گفته ها و نوشته ها

گفته‌ها و نوشته‌ها

عزّت نفس

«اصمعی» روزی «اسکافی» را دید کفش دوزی می‌کند، با تعجب از وی پرسید: چه کار می‌کنی پاسخ داد: نفس را گرامی می‌دارم زیرا اگر من آن را گرامی ندارم، دیگری آن را گرامی نخواهد داشت. اصمعی گفت: این چه گرامی شمردن است؟ اسکافی جواب داد: «همین قدر که از چون تویی احتیاج به سؤال و تکدی ندارد، گرامی است.»

هدیه باز پس گرفتنی نیست

یکی از فضلا می‌گفت: به دیدار جانبازی رفتیم که از تمام بدن بجز سروصورت فلج بود. به او گفتیم: تو ک مقرب درگاه الهی هستی، چرا برای بازیافتن سلامت خود دعا نمی‌کنی؟ با نگاهی پرمعنی و لحنی عارفانه گفت: من که به جبهه رفته‌ام تا جان خود را هدیه به معشوق دهم، و در راه او چنین مدالی را دریافت کرده‌ام، آیا این هدیه‌ی را که به دوست داده‌ام باز پس گیرم؟! آنگاه فهمیدیم که عرفان حقیقی نزد این جانباز است.

یک گفتا به جانبازی دل‌آگاه                      شفایت را نمی‌خواهی ز «الله»؟

جوابش گفت آن دلداده دوست                 مگر پس گیرد انسان هدیه از دوست؟

نشان خوشخویی

حکما گفته‌اند: نشان خوشخوئی ده چیز است: اول- یا مردمان در کار نیکو مخالفت ناکردن. دوم- از نفس خود انصاف دادن. سوم- عیب کسان ناجستن. چهارم- چون از کسی لغزشی در وجود آید، آن را تأویل نیکو کردن. پنجم- چون گنهکار عذر خواهد، آن را پذیرفتن. ششم- حاجت محتاجان برآوردن. هفتم- رنج مردمان کشیدن. هشتم- عیب‌نفس خود دیدن. نهم- با خلق، روی تازه داشتن. دهم- با مردمان سخن خوش گفتن.

راضی به رضای خدا

امام صادق«ع»:

«فی قضاء الله کل خیرللمؤمن»- در آنچه خدا بخواهد، برای مؤمن خیر و صلاح است.

دلا همواره تسلیم و رضا باش          بهرحالی که باشی با خدا باش

خدا را دان خدا را خوان بهرکار          مدان تویاوران را به از او یار

به هرکاری مدد کارت خدایست         دلیل راه دینت مصطفایست             «ناصرخسرو»

انسان مصرفی

یک فرد عادی در ظرف 24 ساعت:

75/1 کیلوگرم غذا مصرف می‌کند

4/1 لیتر آب یا آشامیدنیهای دیگر می‌نوشد.

23000 بار تنفس می‌کند.

12000 لیتر هوا را استنشاق می‌کند که 2400 لیتر آن اکسیژن است.

8/1 لیتر آب دهان تولید می‌کند.

1 لیتر عرق می‌کند.

مقدار نیروئی که بدن انسان در ظرف 24 ساعت تولید می‌کند، قادر است یک لوکوموتیو را به وزن 60000 کیلوگرم به ارتفاع یک متر از زمین بلند کند.

زیرانداز و روی انداز

دزدی بخانه‌ی رفت، جوانی را خفته دید. پرده‌ای که بردوش داشت، بگسترد تا هرچه یابد در وی نهاده بر دوش کشد. جوان بغلطید و در میان پرده بخفت. دزد ناکام مراجعت کرد که پرده برداشته و بیرون رود. جوان را دید که با هیبت شیران و هیئت دلیران در میان پرده خفته؛ با خود گفت: حال مصلحت در آن است که ترک پرده کنم تا پرده از روی کار نیفتد. پرده را بگذاشت و از خانه بیرون شد.

