تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,369 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,308 |
داستان ولادت امیرالمؤمنین«ع» | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 75، اسفند 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
داستان ولادت امیرالمؤمنین«ع» «13 رجب سالروز میلاد فرخنده مولای متقیان(ع) بر پیروانش مبارک باد» شبی تاریک و بس دراز اندیشههایی متراکم بر ابوطالب، بزرگ سرزمین بطحها، گذشت. ابوطالب را افکاری زیاد احاطه کرده و در حالی که روزنههای امید ذهنش را فراگیر شده بود، پردههایی از پریشانی و اضطراب وجودش را پر کرده، در این اندیشه بود که نوزاد جدیدش چه وقت به دنیا میآید؟ و از سویی دیگر«فاطمه بنت اسد» این شیر زن را دید که به خود میپیچید، گویا منتظر امری مهم است. ابوطالب بسیار اندیشید که چه کند و به کجا پناه ببرد ولی اندیشههایش به جایی نرسید. و اما از آنجا که عقیدهاش به خدای بزرگب سیار زیاد و ایمانش قوی و مستحکم بود، دست فاطمه را گرفت و به کنار خانه خدا آورد و او را به صاحب کعبه سپرد و با اطمینان و آرامش خاطر به منزل بازگشت. فاطمه دست تضرع و نیاش به درگاه ایزد منان بلند کرد و در حالی که چنگ به پردههای کعبه زده بود خدای را به عظمت و بزرگی یاد میکرد، از پروردگارش خواست تا درد زایمان را بر او آسان گرداند. یزید بن قعنب گوید: با عباس بن عبدالمطلب و گروهی دیگر کنار خانه خدا نشسته بودیم که ناگهان فاطمه بنت اسد در حالی که به علی«ع» حامله بود و ساعت زایمانش فرا رسیده بود، کنار خانه رسید و چنین گفت: «ربّ انی مؤمنة بک و بما جاء من عندک من رسلٍ و کتب، و انی مصدّقة بکلام جدّی ابراهیم الخلیل و انه بنی البیت العتیق، فبحق الذی بنی هذا البیت و بحق المولود الذی فی بطین لمّا یسّرت علیّ ولادتی». پروردگارا! من به تو و به پیامبرانی که از سوی تو برانگیخته شدند و به کتابهایی که از سوی تو فرستاده شده ایمان دارم و سخنان نیایم حضرت ابراهیم خلیل را تصدیق میکنم و همانا او این خانه را ساخت، پس به حق آن کس که این خانه را بنا نهاد و به حق جنینی که در شکم دارم تو را قسم میدهم که ولادتش را برمن آسان گردان. آری! او میدانست کهحامل چه نور و چه شخصیت والایی است که خدا را به او قسم میدهد و ابوطالب هم میانست که این بار، فرزندش غیر از دیگران فرزندان است، او کسی است که تمام انبیا و اولیا، خدا را به وجود مقدسش قسم دادهاند و منتظر ولادتش هستند و لذا همواره از خدا میخواست، او را زنده نگهدارد تا چشمش به جمال دل آرای فرزندان گرامیش روشن و منور گردد. او تا قبل از ولادت علی، به این دو بیت شعر خود را تسلی میداد: اطوف للإله حول البیت ادعوک بالرغبة محی المیت بأن ترینی الشبل قبل الموت غرّ نور با عظیم الصَّوت و خداوند بر او منت نهاد که این مولود فرخنده در مقدسترین بقعههای روی زمین یعنی در خانه خودش و در شریفترین روزها که روز جمعه بود ـ و بیگمان شرافت 13 رجب به شرافت مولود است ـ زاده شد و دنیا را روشن ساخت. و این ولادت را ـ چنانکه تمام مورخین اجماع کردهاند ـ منحصر به علی بود چه نه پیش از او و نه پس از او کسی در جوف خانه خدا به دنیا نیامده است. یزید بن قعنب در ادامه آن روایت میگوید: سخنان فاطمه بنت اسد و مناجاتش با پروردگار تمام نشده بود که