تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,320 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,271 |
عرش و کرسی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 75، اسفند 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن تفسیر سوره«رعد» آیة الله جوادی آملی قسمت هفتم عرش و کرسی در شماره گذشته سخن از تفسیر«ثمّ اسْتوی علی العرش» بود و مطالبی در این زمینه گذشت و اینکب هب ررسی روایاتی که در مورد عرش آمده است میپردازیم. در کتاب اصول کافی در«باب العرش و الکرسی» روایاتی در این مورد آمده است: نخستین روایتی که در این باب آمده، روایتی است که«تجالثیق» از امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد عرش پرسشهائی نموده است، و قسمتی از آن در بحث گذشته مطرح گردید. خداوندحامل عرش است جالثیق در این روایت از امام پرسیده بود: خدا حامل عرش است یا عرش حامل خداوند؟ حضرت در پاسخ فرمود: خدا حامل عرش است نه عرش حامل خدا، زیرا فرموده«استوی علی العرش» و عرش عبارت است از مجموعه نظام آفرینش که خداوند نگهدار و حافظ آن مجموعه میباشد. سپس حرت به این آیه شریفه استدلال میفرماید: «اِنَّ الله یُمْسِکُ السّمواتِ و الأرْض اَنْ تَزُولا وَ لئن زالتا اِن اَمْسَکَهُما مِنْ اَحَدٍ مِنْ بَعْده اِنَّهُ کان حلیماً غفوراً».[1] خداوند آسمانها و زمین را نگه میارد که از نظام منحرف نگردند و چنانچه منحرف شوند کسی جز او نمی دتواند آنها را نگه دارد و همانا خداوند بردبار و بسیار بخشنده است. آنگاه جاثلیق پرسید اگر حامل عرش، خدا است پس چرا قرآن میفرماید: «و یحملُ عَرْش ربِّکَ فَوْقَهمْ یَوْمئذٍ ثمانیةٌ»[2] ـ و در آن روز عرش پروردگارت را هشت نفر حمل نمایند؟ امام فرمود: عرش مخلوقی از آفریدههای الهی است که عدهای از فرشتگان و یا انسانهای کامل که به مقامی رسیدهاند حامل آن مقام میباشند و مقام و صاحب مقام را خداوند خلق فرموده است و اداره مینماید و آن مقام را هم خداوند به آنها داده است، اگر در این آیه آمده است که حامل عرش، فرشتگانه هشتگانهاند، ولی خود آنها و عرش را«رب العالمین» حمل مینماید«و هو العلم الذی حمله الله الحملة» این عرش مقام فعلی خداست که علم حقیقی است و انسانهای کامل و یا فرشتگان هر دو حاملان این مقاماند. اینکه امیرمؤمنان علیه السلام میفرماید: «هیهنا لَعلْماً جمّاً لواصبت له حَمَلة»[3] اینجا(در سینهام) علوم فراوانی است اگر برای آن حاملان و فراگیرندگانی مییافتم، که بتوانند حامل این علوم باشند مقداری از آنها را با آنها در میان میگذاردم، برای آنکه علم حقیتقی است که هر کس تحمل آن را ندارد، و درک هر حقیقت مشکل مقدور همگان نمیباشد و مطالبی که همه آن را بفهمند و هضم نمایند بسیار کم است. مرحوم صدوق رضوان الله علیه روایتی نقل مینماید که حضرت میفرماید: برای هر کس نمی توان هر مطلب علمی را گفت، چرا که یا شنونده درست متوجه نمیشود و موجب گمراهی او میگردد و یا اگر بفهمد قدرت ضبط آن را نداشته و برای هر کس مطرح مینماید. سپس راوی عرض میکند: من که قدرت علمی را ندارم پس تکلیفم چیست؟ امام در پاسخ میفرماید: تو اگر به همین ظواهر ایمان بیاوری و بدانی که خداوند خالق السماوات و الأرض، محیی و ممیت و امثال آن است کافی است، دیگر بحث نکن که چرا یک جا خداوند در قرآن کریم میفرماید: خدا جان را قبض مینماید و در جای دیگر میفرماید فرشته من جان را میگیرد و در جای سوم میفرماید: فرشتگان زیر دست و مأمور، قبض روح میکنند، بگذار عده دیگری که استعداد و توانائی این بحث را دارند بیایند این مسائل را مطالعه و بررسی نمایند، آیا همه آن توفیق را دارند که هنگان ارتحال، جان را تسلیم دوست نمایند، یا خیر، این توفیق برای همه نیست؟ یا زیارت عزرائیل مقدور همه هست یا خیر اینکه امام سجاد علیه السلام ـ چنانچه در صحیفه سجادیه است ـ فرموده: هنگام مردن ملک الموت (عزرائیل) از پرده غیب بر آنها ظاهر و تجلی مینماید، آیا هر کس قدرت این را دارد که به هنگام مرگ، عزرائیل سلام الله علیه را زیارت کند یا گرفتار مأموران جزء میشود و فرشتگان دیگر جان او را میگیرند؟! حاملان عرش عرش مقام علم است که هر کس آن را حمل نمیکند بلکه افرادی خاص حامل آنند، آن حاملان خاص کیانند؟ در جوامع روائی ما چنین است که آن حاملان، معصومین علیهم السلام میباشند و فرشتگان دور اینها میگردند. آیا این فرشتگان همانها هستند که در سوره«حم» آمده: «و تری الملائکة حافّین حول العرش»، یا حاملین عرش غیر از این حافین و طواف کنندگانند؟ حضرت فرمود: عرش خدا، علم خداونداست، آنهم نه علم ذاتی بلکه علم فعل یو عدهای را حامل علم خود قرار داد، پس علم و حامل علم را خدا حمل مینماید و علم را در مقام فعل عدهای حمل مینمایند«و هو العلم الذی حمله الله الحمله» آن علم را خدای متعالی به حاملین علم داده»و ذلک نور من عظمته» اگر عظمت الهی عین ذات خدا است، عین علم است، این عظمت فعلی و علم فعلی از آن عظمت ذاتی و علم ذاتی نشأت میگیرد، این عرش میشود عظیمت و خداوند«رب العرش العظیم» است. و اگر مرحوم کلینی رضوان الله علیه از امام ششم علیه السلام نقل کرده که اگر کسی این سه اصل را حفظ کند، در باطن عالم، مردعظیم خواهد بود، سرش این است که مرحوم کلینی رضوان الله علیه از آن حضرت نقل مینماید که «مَنْ تَعَلَّم الْعِلمَ و عَمِلَ بِهِ وَ عَلَّمَ لله دُعی فی ملکُوتِ السّماوات عظیماً»[4] هر کس برای خدا علم را فراگیرد و به آن عمل نماید و برای خدا بدیگران بیاموزد، در باطن عالم عظمیش خوانند. چنین مرد عظیمی هیچ گاه حاضر نخواهد شد آن حقیقت عظیم را به یک امر وهمی بفروشد که مصداق«فَما ربِحَتْ تجارتهم» قرار گیرد، چرا که به فکر«یرجون تجارة لن تبور» است. علم، نور است و جهل، ظلمت «و ذلک نور من عظمته فبعظمتهو نوره ابصر قلوب المؤمنین و بعظمته و نوره عاداه الجاهلون» و آن نوری است از عظمت او، پس خداوند به سبب عظمت و نورش دلهای مؤمنان را بینا کرد و بهمان سبب نادانان با او دشمنی ورزیدهاند. چون انسانهای خفّاش صفت با نور مخالفاند، ولی هر کس که با علم سر ناسازگاری و دشمنی ندارد میکوشد تا جهل را بر طرف نماید و تاریکی جهل را به روشنائی علم مبدل سازد و به عبارت دیگر،عالم با جهال بد نیست وب ر ضد او کار نمیند، بلکه دست او را میگیرد و از نادانی رهایش میسازد بلکه این جاهل است که با علم بد است«الجاهلون لأهل العلم اعداء» نه بر عکس که علماء اعداء جاهلانب اشند و بفرموده امیرمؤمنان علیه السلام «الناس اعداء ما جهلوا»[5] افراد عادی دشمن چیزهائی میباشند که به آن علم ندارند ولی مؤمن همیشه دوستدار علم است وهر چه را نداند گمشده خویش میپندارد«الحکمة ضالة المؤمن»[6] ولی در مقابل جاهلان با آن دشمناند. سپس امام چنین ادامه میهد: «وَ بِعَظمته وَ نُوره ابتغی مَنْ فی السّموات و الأرض من جمیع