تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,356 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,304 |
تسبیح و ستایش همه موجودات | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 75، اسفند 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهائی از نهج البلاغه آیت الله العظمی منتظری خطبه 233 قسمت اول خطبه 191 نهجالبلاغه با تفسیر محمد عبده و یا 233 با ترجمه و شرح فیض الاسلام را مورد برررسی قرار میدهیم: «الحمد لله الاشی فی الخلق حمده و الغالِب جُنده و المُتعالی جَدُّه». حمد و سپاس خدائی را که حمد و ستایش او در موجودات و آفریدههایش منتشر است و سپاهش غالب و مقامش بزرگ و والاست. حمد مخصوص خداست الف و لام در«الحمد» الف و لام جنس است، مانند الف و لامی که در«الحمد لله ربّ العالمین» است و معنای آن این است که جنس ستایش و طبیعت حمد مخصوص خداوند است. و سرش هم این است که ستایش در مقابل کمال است، پس اگر موجودی را ستایش میکنند، این ستایش برای کمالی است که او دارد و این کمال، کمال اختیاری است ولی اگر کمال، غیر اختیاری باشد، آن را مدح میگویند. مثلا خورشید نور میدهد و این نور کمال است ولی اختیاری نیست؛ پس نمیشود خودرشید را حمد کرد چرا که نورافشانی آن اختیاریش نیست. و مدح اعمّ از حمد است یعنی میشود انسانی را مدح کرد برای اینکه کمال دارد و خورشید را هم میشود مدح کرد برای کمالش گرچه آن کمال غیر اختیاری است. پس حمد، ثنای بر جمیل اختیاری است یعنی تمجید کردن به کاری که طرف مقابل با اختیار خودش انجام میدهد. و چون برگشت تمام کمالات به خدا است و هر کس کمالی دارد، از خدا دارد، بنابراین، ستایش و حمد فقط باید مخصوص خدا باشد. پس هرگاه میبینیم کسی مورد ستایش قرار میگیرد، به این نتیجه میرسیم که آن شخص کمال دارد و در برابر کمالش حمدش میکنند ولی این کمال را از کجا کسب کرده است؟ کیست که به او نیرو و ذهن و مغز و فکر و ابزار اختیار داده است؟ کیست که زبان در اختیار او گذاشته تا سخن خوب بگوید و دست در اختیارش گذاشته که انفاق کند و کار مردم را انجام بدهد و پا در اختیارش گذاشته که به مسجد برای نماز و به جبهه برای جهاد برود و کیست که به او آنچنان فکر وا ندیشهای داده است که برای بهروزی و صلاح همنوعانش به کار بندد؟ تمام این ابزار و آلات کمال را خداوند در اختیار انسان قرار داده است، پس ستایش و حمد مخصوص خدا است. «الحمد» یعنی جنس و طبیعت حمد برای خدا و ملک خدا و مخصوص خدا است. میگویند«لام» برای اختصاص و ملکیت است، پس «الحمد» یعنی تمام ستایش ملک خدا است و تنها به او اختصاص دارد. شیوع ستایش در موجودات «فشی» بمعنای شیوع و انتشار است. وقتی گفته میشود: «افشاگری کن!» یعنی آن را شیوع بده و منتشر ساز. و معنای جمله حضرت این است که: حمد خدا در خلق و موجودات خدا شیوع و انتشار دارد. یعنی همه آفریدگان، آفریدگار خود را حمد و ستایش میکنند. البته واضح است که مقصود از«خلق» تنها انسانها نیست چرا که اگر بسیاری از انسانها خدا را ستایش و حمد میکنند، بسیاری از انسانها نیز کافر و جامد نعمتهای الهی میباشند. پس غرض حضرت بالاتر از این حرفها است! تازه ملائکه و فرشتگان الهی را گرد در نظر بگیریم که عددشان از انسانها خیلی زیادتر است و آنها هم خلق خدا هستند و همواره در تسبیح و تمجید و تحمید بسر میبرند و خدا را عبادت میکنند و حمد مینمایند. و از آن گذشته بعضی از اجنّه نیز حمد خدا میکنند. ولی اینجا که حضرت میفرماید، حمد خدا در تمام آفریدگان و موجوداتش شیوع دارد معنای خلق فراتر از انسانها و فرشتگان و اجنّه است که پرندگان و چرندگان