دیدیم دیوار کعبه شکافته شد و فاطمه وارد خانه گشت و از دیدگان ما پنهان شد و دیوار به هم آمد. با شگفتی به سوی قفل درآمدیم که آن را باز کنیم ولی بیفایده بود چرا که خداوند را امری بود بس عظیم که ما از آن غفلت داشتیم. پس از چهار روز، فاطمه از خانه بیرون آمد و درحالی که علی را در آغوش گرفته بود، چنین گفت: «انّی فضّلت علی من تقدَّمنی من النساء لأنّ آسیة بنت مزاحم عبدت الله عزّوجل سرّاً فی موضع لا یحبّ أن یعبد الله فیه الا اضطراراً، و انّ مریم بنت عمران هزّت النخلة الیابسة بیدها حتی أکلت منها رطباً جنیاً، و انّی دخلت بیت الله الحرام فأکلت من ثمار الجنة و أوراقها، فلمّا أردت أن أخرج، هتف بی هاتف: یا فاطمه! سمیه علیاً فهو علی و الله العلی الأعلی یقول: انّی شققت اسمه من اسمی و أدّبته بأدبی و وقفته علی غامض علمی و هو الذی یکسر الاصنام فی بیتی و هو الذی یؤذن فوق ظهر بیتی و یقدّسنی و یمجّدنی، فطوبی لمن أحبّه و أطاعه و ویلٌ لمن أبغضه و عصاه«. (امال صدوق ـ صفحه 80) بر زنهائی که قبل از من بودند فضیلت یافتم زیرا آسیه دخترمزاحم مخفیانه در جائی عبادت خدای متعال میکرد که اگر انسان ناچار نباشد، چندان دوست داشتنی نیست که در چنان جایی خدا را عبادت کند، و همانا مریم دختر عمران با دست خود درخت خشک را تکان داد تا توانست خرمائی تازه(رطب) از درخت بگیرد و بخورد، و اما من وارد خانه خدا شدم و از میوهها و برگهای درختن بهشتی میل کردم و هنگامی که خواستم بیرون بیایم، هاتفی مرا صدا کرد: [ای فاطمه! او را«علی» نام گذار چرا که او عالیمقام و والات مرتبه است و خداوند علی اعلی میفرماید: من اسم او را از اسم خودم استخراج کردم و به ادب خودم تأدیب نمودم و بر مخفیهای علمم واقف ساختم و همانا او است که درخانه من بتها را میشکند و او است که بر فراز خانهام اذان میگوید و مرا ستایش و تقدسی و تمجید مینماید، پس خوشا بحال کسی که او را دوست داشته باشد و از او پیروی کند و وای بحال کسی که او را دشمن دارد و با او مخالفت نماید.] و اما ابوطالب بقدری شاد و خرم شده بود که با سرعت و شتاب خود را به منزل رساند و هر که را میدید فریاد برمیآورد: «ای مردم! شما را بشارت باد که ولی خدا در کعبه بدنیا آمد.» زیرا او به حق میدانست که علی ولی خدا و وصی پیامبر خدا است؛ علی پرچمدار حق و عدل؛ علی رهنمای گمراهان و کژوران؛ علی دژ مستحکم ایمان؛ و علی الگوی تمام فضائل انسانی و کمالات بشری است و او است تالی تلو کتاب خدا و او است قسیم الجنة و النار و گذرنامه او است که انسان را از مرز صراط به بهشت میرساند و ولایت او است که اگر باشد، خداوند اعمال انسانها را میپذیرد و اگر نباشد عبادتهایش پشیزی ارزش ندارد و و... ابوطالب، از آغاز به فرزندش ایمان داشت همچنانکه به پسر برادرش ایمان و اعتقاد داشت؛ و از این روی تاریخ برای ما داستان ولادت علی را با این واژه والا از ابوطالب نقل کرده که فرزند خود را«ولی الله» مینامد و نه تنها به خویشان و دوستان که به تمام جهانیان بشارت میدهد که: هان، متوجه باشید، ولی خدا در کعبه به دنیا آمد. ابوطالب به خانه آمد و به دنبال او برادر زاده راستگو و امینش«محمد صلی الله علیه و آله» که ساعتها منتر چنین فرصتی بود، به خانه عمو آمد تا خود«علی» را در برگیرد و به سینهاش بچسباند و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گوید. و