تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,377 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,317 |
سخنی پیرامون ولایت فقیه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 76، فروردین 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
سخنی پیرامون ولایت فقیه قسمت سوم در شماره گذشته توضیح دادیم که ولایت فقیه و بطور کلی حکومت اسلامی نه استبداد است و نه حکومت مردم بر مردم بلکه «حکومت خدا و قانون خدا بر مردم است». حکومت اسلامی و الهی تنها حکومتی است که بر اساس امور اعتباری مبتنی نیست بلکه متکی به جهان بینی الهی و شناخت واقعیت جهان است. ولایت در جهان بینی الهی تنها از آنِ خداوند عالم است و او به افرادی واگذار فرموده که شئون زندگی اجتماعی بشر را اداره کنند. ولی این ولایتِ واگذار شده آن گونه مطلق نیست که موجب استبداد شود. به عبارت دیگر: حکومت اسلامی آن حکومتی نیست که تنها حاکمش را اسلام تعیین کند و او خود هرچه خواست انجام دهد؛ چنین حکومتی اسلامی نیست بلکه در حکومت اسلامی، خداوند هم حاکم را معین فرموده و هم قانون را. حضرت امام در سلسله درسهای فقهی ولایت فقیه می فرمایند: «حکومت اسلامی هیچیک از انواع طرز حکومتهای موجود نیست. مثلاً استبدادی نیست که رئیس دولت مستبد و خود رأی باشد. مال و جان مردم را به بازی بگیرد و در آن به دلخواه، دخل و تصرف کند هرکس را اراده اش تعلق گرفت بکشد و هرکس را خواست انعام کند و به هرکه خواست تبول بدهد و املاک و اموال ملت را به این و آن ببخشد. رسول اکرم (ص) و امیر المؤمنین (ع) و سایر خلفا هم چنین اختیاراتی نداشتند. حکومت اسلامی نه استبدادی است نه مطلقه بلکه مشروطه است. البته نه مشروطه به معنای فعلی که تصویب قوانین تابع آراء اشخاص و اکثریت باشد. مشروطه از این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره مقیّد به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم (ص) معین گشته است مجموعه شرط همان احکام و قوانین اسلام است. که باید رعایت و اجرا شود. از این جهت حکومت اسلامی حکومت قانون الهی بر مردم است». منظور از ولایت مطلقه چیست؟ از این بیان روشن می شود که منظور از ولایت مطلقه در نامه مبارک حضرت امام به رئیس جمهور، ولایت فوق قانون الهی نیست تا مستلزم استبداد و دیکتاتوری باشد بلکه منظور این است که خداوند به رسول اکرم (ص) این اختیار قانونی را نیز داده است که هرگاه مصلحت عامه مسلمین و حکومت اسلامی اقتضا کند می تواند از اجرا و تنفیذ قانونی موقتاً جلوگیری کند، یا بر اساس مصالح متغیّره، حکمی الزامی را در محدوده زمانی یا مکانی تشریع کند که بر خلاف حکم اوّلی الهی است. بنابراین ولایت رسول اکرم (ص) به این معنی نیست که مجری قانون باشد و هیچگونه اختیاری در ملاحظه مصالح موقت و تشریع مقررات خاص در زمینه هایی که حکم الزامی الهی نیست یا به دلیل شرایط خاصی امکان تنفیذ حکم الزامی نیست، نداشته باشد و اگر چنین بود، فرض یک حکومت و ولایت برای آن حضرت بی معنی و بی محتوی بود زیرا مجری بی چون و چرای قانون، هر انسان عادل می تواند باشد و آنگاه فرمان خاصی که در قرآن به لزوم اطاعت مستقل از آن حضرت صادر شده لغو و بی اثر خواهد بود. درقرآن کریم در پنج مورد حکم به لزوم اطاعت از فرمان حضرت رسول (ص) در قبال اطاعت الله شده است. و چنین تعبیر شده است که «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول» تکرار امر به اطاعت نشانگر این مطلب است که محدوده اطاعت از پیامبر (ص) غیر ازمحدوده اطاعت از خداوند است. گرچه این محدوده داخل در آن محدوده است و لزوم پیروی و اطاعت از رسول خدا (ص) به دلیل امر خداوند است ولی از این آیات استفاده می شود که آن حضرت اوامر و فرمان هایی دارد که غیر از اوامر رسمی خداوند است و آن اوامر به حکم خداوند واجب الاطاعه است. اگر منظور اوامری بود که آن حضرت از سوی خداوند تبلیغ می کرد نباید اطاعت از او را در قبال اطاعت از خداوند قرار می داد، بلکه فقط امر به تصدیق او می فرمود، تا دلیل باشد بر صحت تبلیغ و رساندن او پیام الهی را. و بر اساس همین ولایت بود که رسول خدا (ص) و سلم «زیاد بن لبید» را که یکی از شخصیتهای انصار بود فرمان داد دخترش را به عقد یکی از بردگان سیاهِ آزاد شده (جویبر) درآورده و در مورد زینب بنت جحش که از زنان با شخصیت قریش بود، فرمان داد تا با زیدبن حارثه علیرغم عدم تمایل او و خانواده اش ازدواج کند با اینکه طبق قانون اوّلیِ اسلام، ازدواج باید با تمایل و تراضی طرفین باشد و در همین قضیه بود که آیه نازل شد: «و ما کان لمومن و لامؤمنه اذا قضی الله و رسوله امراً ان یکون لهم الخیرة من امرهم» (سوره احزاب- آیه 36) هیچ مرد و زن مؤمنی نباید برای خود اختیاری در برابر حکم و اراده خدا و رسول قائل باشند. بهرحال، هیچ مسلمانی در ثبوت چنین ولایت و حکومتی برای رسول خدا (ص) شک وتردیدی به خود راه نمی دهد. ولی گاهی برای بعضی از افراد اینگونه توهمی پیش می آید که شاید این ولایت از خصائص آن حضرت باشد و هیچ کس دیگر چنین اختیاراتی را نداشته باشد. ولی توجه به این نکته که این ولایت و اختیار حکومتی لازمه منصب حاکم اسلامی است، مشکل را حل می کند. حاکم و ولی امر بدون داشتن چنین اختیاری هرگز نمی تواند جامعه را اداره کند. و با مشکلات فراوانی روبرو خواهد شد که راه حلّی به جز اِعمال ولایت ندارد. همانگونه که بعضی از این مسائل در نامه حضرت امام آمده است. نکته جالب توجه این است که رسول خدا (ص) آنگاه که می خواست جانشنین خود را تعیین کند ابتدا ولایت مطلقه خود را گوشزد نمود تابه مردم برساند که همین ولایت برای خلیفه و جانشنین من ثابت است. در روز غدیر فرمود: «اَلَسْتُ اَوْلی بِالمُؤْمِنینَ مِنْ اَنْفُسِهم» آیا من از شما مؤمنان بر خودتان سزاوارتر نیستم؟ اشاره به آیه مبارکه «النبی بالمؤمنین من انفسهم»، گفتند چرا. فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» یعنی همان ولایتی که خداوند به من داده است که بر اساس آن از خود شما بر شما اولی هستم برای جانشین من نیز ثابت است و همین ولایت برای سایر ائمه علیهم السلام نیز قطعاً ثابت است، بر اساس نصوص و روایات. و فقها نیز در عصر غیبت همین ولایت را دارا هستند. قانون الهی بدون مُجری بی اثر است محکمترین دلیل بر ولایت فقیه این است که قانون الهی و شریعت اسلام بدون گرداننده و مجری و ولیّ امر بی اثر و لغو است. بنابراین قطعاًدر همه زمان ها باید کسی باشد که شرعاً ولایت امر را دارا باشد تا احکام اسلام را اجرا کند و با اعمال ولایت جامعه را نگه دارد و مشکلات مسلمین را حل کند و تنها کسی که ممکن است در عصر غیبت مصداق ولی امر باشد فقیه جامع الشرایط است و به اجماع کسی غیر از فقیه ولایت ندارد بعلاوه روایات خاصی