تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,368 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,305 |
توکل برخداوند | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 75، اسفند 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
«تجلّی عرفان از مناجات ماه شعبان» آیت الله محمدی گیلانی قسمت هشتم توکل بر خداوند * توکل بمعنی سرپرستی * توکل بمعنی اعتماد بدیگری در انجام امور* براهین توحید ذات و توحید الهیت و خالقیت و تدبیر امور، موضوعی برای توکل باقی نمیگذارد و به این عنایت ناظر است آیه: «الله خالق کل شیء و هو علی کل شیء وکیل» و آیه «ان الامر کله لله» و بنابراین امری در اختیار کسی و ملک احدی نیست تا بخداوند متعال تفویض کند و درانجامش بحضرتش اعتماد کند تا توکل علی الله تعالی صدق نماید. پس ناگزیر توکل که از دشوارترین منازل سالکین الی الله است با عنایت دیگر تحققپذیر است *تبیین عنایت دوم لا اقتضائی ممکن* علت تامه و مستقل در کشور هستی فقط خدایتعالی است * صدور متکثرات و متجددات با وسائط * آثار صادره از وسائط و خواص مترتبه براسباب را قرآن بوسائط و اسباب نسبت میدهد * جلوگیری از بیاعتنائی بعلل طبیعی * توجیه معقول توکل علی الله * حدیث نبوی: «اعقلها و توکل» حدیثی جانسوز از کافی شریف. قوله: «الهی کانّی بنفسی واقفة بین یدیک و قد اظلها حسن توکّلی علیک، فقلت ما انت اهله و و تغمدتنی بعفوک. الهی ان عفوت فمن اولی منک بذلک و ان کان قددنا اجلی و لم یدننی منک عملی فقد جعلتالإقرار بالذنب الیک وسیلتی»: الهی میبینم که نزدیک است نفس م در محضرت ببازداشت درآید در حالی که حسن توکلم برتو، سایه بروی افکنده، پس آنچه که تو اهل آنی خواهی فرمود و مرا بعفو خود متسور میگردانی، اهلی اگر عفو فرمائی که سزاوارتر از تو بعفو کردن است؟ و اگرچه مرگم نزدیک و عملی که مرا بآستانت نزدیک سازد ندارم، اما اعتراف بگناهان را وسیله قرب بآستانت قرار میدهم. توکل علی الله راغب در مفردات میگوید: «التوکل یقال علی وجهین: یقال: توکلت لفلان بمعنی تولیت له و توکلت علیه بمعنی اعتمدته». توکل بر دو وجه گفته میشود: 1- گفته میشود: برای فلانی وکالت را پذیرفتم یعنی سرپرستی امورش را قبول نمودم. 2- و گفته میشود: بر فلان توکل کردم یعنی بر او اعتماد و اطمینان کردم و او را ثقه و مؤتمن در انجام امور یافتم. تردیدی نیست همانگونه که اصل وجود هر شیئی از رشحات فیض خدوند متعال است، زمام امور هر یک نیز در قبضه جناب ربوبی است چنانکه اعلام فرموده: «الله خالق کل شیء و هو علی کلّ شیء وکیل» (آیه 62 سوره زمر). خداوند، آفریننده هر چیز است، و او وکیل و قیوم بر امور هر موجودی از علو مقام ربوبی است. و چنانکه براهین متقنه بر توحید ذات حضرت واجب الوجود در وجوب وجود قائم است، همانگونه بر توحید حضرتش در اهلیت و خالقیت و تدبر امور مخلوقات نیز قائم است، و این واقعیت یعنی قرار داشتن زمان همه امور همه موجواات در قبضه جناب ربوبی، امری است تکوینی، و هیچ امری از امور در تملک احدی نیست تا بتواند آن را به خداوند متعال تفویض کند و در انجام و اجراء آن امر تفویض شدهب ر خداوند متعال اعتماد کند و مآلاً معنی«توکل علی الله» تحقق یابد، بلکه برهان و قرآن در اینجهتهماهنگاند: که«ان الامر کله لله»(آل عمران ـ آه 154) و با آهنگ انحصاری مخصوص، جمله اهل عالم را بدون استثناء از تملک هر امری، نومید میسازد و حتی با خطابی خاص، اشرف وجودات، خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله را از تملک کمترین امری مأیوسش میفرماید: «لیس لک من المر شیءٌ» (آل عمران آیه 128). و بنابراین، امری در اختیار کسی نیست تا به