تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,239 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,147 |
بحث درباره روح | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 74، بهمن 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
معاد بحث درباره روح قسمت پانزدهم یکی از موضوعاتی که در شناخت مسائل مربوط به «معاد» باید مورد توجه قرار بگیرد موضوع «شناخت انسان» است. بر ما لازم است قبل از هر چیز خود را بشناسیم. «خودشناسی» کلید بسیاری از معارف است. «خودشناسی» همانطور که راهی از «خداشناسی» را با توجّه به اسرار و شگفتیهائی که در وجود ما قرار دارد- به روی ما میگشاید و معنای این حدیث از حضرت رسول اکرم(ص) را که فرموده است: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه»[1] یعنی «هرکس» خود را شناخت خدای خود را نیز شناخته است برای ما روشن میسازد، دریچهای نیز از «شناخت معاد» را به روی ما باز میکند. بنابراین خودشناسی کلید معرفت مبدء و معاد است. توضیح این موضوع این است که وجود انسان از 2 قسمت تشکیل یافته است: بدن. روح. خداوند متعال بدن ما را از واحدهای کوچکی که سلّول نامیده میشود و در حقیقت خشتهای ساختمان عجیب بدن میباشند بوجود آورده است، و این سلّولها نیز بر این اساس که قسمتهای مختلف این سازمان شگفت را باید تأمین کنند متفاوت میباشند بطوریکه از انضمام چند سلّول یکنواخت یک بافت (بدن انسان از قسمتهای متعددی که در علم تشریح امروز به آنها بافت و در تشریح قدیم «نسوج بدن» گفته میشد از قبیل بافت استخوانی، بافت عضلانی، بافت خونی، بافت عصبی، بافت غضروفی، بافت پوششی و بافت پیوندی بوجود آمده است) و از انضمام چند بافت یک عضو و از انضمام چند عضو یک دستگاه و از انضمام چند دستگاه بهم، بدن یک انسان، بوجود میآید. مثلاً معده انسان که یک عضو از اعضاء دستگاه هاضمه انسان است از گوشت و پوست و خون و عصب تشکیل وبا انضمام آن به دهان و مری و اثنا عشر و کبد و رودهها، دستگاه هاضمه بوجود آمده است که انضمام این دستگاه به دستگاههائی از قبیل بخش خون، تنفّس، بینائی، شنوائی و اعصاب و غیره، بدن انسان تشکیل شده است. و بطور کلّی آنچه که در علم تشریح و فیزیولوژی مورد بحث قرار میگیرد «بدن انسان» است که اوّلی از کیفیّت ترکیب و ساختمان بدن و دوّمی از طرز کار و فعالیت متقابل و مشترک اعضاء و دستگاههای آن بحث میکند. ولی «روح انسان» در علم «فلسفه» و «کلام» مخصوصاً فلسفه، مورد بحث قرار گرفته است و فلاسفه الهی در برابر مادّیین و دلائلی برای اثبات آن ذکر کردهاند و همچنین علمای علم کلام درباره «تجرّد روح» براهینی اقامه نمودهاند مثلا: حکیم و متکلّم عالیمقام خواجه نصیرالدین طوسی رضوان الله علیه در کتاب تجرید الأعتقاد ک با شرح فقیه بزرگوار علّامه حلّی اعلی الله مقامه شرح گردیده است 7 دلیل برای اثبات روح ذکر کرده است و فیلسوف بزرگ اسلام صدرالمتألّهین شیرارزی در کتاب اسفار 4 دلیل برآن افزوده و 11 دلیل اقامه کرده است و حکیم متألّه حاج ملّاهادی سبزواری در کتاب منظومه خود تعداد 10 دلیل از آن ادّله را ذکر نموده است که نتیجه همه آن براهین و