تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,476 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,414 |
انقطاع الی الله | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1366، شماره 75، اسفند 1366 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
شرح دعای ابوحمزه ثمالی قسمت دهم آیت الله ایزدی نجف آبادی انقطاع الی الله «اَیْنَ سِتْرُکَ الْجَمیلُ اَیْنَ عَفْوُکَ الْجَلیلُ اَیْنَ فَرَجُک الْقَریبُ اَیْنَ غیاثُکَ السَّریعُ»: عیبپوشی خوش آیندت کجا است، عفو بزرگت چه شد، فرج و گشایش نزدیک و دادرسی بیامانت کو؟ «اَیْنَ رَحْمَتُکَ الْواسِعَةُ اَیْنَ عَطایاکَ الْفاضِلَةُ اَیْنَ مَواهِبُکَ الْهَنیئةُ اَیْنَ صَنائعُکَ السّنیَّةُ»: رحمت فراگیرت کجا، بخششهای پر ارج تو و موهبتهای گوارایت و احسانهای گرانبهایت کو؟ «اَیْنَ فَضْلُکَ الْعَظیمُ اَیْنَ مَنُّکَ الْجَسیمُ اَیْنَ اِحْسانُکَ الْقَدیمُ»: فضل بزرگ و نعمت چشمگیر و احسان قدیمت کجا است؟ «اَیْنَ کَرَمُکَ یا کَریمُ، بِهِ وَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحمَّدٍ فَاسْتَنْقِذْنی وَ بِرَحْمَتِکَ فَخَلِّصْنی یا مُحْسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُنْعِمُ یا مُفْضِلُ»: کرمت کو یا کریم؟ و(بحق) محمد و آل او مرا(از مهلکه) نجات ده ای احسان کننده و ای نیکوکار نعمت بخشت با تفضل مرا به رحمتت رهائی بخش. «لَسْتُ اَتَّکِلُ فِی النَّجاةِ مِنْ عِقابِکَ عَلی اَعْمالِنا بلْ بِفَضْلِکَ عَلَیْنا لِاَنَّکَ اَهْلُ التَّقْوی وَ اَهْلُ الْمَغْفِرَة تَبْدِئُ بِالاِحْسانِ نِعَماً وَ تَعْفو عَنِ الذَّنْبِ کَرَماً»: نه چنین است که در نجات ازعذابت باعمالم تکیه داشته باشیم بلکه تنها اعتمادم به فضل تو است که بجا است که از(عقاب تو) بر حذر بودن و(از نظر بزرگواریت) اهل آمرزشی؛ بدون سابقه استحقاق احسان میکنی؛ نعمتها میبخشی و با کرمت از گناهان درمیگذری. این فراز دعا از(این سترک الجمیل تا تعفو عن الذنب کرما) بیانگر حال انقطاع بنده است؛ بنده باین حقیقت رسیده است که در جهان هستی جائی و محلی شایسته که برای نجات بدان اعتماد کرد جز تفضلات او نیست و تنها به آن باید رو آورد. «فَما نَدْری ما نَشْکُرُ اَجَمیلَ ما تَنْشُرُ اَمْ قَبیحَ ما تَستُرُ اَمْ عَظیمَ ما اَبْلَیْتَ وَ أَوْلَیتَ اَمْ کَثیرَ ما مِنْهُ نَجَّیْتَ وَ عافَیْتَ». و نمیدانیم کدام یک از نعمتهایت را شکرگزار باشیم، آن نعمت زیبایی که آشکارش کردی یا آن کار زشتی که از دیدهها پنهانش داشتی یا آن نعمت عظیمی که ما را به آن آزمایش نمودی و بر ما آسان کردی و خود توفیقمان دادی که از پس آنها برآئیم یا بلاهای بسیاری که ما را از آن نجات دادی و عافیت بخشیدی؟ «یا حَبیبَ مَنْ تَحَبَّبَ اِلَیْکَ وَ یا قُرَّةَ عَیْنِ مَنْ لاذَبِکَ وَانْقَطَعَ اِلَیْکَ»: ای دوست کسی که از خود بتو دوستی نشان داد و ای سرور دیدگان کسی که از غیر تو چشم پوشیده و بتو پیوست. انقطاع الی الله قبل از بیان مفاد این دو سه جمله توجه داشته باشیم که قطع بمعنای بریدن و رابطه و پیوستگی را بهم زدن و انقطاع که بمعنای جدا شدن بعد از پیوستگی است مقابل وصل و پیوستگی است. در این دو سه جمله، یکی از ارزشمندترین و بالاترین معنویات و مقامات سالکین و پویندگان راه حق را که انقطاع و وارستگی از غیر حق و پیوستگی به او است یادآور شده که شاید بتوان گفت«تبتّل» که در سوره مزمل آیه 7 آمده و میفرماید: «وَ اُذْکُرِ اسْمَ رَبِّکَ وَ تَبتَّلْ اِلَیهِ تَبْتیلاً» که گویای این است که پروردگارت را یاد کن و منقطع به سوی او شو، همین وارستگی باشد. و این وارستگی و انقطاع است که پیش از باب معرفت و عارفان سالک، شرط اساسی سلوک و سیر الی الله است و نزد آن مسلم است که پایبندی بطبع و طبیعت ـ و در یک کلمه ـ دلبستگی بغیر حق و خودبینی و خودخواهی، محکمترین غل و زنجیر است که دست و پاگیر و سد راه سلوک است و بقول حافظ: تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد؟ تا از نفس و هوی نگذرد نمیتواند طریق محبت حق طی کند. عشق شیری است قوی پنجه و میگوید فاش هر که از جان گذرد بگذرد از بیشه ما تا از خلق چشم طمع نبندد و رجاء و انس بحق تحصیل نکند و تا بیم و ترس از خلایق را با رضا به حکم و قضای الهی از دل بیرون نکند و تا با مشاهده با چشم دل نبیند که همه هستی پرتو او است و بدینسان به خلق بیمبالات نشود کی سالک راه حقیت خواهد شد؟! «اَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ نَحْنُ الْمُسیئْونَ فَتَجاوَزْ یا رَبِّ عَنْ قَبیحِ ما عِنْدَنا بِجَمیلِ ما عِنْدَکَ»: تنها توئی نیکو روش و این فقط ما هستیم که از ما بدی میخیزد(نه تو) پس بیا و از بدیهائی که از سوی ما است بخوبیهائیکه از جانب تو است، درگذر. گویا هدف اصلی از این چند درخواستاین است که خداوند بر حسب رفتار و برخوردهای خودش با خلایق که همه براساس احسان و نیکی است با تمام جهان هستی از جمله انسانها از بدیهائیکه به اقتضای طبع بشریت از انسانها سر میزند در گذرد. طبع بشریت و اقتضای بدیها این که گوشزد شد که طبع بشریت اقتضای بدیهائی دارد، مطلبی است که از بعضی آیات قرآنی ـ که طبیعت بشریت را معرفی میکند ـ به دست میآید چنانچه در سوره معارج آیه 19 میفرماید: «اِنَّ الاِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً» ـ این انسان سخن حریص و بیصبر است که در مقابل گرفتاریها بیتاب و اگر چیزی در دست داشته باشد بخل میورزد. و در سوره احزاب آیه 72 میفرماید: «اِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً» ـ حقّا که او عجیب ظالم و جاهل است و از قبیل اینگونه معرفیها بعنوان«قتور» یعنی ممسک و«کفار» یعنی ناسپاس که در حقیقت این گونه خویها که در سرشت انسان است و منشأ این است که خداوند در سوره یوسف میفرماید: »... اِنَّ النّفْسَ لاَمَّارَةٌ بِالسُّوِء اِلاّ ما رَحِمَ رَبّی» ـ خود را نمیستایم و تبئره نمیکنم زیرا که نفس وادار کننده به بدی است مگر اینکه لطف پروردگار انسان را دریابد. توجه به این نکته لازم است که این گونه معرفیها که اشاره شد ـ به اصطلاح منطق ـ قضیه طبیعیه است که حکم طبیعت را بیان میکند و منافات ندارد که