شاید حضرت رسول از میان راه با ابوطالب برخورد کرده و علی را در آغوش گرفته همراه پدر و مادرش به منزل رفته باشد[آنچنان که از برخی تواریخ برمیآید]. جابر بن عبدالله انصاری گوید: از پامبر اکرم صلی الله علیه و آله ولادت علیه السلام را پرسیدم. حضرت پاسخ داد: «از بهترین مولودی که به سیمای مسیح است پرسیدی، همانا خدای تبارک و تعالی علی را از نور من آفرید و مرا از نور او و هردوی ما یک نور هستیم، پس خداوند متعال ما را از صلب حضرت آدم به اصلاب پاک و رحمهای برگزیده منتقل کرد و به هیچ صلبی منتقل نشدم مگر اینکه علی با من بود و همچنان با هم بودیم تا اینکه مرا در بهترین رحم که آمنه باشد جای داد و علی را نیز در بهترین رحم که فاطمه بنت اسد است ای داد...» پس جای سخن است درباره شخصیتی که با پیامبر، نور واحدی را تشکیل میدهد و به گفته رسول اکرم«ص»، برادر و وصی و وزیر و جانشین او است، و ما چگونه میتوانیم این مرد عظیم را بستائیم در جایی که آن حضرت دربارهاش میفرماید: «علی از من و من از علی هستم». «علی با قرآن و قرآن با علی است». «علی با حق و حق با علی است، هر جا علی باشد، حق گرداگرد وجودش میگردد». «علی برادر من در دنیا و آخرت است». «هر که علی را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر که مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است.» و صدها جمله دیگر که گرچه دشمنان در طول قرنها سعی و تلاش کردند که مناقب و فضایل او را مخفی بدارند، با این حال جهان پر است از مناقب علی«ع» و تا قیام قیامت این دومین انسان کامل همچنان آفتابی درخشان پرتو افکنی میکند و دنیا در پرتو فروق نورش زنده است و هرجا فضیلتی دیده میشود، اصل و اساس و معدن علی است که هر چه خوبان همه دارند تو تنها داری. باز جان میپرورد ساز پیام آشنا یا که از طور«غری» میآید آواز«انا» میدمد صبح ازل ازکوی عشق لم یزل یا فروزان شمع روی شاهد بزم«دنی» جلوه شمع طریقت چشمها را خیره کرد یا سنا برق حقیقت، میزند کوس فنا کعبه را تاج شرف تا اوج«اوادنی» رسید یافت چون از مولد میمون او اقصی المنی قبله اهل یقین شد خطه بیت الحرام روضه خلد برین شد ساحت خیف و منا از پی تعظیم خم شد گویا پشت فلک فرش را عرش معلی گفت: تبریک و هنا یا ولید البیت،غوغای نصاری در مسیح گرچه میزیبد ترا، لکن تعالی ربنا مفتقر گرمی کند با یک زبان مدحتگری میکند روح الامین با صد نوا مدح و ثنا *** کعبه چون گوی سبقت از سینه سینا گرفت پایه برتر از فرز گنبد میان گرفت خانه، بیسالار و صاحب بود تا میلاد نور سر بکیوان زد چه رب البیت در وی جا گرفت تا ز برج کعبه خورشید حقیقت جلوه کرد چرخ چارم سوخت از حسرت، دل از دنیا گرفت کعبه شد تا با مقام لی مع اللهی قرین از شرافت همسری تا بزم اوادنی گرفت خاک بطحازین عنایت آنچنان شد سربلند رونق عزو شرف از مسجد اقصی گرفت کعبه شد تا مرکز طاوس گلزار ازل تا ابد زاغ و زغن یکسره ره صحرا گرفت خلوت حق شد ز هر دیو و دَدِ ناپاک پاک در پناه اسم اعظم، منزل و مأوا گرفت خیر مقدم ای همایون طالع برج شرف ملک هستی زیب و فرزان طلعت غرا گرفت نغمه دستان نباشد در خوراین داستان شور جبریل امین در عالم بالا گرفت گوش جان بگشا و بشنو از امین کردگار لافتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 208 |