دلائل این است که روح انسان پایه و اساس حیات و مصدر ادراکات و احساسات و اعمال انسان است و مدیر و مدبّر بدن است و «مجرّد» است باین معنی تا هنگامی که انسان زنده است روح او عهدهدار همه این افعال است که ذکر گردید و با مردن از این بدن جدا میشود ولی همچنان باقی است و با فناء و متلاشی شدن بدن هرگز فانی نمیشود و به حیات خود در رابطه با اعمالی که در صحنه زندگی این دنیا انجام داده است در «عالم برزخ» ادامه میدهد. تا اینکه خداوند حکیم و توانا در روز قیامت ذرّات بدن را در هر نقطهای که باشد جمع میکند و بدن را مجدّدا تشکیل میدهد و علاقه روح را با این بدن برقرار میسازد و انسان را برمیانگیزد تا به نتیجه اعمالی ک در صحنه زندگی این جهان انجام داده است برسد. و بالأخره از آنجا که شخصیت انسان تنها بستگی به روح دارد و همان است که در بدن نقش فرماندهی کامی را ایفا میکند و بدن با تمام تشکیلات و اجزای خود چیزی جز آلت و ابزار برای روح نیست بر انسان لازم است به روح خود توجه بیشتری معطوف بدارد و در راه تکمیل و اصلاح آن کوشش بیشتری بخرج بدهد. قرآن مجید و احادیث اسلامی نیز توجه بیشتری به روح دارند. روح انسان باندازهای از نظر قرآن کریم دارای عظمت و اهمیّت است که درسوره «الشّمس» پس از اینکه به خورشید و درخشندگی آن در هنگام رفعتش و به ماه هنگامی که جلوه هلال و بدر بودن بخود میگیرد و به روز هنگامی که سطح زمین را زیر پوشش روشنی خود درمیآورد و شب وقتی که سطح زمین را در پرده سیاهی میپوشاند و به آسمان بلند و آنکه این کاخ رفیع را برفراشته و به زمین و آن کسی که این بساط پهناور را گسترانیده است سوگند یاد میکند به روح انسان نیز قسم میخورد و با تعبیر فالهمها فجورها و تقویها خاطرنشان می کند که خداوند آن قدر روح انسان را مورد توجّه خاص خود قرار داده است که راه انحراف و راه تقوا را به ان نشان داده اس و در حقیقت راه تکامل و ترقی را بر روی آن گشوده و از خطر سقوط و بدبختی آگاه و برحذرش داشته است و از آن پس میگوید قد افلح من زکیّها و قد خاب من دسّیها[2] یعنی: فلاح و سعادت تنها در گرو تهذیب و پاکیزه ساختن روح از آلایشهای ناپسند و سقوط انسان نتیجه آلوده ساختن آن به آلودگیهای انحرافی است. و بطور خلاصه در قرآن کریم آیات فراوانی درباره «روح» وجود دارد که ما در اینجا تعدادی از آنها را که با بحث «معاد» نیز ارتباط دارند ذکر میکنیم و بقیه مطالب مربوط به «روح» را با توفیق خداوند برای مقالههای بعد میگذاریم: الله یتوفّی الأنفس حین موتها والتّی لم تمت فی منامها فیمسک الّتی قضی علیها الموت و یرسل الأخری الی اجل مسمّی انّ فی ذلک لآیات لقوم یتفکرّون[3] یعنی خداوند ارواح را (قرآن، غالباً به جای کلمه روح و ارواح، کلمه نفس و انفس یا نفوس بکار میبرد) در حین مرگ قبض میکند و آنرا که مگرش فرا نرسیده است نز در حال خواب قبض روح میکند از آن پس آن کسی را که بمرگ محکوم ساخته است روحش را نگاه میدارد و دوباره در دنیا آنرا به بدن باز نمیگرداند ولی آنکس را که به مرگ محکوم نکرده است روحش را تا وقت معین (وقت فرا رسیدن مرگ) میفرستد (به بدن خود باز میگرداند) در این کار ادّله قدرت