تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,355 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,303 |
حمد و ستایش خداوند | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 76، فروردین 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهایی از نهج البلاغه خطبه 233 قسمت دوم آیت الله العظمی منتظری حمد و ستایش خداوند اَحْمَدُهُ عَلی نِعَمِهِ التُّؤامِ، وَ الآئِهِ الْعِظامِ، الَّذی عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفا، وَ عَدَلَ فِی کُلِّ ما قَضی، وَ عَلِِمَ بِما یَمْضِی وََ ما مَضی، مُبْتَدِعِ الْخَلائِقِ بِعِلْمِهِ در بحث گذشته، اولین بخش از خطبه 233 نهج البلاغه با شرح فیض الاسلام و یا خطبه 191 با تفسیر محمد عبده را مورد بررسی قرار دادیم، و اکنون به دامه بحث می پردازیم: «احمده علی نِعَمِه التِّوام (التُّؤام) و آلائه العظام». ستایش می کنم خدای را بر نعمتهای متوالی و پی در پی او و بر بخشش های بزرگش. نعمتهای متوالی و پی درپی حمد وستایش مخصوص خداوندی است که نعمتهایش پی درپی و پشت سرهم همواره به ما می رسد و تمام وجود و بقاء وجود ما وابسته به این نعمتهای الهی است. اگر یک یک اعضای بدن را بررسی کنیم، ملاحظه خواهیم کرد که خود این اعضاء چه نعمتهای بزرگی است و سلامتی آنها باز نعمتی است والا و عظیم. همین چشم و گوش و زبان و بینی و و... را که خداوند به ما ارزانی داشته و آن به آن آنها را حفظ می کند و نگهمیدارد، نعمتی است که هرگز کسی توان ستایش و شکر آن را ندارد. اگر ما تفکّر در خلقت و آفرینش خودمان بکنیم، تا اندازه ای به این عظمت پی می بریم. شما هر لقمه غذائی که بخواهی میل کنی از اول با چشم خود بایا آن را ببینی و بررسی کنی و اگر نقصی نداشت، آنگاه با دست خویش آن را برداری و در دهان بگذاری. خداوند دندان را نیز خلق کرده است که غذا را خوب بجوی و نخستین مراحل هضم غذا در دهان شروع می شود. خداوند در دهان چشمه ای قرار داده است که بزاق (آب دهان) را تولید می کند و این بزاق با غذا مخلوط می شود و غذا را هضم می نماید. آنگاه غذا وارد معده می گردد؛ معده به دیگی می ماند که حرارت دارد و غذا را خوب می پزد، سپس به موادی که قابل هضم باشد تبدیل می کند و سرانجام به کبد می رسد. در هر صورت غذائی که تناول می کنیم در این کارخانه های خدادادی از مواد نشاسته ای به قند ساده تبدیل می شود و آنگاه مقداری از آن به خون و گوشت و استخوان تبدیل شده و اضافه هایش خارج می گردد. اکنون این ساختمان دستگاه هاضمه را با چه کارخانه عظیمی می توانید مقایسه کنید که از یک طرف مواد پروتئینی و نشاسته ای تحویل بگیرد و از طرفی دیگر گوشت و پوست و دندان و استخوان و خون تحویل بدهد؟ وه چه شگفت انگیز و اعجاب آور است آفرینشاسنان و تک تک اعضا و جوارح انسان! خداوند چشمه ای را در دهان قرار داده و چشمه را در چشم قرار داه و این اعضا را از تلف شدن و گندیدگی و پوسیدگی نگهمیدارد و همچنان سالهای متمادی حفظ می کند و لذا خود این اعضا نعمتی است عظیم که انسانها هرگز توان شکر کردن و حمد الهی بر این نعمتهای والا را ندارند. از آن طرف به سایر نعمتهای الهی بنگرید، همین شیر گوارائی که از پستانهای گاو بدست می آید چقدر عجیب و شگفت انگیز است، چه کارخانه ای می توان از یک طرفش کاه و جو و گندم تحویل بگیرد و از طرفی دیگر شیر گوارا تحویل دهد. پس نعمتهای الهی، مستمر و پی درپی است، سلامتی اعضا و جوارح از یک طرف، نفس کشیدن و زنده بودن وعمل کردن مستمر کارخانه های مهم داخلی بدن از طرفی دیگر و آ» همه نعمتهایی که اگر دقت کنید سراسر وجود ما و محیط زندگی ما را فرا گرفته است، چگونه می توان آنها را سپاس گفت و خدای را حمد و ثنا نمود؟ راستی زبانها عاجزتر از آنند که یک نعمت را هم شکر گویند چه رسد به این نعمتهای بزرگ و بی شمار. «تِوام»: تِوام یا تِئام و تُؤام، جمع توأم بمعنای پی درپی و پشت سرهم است. اینکه دو قلو را «توأم» می گویند به همین معنی است جرا که پشت سر هم می آیند. «نعمه الْتوام» یعنی نعمتهای مستمر و پشت سر هم خداوند. «آلاء»: جمع «اِلی» است به معنای نعمت. جمع «الی»، ائلاء است که همزه دوم را قلب هب الف و درهم ادغام می کنیم و می شود آلاء. «الّذی عظم حلمه فعفا». خدائی که حلمش بزرگ است و می بخشد. حلم و بخشندگی خداوند حلم خداوند بسیار بزرگ است، مانند ما بندگان بی صبر و بی حوصله نیست که اگر از کسی ناملایمی دیدیم، زمین و زمان را بهم می ریزیم و کائنات را خبر می کنیم و افشاگری می نمائیم و آبروی طرف را می ریزیم و از هستی ساقطش می کنیم و حتّی مجال بازگشت به او نمی دهیم. خداوند را صبری زیاد است، آن همه که بندگان نافرمانی و معصیتش می کنند، با این حال، نظر لطفش را از آنان برنمی دارد و نعمتهایش را از آنها نمی گیرد و به ایشان مهلت می دهد تا شاید توبه کنند و به سوی او بازگردند. اگر انسان واقعاً برگردد و توبه کند حتّی آدم آخر هم، خداوند از او می گذرد و او را می بخشد. حربن یزید ریاحی با آن گناه بسیار بزرگی که مرتکب شده بود و راه را بر امام حسین (ع) و اصحاب و یارانش بسته بود که می توان گفت سرمنشأ تمام حوادث کربلا بوده است، با این حال سرانجام در لحظات آخر، توبه کرد و پشیمان شد و خداوند منّان، توبه او را پذیرفت. اینجا است که باید این نکته را عرض کنم خدمت باردران و خواهران: ما در روایت داریم که: «تخلّقوا باخلاق الله»- خودتان را به اخلاق خداوند متخلّق کنید؛ و این یکی از اخلاق الهی است که انسان حلم داشته باشد، و اگر لغزشی در کسی دید، فوراً تمام گذشته و حال او را از یاد نبرد و به او مجال بازگشت بدهد. اگر کسی- بر فرض- مرتکب اشتباهی شد، نباید تا آخر عمر او را ملامت و سرزنش کرد و آبرویش را برد، بلکه باید او را نصیحت کرد شاید متنبّه شود و خدمت کند؛ مگر اینکه یقین کنیم که طرف می خواهد شیطنت کند و قصد بازگشت ندارد. در هر صورت خداوند دارای حلمی بزرگ است و هرگز تحت تأثیر عواطف و احساسات وو... قرار نمی گیرد چون اینها از خصوصیات اجسام است ولی ما هم باید تا اندازه ای که می توانیم، حلم داشته باشیم و در موارد لغزش دیگران، بجای طرد آنان، جذبشان کنیم و به خدمت کردن وادارشان سازیم. «و عدل فی کلّ ما قضی». و خداوند در تمام قضاوتهایش به عدالت رفتار می کند. عدالت در عالم تکوین و تشریع خداوند در هر چیزی که حکم می کند، قضاوتش عادلانه است و بعدالت حکم می کند. حال مقصود از