی از مؤسسین و پایه گذاران علم اخلاق می داند. و کوتاه سخن،اینکه بزرگان قوم، همه او را به عظمت و بزرگی یاد کرده اند و در وصف و مدحش، زیبا سخن رانده اند و در علو مقام و شایستگیش صفحه ها پر کرده اند و در خدمتش به دین و اطاعتش از امامان معصوم(ع)، مطالبی ارزنده نوشته اند. امام کاظم(ع)، در روایت مفصلی که اسباط بن سالم از آن حضرت نقل می کند، او را جزء حواریین امام باقر و امام صادق(ع) می دانند. سخنان امام صادق درباره ابن ابی یعفور زیاد بن ابی حلال گوید: شنیدم امام صادق(ع) می فرمود: نیافتم کسی را که آنچه خداوند درباره ما واجب کرده و فرض دانسته، به خوبی انجام دهد و حق ما را ادا کند جز عبدالله بن ابی یعفور. ابو اسامه گوید: بر امام صادق(ع) وارد شدم که با حضرت وداع کنم، حضرت خطاب به من کرده و فرمود: «.... به خدا قسم نیافتم کسی را که از من اطاعت کند و سخنم را پذیرا باشد جز یکفنر که خدایش رحمت کند و او عبدالله بن ابی یعفور است.» حماد بن عثمان گوید: می خواستم برای سفر حج، رهسپار خانه خدا شوم، برای خداحافظی نزد ابن ابی یعفور رفتم، به او گفتم: آیا حاجتی دارید؟ پاسخ داد: آری! هنگام دیدار با امام صادق(ع)، سلام مرا به آن حضرت برسان. حماد گوید: به مدینه مشرف شدم و خدمت حضرت رسیدم. حضرت با من سخنانی رد و بدل کردند، آنگاه فرمودند: از ابن ابی یعفور چه خبر داری؟ - جانم به فدایت! آخرین بار که او را دیدم برای خداحافظی بود،از من در خواست کرد که سلامش را به محضر مبارکتان ابلاغ نمایم. - سلام بر او، تو هم سلام مرا به او برسان. درود خداوند بر او باد. آنگاه فرمود: به او بگو: بر آنچه با هم قرار گذاشتیم، پایدار باش. در روایتی که مرحوم کشی(ره) از علی بن اسباط و او از یکی از بزرگان اصحاب نقل می کند که او چنین گوید: در محضر امام صادق(ع) نشسته بودیم که یکی از حاضرین نام عبدالله بن ابی یعفور را برد مطلبی ناخوشایند درباره او گفت. حضرت ناراحت شد، او را رها کرد و متوجه ما شد و فرمود: این مرد ادعا می کند که دارای ورع و تقوا است و برادر مؤمنش را چنین یاد می کند؟! آنگاه حضرت با دست چپش محاسن مبارکش را در دست گرفت و با خشم محاسن خود را طوری کشید که چند موی محاسن را در دستش دیدیم سپس فرمود: «وای بر من[2] اگر من به قول شماها بخواهم کسی را دوست داشته باشم یا به گفته شماها از کسی بیزاری جویم.» بی گمان حضرت بقدری نسبت به این یار باوفا، علاقه و محبت داشته و از او آنچنان شناختی داشته است که نه تنها نمی تواند تحمل کند کسی نسبت به او کوچکترین اساءه ادبی روا دارد بلکه بقدری عصبانی و ناراحت می گردد که روی را از آن شخص بر می گرداند و محاسن مبارک را به شدت می کشد تا آنجا که چند موی از آن کنده می شود و آنگاه به حاضران آن سخن شدید اللحن را معترضانه می گوید: البته آنچه مسلم است، حضرت هرگز تحمل شنیدن سخن نابجایی نسبت به هیچیک از مؤمنین را نداشته ولی در مورد این یار گرامیش، پس از شنیدن آن سخنان، بیش از حد، اظهار نگرانی و ناراحتی می فرماید، زیرا او را خوب می شناسد و بارها او را به عنوان باوفاترین و مخلص ترین یاران خود معرفی نموده است. ابن ابی یعفور همان کسی است