حقتعالی تفویض کند، و در انجام آن بر حضرتش اعتماد کند و او را ثقه و مؤتمن در امر مزبور بداند و مقام«توکل علی الله» را که از دشوارترین منازل سالکین الی الله است حائزی شود، زیرا امری نیست تا تسلیم خدای تعالی کند و آن حضرت را وکیل خود گرداند! پس با این عنایت، یعنی عنایت توحید ذات اقدس واجب الوجود، و به نبع آن توحید الهیت و تدبر امور، توکل علی الله غیر معقول است زیرا بیموضوع است، پس ناگزیر تحقق«توکلی علی الله» با عنایت دیگری استکه درک آن در توان قریحه: «یکاد زیتها یضییء و لو لم تمسسه نار» میباشد، به این توضیح: نیاز ممکنات به علت تامه بدیهی است که ممکن الوجود فی حد ذاته هیچ گونه اقتضائی ندارد، و نسبت آن بوجود و عدم، علی السواء است پس ناچار در تلبس بوجود، نیازمند به علت است، و علت مفروض، چنانچه همه اعدام متصور را مسدود کند، چنین علتی را«علت تامه» میگویند، که با فرض وجود آن، عدم معلول، ممتنع است، و آن موجودی که نهایات همه شروط وجود ممکن با عنایت او تحققپذیر است، و همه اعدام متصور برای ممکن، با عنایت او مسدود میشود، فقط ذات اقدس واجب الوجود تبارک و تعالی است، و در نظام هستی هیچ علت تام و مستقلی که جمیع شرائط وجود ممکنی را بالذات ایجاد کند و جمیع اعدام را مسدود نماید، موجود نیست، مگر حضرت واجب بالذات عزوجل، مثلا اگر وجود ممکنی متوقف بر یکصد شرط باشد و فرض شود، علتی توان انجام آنها را دارد، باز هم چنین علتی استقلال در ایجاد ندارد و علت تامه نیست زیرا یکی از اعدام ممکنه بر معلول مفروض، عدم آن، به عدم علت آن است و سد چنین عدمی در توان هیچ موجود نیست وگرنه لازم میآید که ممکن بالذات به واجب بالذات منقلب شود و فقط حضرت حقتعالی است که فاعل تام و مستقل است وب قیه، فاعل استقلال نما، یا معداتند. اما از این نکته نباید غافل شد که خداوند متعال چون در غایت بساطت است وهمه صفات ذاتیهاش بوجود صرف برمیگردد، و در اینصورت، تجددو تکثر و تغیر در حریم ذاتش راه ندارد، و چنانچه امور متجدده و متکثره بدون وسائط، مباشرة از حقتعالی صادر شود، تجدد و تکثر در حریم ذات او لازم میآید، پس صدور متکثرات و متغیرات از باریتعالی محتاج به وسائط است، نه آنکه معاذ الله نقصان در قدرت و اراده واجبی است، بلکه قبول فیض متکثرات و متغیرات ممتنع است مگر با عنایت وسائط، و به این ملاحظه است که قرآن کریم، آثار صادره از وسائط، و خواص مترتبه بر اشیاء، و مسببات مرتبطه به اسباب را به خود سائط و اشیاء و اسباب نسبت میدهد و آنها را ذوات التأثیر معرفی مینماید، و بدینوسیله، روحیه کوشائی و تلاش در معاش و معاد را با چنگ زدن به وسائط و اسباب، توانمند و سرشار میسازد و از تن آسانی و تثاقل و بیتفاوتی جلوگیری میکند در عین اینکه برای این وسائط و علل، هیچگونه استقلال در تأثیر نیست، و جملگی اصالت و استقلال در تأثیر را فاقدند. نیاز به اسباب طبیعی و امدادهای روحی و بنابراین روشن میگردد که ظفر به مراد و نیل به مقصد در جهان ماده چنانکه نیازمند به اسباب طبیعی است، نیازمند به امدادهای روحی است، و انسانی که همه اسباب طبیعی نیل به مرادش را فراهم آورده، هیچ حائیل بین او و مقصدش نیست مگر اختلال از ناحیه امدادهاو اسباب روحی، مانند سستی اراده و خوف و حزن و سوءظن و آز و نظائر اینها، و با یقین به اینکه خداوند متعال یگانه سببی است که مغبولیت در ساحت قدس او راه ندارد، و با چنین اعتقادی به او اعتماد کند و امور خویش را به او تفویض نماید، لزوما اراده و قدرت خویش را با اراده و قدرت بیپایان خداوند متعال مرتبط ساخته، بلکه در اراده وق درت خدای تعالی مستهلک نموده است، و لازم آن، آنکه آنچه را که خدا میخواهد، خواسته او است، و