تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,397 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,341 |
عرش و کرسی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 74، بهمن 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن تفسیر سوره رعد آیة الله جوادی آملی عرش و کرسی درباره حق بودن نظام آفرینش، مطالبی در رابطه با تفسیر دوّمین آیه از سوره مبارکه «رعد» در شماره گذشته مطرح نمودیم و اینک میپردازیم به تفسیر قسمت بعدی این آیه: «ثم استوی علی العرش» سپس بر عرش استیلا یافت. در قرآن کریم، عرش یک انتساب به حق تعالی دارد که در این زمینه میفرماید: «ربّ العرش العظیم» «رفیع الدّرجات ذوالعرش» «ثمَّ استوی علی العرش» و یک انتساب به فرشتگان دارد: «وتری الملائکة حافّین من حول العرش»[1] فرشتگان را مشاهده مینمائی که برگرد عرش حلقه زدهاند. «و یحمل عرش ربّک فوقهم یومئذٍ ثمانیة»[2]- و عرش پروردگارت را در آن روز هشت فرشته حمل مینمایند. بنابراین انتساب به فرشتگان از این نظر است که طواف کنندگان و حاملان عرشاند. عرش چیست؟ این عرش که خداوند بر آن استیلا دارد چیست؟ عرشی که به عظمت، موصوف است و خداوند، «ربّ العرش العظیم» و «ذی العرش» است و عدّهای از فرشتگان در اطراف آن طواف مینمایند، چیست؟ عدهای از علمای اهل سنّت گفتهاند: «استوی» معلوم است ولی کیفیّت استواء مجهول میّاشد و با این حال، ایمان به آن واجب و سؤال در اطراف آن بدعت است، چنانچه رحوم امین الاسلام طبرسی و نیز دیگران از مالک بن انس نقل نمودهاند، و بعضی دیگر از علمای سنت نیز این را گفتهاند که: «تفسیره تلاوته»- تفسیر قرآن تلاوت آن است، و از اینرو درباره معارف قرآن هیچگونه اظهارنظری نکردهاند و در مقابل عدهای که نظر دادهاند یا الفاظ قرآن را به همان ظواهرش حمل نمودهاند که لازمهاش تشبیه و جسمیّت حقتعای است و آنها- متأسفانه- از این تشبیه و جسمیت امتناعی نداشتهاند و لذا «عرش» را به معنی تخت و «استوار» را به معنی جا گرفتن و نشستن که همان معنی ظاهری است گرفتهاند. و یا بعضی که اندکی از این فراتر رفتهاند و این الفاظ را بر معانی علمی آن حمل نمودهاند، نه بر معانی عقلی آن، چرا که در آن عصری که آنها تفسیر قرآن مینمودهاند، هیئت بطلیموس رواج داشته و برافکار حاکمیت داشته است، در هیئت بطلیموس افلاک نهگانه اثبات گردیده و طبق این هیئت تا فلک یا آسمان هشتم در هر یک، یکی از افلاک سبعه سیّاره قرار داشته و آسمان هشتم در هریک، یکی از افلاک سبعه سیّاره قرار داشته و آسمان هشتم جای ثوابت بوده است و در فلک نهم هیچ ستارهای وجود نداشته که آن فلک الأفلاک نامیدهاند. خطر حمل آیات قرآن بر فرضیّهای علمی این عده از مفسرین که به علم هیئت بطلیموس تکیه نمودهاند، کرسی را بر فلک هشتم و عرش را بر فلک نهم حمل نمودهاند و گفتهاند فوق فلک نهم – یعنی عرش- دیگر چیزی نیست. ولی با کشفیّات جدید، فرضیه بطلیموس باطل گردید و بدنبال آن، بطلان این تفسیر آشکار شد. در هیئت بطلیموس زمین نیز ساکن بود ولی قبل از بطلیموس محققّان، زمین را در حال حرکت میدانستند که این فرضیه سکون زمین هم باطل و بیپایه اعلام گردید و متأخرین متوجه شدند که حق با قدما بوده است. بدین ترتیب میبینیم که حلم آیات قرآن بر معانی علمی که پایگاه بدیهی ندارد، بلکه تنها یک فرضیه و نظریه است، این خطر را در پی دارد که بزودی با بطلان آن، این گونه نظریات تفسیری هم بیساس میگردد. واقعیت خارجی عرش و کرسی عدّهای هم گفتهاند که معنای ظاهری عرش و کرسی، منظور نیست بلکه کنایه از مقام فرمانروائی و تدبیر است و گرنه واقعیتی بنام عرش و کرسی در کار نیست، و فقط از باب تنظیر و مثل یاد شده است، ولی اشکالی که این نظریّه دارد این است که قرآن کریم هرگاه میخواهد چیزی را بعنوان «مثل» ذکر کند، این معنی را تبیین می نماید که آنچه را آورده مثل میباشد، نظیر آنچه درباره «زجاجه و مصباح» در سوره نور فرموده: «الله نور السموات والأرض مثل نوره کمشکوة فیها مصباح المصباح فی زجاجة الزجاجة ...»