که روزی به امام صادق(ع) عرض می کند: «بخدا قسم اگر اناری را دو قسمت کنید و بگوئید: این قسمت حلال است و آن قسمت دیگر حرام، من گواهی می دهم که بی گمان همان قسمت را که شما حلال دانسته اید حلال است و بدون تردید آن قسمت دیگر حرام است.» و حضرت در پاسخش می فرماید: «رحمک الله، رحمک الله» تازه این در حالی است که خود ابن ابی یعفور، فقیه بوده و احکام را به خوبی می دانسته است، با این حال اینقدر به سخن امام خود اطمینان دارد و آن را از جانب خدا می داند که چنین شهادتی می دهد،و مردان خدا که امامان را شناخته اند باید چنین باشند و گرنه در ایمانشان نقص خواهد بود. این مرد بزرگ، بقدری خود را در برابر امام، کوچک و حقیر می بیند که مانند دوست ارجمندش محمد بن مسلم، ترس این دارد که مبادا جزء شیعیان حضرت او را به حساب نیاورند و در این فرقه ناجیه راهش ندهند، چرا که می داند شیعه و پیرو شدن چه مشکل و دشوار است، چه رسد به اینکه او را به عنوان یکی از خواص و مقربین امام قلمداد نمایند. و این ویژه دانشمندان با ایمان است که هر چه علم و ایمانشان افزوده گردد، فروتنی و تواضعشان افزونی یابد. می گویند: روزی ناچار به شهادت- برای احقاق حق مؤمنی- شد، نزد ابو یوسف قاضی شهادت داد. ابو یوسف به او گفت: من چه می توانم درباره ات بگویم که تو همسایه من هستی و من جز راستی و امانت و شب زنده داری از او ندیده ام، تنها یک خصلت داری که مرا ناراحت کرده است! ابن ابی یعفور می پرسد: آن خصلت چیست؟ قاضی پاسخ می دهد: تو میل به تشیع داری! ابن ابی یعفور گریه می کند تا آنجا که اشکهایش سرازیر می گردد و می گوید: «ای ابو یوسف! تو مرا به گروهی نسبت دادی که می ترسم از آنان نباشم». آنگاه ابو یوسف شهادتش را می پذیرد. راستی این ردای پرافتخار زیبنده چون تو رادمردی می باشد، پس مبارک باد بر تو ای یار صدیق امام. دیگر درباره ورع و پارسایی و تقوایت چه گوئیم؟ سلیمان فراء گوید: دوستان ما زکاتهای خود را به ابن ابی یعفور تقدیم می کردند که آنها را بین مؤمنین مستحق، تقسیم نماید و او هنگامی که پولها را بین مستحقین تقسیم می نمود، گریه می کرد، من به او گفتم: چه چیز ترا بگریه وا می دارد؟ پاسخ داد: می ترسم آنها خیال کنند، این پولها مال خود من است. نام مبارک این شخصیت عظیم الشأن در 78 مورد از روایات ذکر شده که یا از امام صادق(ع) مستقیماً و یا توسط برادرش عبدالکریم بن ابی یعفور نقل کرده و اصحاب زیادی از او روایت کرده اند. در هر صورت پس از خدمات ارزنده اش به اسلام و امام زمانش (ع)، در زمان امام صادق(ع) از دنیا می رود. روایت شده است که حضرت پس از وفاتش نامه ای به مفضل می نویسند که در آن نامه چنین آمده است: «یا مفضل، عهدت الیک عهدی کان الی عبدالله بن ابی یعفور فمضی رض الله عنه موفیاً لله جل و عزو لرسوله و لا مامه بالعهد المعهود لله و قبض صلوات الله علی روحه محمود الاثر، مشکور السعی، مغفوراً له، مرحوماً برضا الله و رسوله و امامه عنه فبولادتی من رسول الله (ص)، ما کان فی عصرنا احد اطوع لله و لرسوله و لا مامه منه فما زال کذلک حتی قبضه الله الیه برحمته و صیره الی جنته ساکناً فیها مع رسول الله و امیرالمؤمین(ع)، انزله الله بین المسکنین، مسکن محمد و امیرالمؤمنین(ع) و ان کانت المساکن واحدة و الدرجات واحدة. فزاده الله رضاً من عنده و مغفرة من فضله برضای عنه».