خلائقه الیه الوسیلة بالأعمال المختلفة و الأدیان المشتبهة» و بسبب عظمت و نورش تمام آفریدههای او در آسمانها و زمین با اعمال مختلف و ادیان مشابه به سویش وسیله تقربی جستجو مینمایند، هر کسی از راهی بسوی او میرود ولی همه آنها صحیح نیست«فکُلّ محمول یحمله الله بنوره و عظمته و قدرته» بنابراین همگی محمولند وخدا آنها را بسبب نور و عظمت و قدرتش حمل مینماید، اگر آن مقام تدبیر به فرشتگان یا انسانهای کامل، تفویض گردیده آنها جنود الهی هستند«و لله جنود السّموات و الأرض» و تمام جنود آسمانها و زمین، جنود الهی میباشند، و توهم نشود که خداوند آنها را با دست ظاهر یحمل مینماید بلکه با عظمت و نور و قدرتش هم حامل و هم محمول ـ هر دو محمول الهی میباشند و خداوند با نور و عظمت و قدرت خود آنها را اداره میکند. «لا یستطیع لنفسه ضرّاً و لا نفعاً و لا موتاً و لا حیاةً و لا نشورا» در نظام تکوین همانگونه که در قرآن آمده و این روایت هم تبیین مینماید که احدی مالک چیزی نیست، بلکه ملکیت های همه اعتباری است، لذا حضرت میفرماید: «من هنگامی که چشم را میگشایم نمیانم آیا میتوانم آن را ببندم یا قبل از بستن میمیرم». آنها که میپندارند توان کاری را دارندل حظهای برایشان فرا مییسد که دیگر توانب ستن چشمشان را هم ندارند واگر پس از مرگ دیگران چشم آنها را نبندند همچنان بازمانده و منظره ناپسندی پیدا مینماید. قرآن کریم میفرماید: «امّن یَمْلِکُ السَّمْعَ و الأبصار»[7]. و کیست که به شما گوش و چشم عطا نماید؟ «آدم» در اینجا منقطعه است یعنی آنکه مالک چشم و گوش است دیگری است و بعنوان امانت به شما دادهاند، حق این امانت را نگه دارید، زیرا زمانی میرسد که اجازه بستن چشم را هم به شما نمیدهند، بنابراین هیچ کس در نظام تکوین مالک چیزی نیست و اگر موسی کلیم الله علیه السلام گفت: «لا املک الاّ نفسی واخی» این مالکیت نفس در نظام تکوین نیست، بلکه در مسائل اعتباری تشریعی است که میگوید: من جز مالک نفسم نیستم و برادرم هم مالک نفس خود است در ایمان آوردن و ما هر دو ایمان آوردهایم، و بدین ترتیب با«لا املک لنفسی نفعاً و لا ضرّاً» که مربوط به امور تکوین است معراض نمیباشد. فکلُّ شیءٍ محمول و الله تبارک و تعالی الممسک لهما ان تزولا و المحیط بهما من شیءٍ و هو حیاة کلّ شیءٍ و نور کلّ شیءٍ» ـ همه چیز محمول است و خدای تبارک و تعالی آسمان و زمین و آنچه را به آنها احاطه دارد، از زوال و سقوط حفظ مینماید و خدا است زندگی ور وشنی هر چیز. همین فیض الهی است که باعث زنده شدن هر موجود زنده است و باعث روشن شدن هر موجود روشن است. «سبحانه و تعالی عمّا یقولون علوّاً کبیرا» و منزّه و دارای برتری بزرگی است، از آنچه بنا حق میگویند، بدین ترتیب مسأله تفویض و جسمانی بودن حق تعالی را نفی و طرد نمود. آری! خداوند منزّه از این است که روی تختی قرار گیرد که کسی او را حمل نماید، و نیز منزّه است از اینکه عرش را به کسی تفویض و واگذار نموده باشد و خود مغلولة الید و دست بسته باشد، او مبرای از جسمانیّت و تفویض است و نیازمند به احدی نیست، و به احدی هم استقلال در عمل نمیدهد. احاطه خداوند «فقال له: فاخبرنی عن الله عزوجل این هو؟» سپس جاثلیق سؤال مینماید که خدا در کجاست؟ امیرمؤمنان علیه السلام در پاسخ فرمود: «هو ههنا وههنا و فوق و تَحْتَ و محیط بنا و معنا و هو قوله: ما یکون من نجوی ثلاثة الاّ هو رابعهم و لا خمسة الاّ هو سادسهم و لا ادنی من ذلک و لا اکثر الاّ هو معهم اینما کانوا»ـ او اینجا و آنجا و بالا و پائین و محیط بر ما و همراه ماست چنانچه خود فرموده است سه نفر با هم راز نگویند جز اینکه خدا چهارمی آنها است و نه پنج نفر مگر اینکه او ششمین آنها میباشد و نه کمتر و نه بیشتر از این، جز اینکه او با آنها است هر جا که باشند. این توحید خالص است که به آیه سوره مجادله استدلال شده است و اما اینکه در سوره «مائده» آمده است: «لقد کفر الذین قالوا انّ الله ثالث ثلاثة»[8] کسانی که گفتند خداوند یکی از سه خدا است بطور مسلم کافر شدند، بحث دیگری است و این دو آیه دو مطلب تودحید و کفر را تبیین مینماید، توحید آن است که خدا رابع ثلاثه است و کفر آن است که خدا ثالث ثلاثه باشد. «فالکرسیّ محیط بالسّماوات و الأرض و ما بینهما و ما تحت الثّری و ان تجهر بالقول فانه یعلم السّر واخفی و ذلک قوله تعالی» «وسع کرسیّة السّموات و الأرض و لایؤده حفظهما و هو العلیّ العظیم» ـ بنابراین کرسی به آسمانها و زمین و فضا و زیر خاک احاطه دارد، و چنانچه فریاد نمائی او از سرّ و پنهان آگاه است و این فرموده خداوند متعال است: کرسی خدا آسمانها و زمین را فراگرفته و حفظ آن برای او هیچ زحمت و سنگینی ندارد و او والا و بزرگ است. علما، حاملان عرشاند فالذین یحملون العرش هم العلماء الذین حملهم الله علمه و لیس یخرج عن هذه الأربعة شیءٌ خلق الله فی ملکوته الذی اراه الله اصفیائه و اراه خلیله علیه السلام فقال: «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السّموات و الأرض و لیکون من الموقنین» و کیف یحمل حملة العرض الله و بحیاته حُییت قلوبهم و بنوره اهتدوا الی معرفته؟[9] ـ پس کسانی که عرش خدا را حمل مینمایند دانشمندانی هستند که خدا علم خود را به آنها عطا فرموده و آنچه خدا در ملکوتش خلق فرموده و به زبدگان و خلیلش ابراهیم علیه السلام ارائه داده است، از این چهار نور خارج نیست که فرموده: «و بدینسان ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان دایدم و برای اینکه از اهل یقین باشد» پس چگونه ممکن است حاملان، عرش خدا را حمل نمایند با آنکه سبب زندگی او دلهایشان زنده گشته و بسبب نور او سوی معرفتش راهنمائی گردیدهاند؟. عرش، علم است پس چنین نیست کرسی یک تختی باشد، عرش یک تختی باشد، آنطور که در مورد شاخههای انگور میفرماید: «جنات معروشات و غیر معروشات» انگورها دو قسماند یک قسم داریا دار بستاند که به آنها معروش(دارای عرش) گفته میشود که بر آن داربست و عرش استوارند، و قسم دیگر شاخههایشان روی زمیناند. بلکه عرش خدا مقام علم او است«و هو العلم» چنانچه گفته شد. بنابراین نمیتوان گفت که تفسیر قرآن همان تلاوت آن است و نمیتوان گفت این حرفها مربوط نیست بزیرا آیات الهی برای این است که ما بفهمیم و عرش هم از همین قبیل است، و نمیتوان آن را به مقام فرمانروائی جهان حمل کرد، زیرا این مسألهای اعتباری است و آن حقیقی میباشد و آن حقیقت و واقعیت در لسان معصومین علیهم السلام به علم و تدبیر الهی تطبیق شده و شواهد فراوانی آن را تثبیت مینماید، پس نمیشود عرش را به معنی جسمانی آن حمل نمود، چرا که خداوند خود جسم نیست. «لا تدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار» هیچ چشمی او را درک نمیکند و حال آنکه او تمام چشمها را درک مینماید.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 239 |