تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,380 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,322 |
معاد در دیدگاههای: انبیاء، اولیاء و حکماء | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 77، اردیبهشت 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
اصول اعتقادی اسلام معاد در دیدگاههای: انبیاء، اولیاء و حکماء قسمت هفدهم آیة الله حسین نوری فیلسوف بزرگ اسلامی«صدر المتألهین» شیرازی در کتابی که به نام«مبدء و معاد» تألیف کرده است میگوید: ایمان و اعتقاد به موضوع معاد پایه و اساس کلیه شرایع و ادیان است و همه ادیان جهان بر این اساس پیریزی گردیده است و این موضوع مورد اتفاق همه صاحبان شرایع و ادیان است بطوریکه هیچ ملتی از ملل عالم را نمییابیم که در میان آنها وعد و وعیدی در زمینه ثواب و عقاب عالم آخرت و مجازات اعمال در جهان دیگر وجود نداشته باشد. و این اتفاق نظر و وحدت عقیده این مطلب را ثابت میکند که کلیه پیغمبران خدا شریعت خود را براساس«مبدء و معاد» یعنی: خدا و آخرت که مقتضای فطرت انسانها است پایهگذاری کردهاند. تایخ درخشان و مسلم پیغمبران الهی نیز بطور روشن نمایانگر این حقیقت است، شما تاریخ زندگی هر یک از پیغمبران بزرگ خداوند از قبیل حضرت نوح و حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی علیهم السلام که سرشار از رنج درد و مصیبت است را مورد مطالعه قرار بدهید و در گفتار آنها دقت کنید این مطلب برای شما روشن میشود که آنها زندگی این جهان را مقدمه زندگی جهان دیگر می دانستند و باین جهان و زندگی در آن در برابر زندگی آن عالم با نظر حقارت مینگریستند و در اشتیاق رسیدن به نعمتهای آنجهان که جاوار قرب حضرتح ق است لحظه شماری میکردند. حضرت ابراهیم(ع) که زندگی سراسر مبارزه خود را با طاغوتهای آنزمان یعنی نمرود و نمرودیان بسر برد و در این راه متحمل رنجهای فراوان گردید در پایانی از خداوند تقاضا کرد که«واجعلنی من ورثة جنة النعیم»[1] «پروردگارا مرا از وارثان بهشت پر نعمت قرار بده». و حضرت یوسف علیه السلام با اینکه پس از گرفتاری در قعر چاه و کشیدن رنج سالها زندان، زمام حکومت مصر را بدست آورده و همه امکانات و نعمتهای ایندنیا را در اختیار داشت به تمام آنها ـ در برابر نعمتأهای جاوید آخرت و قرب جوار حضرت حق تعالی ـ با نظر حقارت نگاه میکرد و هرگز روح بلند پروازش باین قبیل تشکیلات و وسائل رفاه قانع نمیگردید با تضرع با خداوند چنین سخن گفت و این چنین تقاضا کرد: «رب قد آتیتنی من الملک و علمتنی من تأوی الأحادیث فاطر السموات و الأرض انت و لمی فی الدنیا و الآخرة توفنی مسلما و الحقنی بالصالحین»[2] یعنی: «بارالها تو مرا سلطنت و عزت بخشیدی و علم رؤیا و تعبیر خوابها آموختی توئی آفریننده آسمانها و زمین، توئی ولی نعمت و محبوب من در دنیا و آخرت مرا با حالت تسلیم در برابر خود بیمران و با صالحان محشوم بفرما. پیغمبر بزرگ اسلام پس از رنجهای فراوان در راه تأسیس و تبلیغ اسلام و تحمل مصیبتها و مشکلات در راه مبارزه با طاغوتهای زمان و ترتیب مقدمات و وسائل دهها فقره جهاد و دادن خونها و جانها و مالهای فراوان در راه اهداف اسلام هنگامی که در آستانه رحلت از این جهان قرار گرفت به یاران خود فرمود: «ستردون علی الحوض» یعنی«شما بزودی در کنار«حوض» بر من وارد خواهید شد و من در آنجا در انتظار شما هستم». اولیای مخصوص خدا یعنی اهل بیت پیغمبر«ص» نیز براساس همین عقیده در طول زندگی خود از رنجها و مصیبتها در گوشه زندانها و صحنههای پرهیاهوی زندگی و زیر شمشیرها استقبال میکردند اجساحد ود را با کمال اشتیاق و شادمانی در معرض کشته شدن و پاره پاره گردیدن