تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,280 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,192 |
عرش و کرسی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 76، فروردین 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
هدایت در قرآن «تفسیر سوره رعد» آیت الله جوادی آملی قسمت هشتم عرش و کرسی اولین مفسر، پیامبر است بحث ما در جمله «ثم استوی علی العرش» بود و گفتیم عده ای بر این نظر پافشاری اشند که تفسیر قرآن جز تلاوت آن نیست و نباید بخود اجازه بحث در مورد معارف و مسائل مطرح شده در آن را بدهیم ولی این نظریه مخالف با کتا خدا و سنّت معصومین (ع) است، اما مخالف با قرآن کریم است چون قرآن کریم را خدا برای تدبر و تفکر نازل کرده و فرموده کتابی است که ما به سوی تو نازل کردیم «لیدبّروا آیاته» و بدین ترتیب مردم را به تدبر درآیات تشویق می نماید و می فرماید: «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها»[1] آن کسی که در قرآن تدبر نمی نماید و معارف قرآن را درک نمی کند بر قلب او قفل است و یک سلسله از امور سیئه، اقفال دل هستند. بنابراین معلوم می شود که برای دلها هم قفلهایی وجود دارد. و از سوئی خدای متعال رسول الله (ص) را مفسر قرآن معرفی نموده و فرموده است: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزّل الیهم»[2] تو مبین این آیاتی هستی که برای همگان نازل شده است، و باید برایشان تبیین و تشریح نمائی. پس نخستین مفسر، خود رسول الله (ص) می باشد. و چنانچه در آیه یاد شده می بینیم خداوند می فرماید: کتاب را به سوی تو نازل نمودیم تا برای مردم تفسیر و تبیین کنی و نفرموده است که تنها برای تلاوت نازل کرده ایم! و در آیه دیگر فرموده «یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة»[3] و تعلیم را در کنار تلاوت ذکر فرموده، و مسئولیت پیامبر تنها تلاوت نیست بلکه تلاوت و تعلیم و تزکیه، هرسه ذکر شده است. اما در مورد مخالفت این نظریه با روایات معصومین علیهم السلام نیز در دو شماره گذشته اشاره شد و اینک به خواست خداوند به نقل بقیه روایاتی که در مورد «عرش» و معنای آن وارد گردیده است می پردازیم، و با توجه به روایات، این مسأله که نباید درباره معارف قرآن بحث نمود، مطلب نادرستی است. در همین سوره مبارکه «رعد» آیه ای هست که دلالت می نماید بر اینکه هرکس از معارف قرآن به اندازه استعدادش بهره می گیرد «انزل من السماء ماء فسالت اودیة بقدرها فاحتمل السیل زبدا رابیا»[4] یعنی علوم و معارف مانند بارانی است که از بالا می بارد، هر ظرفی به اندازه ظرفیت خودش از این علوم می گیرد، پس وقتی باران می بارد و سیل حرکت می کند هر وادی و هر دره و هر گودی به مقدار ظرفیت خود از آب بهره می برد. بنابراین، اصل بحث و تدبر و تفکر در حریم این آیات لازم و ضروری است. همه اشیاء متکی به خدا هستند مطلب دوم اینکه اگر بعضی از آیات قرآن روشن نیست؛ بعضی از آیات دیگر آن صریح است که امّ الکتاب می باشد و قرآن آنها را محکمات می نامد زیرا آیات دیگر را تبیین می نماید. محکمات قرآن کریم آیات صریح و روشن است، در قرآن کریم آمده «الله خالق کل شیء»[5] پس هرچه اطلاق شیء بر او می شود، مخلوق الله است، و تدبیر و سرپرستی آن به عهده او است، لذا به دنبال آن فرمود «و هو علی کل شیء وکیل». جهان امکان از جهت حدوث و بقاء به ذات اقدس حق متّکی می باشد و از این رو فرمود: «ان الله یمسک السموات و الارض ان تزولا و لئن زالتا ان امسکهما من احد من بعده انه کان حلیما غفورا»[6] خداوند آسمانها وزمین را نگه می دارد تا از نظام خود منحرف نشوند و اگر