و خزندگان و درختها و گیاهان و کوهها و آسمانها و زمینها و سنگها و و... و همه چیز را در برمیگیرد. لسان حال و لسان قال عدهای گفتهاند: نباتات و حیوانات و جمادات حمد تکوینی دارند نه حمد زبانی و به عبارت دیگر حمد آنها به لسان حال است نه به لسان قال. لسان حال به این معنی است که وقتی انسان به موجودات الهی میاندیشد و در آنها دقت میکند و میبیند که همه موجودات نقص و ضعف دارند و دارای تحول و تغییرند و بر حسب ساختمانشان نیاز به خالقی دارند که آنها را از عدم بیافریند و نگهدارد و حفظ نماید، پس طبیعت موجودات شهادت میدهند به اینکه خدائی باید باشد که خالق آنها و حافظشان است. این حمد به زبان حال است؛ اما زبان قال به این است که لفظ«الحمد لله» بگویند و خدا را عبادت و پرستش کنند و اینچنین توانی در حیوانات و نباتات نیست، پس حمد آنها حمد به زبان حال است نه به زبان قال. ولی آنچه از قرآن و اخبار اهل بیت عصمت علیهم السلام و سخنان بزرگان استفاده میشود این است که مطلب خیلی بالاتر از اینها است خصوصا در مورد حیوانات که آیات زیادی در این زمینه وجود دارد وانگهی در قرآن امده است که تمام اشیاء و موجودات تسبیح خدا میگویند ولی مردم نمیتوانند تسبیحها را درک کنند. «تسبّح له السّموات السّبع و الأرض و من فیهنّ، و ان من شیءٍ الا یسبِّح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم...» (سوره اسراء – آیه 44) آسمانهای هفتگانه و زمین و هر که در آنها است تسبیح خدا میکنند، و موجودی نیست جز اینکه تسبیح و ستایش میکند او را ولی شما تسبیح آنها را درک نمیکنید. و در آیه 41 از سوره نور میخوانیم که خداوند خطاب به پیامبرش چنین میفرماید: «أَلَم تر أَنَّ الله یسبِّح له مَن فی السّموات و الأرض و الطّیرُ صافات کُلُّ قد علم صلاته و تسبیحه» ـ (ای پیامبر) آیا نمیبینی که هر کس در آسمانها و زمین است و پرندهها در حالی که صف کشیدهاند و در هوا پرواز میکنند، خدا را تسبیح میکنند؟ و هر یک از آنان میداند چگونه عبادت کند و تسبیح نماید خداوند را. اینکه در این آیه خطاب به پیامبر«ص» میفرماید: «الم تر»؟ آیا نمیبینی؟ معلوم میشود پیغمبر میدیده و این تسبیحها را میشنیده است و این مائیم که نمیتوانیم چنین تسبیحهائی را ببینیم و درک کنیم. و آنجا که میفرماید هر یک از موجودات میداند چگونه نماز بخواند(یعنی عبادت خدا بکند) و تسبیح و ستایش نماید، معلوم میشود موجودات که پرندگان از جمله آنها است ذکر خدا میگویند و در برابر ذات مقدسش تواضع و کرنش میکنند و او را حمد میگویند. حیوانات سخن میگویند: و اما درباره حیوانات، اینطور نیست که برخی فکر کنند حیوانات شعنور ندارند. قرآن کریم در سوره نمل داستان حضرت سلیمان را نقل میکند که با ارتشیانش عبور میکردند، یکی از مورچهها، دیگر مورچگان را خبر داد که: هان! مواظب باشید، به لانههاتان داخل شوید که اکنون سلیمان و سپاهیانش شما را زیر میگیرند و لگدکوب میکنند. و جالب اینجا است که این مورچه در ادامه سخنانش میگوید: «و هم لا یشعرون» در حالی که آنان شعور ندارند و نمیفهمند که ما زیر پایشان له میشویم. و این در صورتی که ما انسانها خیال میکنیم، حیوانات شعور ندارند!! و باز در همین سوره، داستان حضرت سلیمان و شانه بسر(هدهد) را میخوانیم که حضرت، دنبال هدهدش میگردد و از اینکه مدتی است از او دوره شده عصبانی میشود، و آنگاه که هدهد میآید به حضرت سلیمان عرض میکند: من بر چیزهایی احاطه پیدا کردم که از آنها هیچ خبری نداری، من از سبا(یمن) خبری نو ظهور برای تو آوردهام، زنی را دیدم که برآنها سلطنت میکرد و آنها عبادت خدا نمیکردند و... از این داستان