قرار میدادند و بر رنج زخمها و مصدوم شدنها و تشنگیها صبر میکردند و تا سر حد جان باختن مقاومت میکردند و بر چهره مرگ لبخند میزدند و آنرا وسیله انتقال از این جهان به جهان وسیعتر و روشنتر که محضر مقدس الهی و جوار قرب خداوندی است میدانستند. فلاسفه بزرگ الهی نیز براساس همین عقیده زندگی دنیا را ناچیز میشمردند و در طول زندگی خود هدفی جز تهذیب نفس و تکمیل اخلاق و معارف انسانی و تربیت و ارشاد مردم نداشتند. تاریخ زندگی و مرگ ارسطو و افلاطون و سقراط و فیثاغورث دارای نکتهها و لطائف فراوانی است که همه و همه حکایت از اعتقاد آنها به معاد و حقایق جهان آخرت میکند. فلاسفه و حکمای الهی همواره در تعبیرات خود این بدن را مانند یک زندان برای«روح» میدانستند و خروج روح از بدن را آزاد شدن مرغ بلند پرواز روح از قفس بدن میدانستند یا«بدن» را مانند تخم مرغ و روح را مانند جوجهای که پس از تکامل در داخل تخم، دیواره تخممرغ شکسته میشود و جوجه بیرون میآید تصور میکردند یا اینکه دنیا را بمنزله«رحم» و روح را مانند جنینی که در داخل رحم ساخته میشود و هنگامی که بتکامل رسید و به تجهیزات لازم اینجهان مجهز گردید از رحم خارج میشود و به این جهان وسیع و روشن قدم میگذارد میدانستند و میگفتند که انسان در رحم این جهان ساخته میشود و هنگامی که بتجهیزاتی که برای آن جهان لازم است مجهز گردید خود با اشتیاق فراوان از رحم این جهان خارج و به جهان دیگری که روشنتر و وسیعتر از این جهان است وارد میگردد و در حقیقت «مرگ» را تولد دیگری برای انسانی که بتکامل رسیده است میانستند.[3] از آن پس میگوید: یکی از دیگر از براهین«بقاء روح بعد از مرگ» این است که انسان در«خواب» پدر و مادر یا یکی یدگر از آشنایان خود را پس از اینکه مردهاند میبیند و از آنها پرسشهائی درباره موضوعات مختلف بمعمل میآوردو آنها جواب صحیح میداهند و برای بدست آوردن اشیائی که فرزندان و بازماندگان آنها میخواهند بدست بیاورند و پیدا نمیکنند راهنمائی میکنند و نشان میدهند و این راهنمائیها صد در صد درست و مطابق واقع از کار درمیآید. و هر کس در زندگی ود از این قبل خوابها را دیده است و این گونه رؤیاها هرگز با مبانی مادیین و مادیت که«روح» را انکار میکنند و به بقای آن پس از مرگ قائل نیستند قابل تفسیر نیست. در تاریخ آمده اس که«فردوسی» پس از اینکه شاه نامه را براساس پیشنهاد سلطان محمود نوشت و بپایان رسانید وس لطان محمود بوعده خود وفا نکرد و حق فردوسی را ادا ننمود وی دل آزرده و ناراحت شد رستم بخواب او آمد و باو گفت: «تو در این کتاب در جاهای فراوانی مرا ستایش کردی و من هر چند فعلا در زمره اموات میباشم و توانائی ادای حق تو را ندارم ولی در فلان نقطه«دفینه»ای وجود دارد و تو فردا برو آنجا را حفر کن و آن دفینه را برای خود بردار» فردوسی پس از بیدار شدن از خواب، مطابق نشانههائی که در خواب باو داده شده بود به آن نقطه رفته آنجا را حفر کرد و آن دفینه را پیدا کرد و مورد تصرف خود قرار داد. و لذا و بطور مکرر میگفت: «رستم پس از مرگ خود، از سلطان محمود که در حال حیات است با سخاوتتر و کریمتر است.»[4] در گفتار حکیم بزرگ ملاصدرا شیرازی در رابطه با این نکته که فلاسفه الهی در نتیجه اعتقاد راسخی که به جهان آخرت داشتند به این جهان و مظاهر آن با نظر حقارت مینگریستند و دل بآن نمیبستند به تاریخ زندگی سقراط حکیم نیز اشاره شدهب ود، در این مورد توضیح مختصری از زندگی این فیلسوف بزرگ که در اواخر قرن پنجم پیش از میلاد حضرت مسیح(ع) میزیسته و اعتقاد راسخ او به معاد پایه زندگی و مرگ او را تشکیل میدهد مناسب است. «سقراط» را امام حکما، و استاد فلاسفه میدانند و چون در راه