که در اثبات ولایت فقیه وارد شده است و این دلیل اقتضا می کند. که همان ولایتی که برای رسول الله (ص) ثابت است برای فقهاء نیز باشد وگرنه همان مشکلات لاینحل و توالی فاسده که به فرموده حضرت امام هیچکس نمی تواند به آن ها ملتزم شود، باقی خواهد ماند. و خلاصه همان ملاک و دلیل که موجب جعل چنان ولیاتی برای رسول خدا (ص) بود درهمه دورانها وجود دارد و طبعاً باید آن ولایت برای همه اولیای امور که ولایت آنها مشروع است باشد. تا به حال چهار نکته پیرامون نامه مبارک حضرت امام دام ظله مطرح نموده ایم. ولایت از اهم احکام الهی است 5- پنجمین نکته در نامه ایشان این است که ولایت از اهم احکام الهی است و برجمیع احکام فرعیه الهیه تقدم دارد. و این مطلبی است که از قرآن کریم و روایات استفاده می شود. در قرآن تأکید شده است که تعیین جانشین و ولیّ امر آینده آنقدر مهم است که بدون آن رسالت منتفی است. «یا اَیُّها الرَّسُولَ بَلِّغْ ما اُنْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَبّکَ وَ انْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغتَ رِسالتَهُ...» [طبق تفاسیر و روایات وارده در کتب عامه و خاصه این آیه در مورد تعیین امیر المؤمنین (ع) در روز غدیر به عنوان جانشین و خلیفه رسول الله (ص) و ولی امر مسلمین نازل شده است.] ای فرستاده خدا ابلاغ کن فرمان پروردگارت را (در مورد خلافت) و اگر نکنی هرگز رسالت الهی را ابلاغ نکرده ای. یعنی همه تلاش های تو در ابلاغ فرمانهای الهی بدون این ابلاغ بی اثر خواهد بود و گویا چیزی نبوده است. ودلیل آن بسیار واضح و روشن است، زیرا رسالت در صورتی اثر مطلوب خود را خواهد بخشید که همچنان ولایت آن در میان جامعه تا ابد باقی باشد. شک نیست که هر نظام حاکم که دارای هدف و ایده خاصی باشد در صورتی رسالت خود را با موفقیت انجام داده است که برای رهبری آینده جامعه طرحی ریخته و تصمیمی گرفته باشد و گرنه با پایان یافتن رهبری فعلی، رسالت و ایده آن نظام نیز به کلی نابود خواهد شد و به همین دلیل نیز بدخواهان و دشمنان اسلام منتظر مرگ پیامبر (ص) بودند و می پنداشتند که با مرگ آن حضرت همه چیز پایان خواهد یافت و دیگر کسی این مشعل فروزان را بدست نخواهد گرفت. بخصوص اینکه آن حضرت فرزند پسر نداشت تا به خیال آنان جانشین او باشد! و خداوند پس از ابلاغ فرمان تعیین امیر المؤمنین (ع) به عنوان ولی امر مسلمانان در آیه سوم ازسوره مائده می فرماید: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» امروز کافران از شکست دین شما مأیوس و ناامید شدند پس از آنان نهراسید و تنها از من بترسید. امروز من دین شما را به نهایت حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان آئین و دینی برای شما پذیرفتم. این آیه اهمیت مسئله ولایت را می رساند و با بیانی واضح و روشن اعلام می دارد که بدون تعیین حاکم اسلامی دین ناتمام است و نعمت نیز ناتمام. و اسلام آن روز دین رسمی شد که ولایت امر معین گشت. روایت زراره درروایتی که سندش صحیح و معتبراست ثقة الاسلام کلینی «قدس سره» در اصول کافی جلد دوم صفحه 18، از زرارة نقل می کند که امام باقر (ع) فرمود: «بنی الاسلام عی خمسة الاشیاء، علی الصلاة و الزکاة والحج و الصوم و الولایة» اسلام بر پنج چیز استوار است: نماز و زکات و حج و روزه و ولایت. زراره می گوید: عرض کردم که کدامیک افضل و برتر است؟ یعنی مهمتر است. فرمود: «الولایة افضل لانها مفتاحهن و الوالی هو الدلیل علیهن. ولایت از همه برتر است زیرا کلید آنها است و ولی امر راهنمای آن امور است. یعنی همه شئون اسلام بر دوش ولی امر است و بدون راهنمایی او مردم از نماز و زکات نیز بهره ای نمی برند و هدایتی نمی یابند تا آنجا که می فرماید: «ذروة الامر وسنامه و مفتاحه و باب الاشیاء و رضا الرحمن، الطاعة للامام بعد معرفته، ان الله عزوجل یقول: [من یطع الرسول فقد اطاع الله و من تولی فما ارسلناک علیهم حفیظا]...» قلّه دین و کوهان اسلام و کلید وراه رسیدن به آرمانهای اسلامی و رضایت خداوند در شناخت امام و اطاعت از اوست. خداوند می فرماید: هرکس پیامبر را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است و هرکس نافرمانی کند (آنها را واگذار) که ما تو را نگهبان آنان قرار نداده ایم و تو مسئول مشکلاتی که در اثر نافرمانی برای آنها پیش می آید نیستی. این جمله اخیر آیه ممکن است نوعی تهدید به عذاب دنیوی نیز باشد. یعنی کسی که از فرمان تو سرباز زند ممکن است او را عذاب دنیوی نیز فرا گیرد. تو از آنان دفاع نکن و درخواست ترک عذاب مکن که تو نگهبان آنان نیستی. استشهاد امام باقر (ع) به این آیه بر اصل مسئله ولایت جالب است و نشانگر این معنی است که منظور از ولایت همان حکومت اسلامی و ولایت امر بطور مطلق است نه محبت اهل بیت که گاهی چنین تصور می شود. امام (ع) در تأیید این مطلب که ولایت امر از سایر احکام فرعیه اسلام مهمتر است به این آیه که در مورد اطاعت از رسول خدا (ص) آمده است تمسک نموده به این بیان که از آیه استفاده می شود که هرکس از اطاعت فرمان آن حضرت سرباز زند خدا را اطاعت نکرده است و نتیجه این که فرمانهای حکومتی رسول خدا (ص) و همه اولیای امور واجب الاطاعه است و از سایر احکام بالاتر است زیرا با نافرمانی این اوامر اطاعت های دیگر همه از اعتبار ساقط است و گویی هیچ اطاعتی از فرمان خدا نیز نکرده است. در ذیل همین آیه حدیثی در تفاسیر عامه است که ابن عمر نقل کرده که در محضر رسول خدا (ص) با جمعی از اصحاب بودیم که حضرت فرمود: «یا هؤلاء الستم تعلمون انی رسول الله الیکم؟» ای حاضران آیا نمی دانید که من فرستاده خدا به سوی شمایم. گفتند چرا. (می دانیم) فرمود: «الستم تعلمون ان الله انزل فی کتابه انه من اطاعنی فقد اطاع الله» آیا نمی دانید که خداوند در قرآن فرموده است که هرکس فرمان مرا اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است. گفتند چرا. (می دانیم) و شهادت می دهیم که هرکه تو را اطاعت کند خدا را اطاعت کرده و اطاعت تو اطاعت خداوند است. فرمود: «فان من طاعة الله ان تطیعونی و ان من طاعتی ان تطیعوا ائمتکم و ان صلوا قعوداً فصلوا قعوداً اجمعین.» اطاعت من اطاعت خداوند است و از اطاعت من است که از امامان خود اطاعت و پیروی کنید حتی اگر آنان نماز را نشسته خواندند شما نیز همگی نماز را نشسته بخوانید. این جمله اخیر نهایت لزوم اطاعت را می رساند. و از این بیان معلوم می شود که ممکن است در شرایط خاصی امام با فرض امکان نماز ایستاده، دستور دهد که نشسته نماز بخوانند حتی چنین اوامری نیز باید اطاعت شود. ولایت بر همه واجب است این مطلب که اسلام بر پنج امر استوار است و از همه مهم تر ولایت است در روایات متعددی آمده است که می توان گفت صدور چنین مضمونی متواتر و قطعی است. در یکی از