افرادی بخصوصیات خاصه بخودشان ـ که به اصطلاح ـ خصوصیات فردی خوانده میشود، این گونه طبایع و خویها در تحت تأثیر ایمان ـ یا به تعبیر دیگران بعد الهی انسان ـ اثر بد نداشته باشد بلکه مظهر نیکیها و خیرات و نمایانگر احسانات الهی باشد. حسنات و خیرات از حق و بدیها از ما سوی از محتوای دو جمله اول(که گویای این است که در جهان هر چه نیکی و خوبی هست از خداوند و هر چه بدی و سوئی هست از ماسوی است) مطلبی است که نباید از آن سرسری گذشت اکنون سربسته بیان این مطلب: بر حسب آیات قرآن شریف هر چه که بر آن کلمه شیء که ترجمهاش بفارسی چیز است اطلاق شده، مخلوق خداوند است چنانچه در سوره فرقان آیه 2 میفرماید: «الَّذی خَلَقَ کُلَّ شَیءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدیراً» ـ او همه چیز را خلق نموده و(به تقدیر ازلی) حد و قدر هر چیز را معین فرموده. و نیز در سوره زمر آیه 61 میفرماید: «اللهُ خالِقُ کُلَّ شَیءٍ» ـ خداوند آفریدگار هر چیز است. و امثال این گونه آیات در قرآن بسیار است. از طرف دیگر در قرآن شریف هر چه را مخلوق خداوند قلمداد کرد پسندیده و نیکو معرفی میکند چنانچه در سوره سجده آیه 7 میفرماید: «الَّذی اَحْسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلْقَهُ» ـ آن خدائی که هرچه خلقت فرمود نیکو قرارش داد. بنابراین محتوای این دو گونه آیات قرآنی که همه چیز مخلوق خدا و همه چیز نیکو است؛ هر چه حسن و خوبی در عالم است از حق است و هیچ بدی از ناحیه او نیست بلکه از ناحیه محدودیت و اصطکاکات موجودات است چنانچه میفرماید: «ما اصاَبَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللهِ وَ ما اَصابَکَ مِنْ سَیِّئة فَمنْ نَفْسِکَ» ـ هر چه از انواع نیکی بتو برسد از خداست. و هر چه بدی برسد از خود تو است. آنچه در رابطه با استناد حسنات به خداوند گفته شد، بر حسب آیات قرآن شریف بود و بیان این مطلب را ازنظر بحثهای وجودی و حکم عقل بجای دیگری موکول میکنیم. «وَ اَیُّ جَهْل یا رَبِّ لا یَسَعُهُ جُودُکَ اَوْ اَیُّ زَمانٍ اَطْوَلُ مِنْ اَناتِکَ وَ ما قَدْرُ اَعْمالِنا فی جَنْبِ نِعَمِکَ وَ کَیْفَ نَسْتَکْفِرُ اَعْمالاً نْقابِلُ بِها کَرَمَکَ بَلْ کَیْفَ یَضیقُ عَلی الْمُذْنِبیْنَ ما وَسِعَهُمْ مِنْ رَحْمَتِکَ». کدام جهالت و نادان کاری است که جود تو فراگیر آن نباشد و کدام زمان و مهلتی است که از مهلتهائی که تو میدهی درازتر باشد؟ اساساً ارزش اعمال ما با مقایسه با نعمتهای تو چیست(هیچ) یا چه جای این است که اعمالمانرا بجهت مقابله کردن کرامتهای تو زیاد بپنداریم. از همه گذشته چگونه میشود که رحمت فراگیر تو که همه تبهکاران را فراگیر است، تنگ و محدود باشد. در این چند جمله از دعا نقطه نظر یکی فراگیری جود و رحمت خداوند و بیحد و مرز بودن نعمتها و کرامتها و امهال خداوندی ودیگر بیارزشی و بیمقداری اعمال و طاعات و این که به هیچ وجه با نعمتها و کرامتهای خداوند قابل قیاس نیست. «یا واسِعَ الْمغْفِرَةِ یا باسِطَ الْیَدینِ بِالرَّحْمَةِ»: ای که رحمت و مغفرتت فراگیر و دو دستت(قدرت تامهات) برحمت