طبعا هیچ فعلی از وی صادر نمیگردد مگر آنکه نشأت گرفته از اراده خداوند عزوجل است، و خواستههای نفس اماره و هوا جس و هوساتش، بالتمام بر باد رفته است، زیرا اراده او فانی در اراده خدای سبحان است و با توجه به اینکه همه اسباب به او منتهی میشود و او مسبب الاسباب است، و هر چه را که اراده کندف تحقق آن حتمی است و هیچ چیزی ممکن نیست مانع نفوذ اراده حقتعالی شود، پس اعتماد کننده چنانی بر خدای عزیز و مقتدر، فرمند و 1یروز است و سند پیروزی وی، آیه کریمه: »من یتوکل علی الله فهو حسبه ان اله بالغ امره قد جعل الله لک شیءٍ قدرا» (آیه 3 سوره طلاق میباشد که صراحتا متوکل علی الله را در کفالت و کفایت خدایتعالی اعلام میفرماید که بدون هیچ قیدی، ارمش نافذ و فرمانش بالغ است و همه اسباب دیگر مقدر و محدود است، واحیانا اثر توکل برخداوند متعال، خرق عادت است. س بیاعتنائی به اسباب طبیعی در تحصیل مطلوب نه صبغه از توکل ندارد که بیادبی و دهان کجی به کتاب و سنت عقل است، و اعتماد برآنها علی سبیل الاصالة و الاستقلال نیز شرک است، بلکه حقیقت توکل علی الله تعالی، اعتماد به خداوند متعال در انجام امور، و تفویض کارها به آن حضرت که یگانه سبب غیر مغلوب است و در عین حال اعتناء نمودن به علل طبیعی امانه بر و تیره استقلال. حسن توکل و حدیث وجیز مروی از رسول الله صلی الله علیه و آله: «اعقلهاو توکل» گویای همین تفصیل است که درباره توکل گفتیم. در کتاب فیض القدیر مناوی که شرح جامع صغیر سیوطی است نقل میکند که مردی به رسول الله صلی الله علیه و آله عرض کرد: «ارسل ناقتی و اتوکل؟ قال: اِعْقلها و تَوَکَل» ـ شترم را رها کنم و توکل بر خدا بنمایم؟ رسول الله صلی اللهعلیه و آله فرمودند: عقالش کن و زانویش ببند و توکل بر خدا کن.(ج 2 ص8). گفت یغمبر به آواز بلند با توکل زانوی اشتر ببند رمز الکاسب حبیب الله نو از توکل در سبب کاهل مشو و حدث متتبع مرحوم آیت الله آقای حاج میرزا حسین نوری اعلی الله مقامه در کتاب«التجاره» از«مستدرک الوسائل» از امام صادق علیه السلام روایت میکند که فرمودند: «لا تدع طلب الرزق من حلّه واعقل راحلتک و توکل» (ج2 ص 415). باری! توکل بمعنائی که گفته آمد، بهره نخبگان از اولیاء الله تعالی است، و اما مؤمنین متوسط الحال در توحید، برای آنان نیز، وکالت و ولایت الله بمیزان توحید و اخلاص از شرک، ثابت است، زیرا قرآن شریف در مواضع متعدد، ولایت الله تعالی را بر رئوس عموم مومنین میگستراند: «الله ولی الذین آمنوا» (آیه 257 از سوره بقره) و طبعا هر کس بقدر استهلاک ارادهاش در ارادة الله تعالی از طیب معیشت و سعادت حیات برخوردار است و بمقداری که شرک در ایمانش رخنه کرده است، از طیب معیشت و سعادت بهمان مقدار محروم است، و شاید اکثر اهل ایمان از این قسمند و میتوان از این آیه شریفه همین احتمال را استظهار نمود: «و ما یؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون» (آیه 106 از سوره یوسف). و از مجموع آنچه که گذشت معنی«حسن توکل» که دراین مناجات آمده روشن میشود که چگونه در محضر خدایتعالی در رستاخیز، سایبان برای متوکل میگردد، و در بحار عفو و رحمت الهی غوطهورش میسازد، رزقنا الله تعالی. متوکلین بر غیر خدا و ختام مسک این مقاله را حدیث قدسی قرار میدهیم که امام المحدثین کلینی عظیم(ره) در «باب التفویض الی الله و التوکل علیه» از کتاب اصول کافی شریف، از امام جعفر صادق علیه السلام روایت فرموده است: «ان الله تبارک و تعالی یقول: و عزتی و جلالی و مجدی و ارتفاعی علی عرشی، لأقطعن عمل کل مؤمّل غیری بالیأس و لا کسونَّه ثوب المذلّة عند النا و لأنحّینَّه منق ربی و لأبعدنّه من فضلی، ایؤمّل غیری فی الشدائد؟! و الشدائد بیدی و یرجو غیر، و یقرع بالفکر باب غیری؟! و بیدی مفاتیح الابواب و هی مغلقه و بابی مفتوح لمن دعانی فمن ذا الذی امّلنی لنوائبه فقطعته دونها؟ و من ذا الذی رجانی لعظیمة فقطعت رجاه منّی؟ جعلت آمال عبادی عندی محفوظة لم یروا بحفظی و ملأت سماواتی ممن لا یملّ من تسبیحی و أمرتهم ان لا یغلقوا الأبواب بینی و بین عبادی فلم یثقوا بقولی الم یعلم من طرقتْه نائبةٌ من نوائبی انه لا یملک کشفها احد غیری الا من بعداذنی فمالی اراه لاهیا عنّی؟ اعطیته بجودی ما لم یسألنی ثمّ انزعته عنه فلم یسألنی ردّه و سأل غیری؟! افیرانی ابدأ بالعطاء قبل المسئله ثم اسأل فلا اجیب سائلی؟! ابخیل انا فیبخلنی عبدی؟ اولیس الجود و الکرم لی؟ اولیس العفو و الرحمة بیدی؟! أولیس انا محل الآمال فمن یقطعها دونی؟ افلا یخشی المؤمّلون ان یؤملوا غیری، فلو انّ اهل سماواتی و اهل ارضی املوا جمیعا ثم اعطیت کل واحد منهم مثل ما امّل الجمیع ما انتقص من ملکی مثل عضو ذرةٍ و کیف ینقص ملک انا قیمه؟ فیا بؤساً للقانطین من رحمتی و یا بؤساً لمن عصانی و لم یراقبنی» (ج2 ص 66 و 67). «خداوند تبارک و تعالی میفرماید: بعزت و قهاریتم و بکرم نامتنهای و استیلاء بر عرشم سوگند یاد میکنم که آرزوی هر آرزومند بغیرم را به نومیدی قطع میکنم، و در میان مردم، لباس خواری به اندامش میپوشانم، و از حریم قرب خویش او را میرانم، و به دوری از فضل و عنایتم مبتلایش میسازم. ایا درگرفتاریها بغیر من آرزو میبندد، در صورتی که همه گرفتاریها در دست من است؟ و بغیر من امیدوار میشود و به فکر خویش باب غیر مرا میکوبد،در حالی که همه ابواب در دست من است؟! و جمله ابواب بسته، فقط باب من است که بروی دعا کنندگانم باز است. کیست آنکس که در گفرتاریهایش به من آروز بسته و من آرزویش را قطع کرده باشم؟ و کیست آن کس که در مشکلی عظیم به من امید بسته و من نومیدش کرده باشم؟ آرزوهای بندگانم را در حفاظت خویش قرار دادم اما بحفاظتم راضی نشدند! و آسمانهایم را از فرشتگانی نسته از تسبیح من، پر کردهام و فرمان دادم که بابهای اجابت بین من و بندگانم را نبندند ولی بندگانم وعده مرا باور نداشته و بقولم اعتماد نکردند! آیا کسی که گرفتار مصیبتی شده، نمیداند که احدی نمیتواند آن را رفع کند جز من یا با اذن من؟ پس چرا از من روی گردان است؟ این منم که بجودم به وی اعطا کردم نعمتی را که سئال نکرده بود، سپس از او ستاندم، پس از من مسئلت نمود! آیا میپندارد من که قبل از سئوال، ابتداء ببخشش کردم سپس سؤال شدم، سئوال کنندهام را نومید میکنم؟! آیا من بخیلم که بندهام مرا به بخل نسبت دهد؟! آیا جود و کرم مطلقا ملک من نیست؟! آیا عفو و رحمت مطلقا بدست من نیست؟! آیا من محل آرزوی همه آرزومندان نیستم؟! جز من کیست که آرزوها را قطع کند؟ آیا نمیهرساند آرزومندان که بغیر من آرزو ببندند؟ اگر از اهل آسمانهایم و اهل زمینم، جملگی آرزو بمن آرند سپس به هریکشان آنچه همه خواستهاند عطاء کنم، از ملک من همانند عضو مورچهای نقصان نمیپذیرد؛ چگونه نقصان میپذیرد، ملکی که من قیم آن هستم؟ ای اندوه و سیهروئی، همیشه قرین نومیدان از رحمت من باد. ای اندوه و سیهروئی، همیشه قرین گنهکاران بیآزرم باد.» ادامه دارد اهمیت درختکاری *پیامبر اکرم«ص»: «اِنْ قامَتِ السَاعَةُ وَ فی یَدِ اَحَدِکُمُ فَاِنِ اسْتَطاعَ اَنْ لا تَقُومَ السّاعَةُ حَتّی یَغْرسَها فَلْیَغْرِسْها» (مستدرک ـ ج 2 ـ ص 501) اگر ساعت انقراض عالم فرار سد و در دست یکی از شما نهال درختی است، چنانچه بقدر کاشدن آن فرصت دارید آنرا بکارید. (یعنی فکر انقراض عالم شما را از این عمل شریف باز ندارد).
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 436 |