این مجموعه روایات، ابوحمزه ثُمالی از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که فرمود: «بنی الاسلام علی خمس: اقام الصلاة و ایتاء الزکاة و حج البیت و صوم شهر رمضان و الولایة لنا اهل البیت فجعل فی اربع منها رخصه و لم یجعل فی الولایة رخصة؛ من لم یکن له مال لم تکن علیه الزکاة و من لم یکن له مال فلیس علیه حج و من کان مریضاً صلّی قاعدا و افطر شهر رمضان و الولایة صحیحا کان او مریضا او ذامال اولا مال له فهی لازمه». اسلام بر پنج اصل بنا شده است: بر پاداشتن نماز و پرداخت زکات مال و حج خانه خدا و روزه ماه رمضان و ولایت و پیروی از ما اهل بیت. در آن چهار چیز رخصتی داده شده است ولی در ولایت هرگز رخصتی نیست. کسی که مال ندارد زکات بر او واجب نیست و حج نیز از او ساقط است و کسی که مریض است نشسته نماز می خواند و روزه بر او لازم نیست ولی ولایت بر همه واجب است چه سالم باشد چه مریض و چه دارا باشد چه فقیر. و در چند روایت دیگر تعبیر چنین است: «بنی الاسلام علی خمس الصّلاة و الزکاة و الحج و الصّوم و الولایة و لم یناد الناس بشی ء کما نودوا بالولایة». اسلام بر پنج چیزاستوار است: نماز و زکات و حج و روزه و ولایت و مردم دعوت نشده اند بچیزی آنگونه که به ولایت دعوت شده اند. و این صریحاً همان مطلبی است که در نامه حضرت امام آمده است: حکومت و ولایت بر جمیع احکام فرعیه الهیه تقدم دارد، و همه اعمال در سایه آن پذیرفته است. ممکن است کسی تصور کند که این احادیث در مورد ولایت اهل بیت علیهم السلام وارد شده نه ولایت فقیه و این اشکال به نظر بسیاری ازساده اندیشان می رسد. و در روایات نیز گاهی تعبیر به «ولایتنا» شده است که این خود اشکال را واضحتر می کند. ولایت فقیه عین ولایت ائمه است پاسخ از این مطلب این است که همان گونه که در اولین بخش گفتیم ولایت فقیه ولایتی در برابر ولایت ائمه علیهم السلام نیست بلکه فقیه از جانب آنان منصوب شده است و ولایت او عین ولایت آن بزرگواران است همان گونه که ولات در عهد حضور امام معصوم ولایتشان عین ولایت امام است و همان گونه که ولایت یک استاندارد عین ولایت فقیه است و عین ولایت نظام حاکم است زیرا ولایت او فرع این ولایت است. ولایت فقیه نیز فرع ولایت امام زمان ارواحنا فداه می باشد و لذا در روایت آمده است که: «الرادّ علیهم کالراد علینا و الراد علینا کالراد علی الله» کسی که فرمان فقهای واجد شرایط را رد کند و نافرمانی کند فرمان ما را رد کرده است و کسی که (سخن) ما را رد کند سخن خداوند را نپذیرفته است. درروایتی از امیر المؤمنین (ع) نقل شده است که در ضمن حدیثی طولانی فرمود: «و اما ما فرضه الله عزوجل من الفرائض فی کتابه فدعائم الاسلام و هی خمس دعائم و علی هذه الفرائض بنی الاسلام... اولها الصلاة ثم الزکاة ثم الصّیام ثم الحج ثم الولایة و هی خاتمتها و الحافظة لجمیع الفرائض و السنن...». و اما آنچه را خداوند متعال در کتاب خود (قرآن کریم) فرض و تقدیر نموده پس آنها ستونهای اسلام است و آن پنج ستون می باشد که بر آنها بنای اسلام استوار است اول آنها نماز سپس زکات و پس از آن روزه و سپس حج و در آخر ولایت است که نگهدارنده همه فرائض الهی و سنتهای رسول اکرم (ص) است. از این حدیث معلوم می شود که اهمیت ولایت به این دلیل است که نگهبان اسلام و حافظ همه شریعت و احکام آن است و در این جهت فرقی نیست میان ولایت امام معصوم