این قضاوت الهی، قضاوت در عالم طبیعت و تکوین است یا در احکامی است که دارد و توسط پیامبر (ص) و ائمه (ع) تشریع شده و به ما رسیده است. ممکن است هردو اینها منظور نظر حضرت باشد زیرا در هر دو صورت، قضاوت الهی بر وفق عدالت است. بی گمان تمام دستورات و احکام خداوند بر وفق عدالت و مصلحت است و هرگز ظلم و جور در آنها راه ندارد. و اما کارهای تکوینی یعنی نظام وجود و خلقت و آفرینش این جهان هم بر وفق حکمت و عدالت است و روی هم رفته، این نظام، نظام أتمّ احسن است. شاعر می گوید: جهان چون چشم و خطّ و خال و ابروست که هرچیزی بجای خویش نیکوست مرحوم ملاهادی سبزواری هم در منظومه اش می گوید: مالیس موزوناً لبعضٍ من نغم ففی نظام الکلّ، کلٌّ منتظم آن نغمه هایی که به گوش من و شما ناموزون می آید، تمام آنها در نظام تکوین بجای خودش موزون و معتدل است پس اگر بنظر ما چیزی بر خلاف حکمت باشد، ما اشتباه کرده ایم و گرنه نظام خلقت را خداوند با نظم و حکمت قرار داده است و مصالح و مفاسد برای ما روشن نیست. بنابراین، نظام طبیعت و تکوین بر طبق عدالت و حکمت و حق است چنانچه نظام تشریع بر طبق حق و عدالت است، پس این «قضا»ئی که حضرت امیر (ع) بیان فرموده است و بمعنای حکم است، ممکن است قضای تکوینی باشد چنانکه امکان دارد قضای تشریعی باشد. «عدل»: خدا به عدالت رفتار می کند. معنای عدالت، اعتدال و میانه روی است، پس اگر کسی را «عادل» بنامند، یعنی آدمی است میانه رو و معتدل چه در عقائد و چه در اخلاق و چه در رفتار و اعمال. «فی کل ما قضی»: در هر چیزی که خداوند حکم کرده و قضایش بر آن تعلق گرفته است، چه در نظام طبیعت و تکوین و چه در نظام تشریع. «و علم بما یمضی و ما مضی». خداوند هم به گذشته علم دارد و هم به آینده. علم به گذشته و آینده ما انسانها هم تا اندازه ای گذشته را می دانیم و حال را هم می دانیم ولی آینده برای ما مبهم است و روشن نیست اما خدا که زمان ندارد و ما فوق زمان است پس گذشته و آینده برایش یکسان است. من بارها این مثال را زده ام و اکنون بار دیگر برای تقریب اذهان آن را تکرار می کنم: زمان، مربوط به عالم طبیعت است اگر فرض کردیم، شخصی ته چاه است و یک نفر هم بالای چاه ایستاده است. اگر یک ریسمان یا طنابی را بر بالای چاه عبور بدهند، آن کسی ه کبالای چاه ایستاده، از اول تا آخر طناب را می بیند ولی برای آن شخصی که ته چاه است این طناب، گذشته و حال و آینده دارد. یک قسمت از طناب را می بیند که از در چاه عبور می کند می گذرد، پس از آنکه گذشت، آن قسمت برایش گذشته است و یک قسمت هم می بیند که در حال گذشتن است ویک قمست دیگر از طناب هنوز بر سر چاه نرسیده است که آن را ببیند و ردر آینده خواهد رسید. پس آن قسمتی را که می بیند در حال گذشتن است، زمان حال را تشکیل می دهد و قسمتی که گذشته، فعل ماضی است و قسمتی که هنوز نیامده، فعل مستقبل و زمان آینده است. ولی آن کس که بیرون از چاه ایستاده ونظاره گر طناب است، تمام طناب را یکسان و یکنواخت می بیند و هرگز برایش فرق نمی کند. خداوند تبارک و تعالی و دیگر مجردات که فوق عالم ماده و طبیعت هستند، بر تمام عالم ماده و طبیعت احاطه دارند پس بر زمان های گذشته و حال و آینده هم احاطه