منحرف گردند جز او نمی تواند آنها را حفظ نماید، و همانا او حلیم و غفور است. بنابراین بر هرچه «شیء» در جهان امکان، اطلاق گردد به خدا متکی است نه اینکه خدا بر چیزی تکیه نماید و عرش تکیه گاه او باشد و حامل «الله» باشد، این سؤال برای کسی که تدبّر در قرآن دارد پیش نمی آید، و برای شخص مُوحد که با الفبای قرآن کریم آشنا است روشن می باشد که خای متعال منزه از آن است که بر چیزی استقرار داشته باشد و جسمی و مانند آن حامل حق تعالی باشد، اگر خدای روی تختی قرار بگیرد و حامل ذات مقدس او باشد مانند دیگر موجودات خواهد بود، در حالی که مثل و مانندی ندارد. و در این آیه هیچ خلاف و ابهامی وجود ندارد، و چنانچه ابهامی در آیه و یا روایتی وجود داشته باشد به برکت این آیه ابهام آن برطرف می شود، بنابراین نمی توان «استوی علی العرش» را چنین معنی نمود که خداوند بر عرش تکیه و استقرار دارد و عرش حامل ذات مقدس او است، همانگونه که نمی توان گفت: قرآن را نباید تفسیر کرد و تفسیر قرآن همان تلاوت او است، بلکه قرآن برای تدبّر است. فلک نهم، فرضیه باطلی است مطلب سوم این بود که عرش را حمل کرده اند بر فلک نهم، و اینهم درست نیست، زیرا علمی که پایه اش بر فرضیه است، متزلزل و لرزان است و نمی توان آیات قرآن را بر آن حمل نمود، و گفت آیه کریمه همان مطلبی را که علم گفته است تبیین می نماید!! البته قضایا و مسائل نظری که به بدیهی، ختم می شود، روی اصول عقلی جزمی که انسان روی همان اصول عقلی خطوط کلی دین را تشخیص می دهد، حساب دیگری دارد و عقل مستدل همانطوری که قبلا گذشت چراغ است برای تشخیص راه، ولی فرضیه علمی را نمی توان مفروغ عنه گرفت و آیه ای را بر آن حمل کرد، و آنهائی که عرش را بر فلک نهم حمل نموده اند با تحولی که در مسائل هیئت و نجوم پیش آمد، معلوم شد که حق تا حدودی با قدما بوده نه با بطلیموس و طرفداران او و بطلان این نظریه روشن شد. استیلا بر مقام فرمانروائی مطلب چهارم این بود که «استوی علی العرش» معنی کنائی آن منظور است، یعنی استیلا و استعلا بر مقام فرمانروائی، این معنی فی الجمله صحیح است زیرا فردی که بر جامعه ای حکومت می کند و همه از آن حاکم پیروی می نمایند، مسأله تخت و فرمانروائی مطرح است، ولی در مورد آیه، کنایه از یک حقیقت است نه کنایه از یک اعتبار. اگر ما بگوییم فلان سلطان بر تخت فرمانروائی نشست، نشستن بر تخت درباره او کنایه از رسیدن به مقام اعتباری است یعنی به سمت سلطنت و ریاست رسیده است، و لازم نیست تختی در کار باشد، بلکه تخت کنایه از مقام فرمانروائی است و کنایه از یک امر اعتباری، ولی آیا در مورد خدای متعال که می گوئیم «استوی علی العرش» نیز کنایه از یک امر اعتباری است که در جهان تکوین سهمی ندارد یا نه واقعیتی است و این کنایه از آن واقعیت است. روایات، این مسأله را تبیین می نماید که مقام فرمانروائی خداوند مقام تکوینی است نه اعتباری، و لذا بعد از آن مسأله تدبیر را مطرح می نماید، تدبیر علمی یا عملی که هر دو عین یکدیگرند. در سوره «حدید» فرموده است «هو الذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام ثم استوی علی العرش یعلم ما یلج فی الارض و ما یخرج منها و ما ینزل من السماء و ما یعرج فیها و هو معکم این ما کنتم و الله بما تعملون بصیر»[7] او است خدائی که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، آنگاه بر عرش استیلا یافت، می داند آنچه در زمین فرو می رود و هرچه ازآن برمی آید و آنچه از آسمان نازل می گردد، و آنچه بالا می رود، و او هرکجا باشید با شما است و خداوند بهرچه انجام می دهید آگاه است. چنانچه ملاحظه می شود، تدبیر