و بخشش باز است. دستهای خدا باز است و در تمام زمانها و مکانها تصرف دارد مطلبی در تفاسیر آمده که آیات قرآن تأیید میکند از عقائد یهود(حداقل برخی از یهودیان زمانی نبی اکرم ص) این بوده که خداوند که عالم را خلقت فرمود دیگر تصرفی در جریان حوادث جهان ندارد و تغییر و تبدیلی نمیدهد بلکه نمیتواند بدهد!! و شاید این جمله: «جَفَّ الْقَلَمُ بِما هُوَ کائنٌ» را(که نزد عارف و فیلسوف معنای غیر قابل انکاری دارد) بهمینعقیده خودشان تطبیق میکردند و خداوند هم در سوره مائده آیه 64 همین مطلب را از آنها حکایت میکند که میفرماید: «قالَتِ الْیَهُودُ یَدُالله مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ اَیْدیهمْ وَ لُعِنوا بِما قالوا بَلْ یَداهُ مَبسْوطتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ» ـ یهود گفتند که دستهای خدا در غل و زنجیر است؛ غل باد دستهای خودشان! بلکه هر دو دست خدا(کنایه از قدرت تامه حق) باز است، که هرگونه بخواهد انفاق میکند. همچنین یهود آیه قرآن را از زبان نبی اکرم میشنیدند که میفرماید: «مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ الله قَرْضاً حَسَناً» ـ کیست که بخدا قرض الحسنة بدهد؟ میگفتند که خدا فقیر است و ما غنی! که اشاره بهمین گفتار است آیه 181 سوره آل عمران: «لَقَدْ سَمِعَ اللهُ قَوْلَ الَّذینَ قالُوا اِنَّ الله فقیرٌ وَ نَحْنُ اَغْنیاءُ» ـ به تحقیق خداوند سخن کسانیکه گفتند خدا فقیر است و ما غنی، شنید. ولی بر خلاف پندار یهود بحکم عقل و شهادت آیات قرآن، جهان هستی همچنانکه در اصل وجود نیازمند بخداونداست در بقاء نیز نیازمند بخداوند است در بقاء نیز نیاز به او و از هر جهت وابسته به او و در تحت تصرف او است که چنانچه مشاهده میشود جمله«یا باسط الیدین بالرحمه» بر همین اساس است و آیه 29 سوره الرحمن نیز بر همین معنا دلالت دارد که میفرماید: «یَسْئَلُهُ مَنْ فِی السّماواتِ وَ الأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فی شَانٍ» ـ هر کسی در آسمان و زمین است از او حاجت خود را میخواهد و هر روزی خدا در شأن و کاری است. ذکر یک نکته مهم اعتقاد به تسلط و تصرف خداوند در جهان هستی که خود حقیقتی است که باید جزء اعتقادات دینی هر کسی باشد، در اعمال و اخلاق هر کسی پایبند بودن به آن نقش بسیار مؤثری دارد. 1- یکی از آثار اعتقاد به این حقیقت در اخلاق این است که اگر احیانا انسان جریان حوادث و نظام اسباب را بر وفق مراد خویش میّیند غرور پیدا نکند و خود را از ارتباط با خدا و توسل به ذیل عنایت او و عبادت او و دعا و مسئلت به درگاه او بینیاز نداند و به مال و امکاناتی که در دسترس دارد دلگرم نشود و غفلت سراسر وجود او را فرا نگیرد؛ همچنانکه در داستان کوتاهی که در سوره کهف آیه 32 به بعد در رابطه با گفتگوی دو نفر که یکی ثروتمند و ملکدار ولی از ایمان بهره نداشت با آن دیگری ـ که گرچه تهیدست بود ولی دلی پر از ایمان داشت ـ درباره ثروت خود میگفت «... ما اَظُنُّ اَنْ تَبیدَ هذهِ اَبَداً» ـ گمان ندارم که تا ابد این ثروت من نابود شود. غافل از