معلوم میشود که هدهد شعور داشته و میفهمیده و حرف هم میزده ولی گوش سلیمان میخواهد که حرفش را بفهمد و درک کند، قرآن از آنحضرت نقل میکند که میگوید: «و عُلِّمنا منطق الطّیر» ـ ما تعلیم شدیم سخن گفتن پرندگان را. حیواناتش عور دارند در هر صورت از حیوانات و پرندگان و حشرات چیزهایی نقل میکنند که دلالت بر شعور آنها دارد. موریس مترلینگ کتابهائی در این زمینه نوشته است از جمله«زنبور عسل»، «مورچگان» و «موریانه» که جالب و خواندنی است. کندوی عسل را اگر ملاحظه کنید به یک کشور خیلی مترقی و مدرن میماند که تمام کارها با نظم و ترتیب پیش میرود و اگر یکی از زنبوران تخلف کند، آن را اعدام انقلابی میکنند! اینکه«درکات» در کتاب«گفتار دکارت» معتقد است که غیر از انسان، حیوانات دیگر شعور ندارند، اشتباه میکند. او میگوید: صدائی که از حیوانات شنیده میشود، عکس العلم طبعی آنها است مانند صدائی که از شکسته شدن شاخه درخت به گوش میرسد!! نه اینکه دلیلی بر شعور آنها باشد. مثلا اگر سگی را زدید، چون دردش میگیرد، طبیعتا عکس العمل نشان میدهد و واق واق میکند نه اینکه احسا سو شعور داشته باشد! و این حرف خیلی اشتباه است، عکس العمل طبیعی یعنی چه؟ مگر چیزی جز احساس درد دارد که ناله و فریاد میکند ولی ما نمیفهمیم چه میگوید، اینجا است که نیاز به شخصی مانند حضرت سلیمان داریم که ترجمه کند سخنان جانداران را. مراد از نفس ناطقه چیست؟ مرحوم سید حبیب الله خوئی در شرح نهج البلاغهاش از مرحوم سید نعمت الله جزایری نقل میکند که میگوید: اینکه میگویید انسان نفس ناطقه دارد و سایر حیوانات ندارند، یعنی چه؟ اگر مرادتان از نفس ناطقه این است که انسان حرف میزند و ما فی الضمیر خودش را توسط زبانش به دیگران میفهماند، حیوانا هم این ویژگی را دارند. وقتی حیوان گرسنه میشود، ناله میکند و صدائی از خودش خارج میسازد ولی پس از آن که سیر شد، صدا نمیدهد. وقتی به لانه کلاغ حمله میشود، کلاغ بیچاره به صدا درمیآید و ما فی الضمیر خود را افهام میکند. پس حیوانات به این معنی نطق دارند. اگر مراد از نفس ناطقه این است که انسان مطالبی را میفهمد و حیوانات نمی،همند، این هم اشتباه است، چرا که ثابت شده است حیوانات در محدوده خودشان نقشه میکشند و تنظیمب رنامه میکنند و به برنامههای خود عمل مینمایند. و اما اگر مراد از نفس ناطقه این است که انسان میتواند کتاب شفا و اشارات شیخ الرئیس را بفهمد و بز و میش و سایر حیوانات نمیفهمند! بایدب گوئیم که: اتفاقا خیلی از انسانها هستند که از شفا و اشارت چیزی دستگیرشان نمیشود و توان درک آن معلومات عالیه را ندارند. بنابراین اگر انسان دارای درک و شعور است، حیوانات هم درک و شعور دارند. شما ملاحظه کردهایدد که اگر اسب یا یسگ یا سایر حیوانات را تربیتکنند، کارهای عجیبی از آنها سر میزند، پس نتیجه میگیریم که: حیوانات هم میتوانند تسبیح کنند خداوند را. ملاوی رومی میگوید: جمله ذرات زمین و آسمان با تو میگویند روزان و شبان ما سمیعیم و بصیریم و هشیم با شما نامحرمان ما خامشیم همین که سنگریزه با حضرت داود سخن میگوید و حضرت جوابش میدهد، معلوم میشود که سنگ میتواند حرف بزند. نقل کردهاند که: پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وقتی میخواست در مسجد صحبت کند، به یک شاخه درختی که از آن به عنوان ستون استفاده شده بود، تکیه میداد و هنگامی که برای حضرت منبر ساختند و حضرت بر فراز منبر بالا رفت، آن ستون«ناراحت» شد که چرا دیگر پیامبر به آن تکیه نمیکند و نالهای کرد که اصحاب صدایش فرایدش را شنیدند. پس معلوم میشود آن شاخه درخت خشک هم یک نحوه ادراکی دارد. پوست بدن سخن میگوید در قرآن این معنی آمده است که روز قیامت دست و پا و اعضا و جوارح و حتی پوست بدن انسان به زبان میآید و تکلم میکند. و همچنین نقل میکند که کفار به اعضاء بدن خودشان اعتراض میکنند و میگویند: «لم شهدتم علینا؟» ـ چرا علیه ما شهادت میدهید؟ آنها پاخس میدهند: «قالوا انطقنا الله الذی انطق کل شئ» ـ همان خدائی که همه چیز را به زبان درآورده، ما را هم به زبان درآورد. پس وقتی پوست بدن سخن میگوید، سنگریزه حرف میزند، شاخه درخت ناله میکند، کوهها با داود زمزمه میکنند، و پرندهها با سلیمان گفتگو مینمایند، معلوم میشود که نه تنها انسان و حیوان، بلکه حتی جمادات و سنگها هم میتوانند به نحوی سخن بگویند و در نتیجه تسبیح خدا کنند و حمد حضرت حق گویند. برگشت کمالات به وجود مرحوم صدر المتألهین یک نظر کلی در این زمینه دارد. میگوید: چون هر چه کمال است در عالم، وجود و واقعیت دارد و آنچه در خارج واقعیت دارد وجود و هستی است. بنابراین، هرچه کمال است برمی گردد به وجود. پس علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، تکلم و و. همه صفاتی را که برای خدا ثابت میکنیم، اینها صفات کمال است و برگشت همه اینها به وجود و هستی است برای اینکه آن چیزی که درعالم، حقیقت دارد هستی است و غیر هستی چیزی نیست، و چون خداوند هستی غیر متناهی است، پس همه کمالات او هم غیر متناهی است علم او، غیر متناهی است، قدرت، حیات وس ایر صفات او غیر متناهی است و اما ما چون وجود محدودی داریم به اندازه وجودمان هم علم داریم، قدرت داریم،حیات داریم. در این صورت، کوه و درخت و سنگریزه هم چون حظ و بهرهای از هستی دارند به همان اندازهای که از هستی حظ و بهره دارند، از علم، قدرت و حیات نیز بهره دارند. ولی چون وجودشان ضعیفتر از ما است،حظ و بهرهشان کمتر است. این مطلبی است که من به اختصار بیان کردم و تفصیلش را باید در جای دیگر خواند. پس اینکه در قرآن آمده است: هیچ چیزی نیست جز اینکه تسبیح میکنند پروردگار را ولی شما تسبیحشان را درک نمیکنید، دلیلش این است که گوش شما گوشی نیست که بشنود تسبیح آنها را، این گوش طبیعی توان شنیدن این تسبیحها را ندارد و گرنه حمد و ثنای خداوند منحصر به انسانها و ملائکه و اجنه نیست بلکه پرندگان و چرندگان و حیوانات و کوهها و درختان و خلاصه هر چه در عالم وجود دارد، حمد و ستایش خداوند میکنند. سپاه خدا پیروز است «و الغالب جنده» ـ یعنی نیروهای الهی غلبه دارند و هرگز شکست نمیخورند. گرچه ما به صورت ظاهر میبینیم که برخی از این ستمگران چند صباحی در دنیا تاخت و تاز میکنند ولی این تاخت و تازها موقتی است و خداوند به آنها مجال میدهد تا عذابشان را زیادتر کند و در هر صورت آنها را شکست خواهد داد. «انما نملی لهم لیزدادوا اثماً». و آنجا هم که حسین بن علی علیه السلام به صورت ظاهر شکست خورد ولی در حقیقت بر کفر جهانی پیروز شده بود، و اگر آن شکست صوری و ظاهری نبود، بنی امیه اسلام را نابود میکردند. پس نیروها و ارتش الهی همواره پیروز است و شکست در آنها راه ندارد. «و المتعالی جدّه» ـ بخت خدا بلند است! ـ البته معلوم است که خدا بخت ندارد بلکه این سخن کنایه است از اینکه خدا مقام عظیم و بلندی دارد. در سوره جن میخوانیم که اجنه گفتند: «و انه تعالی جد ربنا» ـ یعنی بلند است بخت پروردگار ما. و این گناه است از این که خداوند عظمت دارد. «جد» معنایش عظمت است. پس مقصود حضرت امیر در خطبه این است که: علو دارد عظمت پرودرگار یعنی خداوند در مقام شامخی است که بر تمام جهانیان تسلط دارد و قدرت به منحصر به او است. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,955 |