[3] خداوند نور آسمانها و زمین است، مثل نور خداوند مانند چراغدانی است که در آن چراغی باشد و آن چراغ در حبابی شفّاف و درخشنده قرار داشته باشد. در اینجا چون خود آیه فرموده این را بعنوان مثل ذکر کرده، کسی نمیگوید که منظور خود چراغ و زجاجه و شجره زیتون است، ولی آیا در مورد عرش و کرسی هم آمده که جنبه مثل دارد؟ و بدیگر سخن، الفاظی که در قرآن کریم استعمال شده اگر محفوف به قرینه لفظی ویا لبّی نباشد بر همان معانی ظاهریش حمل میگردد، در اینجا نیز عرف هنگامی که از یک حکومت سخن میگوید، میگوید فلان حاکم بر تخت فرمانروائی نشسته است، امّا حکومت آن حاکم امری اعتباری است چنانچه تخت او یک مقام اعتباری است و هیچکدام مقام تکوینی نیست. مردم بین خود چنین قرار گذاشتهاند که یک نفر حاکم باشد و دیگران دستورات او را اجرا نمایند، و این یک مسألهای اعتباری و قراردادی است که از آنها به عناوین اعتباریه که در بحث دنیا گذشت تعبیر میگردد، ولی آیا کرسی و عرش هم از امور اعتباریهاند یا از امور تکوینی که از آن مقام دستورات تکوینی الهی صادر میشود؟ قرآن کریم شواهدی بر واقعیت خارجی عرش و کرسی در اختیار گذاشته که طبق آن شواهد روایت معصومین علیهم السلام تدوین گردیده است و در شماره گذشته به بعضی از آنها اشاره شد، ولی در کلمات علمای عامّه اینگونه تفسیر و معانی بلند درباره عرش و کرسی نیست. قرآن کریم هرجا سخن از عرش و کرسی دارد، تدبیر الهی را در کنارش ذکر میکند- چه تدبیر عملی و چه تدبیر عملی- زیر ذات اقدس «الله» اوصاف ذاتیهاش عین ذات او و اوصاف فعلیّهاش عین فعل او است، و عملش عین ذات مقدّسش میباشد. در قرآن کریم پس از ذکر عرش میفرماید: خدا این چنین عالم را اداره میکند، یا این چنین به شؤن عالم، عالم است پس سخن یا از علم فعلی و یا از تدبیر خدا است که تدبیر همان فعل و فیض حق تعالی است، چنانچه در همین آیه دوّم سوره «رعد» که مورد بحث است بعد از «ثم استوی علی العرش» فرمود: «وسخّر الشّمس و القمر کلّ یجری لاجل مسمّی یدبّر الأمر، بفصل الآیات لعلکم بلقاء ربّکم توقنون» خورشید و ماه را مسخّر ساخت که هر کدام تا زمان معیّنی حرکت دارند، کارها را او تدبیر میکند و آیات را تشریح مینماید تا به لقای پروردگارتان یقین کنید. و در سوره اعراف که باز سخن از عرش خدا و تدبیر الهی است میفرماید: «انّ ربّکم الله الذی خلق السموات والأرض فی ستّة ایّام ثم استوی علی العرش یغشی اللیل النّهار یطلبه حثیثاً و الشّمس و القمر و النّجوم مسخّرات یامره الا له الخلق والامر تبارک الله ربّ العالمین»[4] پروردگار شما خداوندی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، سپس به تدبیر جهان پرداخت، شب روز را میپوشاند و شب بدنبال روز به سرعت در حرکت است و خورشید و ماه و روز را آفرید در حالی که مسخّر فرمان او هستند؛ آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان) برای او است؛ پربرکت است خداوندی که پروردگار جهانیان است. نور و ظلمت روز، غاشیه و پوشش شب است و سپس میفرماید: «یطلبه حثیثاً» فوراً شب بدنبال روز میرود، یعنی این کرهای که ما در آن بسر میبریم و نیمرخ آن همیشه روشن است بر اثر اینکه روبروی آفتاب میباشد، سایهش که مخروطی است مرتب در حرکت میباشد تا هرجا که روشن ست آنجا را تاریک نماید. مرحوم سیدنا الأستاد علامه طباطبایی رضوان الله علیه، در ذیل این آیه شریفه این مطلب را پذیرفتهاند که: «اصل عالم ظلمت است و نور عرضی است که از ناحیه خدای متعالی بر آن عارض میگردد و عالم هرگز به ذات خود روشن نیست، پس اگر نوری دارد از سوی مبدأ است. ولی در ذیل آیه 37 سوره یاسین که مفسران «نسلخ» را به معنی «ننزع» معنی نمودهاند، ایشان میگویند که «نسلخ» به معنی «نخرج»است «و آیة لهم اللّیل نسلخ منه النّهار فاذا هم مظلمون» چرا که سلخ به معنی کندن و جدا کردن است، وقتی که شب را از روز جدا نمایند معنایش این است که درون عالم، شب و تاریک است ولی استاد در ذیل