جوان آواز داد که: دزدا درببند تا کسی به خانه نیابد. دزد گفت: به جان تو نبندم، زیرا که من زیرانداز از تو آوردم، باشد که دیگری روی‌انداز تو آورد.

هاله به دور خورشید

اگر هاله‌‌ای بدور خورشید رؤیت شود، دلیل این است که یکباره به منطقه سرد و مملو از ابرها و ذرات یخ وارد شده است و این انتقال از محیط گرم به محیط سرد صورت می‌گیرد؛ مسلّماً در چنین حالی باید انتظار دگرگونی هوا و باد و باران را داشت ولی این دگرگونی در زمان بسیار نزدیک- مثلا فردای آنروز- نخواهد بود. نزدیکی و دوری هاله از خورشید رابطه مستقیم با زمان دگرگونی هوا دارد و این تناسب در مورد هاله خورشید کاملا صدق می‌کند: پس هرچه دایره هاله از خورشید بزرگتر باشد، باد و باران در زمان نزدیکتری بوقوع خواهد پیوست و هرچه دایره هاله به خورشید نزدیکتر باشد، زمان باد و باران دیرتر خواهد بود.

حجّاج و فرعون

زنی از دشمنان حجاج را نزدش آوردند. یکی از وزیران دربار برای خود شیرینی به حجاج گفت: این زن را مرگ فرا رسیده و به پای خود به قتلگاهش آمده است! زن رو به حجاج کرده گفت: وزیران دوستت از وزیرانت بهتر بودند! حجاج پرسید: دوستم کدام است؟ گفت: فرعون! زیرا از وزیران پرسید: درباره موسی چه نظر می‌دهید؟ گفتند: موسی و برادرش را تبعید کن. حجاج شرمنده شد و او را طرد کرد.

عشق و عقل

هرکه پیمان با هوالموجود بست                گردنش از بند هر معبود درست

مؤمن از عشق است و عشق از مؤمنست

عشق را نا ممکن ماممکن است

عشق در پیچاک اسباب و علل

عشق چوگان باز میدان عمل

عشق صید از زور باز و افکند

عقل مکار است و دامی می‌زند

عقل را سرمایه از بیم و شک است

عشق را عزم و یقین، لاینفک است

عقل می‌گوید که خود را پیش کن

عشق گوید امتحان خویش کن

عقل گوید شادشو آباد شو

عشق گوید بنده شو، آزاد شو

هرچه از دوست رسد نیکوست

فضیل یسار برای عیادت امام صادق‌ علیه السلام به منزل حضرت رفت، امام را بسیار ضعیف و نحیف مشاهده نمود. امام که نگرانی را در چهره او دید به او فرمود: «.... یا فضیل بن یسار، ان الله لایفعل بالمؤمن الّا ما هو خیرله ...» ای فضیل! خداوند چیزی را درباره بنده مؤمنش انجام نمی‌دهد مگر آنکه به خیر صلاح او باشد ...

ز علت مدارای خرمند بیم                        چو داروی تلخت فرستد حکیم

بخور هرچه آید زدست حبیب           نه بیمار داناتر است از طبیب

منت دونان

بخیلی حکیمی را دید که به محنت بسیار، سنگ از معدن نقره می‌کند و ریزه می‌ساخت، بعد از آن می‌گداخت و قراضه‌ی حاصل می‌کرد و به آن معاش می‌گذراند. بخیل گفت: ای حکیم! چون وجه معیشت از این آسانتر میسر است، چرا می‌کشی؟ گفت: به این محنت و مشقت، زر حاصل کردن بر من هزار بار آسانتر است که از مشت تو یک فلس بیرون آورد!

جامی به این مناسبت گوید:

به دندان رخنه در فولاد کردن                    به ناخن راه درخارا بریدن

به آتشدان فرو رفتن نگونسار                    به پلک دیده، آتشپاره چیدن

به فرق سرنهادن صدشتر بار                    زمشرق جانب مغرب دویدن

بی‌برجامی آسانتر نماید                         که بار منت دونان کشیدن

 

تعداد مشاهده مقاله: 89