دارند و فوق زمان هستند، اما من وشما که جزء عالم طبیعت و ماده ایم، ماند همان آدمی می مانیم که در ته چاه قرار گرفته بود. این عالم طبیعت هم چون چاهی می ماند که حرکت دراد و حرکت هم زمان دارد زمان را گذشته و حال و آینده تشکیل می دهد و لذا برای ما که گرفتار این چاه هستیم، زمانها تفاوت دارد ولی خدائی که زمان و مکان ندارد و فوق عالم طبیعت و ماده است، گذشته وحال و آینده برایش یکسان و بی تفاوت است. اولیاء خدا هم چون با عالم غیب ارتباط دارند، نسبت به آینده احاطه پیدا می کنند. در این جمله حضرت متوجه می شویم که اول واژه «یمضی» را آورده است و سپس «مضی»، یمضی فعل مستقبل و آینده است ومضی فعل ماضی، شاید می خواهد بفرماید: اینقدر خداوند به آینده احاطه دارد که لازم نیست از علم گذشته، آینده را ببیند، مانند برخی انسانهای دقت بین که از گذشته، آینده را پیش بینی می کنند. در مورد خداوند، قطعاً لازم نیست با ملاحظه گذشته، آینده را بنگرد چرا که تمام اینده ها برایش روشن است و زمانها برایش تفاوتی ندارد که او خود بالاتر از عالمِ ماده و زمان است. «مبتدِع الخلائق بعلمه». خداوند تمام آفریده ها را بوسیله عملش ابداع کرده. خلق و ابداع در فلسفه می گویند: فرق است میان خلق و ابداع. عالم طبیعت را «عالم خلق» می نامند چون مسبوق به حرکت و مادّه است اما مجموع عالم که مجردات هم جزء آن است، ابداعش می گویند. ابداع مانند عالم ماده نیست که شرایط زمانی و مکانی لازم داشته باشد. من و شما نیاز به مقدماتی داریم تا به وجود بیائیم اما همه جهان اینچنین نیست که مقدمات و یا پدر و مادری داشته باشد بلکه یکدفعه از کتم عدم به عرصه وجود آمده است و لذا آن را ابداع می گویند. علم فعلی و علم انفعالی خداوند همه عالم را بوسیله علمش ابداع و اختراع کرده است. این چه علمی است؟ علم بر دو قسم است: 1- علم فعلی 2-علم انفعالی. علم فعلی آن علمی است که علّت خلق است. مثلاً یکنفر مهندس، نقشه ای را در ذهنش تنظیم می کند، و سپس آن را در خارج موجود می سازد. این علم که در ذهنش است، در حقیقت نقشه و علّت برای ایجاد است. علم انفعالی این است که بعد از خلقت می آید. آن ساختمانی را که مهندس می سازد، آنگاه ما می رویم آن را می بینیم، ما به آن علم انفعالی پیدا می کنیم. آن علمی که مهندس داشت، علت ایجاد ساختمان بود اما علمی که ما پیدا کردیم، علمی است که تابع معلوم است، یعنی ساختمان از اول پیدا شده است، بعد ما علم به آن پیدا می کنیم. خداوند قبل از اینکه عالم را خلق کند، علم دارد به عالم و همان علمش سبب ایجاد عالم می شود، که برای تقریب ذهن، مثال به مهندس زدیم. اجمالاً علمی که مهندس به ساختمان دارد، قبل از پیدایش ساختمان بوده است یعنی از اول نقشه آن در ذهن ترسیم و تنظیم شده و سپس ساختمان بوجود آمده است. این را علم فعلی می نامیم یعنی علمی که سبب ایجاد است، اما علمی که ما به ساختمان پیدا می کنیم، علم انفعالی است چرا که اول ساختمان را می بینیم سپس از آن منفعل می شویم و در ذهن ما علم پیدا می شود. علم خداوند علم فعلی است، یعنی علمی است که علت موجودات و آفریده ها است. ادامه دارد | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 8,901 |