الهی برای متفکران پدیدار است، حتّی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا و هم لا یفرّطون[4]. یعنی: «هنگامی که مرگ یکی از شما فرا رسید فرستادگان ما او را قبض روح میکنند و در این امر هیچ تقصیری نمیکنند». و قالوا ائذا ضللنا فی الأرض أئنّا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربّهم کافرون قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکّل بکم ثمّ الی ربّکم ترجعون.[5] یعنی «منکرین قیامت میگویند آیا ما پس از اینکه در اعماق زمین نابود شدیم باز از نو زنده خواهیم شد! بلکه آنها بملاقات خداوند (روز حساب و جزا) کافرند بآنها بگو: فرشته مرگ که از جانب خداوند بر قبض روح گماشته شده است شما را (روح شما را) قبض میکند- و آن روح به مردن متلاشی و نابود نمیشود و همچنان در کنف قدرت خداوند محفوظ است- تا روزی بر اساس فرمان خداوند بمنظور انجام حساب و جریان پاداش و کیفر به بدن تعلق پیدا کند و شما بسوی پروردگارتان برگردید.» علّامه طباطبائی رضوان الله علیه در تفسیر المیزان میگوید: «این آیه پاسخی است از استدلالی که منکرین قیامت میکردند و میگفتند: ما پس از اینکه مردیم و در اعماق زمین فرو رفتیم و نابود شدیم چگونه دوباره زنده میشویم و درصحنه قیامت حضور مییابیم؟ قرآن کریم در پاسخ میگوید: شخصیّت و حقیقت شما روح شما است و آنرا «ملک الموت» در هنگام مرگ قبض میکند یعنی علاقه آنرا با بدن شما قطع مینماید و آن همچنان باقیست و بدنهای شما نیز نابود نمیشود بلکه آن از هنگام تولّد در حال تغیّر و تحول بود و پس از مرگ نیز تحول پیدا میکند، میپوسد متلاشی میگردد ولی هرگز نابود نمیشود و در آغوش خاک همچنان باقی میماند تا در روز قیامت دوباره ذرّات آن جمع و متشکل شود و رابطه آن با روح تجدید گردد و بسوی خاک بازگردید. این آیه از واضحترین آیات قرآن است که «بر تجرّد روح» دلالت دارد زیرا منکرین «معاد» هستی و شخصیت خود را عبارت از همین بدن که میپوسد و متلاشی میگردد میدانستند قرآن با کمال صراحت بآنها میگوید: «که شما سخت در اشتباه هستید زیرا شخصیت و اصالت شما وابسته بروح است و بدن چیزی جز تابع و آلت روح نیست.[6] الذین تتوفیهم الملائکة ظالمی انفسهم فالقوا السّلم ماکنّا نعمل من سوء بلی ان الله علیهم بما کنم تعملون فادخلوا ابواب جهنّم خالدین فیها فلبئس مثوی المتکبّرین.[7] یعنی: «خداوند ارواح کافران را که برخود ستم کردند قبض میکند و آنها در آن هنگام سر تسلیم فرود آورده میگویند: «ما کار بد نکردیم» فرشتگان میگویند: «خداوند به آن چه که شما انجام دادهاید آگاه است سپس فرشتگان میگویند از درهای جهنم داخل گردید که همیشه در آن معذّب خواهید بود و جایگاه متکبرین جایگاه بسیار بدی است.» الذین تتوفیهم الملائکة طیّبین یقولون سلام علیکم ادخلوا الجنّة بما کنتم تعملون.