تعلیم و تربیت ابناء بشر و مبارزه با طاغوتها و جباران زمان خود جان سپرده است وی را از شهدای بزرگ عالم انسانیت میدانند. می گوید: «سقراط کسی است که فلسفه را از آسمان بزمین آورده» و معنای این عبارت این است که قبل از او نوعا پایه علم فلسفه را در خارج از وجود انسان آغاز میکردند ولی او تعلیمات خود را از وجود خود انسان آغاز کرد و بمردم زمان خود تأکید کرد که برای شناختن حقایق جهان باید بلند پروازی را کنار بگذارم و در وجود خودمان فرو رویم و خودمان را بشناسیم و خود را بسازیم و تکالیف و وظایف خود را درست تشخیص بدهیم. او میگفت من دانشی ندارم که تعلیم کنم من مانند مادر خود«فن مامائی» دارم(ما در سقرط«ماما» بوده است) چنانکه «ماما کودکان را در زائیده شدن مدد میکند من نفوس را یاری میکنم که زاده شودند یعنی: بخود آینده و راه کسب معرفت را بیابند و معرفت صحیح را شناخت خودتان سرچشمه میگیرد. او بد عملی و ارتکاب خلاف را از اشتباه و نادانی میدانست و میگفت: اگر مردم خیر و نیکی را درست بشناسد و تشخیص دهند و شرور را نیز بطور کامل بشناسند هرگز در راه شر گام نمیگذارند و از انجام کار نیک سرباز نمیزنند. او میگفت انسان طبعا جویای خوشی و سعادت است ولی سعادت انسان از راه رسیدن به لذات و شهوات فراهم نمیشود بلکه راه رسیدن به سعادت خودداری از خواهشای نفسانی است و سعادت افراد نیز در ضمن سعادت جامعه بدست میآید از او کلمات حکمت آمیز فراوانی نقل شده است. و بالأخره در زمانی که گروه فراوانی بنام سوفسطائیها همه چیز این جهان را«خیال» میپنداشتند و حقایق را بطور کلی انکار میکردند و نیز بتها را بعنوان خدا میپرستیدند و ظلم جباران و فساد اخلاق جامعه را فرا گرفته بود در برابر این انحرافها قیام کرد و با زحمات طاقتفرسا و رنج و کوشش فراوان تحولی در افکار مردم و اوضاع جامع بوجود آورد و جلو کجرویها و طغیانها راگرفت ول یارباب زر و زور و بازیگران صحنه سیاستهای انحرافی که مطامع خود را در خطر دیدند آتش حسد و عداوت در سینه آنها شعلهور گردید و سرانجام او را دستگیر و زندانی کردند و در محکمه ساختگیای که خود ترتبیت داده بودند ویرا به اعدام محکوم کردند. روزیکه خواستند او را بوسیله زهر بکشند شاگردانش که تعداد آنها به 12 هزار نفر مییسید برای ملاقات آن استاد بزرگ بزندان آمدند استاد با چهره باز و نشاط کامل که حاکی از عظمت روح او بود از آمدن آنها استقبال کرد، شاگردانش فرصت را غنیمت شمرده سؤالات علمی فراوانی را مطرح ساختند او با قیافه باز بهمه آنها پاسخ داد همه از استقامت و اهمیت ندادن او بمرگ تعجب میکردند، در اینحال یکی از شاگردانش به نام سیمیاس گفت من سؤال دیگری داشتم میترسم که حال شما برای جواب آن مساعد نباشد سقراط گفت در وضع روحی من هیچ تفاوتی در اینحال پدید نیامده است بلکه من که هم اکنون خود را در آستانه شهادت میبینم خوشحالترم زیرا من هر چند که از یاران شریف و باوفائی مثل شما جدا میشوم ولی بحضور برادران فاضل و با شرافت خود که بآن جهان منتقل گردیدهاند میرسم و به آن پرسش علمی نیز پاسخ گفت و از آن پس از جا برخاست و بدن خود را شتسشو داد و نماز خواند و خود را آماده شهادت در راه خدا کرد و با قیافه بازو و قلبی مطمئن و دلی آرام گفت: «اسلمت نفسی الی قابض ارواح الحکماء» یعنی: «روح خود را به آن کسی که ارواح حکمیان را قبض میکند تسلیم کردم».[5] ادامه دارد بهترین پشتیبان * امیرالمؤمنین«ع»: «من لم یعتبر بغیره لم یستظهر لنفسه». (غرر الحکم ـ ص 646) کسی که از سرنوشت دیگران عبرت نگیرد و تجربه نیاموزد در برنامه زندگی خود پشتیبانی نگرفته است.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 79 |