اینکه امور جهان ماده به هیچ وجه قابل اعتماد و دلگرمی نیست از دو جهت: یکی ـ از باب اینکه جهان ماده عالم مزاحمات و مصادمات است، ممکن است از ناحیه دور از نظر ما حوادثی و آفات و مزاحماتی پیش آید که آنچه را که ما به آن دلخوش کردهایم از بین ببرد در یک کلمه جهانم اده بقول شاعر: «جهان رباط خرابی است بر گذرگه سیل». و دوم ـ اینکه از آنجائیکه جهان با همه پهناوری آن از چنگ قدرت حق بیرون نیست از این رو از این معنا نیز نباید غفلت کرد: از ناحیهای که باز از نظر ما دور است اسباب و عواملی پیش آورد تا آنچه را که مورد اعتماد ما است از بین ببرد. سبب سوز و سبب ساز چنانچه این مطلب مکرر در قرآن گوشزد شده از جمله در همین داستان کوتاه سوره کهف خداوند از قول آن تهیدست مؤمن با ثروتمند مغرور چنین میفرماید: «وَ یُرسِلَ عَلَیْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صعیداً زَلَقاً اَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطیع لَهُ طَلَباً» (آیه 40 و 41) ـ ممکن است بر بوستان آفتی(چون صاعقه) بفرستد که صبح هنگام نابود و با خاک یکسان شده چنانکه لغزندگاه شده باشد و یا چنان نهر و قناتش خشک و بیآب شده که به هیچ وجه برای آن باغ نتوانی آب تهیه کنی. و از همین بابت است که مطابق آیات قرآن حضرت نوح(در موقعیکه به پسرش پیشنهاد کرد که با ما به کشتی سوار شو و او گفت که به کوه پناه میبرم که مرا از آب حفظ میکند) فرمود: «لا عاصِمَ الْیَومَ مِنْ اَمْرِ الله اِلاّ مَنْرَحِمَ» ـ امروز از امر(و قهر خدا) جز لطف و مهر او پناهی نیست. 2- اثر دوم: ایجاد روح امید: بنده با ایمان که جهان را از دست قدرت خدا بیرون نمیبیند در عین این که میبیند جریان حوادث ـ بحسب ظاهر ـ بر وفق مراد نیست ولی دلگرم است که از خدا این امید هست که با دست غیبی خودش جریان حوادث را بنحو مطلوب دگرگون میکند چنانچه در داستان مورد نظر خداوند از قول تهیدست با ایمان نقل میکند: «اِنْ تَرَنَ اَنَا اَقَلَ مِنْکَ مالاً وَ وَلداً فَعَسی رَبّی اَنْ یُؤتینِ خَیْراً مِنْ جَنَّتِکَ» ـ اگر مرا چنین میبینی که از نظر مال و اولاد از تو کمترم امید این دارم که پروردگارم بهتر از باغ تو بمن بدهد. چه خوب گفته حافظ شیرازی: شهر خالیست ز عشاق مگر از طرفی دستی از غیب برون آید و کاری بکند میتوانیم مطلب گذشته را که تحت عنوان دستهای خدا باز است که(باسط الیدین بالرحمه) در این جمله خلاصه کنیم که خدا هم سببساز است چنانچه حضرت یعقوب فرمود: «اِذْهَبُوا فَتَجَسّسوا مِنْ یُوسُفَ وَ اَخیهِ وَ لا تَیْأسُوا مِنْ رَوْحِ الله» ـ بروید و از یوسف و برادرش جستجو کنید و از نسیم رحمتش ناامید نشوید. و هم سببسوز است که نباید با در دست داشتن امکانات مغرور شده و روی نیاز بدرگاه بینیاز نیاوریم. مولوی میگوید: از سبب سازیش من سودائیم وز سبب سوزیش سوفسطائیم آنچه بیان شد در رابطه با تصرف خداوند در جهان را میتوان خلاصهای از بحث مسأله بداء که مطابق روایات«ما عُبِدَ اللهُ بِشَیْءٍ مِثْل الْبَداء» بحساب آورد. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 408 |