[3] ای مفضل! عهد و پیمانی را که به ابن ابی یعفور واگذار کرده بودم، به تو می سپارم، و او که خداوند از او راضی و خشنود باشد درگذشت در حالی که دین خود را به خداوند متعال وفا کرده بود و به پیمان الهی که با امامش بسته بود وفادار بود. او که دروهای خداوند بر روانش باد، در حالی روحش از بدنش جدا شد که آثارش ستوده و فعالیتهایش شایان تقدیر و خطاهایش آمرزیده شده و خدا و رسول و امامش از او راضی و خشنودند. پس به نسبتم با پیامبر(ص) سوگند، در دوران ما کسی از او با اخلاص تر و مطیع تر نسبت به خدا و پیامبر و امامش نبود و او بر این اطاعت همچنان باقی بود تا اینکه خداوند او را به سوی رحمت واسعه اش بالا برد و در بهشت برین همراه با پیامبر و امیرالمؤمین(ع) ساکن و قرین نمود. آری خداوند او را بین دو مسکن و جایگاه پیامبرو علی(ع) جای داد، گرچه مسکن ها و درجات آنها یکی است. خداوند بر رضایت خود از او بیافزاید و از فضل و کرمش او را بیامرزد که من از او راضی هستم. روایتی از ابن ابی یعفور: ابن ابی یعفور گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: هرگز خود را به توجه های مردم به خویشتن فریب مده، چرا که کار تو تنها به خودت مربوط می گردد نه به آنان و روز خود را به بیهوده مگذران زیرا با تو کسی است که آنچه از تو سر می زند، ثبت می نماید. کار خیر را هر چه اندک باشد کم مشمار، زیرا فردای قیامت، نتیجه اش را دریافت خواهی نمود. و کار زشت را گرچه کم باشد، اندک مپندار که فردا اثرش را خواهی دید و آنگاه ترا زیان رساند. نیکوکاری را پیشه کن که من هرگز چیزی را ندیدم که در تعقیب چیزی دیگر، این اندازه سریع و پیگیر باشد بجز کارهای نیکو که در تعقیب گناه گذشته اند تا آن را از بین ببرند (و آثار آن را محو نمایند) خداوند عز اسمه می فرماید: «کارهای نیک و شایسته، گناهان را از بین می برد و این تذکری است برای آنان که به یاد خدایند.»[4] مدارک: رجال کشی- رجال نجاشی- مناقب ابن شهر آشوب- اختصاص و امالی مفید- تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام- معجم رجال الحدیث- سفینه البحار.
[1] - «قال الصادق(ع): ما وجدت احدا یقبل وصیتی و یطیع امری الا عبدالله بن أبی یعفور».
[2]- در متن روایت آمده است که حضرت پس از اینکه با خشم و ناراحتی محاسن خود را کشید، آنگاه فرمود «انها لشیبة سوء» که چون مرادفی برای این کنایه ظریف در زبان فارسی نیافتیم، آن را با واژه «وای بر من» ترجمه کردیم که ترجمه به معنی است. [3] - سفینة البحار- ج 2- ص 124. [4] - «لا یغرک الناس عن نفسک فإن الامر یصل الیک دونهم، و لا یقطع عنک النهار بکذا و کذا فإن معک من یحفظ علیک، و لا تستقل قلیل الخیر فإنک تراه غدا بحیث یسوؤک، و أحسن فأنی الم ارشیدا اشد طلبا و لا أسرع درکا من حسنة لنب عظیم. إن الله جل اسمه یقول: «إن الحسنات یذهبن السیئات ذلک ذکری للذاکرین». (امالی مفید0 ص 181). | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 116 |