تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,418 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,365 |
معاد | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 75، اسفند 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
معاد آیت الله حسین نوری قسمت شانزدهم بحث درباره روح همانطور که در مقاله پیش گفتیم: در مسأله«معاد» که مورد بحث ما است یکی از موضوعات لازم مسأله شناخت انسان است چه اینکه بحث درباره«معاد انسان» است و انسان تا خود را بطور کامل نشناخته باشد«کیفیت معاد» را نیز چنانکه شاید و باید نمیتواند بشناسد. و نیز همانطور که گفته شد وجود انسان مجموعهای از بدن و روح است و مرکز بحث درباره تشکیلات بدن و کارهای اعضاء و دستگاههای آن علم«تشریح و فیزیولوژی» است و متکفل بحث درباره«روح» و قوای روحی علم کمال و مخصوصا علم فلسفه است. و باید توجه داشت که یکی از موارد صف آرائی و جبههگیری الهیین در برابر مادیین همین«مسأله روح» است. الهیین روح را موجودی مستقل و مهمترین جزء وجودی انسان میدانند و میگویند شخصیت انسان وابسته به روح است و بدن با تمام دستگاهها و اعضای خود چیزی جز آلت و ابزار برای روح نیست و روح مدیر و مدبر دستگاهها و اعضای بدن و نیز مصدر تمام اعمال و ادراکات انسان است و در عین ارتباط و تعلق ذاتی با«ماده» دارای شخصیت جداگانه و مستقل است و نیز مجرد است یعنی: میتواند بدون این بدن زندگی کند و لذا هنگام فرار سیدن مرگ از بدن جدا میشود و اساسا«مرگ» چیزی جز جدا شدن روح از بدن نیست و آن پس از جدا شدن از بدن همچنان به زندگی خود در عالم برزخ ادامه میدهد و روز قیامت دوباره باین بدن تعلق پیدا میکند تا اینکه زندگی انسان سرانجام پس از حساب، به بهشت یا جهنم منتهی میگردد. ولی مادیین«روح» را فقط بعنوان تشکل و اجتماع و ارتباط مخصوص اجزاء ماده میشناسند و خواص روحی را بعوان خاصیتهای مخصوص اجزاء مرتبط ماده معرفی میکنند. و الهیین را از آنجا که قائل به استقلال و تجرد روح نوعا میباشند روحیون نیز میگویند. دلائل اثبات روح دانشمندان روحی شرقی و غربی دلائل بسیاری برای اثبات تجرد و شخصیت مستقل«روح» اقامه کردهاند. و چنانکه در مقابله قبل گفته شد در «اسفار» تعداد 11 دلیل و در منظومه حکیم سبزواری 10 دلیل در این مورد ذکر شده است ـ و چون ذکر همه آنها را در اینجا بجهت اینکه بر اصطلاحات و مقدمات نسبتا سنگینی استوار است لازم نمیدانیم لذا یکی از آنها را که در شرح تجرید علامه حلی بعنوان دلیل سوم و در«اسفار» بعنوان دلیل دوم و در منظومه سبزواری بعنوان دلیل اول ذکر گردیده است ـ و اول کسی که بتفصیل آنرا ذکر نموده است شیخ الرئیس است ـ و از اصول روانشناسی جدید نیز میتوان آنرا تأیید نمود در اینجا میآوریم. و این دلیل که از راه علم«نفس» بخودش بدست میآید باین شرح است: مقدمتا بایدگفت که«خودآگاهی» یعنی: اطلاع هر کس از وجود خودش برای هر کس بدیهی است و هر کس با علم حضوری خود را میشناسد مادیین نیز این شعور(شعور به خود) را در انسان انکار ندارند بنابراین در اینکه هر کس پیش خودش تعقلی از«خود» داردو از وجود خود مطلع است و خود را بعنوان یک موجود مستقل و ممتاز از سایر موجودات میشناسد تردید یا اختلافی نیست. هر کسی بطور روشن تشخیص میدهد که«من» هستم تنها چیزیکه احتیاج به استدلال دارد این است که«خود» یا «من» که وجودش روشن بدیهی است حقیقتش چیست؟ و دارای چه خصوصیتی است؟ و آیا ممکناستمادی باشد یا خیر؟ آیا وجود مستقل دارد یا اینکه عین بدن یا خواص بدنی است؟ پس اینکه«من هستم» روی حس مخصوص خودآگاهی بدیهی است و قابل استدلال نیست و لذا دانشمندان استدلالهای خود را متوجه بیانحقیقت«من» یا«خود» نمودهاند نه بیان اصول وجود«من» زیرا وجود«من» یک امر روشن و بدیهی است حال به بینیم آیا«خود» یا «من» که وجودش بر هر کس روشن است حقیتقش چیست؟ در اینجا 2 نظریه اساسی وجود دارد. 1- نظریه حسی 2- نظریه روحانی. نظریه حسی صاحبان این نظریه میگویند که«خود» یا«من» عبارتست از مجموعه اداراکات مختلفی که بوسیله احساس یا تخیل و غیره دائماً و پی در پی پیدا میشوند و همچنان یکدیگر را تعقیب مینمایند. مطابق این نظریه«خود» یک موجود وحدانی نیست بلکه مجموعه احساسات و خیالات و افکاری است که سلسله واحدی را تشکیل میدهند بنابراین«من» یعنی مجموعه دیدنیها و شنیدنیها و بیادآوردنها و فکر کردنها که در طول زندگی پدید میآیند. این گروه«روح» را اینطور تعریف میکننند: «مجموعه تصورات پی در پی که در ذهن پیدا میشود». مادیون نیز که قائل باصالت«ماده» هستند یعنی ماده را تنها جوهر اصیل میدانند و درعینحال اساس معرفت و شناسائی را احساس و تجربه میدانند در باب بیان حقیقت«خود» یا «من» از حسیون پیروی کنند و گفتند که«خود» یا«نفس» عبارتست از مجموعه افکار و خیالات و احساسات پی در پی که برای یک متشکله مخصوص مادی پیدا میشود. اینها بطور خلاصه میگویند: «من» عبارت است از یک سلسله ادراکات و احساسات و افکار متوالی که رشته واحدی را تشکیل میدهند. نظریه روحانی خلاصه این نظریه اینکه«من» یا«خود» که هر کس حضور آنرا مییابد و بوجودش اطمینان دارد عبارت است از یک موجود معین و متشخص و ثابت و باقی در ضمن جمیع حالات و عوارض و هرگز قابل تعدد و تکثر نیست.[1] بطور خلاصه، این برهان که متکفل اثبات این مطلب است که«روح» غیر از بدن و عوارض و خواص آن است و نیز یک موجود ثابت و باقی است از 2 مقدمه تشکیل گردیده است: 1- شکی نیست که بدن انسان در حال تغیر است: از طرفی در هر لحظه هزاران سلول در نتیجه فعالیتهای مداوم فرسوده میشوند، میسوزند از میان میروند و از طرف دیگر در هر لحظه در نتیجه تنفس و تغذیه هزاران سلول جدید درآن، بوجود میآیند، ساخته میشوند و جایگزین سلولهای از بین رفته میگردند. بدن انسان مانند«نهری» است که از طرفی در هر لحظه میلیونها قطره آب از آن خارج و میلیوناها قطره بر آن وارد میشود و لذا دانشمندان علم تشریح میگویند: بدن انسان مرکز«متابولیسم» یعنی مرکز سوخت و ساز است و درهر 24 ساعت فقط «200 میلیارد» گلبول قرمز خون از میان میرود، و بطور کلی در هر 7 سال یکدفعه 70 سالعمر کرده است در این مدت 10 دفعه بدن او بطور کلی عوض شده است. 2- هر کس وجداناً خود را یک حقیقت ثابت تشخیص میدهد و با کمال قاطعیت درک میکند که ذات و حقیقت او از اول تا آخر عمر عوض نشده است و میگوید: «من» یک روز کودک بودم و یک روز جوان ور زوی میانسال و امروز به دوران پیری رسیدهام ولی من همان شخص 70 سال پیش میباشم و در اینکه«من» همان هستم تردیدی ندارم. در 20 سال قبل فلانی را در فلان نقطه ملاقات کردم و 30 سال پیش فلان مطلب را در فلان کتابخ واندم و 40 سال قبل فلان جریانب رای من رخ داد و 50 سال پیش فلان حادثه برای من اتفاق افتاد. بنابراین«من» غیر از بدنم هستم زیرا بدن من عوض شده است نه یکدفعه، چند مرتبه عوض شده است ولی من عوض نشدهام«من» بدنهای متعدد را از دست دادهام اما«من» همان حقیقت واحد و ثابت بوده و هستم. روشن است که واحد غیر از متعدد و ثابت غیر از متغیر است پس«من» غیر از بدنم هستم این«من» که ثابت و باقی است همان روح است. بحث درباره بقیه مطالبی که با«روح» ارتباط دارد را بتوفیق خداوند متعال برای مقاله بعد میگذاریم ولی این مطلب لازم بتذکر است که«روح» به معنائی که ذکر گردید ـ علاوه بر اینکه شناخت و درک آن در سایر مباحث علمی نقش مؤثری دارد ـ یکی از معارف اعتقادی اسلام است ایمان و اعتقاد به آن براساس آیاتق رآنی و احادیث اهلبیت علیهم السلام لازم است محدث عالیمقام شیخ صدوق رضوان الله علیه در رساله اعتقادات خود که براساس آیات قرآن و احادیث اهلبیت(ع) تنظیم کرده است میگوید: «اعتقاد ما درباره روح این استکه آن وسیله حیات و زندگی انسان است و آن برای بقاء، خلقت شده است نه برای «فنا» و در این مورد است که حضرت رسول اکرم(ص) فرموده است: «ما خُلِقْتُمْ لِلْفَناء بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقاء وَ اِنّما تُنقّلُونَ مِنْ دارٍ الی دارٍ» یعنی: شما نه برای فانی شدن بلکه برای باقی ماندن ایجاد شدهاید و از خانهای به خانه دیگر منتقل میشوید. و اعتقاد ما این است که ارواح پس از مفارقت از بدن باقی هستند و دستهای از آنها در نعمت الهی بسر میبرند و گروهی معذب میشوند تا هنگامی که خدوند همه آنها را به بدنهایشان برگرداند و قیامت بر پا شود».[2]
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 181 |