[8] یعنی فرشتگان خداوند چون مؤمنان را که به پاکی و پاکیزگی زیستهاند قبض روح میکنند بآنها میگویند «سلام علیکم» اینک براساس اعمال نیکوئی که در دنیا انجام دادهاید داخل بهشت شوید. در این آیات چنانکه ملاحظه نمودید: موضوع قبض ارواح مردگان، گاهی بخداوند نسبت داده شده است و گاهی به «ملک الموت» (فرشته مرگ) و در مواردی به فرشتگان و این تعبیرات مختلف باین جهت است که چون تمام این جریان با سلسله مراتب به امر خداوند انجام میگیرد، خداوند آنرا گاهی به خودش نسبت داده است و در موردی به «ملک الموت» و در مورد دیگر به فرشتگان و همه این تعبیرات صحیح است چنانکه ما در تعبیرات خود مثلاً «نوشتن» را گاهی بخودمان و در مواردی به دستمان که قلم را میگیرد و گاهی به خود قلم نسبت میدهیم. یا ایّتها النّفس المطمئنّة ارجعی الی ربّک راضیة مرضیّة فادخلی فی عبادی وادخلی جنّتی.[9] یعنی: «ای روح مطمئن و دل آرام، با یاد خدا- اللبته این روح مطمئن بنا بآنچه که در تفسیر المیزان ذکر گردیده است روحی است که دلبستگی کامل به خداوند دارد و بآنچه که آن ذات مقدس راضی است، خشنود است و خود را در برابر او بندهای میبیند که خیر و مصلحتش در دست اوست، و دنیا را برای خود گذرگاهی بیش نمیداند و آنچه که در دنیا از فقر و تنگدستی و ثروت و رفاه، منفعت و مضرّت، خوشی و مصیبت پیش میآید همه ر برای خود امتحان الهی میداند نه زیادی و پشت سرهم فراهم شدن نعمتها او را براه طغیان و فساد و گردنکشی میکشاند و نه فقر و فقدان وی را به ورطه ناامیدی و ترک شکر میبرد بلکه او همواره در راه بندگی ثابت است و هرگز از صراط مستقیم منحرف نمیشود و راه افراط و تفریط پیش نمیگیرد[10]بحضور پروردگارت باز آی که تو خشنود و راضی از او و اوراضی از تست، در صف بندگان خاص من درآی و در بهشت مخصوص من داخل شو». یکی از راویان احادیث بنام «سدیر صیرفی» میگوی به حضرت صادق علیه السلام گفتم: قربانت بروم آیا قبض روح مؤمن از روی اکراه صورت میگیرد؟ حضرتش فرمودند: نه بخدا سوگند، هنگامی که ملک الموت برای قبض روح او میآید او ابتداء اظهار بیتابی میکند ولی ملک المو باو میگوید: «ای ولی خدا بیتابی مکن قسم به پرودگاری که حضرت محمد(ص) را برای انجام رسالت برانگیخت من از پدر مهربان، برتو مهربانتر هستم اکنون چشم خود را بازکن و نگاه کن، او چشم خود را باز میکند و خود را در برابر حضرت پیغمبر و حضرت امیرمؤمنان و حضرت فاطمه و حضرت امام حسن و حضرت امام حسین و سایر امامان سلام الله علیهم می بیند. در این هنگام منادیای از جانب پروردگار ندا میدهد: ای روح مطمئن که به محمد(ص) و ولایت اهلبیت او (ع) اطمینان یافتی بسوی پروردگار خود بازگرد تو بولایت آنها راضی گردیدهای و پاداش الهی نیز مرضی تو قرار میگیرد، اینک در میان بندگان خصا من یعنی محمد (ص) و اهل بیتش و در بهشت مخصوص من داخل شو. در این حال هیچ چیز در نزد او محبوبتر از این نیست که روح خود را تسلیم کند.»[11]
[1] - بحار الانوار- ج 58- ص 99. [2] - سوره شمس- آیه 1 تا 10. [3] - سوره زمر- آیه 42. [4] - سوره انعام- آیه 61. [5] - سوره سجده- آیه 10 و 11. [6] - تفسیر المیزان- ج 16- ص 265. [7] - سوره نحل آیه 28 و 29. [8] - سوره نحل- آیه 32. [9] - سوره الفجر- آیه 26 و 30 [10] - تفسیر المیزان- ج30، این معنی که برای آیات ذکر گردید باملاحظه آیات قبل بدست میآید. [11] - تفسیر برهان- ج4- ص 460 و بحارالانوار ج 58- ص 48. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 137 |