این آیه این مطلب را که درون عالم تاریک است، قبول نفرمودهاند. ولی شب و روز هر دو میتوانند غاشیه دیگری باشند و لذا در سوره «زمر» میفرماید: «یکوّّر الیل علی النهار و یکوّر النّهار علی الیل» شب را بر روز و روز را بر شب میپیچد، چنانچه در سوره «فاطر» میفرماید: «یولج اللیل فی النهار و یولج النهار فی الیل»[5] شب را در روز تدریجاً وارد میکند و روز را در شب مثلاً در بهار و تابستان که روزها بلند میشود «یولج النهار فی اللیل» تحقق مییابد و عمر شب کوتاه و روز را در قوس لیل میبرد و در نتیجه قوس النهار بزرگ میشود و در پائیز و زمستان این مسأله برعکس میشود و «یولج اللیل فی النهار» صورت میگیرد، بنابراین «یغشی» برای هر کدام از شب و روز صحیح میباشد. و در ذیل این آیه کریمه در سوره اعراف پس از ذکر مصادیق امر و تدبیر میفرماید: «تبارک الله ربّ العالمین» بنابراین در این آیه هم که سخن از عرش است از تدبیر سخن میگوید و در سوره مبارکه حدید آیات 3 تا 5 میفرماید: «هوالذی خلق السموات و الأرض فی ستّة ایام ثم استوی علی العرش یعلم مایلج فی الأرض و مایخرج منها و ما ینزل من السّماء و ما یخرج فیها و هو معکم این ما کنتم والله بما تعملون بصیر، له ملک السموات و الأرض والی الله ترجع الأمور. یولج اللیل فی النّهار و یولج النهار فی اللیل و هو علیم بذات الصدور» و کسی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و سپس بر تخت قدرت قرار گرفت، آنچه را درزمین فرو میرود میداند و همچنین آنچه به آسمان بالا میرود و او با شما است هرجا که باشید و خداوند نسبت به آنچه انجام می دهید بینا است، مالکیت آسمانها و زمین از آن اوست و همه چیز به سوی او باز میگردد، شب را داخل روز و روز را داخل شب مینماید و او به آنچه بر دلها حاکم است دانا است. آری! هر قطره بارانی که از آسمان میبارد و در زمین فرو میرود هر بذر نباتی که کاشته میشود، هر انسانی که میمیرد و در قبر جای میگیرد، و سر از خاک در قیامت برمیدارد، و آنچه به آسمان بالا میرود، چه از امور جسمانی و مادّی مانند دود و اجرام لطیفه و چه مانند امور معنوی که میفرماید: «الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه»خداوند به همه اینها عالم و آگاه است، زیرا خداوند است که «واسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة»[6] خدا نعمتهای ظاهر و باطن خود را برای شما فراوان فرموده است، اسباغ در وضو، یعنی وضو را شاداب گرفتن که یکی از آداب و سنن وضو میباشد، نه اینکه آب را بصورت روغن مالی به اعضاء برساند، هرچه از آسمان نازل میشود نعمت الهی است و هرچه به آسمان برمیگردد از نعمتهای الهی است، معلوم میشود که اینها یک ارتباطی با عرش دارد، آنگاه می بینید که عرش یک مقامی است که ارتباط با حقایق تکوینی دارد. در سوره اعراف که سخن از عرش است تدبیر واقعی خدا مطرح است و در سوره حدید درکنار ذکر عرش، علم فعلی خدا مطرح است که عین تدبیر او میباشد، همانگونه که صفات ذاتی او عین هستی او است، در صفات فعلی هم فعل او عین علم است، بنابراین عرش یک امر اعتباری نیست، بلکه یک مقام فرمانروائی تکوینی است نه از قبیل عرشی است که میگوییم سلطان عرش دارد، زیرا عرش سلطان یعنی تخت او و این یک مقام اعتباری است، اگر گفتند: باش هست، و فردا که میگوید نباش، نیست، و با بود و نبود او در این مقام هیچگونه فرقی در نظام تکوینی پیدا نمیشود، پس مقام و دستورات او اعتباری است، امتثال و اطاعت هم امری اعتباری میباشد ولی درباره خدای متعالی که سخن از عرش است، جهان تکوین را از نظر علم و عمل به عرش ارتباط میدهد «و ما یعرج فیها و هو معکم این ما کنتم والله بما تعملون بصیر»[7] آنچه را که در این زمینه از قرآن کریم استفاده نمودیم با روایاتی که از ائمه معصومین علیهم السلام در این باره رسیده است مقایسه مینمائیم تا از این طریق به این واقعیت که فرمودهاند: «ما قرآن ناطق هستیم» نائل گردیم. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 289 |