علمی در این آیه تبیین شده است، و در سوره یونس که مسأله «استوی علی العرش» را بیان می نماید چنین می فرماید: «ان ربکم الله الذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام ثم استوی علی العرش یدبر الامر ما من شفیع الا من بعد اذنه ذلکم الله ربکم فاعبدوه افلا تذکرون»[8] به حقیقت پروردگار شما خدائی است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، سپس بر عرش استیلا یافت؛ امر آفرینش را تدبیر می نماید و جز به اذن او کسی شفیع و واسطه نمی تواند باشد، او پروردگار شما است پس او را عبادت نمائید. چرا متذکّر اوصاف الهی نمی شوید؟ در ای آیه نیز «استوی علی العرش» را به عنوان تدبیر تبیین می نماید. عرش، همان علم است اما در مورد روایات، تعدادی از روایات مربوط به این مسأله در شماره های گذشته ذکر شد و اینک به نقل بقیه آن روایات می پردازیم که نشانگر این واقعیت اند که عرش مقام علمی است و فرشتگان حامل این علم اند و فرشتگان و عرش تحت ربوبیت رب العالمین می باشند، و آن مقام، مقام علم فعلی حق تعالی می باشد. در «علل الشرایع» و نیز در «من لا یحضره الفقیه» روایتی در این باره نقل گردیده که: انما سمیت کعبة لأنها مربعة» کعبه از این جهت کعبه نامیده شده که دارای شکل مکعب است، دارای چهار دیوار و یک سقف و یک سطح است که شکل مکعب یافته است، آنگاه می فرماید: «و صارت مربّعة لانّها بحذاء البیت المعمور و هو مربع» و چون در مقابل «بیت المعمور» قرار گرفته که در آسمان واقع و مربع است، به آن نیزشکل مربع داده شده «و هو بحذاء العرش و هو مربّع و صار العرش مربّعا لأن الکلمات الّتی بنی علیها الأسلام اربع وهی: سبحان الله و الحمد لله و لااله الّا الله و الله اکبر، و سمّی بیت الله الحرام لأنّه حرم علی المشرکین ان یدخلوه و سمّی البیت العتیق لانّه اعتق من الغرق»[9]و بیت المعمور در مقابل عرش است که مربّع است برای اینکه کلماتی که معارف اسلام بر آن بنا گردیده چهار چیز است که عبارت است از «سبحان الله و الحمد لله و لااله الّا الله و الله اکبر» که تنزیه حق تعالی از هر نقص و عیب و حصر حمد برای خداوند است، چرا که تمام نعمت ها از او است و حمد هم در برابر نعمت است پس تمام محامد برای خداست، و چون احدی در جهان هستی واجب نیست و خالق و ربّ و شایسته معبود بودن نمی باشد پس جز او خدائی نیست و از آنجا که هیچ کس نمی تواند توصیف ذات مقدس او نماید، و برتر از آن است که به فکر احدی بیاید، پس خداوند اکبر است یعنی اکبر از اینکه وصف شود، نه اکبر من کل شی ءٍ. بنابراین، چهار پایه عرش این چهار کلمه است، یعنی این چهار علم است، تمام علوم یا به تنزیه حق باز می گردد یا به تحمید و یا به توحید و یا به تکبیر او، همه معارف به این چهار معرفت برمی گردد و این چهار معرفت هم ارکان چهارگانه عرش خدا می باشند، پس عرش، همان علم است نه اینکه تختی باشد از چوب یا از فلز و غیره و آن عرش مقام علم است که وقتی تنزیل می نماید، می شود بیت المعمور، وقتی به جهان طبیعت می آید، می شود کعبه. فاصله تا عرش مرحوم طبرسی در جلد اول کتاب احتجاج صفحه 259 نقل می نماید که ازامیر مؤمنان (ع) سؤال شد: از جائی که شما ایستاده اید تا عرش چقدر فاصله است؟ حضرت فرمود: «من موضع قدمی الی عرش ربّی ان یقول قائل مخلصا لا اله الا الله» از جائی که ایستاده ام تا عرش پروردگارم به اندازه گفتن یک لا اله الا الله از روی اخلاص، فاصله است. و چنانچه این کلمه را با اخلاص بر زبان جاری نمائی با عرش الهی ارتباط یافته ای. مرحوم صدوق رضوان الله علیه از حضرت صادق (ع) نقل نموده که فرمود: «قول لااله الا الله ثمن الجنّة»[10] گفتن «لا اله الا الله» بهای بهشت می باشد و نیز این حدیث را از رسول خدا (ص)که فرمود: «من قال لااله الا الله مخلصا دخل الجنة و اخلاصه ان تحجزه لا اله الا الله عمّا حرم الله عزوجلّ»[11] - کسی که از روی اخلاص لااله الا الله بگوید داخل بهشت می شود و اخلاص به این است که لااله الا الله میان او و انجام محرمات حائل و مانع گردد. امیر مؤمنان علیه الصلوة و السلام در ادامه پاسخ به «ابن کوّا» در روایتی که از احتجاج نقل شد به آیه ای از سوره فاطر استناد نموده «الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه»[12] کلام طیّب و عمل صالح به جانب خداوند بالا می رود، یعنی هنگامی که لا اله الا الله از روی اخلاص و عمل شایسته باشد، این دو به سوی «الله» صعود می نمایند. معلوم است که خداوند را سمت و جانبی نیست «فاینما تولوا فثم وجه الله»[13] بهر جانب روی آوری بسوی خداوند روی آورده ای. حضرت با استناد به آیه یاد شده می فرماید که راه ارتباط با خدا کلمه توحید و اخلاص عمل است، بدین ترتیب روشن می شود که «عرش» تخت و جسم نیست که در جائی از آسمان واقع شده باشد تا انسان به آنجا متوجه شده و رو نماید. در روایت دیگر از امیر مؤمنان (ع) سؤال شد فاصله میان آسمان و زمین چقدر است؟ امام در پاسخ فرمود: باندازه شعاع دید چشم و رسیدن دعای مظلوم، یعنی آسمان ظاهری همانجاست که چشم آن را می بیند و تا آسمان معنوی باندازه رسیدن آه ستمدیده ای فاصله است. حاملان عرش، حاملان علم خدا مرحوم کلینی رضوان الله علیه در کافی نقل می کندکه صفوان می گوید مرد محدّثی از من خواست تا او را خدمت امام هشتم برسانم، از امام اجازه خواستم و حضرت اجازه داد و سپس بر امام وارد شد و از مسائل حلال و حرام سؤال نمود و بعد از آن پرسید: «افتقر ان الله محمول؟ فقال ابوالحسن علیه السلام کل محمول مفعول به مضاف الی غیره محتاج...»[14] آیاقبول دارید که خداوند محمول است؟ امام: هر محمولی فعلی بر او واقع شده و بدیگری نسبت دارد که حامل است، و «محمول» اسمی است که در تعبیر دلالت بر نقص دارد و «حامل» فاعل است و بر مدح دلالت می نماید و هم چنین است قول گیرنده که می گوید: فوق، تحت، اعلا، اسفل (زیر، زبر، بالا، پائین) و خداوند فرموده است «و له الاسماء الحسنی فادعوه بها» خدا را نامهائی نیکو است او را به آن نامها بخوانید، و در هیچ یک از کتابهای آسمانیش نفرموده که او «محمول» است، بلکه فرموده حامل است در صحرا و دریا و نگهدارنده و حافظ آسمانها و زمین از سقوط و زوال می باشد، و از هیچ مؤمنی به خدا و به قدرت و عظمت او، شنیده نشده است که در دعایش خدا را بعنوان «یا محمول» بخواند!! مرد محدث: خداوند خود فرموده است: «و یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیة» و فرموده «الذین یحملون العرش»- عرش پروردگارت را هشت فرشته بالای سرشان حمل می نماید. و فرموده: کسانی که حاملان عرشند. امام: عرش که خدا نیست، عرش نام علم و قدرت است که همه چیز در او هست آنگاه فعل حمل را به مخلوقاتش نسبت و استناد داده است از اینرو که از آن مخلوقات بواسطه حمل عرش عبادت خواسته، و حاملان عرش حاملان علم خدایند و مخلوقی هستند که گرد عرش او تسبیح می گویند و به علم او عمل می نمایند و فرشتگانی هستند که اعمال بندگان را می نویسند، و از اهل زمین هم بسبب طواف بدور خانه خود (کعبه) عبادت خواسته و خداوند بر عرش استیلا دارد چنانچه فرموده، و عرش و حاملان عرش و طواف کنندان آن را خدا حامل و حافظ است و نگهدارنده و قائم بر هر نفس و فوق هر چیزو بر هر چیز برتری دارد و درباره خداوند کلمه «محمول» و «اسفل» به تنهایی بی آنکهبهکلمه دیگری وصل شود گفته نمی شود، چرا که در این صورت لفظ و معنی هردو خراب می گردد. مرد محدّث: شما آن روایت را دین ترتیب تکذیب می نمائید که می گوید: چون خداوند به خشم آید، فرشتگان حامل عرش سنگینی آن را بر دوش خویش احساس نموده و به سجده افتند و چون خشم الهی تسکین یابد احساس سبکی نمایند و به جایگاه خویش بازگردند؟ امام: بگو از آن روزی که خدا بر شیطان لعنت فرستاده و بر او غضب نمود تا امروزکی از او خشنود گردیده است؟ و بنا به گفته تو که خدا همیشه بر او و بر دوستان و پیروانش خشمگین است (پس باید حاملان عرش همیشه در سجده باشند) و چگونه جرئت این را داری که پروردگارت را به تحول و دگرگونی احوال نسبت دهی و بگوئی که آنچه بر مخلوقات حادث می شود بر او نیز حادث می گردد، او منزه و برتر از این است، با موجودات که از میان می روند نابود نمی شود و با آنها که تغییر می یابند تغییر نمی نماید، و با تبدیل شدگان، تبدیل نمی پذیرد و غیر او همه در یدِ قدرت او و تحت تدبیرش هست، همه به او محتاج و او از غیر خویش بی نیاز می باشد. نکته دیگری که در این روایت در کلام امام (ع) بود این است که اسم دو نوع است: اسم قبیح و اسم حسن و نیکو. اسمهای قبیحه ارتباطی با خداوند ندارد و در میان اسمهای حسنه، احسن الأسماء، اختصاص به خداوند دارد، حضرت در این روایت به آن مرد خاطر نشان ساخت که «محمول» اسم نقص است و برای خداوند نه تنها اسم نقص وجود ندارد بلکه اسمهای حسن هم نیست «له الأسماء الحسنی» افعل التفضیل می باشد یعنی بهترین اسمهای حسن برای او است، آنگاه امام می فرماید: عرش مقام علم و قدرت فعلی خدا است نه علم و قدرت ذاتی او، این علم و قدرلت فعلی، به آن علم و قدرت ذاتی او تکیه دارد، و سپی مرد محدث در مورد آن روایت مجعول با امام سخن می گوید که وقتی مثلاً انسانی معصیت می نماید خداوند خشمناک می شود، و عرش سنگین می شود و وقتی توبه کرد راضی می شود، اما در مورد شیطان که خداوند بر او غضب نموده و هرگز راضی نگردیده و فرموده «و ان علیک لعنتی الی یوم الدین» پس همیشه عرش باید سنگین باشد، در صورتی که خداوند هم مانند مخلوق نیست که عصبانی یا راضی شود و حالش دگرگون گردد بلکه تمام حوادث تاریخی و رویدادهای مادی در قملرو حکومت و قدرت او است و امیر مؤمنان (ع) در این رابطه می فرماید: «لا یجری علیه الحرکة و السکون و کیف یجری علیه ما هو اجراه و یحدث فیه ما هو احدثه» قانون حرکت و سکون را خدا آفریده و حوادث را او پدید آورده، چگونه چیزی ازخود او صادر گردیده بر او حکومت نماید؟ حاملان عرش و استغفار برای مؤمنین در قرآن کریم در یک مورد درباره حاملان عرش آمده که برای اهل زمین استغفار می نماید «و یستغفرون لمن فی الارض»[15] و در مورد دیگر آمده برای مؤمنان طلب آمرزش می کنند «و یستغفرون للذین آمنوا»[16] جمع میان این دو آیه این است که آنها غیر از مؤمنان را بدلیل اینکه بی نور و تاریک اند نمی بینند و مؤمنان را که روشن و نورانی می باشند مشاهده نموده و برایشان درخواست مغفرت می کنند بنابراین «لمن فی الأرض» هم همان «الذین آمنوا» می باشند.
[1]- سوره محمد، آیه 24. [2]- سوره نحل، آیه 44. [3]- سوره جمعه، آیه2. [4]- سوره رعد، آیه 17. [5]- سوره زمر، آیه 62. [6]- سوره فاطر، آیه 41. [7]- سوره حدید، آیه4. [8]- سوره یونس، آیه 3. [9]- من لایحضره الفقیه جلد2 ص124 [10]- توحید صدوق، ص 21. [11]- توحید صدوق، ص 28. [12]- سوره فاطر، آیه 10. [13]- سوره بقره، آیه 115. [14]- اصول کافی جلد1 ص177. [15]- سوره شوری، آیه 5. [16]- سوره غافر، آیه 7. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 128 |