در عهد حضور و ولایت ولاتی که از سوی او نصب شده اند در زمان حضور و در زمان غیبت زیرا در همه این موارد حکومت اسلامیِ مشروع و الهی است که نگهبان شریعت است و حافظ فرائض و سنن اسلامی. ولایت با هیچ حکمی قابل مقایسه نیست نتیجه مهمی که از این مطلب به دست می آید این است که هر کدام از احکام فرعیه الهیه هرچند از فرائض الله باشد اگر با حفظ نظام حکومتی و برقراری ولایت اسلامی مزاحمت کند آن حکم ساقط است و نباید به آن عمل شود. توضیح آن که در مواردی که دو امر واجب یا دو امر حرام یا یک واجب و یک حرام با هم تزاحم کنند و انسان مکلف ناچار باشد یکی از دو حکم را اعتنا نکند باید ملاحظه «الأهمّ فالْاهمّ» بنماید یعنی هرکدام از نظر مصلحت و مفسده ای که انگیزه تشریع حکم است یا با ملاحظه ملاکهای قطعی که از مذاق شارع به دست می آید از دیگری اهمیت بیشتری داشته باشد باید به آن حکم عمل شود و حکم دیگر ترک شود مثلاً اگر امر دائر باشد بین حفظ نفس محترمه و انجام دادن نماز که از مهمترین فرائض است بدون شک حفظ نفس مقدم است و نماز ساقط می شود گرچه قضای آن لازم باشد مثلاً اگر کسی در حال غرق شدن یا سوختن است و انسان می داند که اگر برای نجات او اقدام کند نماز او فوت می شود بدون شک بر او لازم است که آن انسان را نجات بدهد و نماز خواندن نه تنها ساقط است بلکه جایز نیست واگر نماز بخواند گناه کرده است گرجه نماز او ظاهراً صحیح است. و همچنین اگر دو حرام با هم تزاحم کنند مثلاً اگر انسان تشنه باشد و مشرف بر هلاکت و ناچار باید تشنگی را بر طرف سازد اگر در اختیار او آب نجسی باشد و مسکری مانند خمر، بدون شک بر او لازم است آب نجس را مقدم بدارد گرچه هر دو در شرایط عادی حرام است ولی از مذاق شارع مقدس بطور قطع فهمیده می شود که مسکر بدتر است و اجتناب از آن مهمتر. و همچنین اگر در موردی حرام و واجب با هم تزاحم کنند باید حکم مهمتر را مقدم داشت. از بیان فوق روشن می شود که با توجه به اهمیت حفظ نظام حکومتی اسلام هر حکمی از احکام فرعیه که با آن مزاحمت کن باید کنار گذاشته شود. نکته قابل توجه این است که نماز که طبق روایات بسیار، اهم ستونهای دین است بلکه در روایتی ستون دین است آنجا که با حفظ نفس محترمه مزاحم باشد ساقط می شود زیرا حفظ نفس اهم است ولی حفظ ولایت و حکومت اسلامی آنقدر اهمیت دارد که هزاران جان اگر در راه او فدا شود اشکالی ندارد بکله تاریخ گواه است که انبیا و اولیای خدا جان خود را در راه برقراری نظام و حکومت الهی فدا کردند تا چه رسد به جانهای مردم معمولی. بنابراین مطلبی که این قدر اهمیت دارد که همه باید جان خود را در راه آن فدا کنند همان گونه که مردم مسلمان ایران این فداکاری را در راه ولایت به بهترین وجه نشان دادند واضح است که با هیچ حکمی از احکام فرعیه الهیه قابل مقایسه نیست و هرگاه حکمی موجب سستی و از هم پاشیدگی نظام باشد بدون شک باید مادامی که چنین است کنار گذاشته شود. این امر بحدی روشن است که قابل تردید نیست ولی گاهی از آن غفلت می شود یا در تطبیق آن بر مورد اختلاف، شک و شبهه ای به وجود می آید و گرنه همه می دانند که حفظ نظام و استمرار حکومت اسلامی مهمترین و اساسی ترین پایه دین است و همه فرائض و احکام در سایه آن محفظ می مانند وبر آن اعتماد دارند و به برکت آن باقی و پایدارند. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 112 |