تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,152 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,078 |
سادهزیستی در زندگی پیامبر اسلام«ص» | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 77، اردیبهشت 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
بمناسبت 12 اردیبهشت سالروز شهادت استاد مطهری سادهزیستی در زندگی پیامبر اسلام«ص» شهید آیت الله مطهری یکی از منابع شناخت، سیره پیامبر اکرم(ص) است. و یکی از نعمتهای خداوند بر ما مسلمین که جزء افتخارات ما نسبت به پیروان سایر ادیان است، این است که قسمت بسیاری از سخنان پیامبر اکرم«صن که متواتر و مسلم است، در دست ما است، در صورتی که هیچی ک از ادیان دیگر نمیتوانند چنین ادعائی بکنند. امتیاز دوم پیامبر اسلام و دین اسلام از ادیان دیگر این است که تاریخ پیامبر اسلام تاریخ بسیار روشن و مستندی است که در این جهت هم دیگر رهبران جهان؛ با ما شرکت ندارند.(بنابرا این ما میتوانیم از سراسر لحظات زندگی پیامب راستفاده کنیم و درس بگیریم). قرآن کریم میفرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله و الیوم الآخر و ذکر الله کثیرا». وجود پیامبر اکرم اسوهای است برای شما، یعنی وجود پیامبر اکرم یک مرکز و کانونی است که ما از آن کانون بایستی وظائفمان را استخراج کنیم و صرف نقل تاریخ که مهم نیست بلکه تفسیر و توجیه عمل پیامبر مهم است. یکی از عمدهترین نکاتی که لازم است در سیره پیامبر اکرم یک مرکز و کانونی است که ما از آن کانون بایستی وظائفمان را استخراج کنیم و صرف نقل تاریخ که مهم نیست بلکه تفسیر و توجیه عمل پیامبر مهم است. یکی از عمدهترین نکاتی که لازم است در سیره پیامبر اکرم مورد بحث قرار گیرد، این است که اسلام مکتبی است دارای منطق عملی. انسان فطرت و سرنوشت و ساختمانی دارد که همچنان که میتواندر منطق نظری از منطق پیروی کند که پولادین و غیر قابل تغییر استف در منطق عملی هم میتواند بر پایهای برسد که هیچ قدرتی نتواند او را متزلزل کند. لذا در باب ایمان مؤمن گفتهاند، مؤمن مانند کوهی است که هیچ تندبادی قدرت ندارد او را از جای خود حرکت دهد. و بقول امیرالمؤمنین علی(ع): «المؤمن کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف». اصولی که از نظر پیامبر مردود است در سیره رسول اکرم«ص» یک سلسله اصولی را میبینیم که اینها اصول باطل و ملغی است، یعنی پیامبر در سیره و روش عملی خود هرگز ا از این روشها در هیچ شرایطی استفاده نکردهاند و از نظر اسلام، در تمام شرایط و زمانها و مکانها مطرود است؛ مانند: اصل تجاوز یعنی از حق یک قدم جلوتر رفتن، حتی با دمشن. در قرآن میفرماید: «قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا»، ای کسانی که ایمان آوردهاید! با این کافران که با شما در ستیزند بجنگید ولی هرگز حد را از دست ندهید. آیا میشود گفت: از حد تجاوز کردن در یک موردی جایز است؟ هرگز! از اصل تجاوز کردن در هیچ موردی جایز نیست و هر چیزی میزان و حدی دارد و به آن حد که رسید از آن حد نباید تجاوز کرد. یکی دیگر از اصولی که پیغمبر و اوصیای پیغمبر هرگز از آن پیروی نکردند، اصل استرحام است. استرحام یعنی گردن کج کردن و شروع به التماس و ناله و زاری کردن. یکی دیگر از این اصول انظلام است یعنی تن به ظلم دادن، این هم ابدا از آنها صادر نشده است. اصولی که مورد استفاده قرار گرفته است یک سلسله اصولی هم هست که از این اصول همیشه استفاده کردهاند ولو به صورت نسبی که در این بخش، مسئله نسبیت در بعضی از موارد میآید. ما یک اصل داریم به نام اصل قدرت و اصل دیگری داریم به نام اصل اعمال زور اصل قدرت یعنی توانا بودن. برای اینکه دشمن طمع نکند، نه توانا بودن برای اینکه بیجهت بر سر دشمن بکوبد، که صریح قرآن است: «واعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم». این اصل قدرت است که در همه زمانها معتبر است و مادامی که دشمن هست این اصل قدرت وجود دارد. اما اصل اعمال قدرت غیر از قدرت است و اسلام اعمال زور را جایز میداند و پیغمبر اکرم«ص» هم در سیره خویش اعمال زور میکردهاند لکن بطور نسبی یعنی در موارد خاصی اعمال زور را اجازه میدهند. و آن در جائی است که برای دفع دشمن هیچ راهی غیر از اعمال زور باقی نمانده باشد. وگرچه اعمال زور در جای خود و نرمش و ملاطفت در جای خود لازم است ولی اساس جامعه است باید قویترین جامعههای دنیا باشد تا دشمن طمع به منافع و سرمایهها و سرزمینها و مردم و فرهنگ آن نداشته باشد و این یک اصل مطلق است. اصل سادگی در زندگی یکی دیگر از اصولی که نسبی است، اصل سادگی در زندگی است که برای پیامبر اکرم«ص» یک اصل بود. در روایتی دارد که امام حسن(ع) از دائی ناتنی خود به نام«هند بن ابی خالد»[1] نقل میکند. از اینکه هند جزئیات احوال پیامبر را میدانسته، امام حسن(ع) ـ که در سن طفولیت بودند ـ به هند میفرماید: ای هند! جدم پیامبر«ص» را آن طور که دیدی برای من توصیف کن. یکی از جملههائی که هند برای امام مجتبی(ع) توصیف و تعریف میکند این است که: «کان رسول الله(ص) خفیف المئونة» ـ پیامبر در زندگی روش سادگی را انتخاب کرده بودند. و در همه چیز(در خوراک ـ پوشاک ـ معاشرتها و برخوردها) و در تمام خصوصیات، از اصل سادگی و سبک بودن مئونه استفاده میکردند. اینکه یامبران در زی سادگی و قناعت بودند، سیاست الهی آنها بود. آنها دلها را پر میکردند اما نه با جلال و دبدبههای ظاهری، بلکه با جلال و حشمتهای معنوی که توأم با سادگیها بود. «یامبر اکرم«ص» به اندازهای از این جلالها و حشمتهای ظاهری تنفر داشتند که سراسر زندگیشان مبارزه با آنها بود. هنگامی که میخواستند به جائی بروند، اگر گروهی میخواستند دنبال ایشان به راه بیفتند، اجازه نمیدادند. اگر سواره بودند و کسی میخواست همراه او پیاده بیاید، میفرمود: برادر! یکی از سه کار را بایستی انتخاب کنی: یا شما جلو برو و من از پشت سرمیآیم. و یا من میروم و شما بعد بیائید و یا احیانا اگر ممکن بود که بر آن مرکوب، دو نفری سوار بشوند، سوار میشدند و میفرمودند: اینکه من سواره باشم و شما پیاده، صحیح نیست. و لذا محال بود که اجازه دهند خود سواره حرکت کنند و یک نفر پیاده دنبالشان باشد. «در مجلسی که مینشستند میفرمودند: به صورت حلقه بنشینیم که مجلس ما بالا و پائین نداشته باشد. اگر من در صدر مجلس بنشینم و شما در اطراف، شما جزو جلال و دبدبه من میشوید و من چنین چیزی را نمیخواهم و راضی به آن نیستم. و پیامبر تا زنده بودند از اصل سادگی تجاوز نکردند و مخصوصا از یک نظر آن را ضروری و لازم میدانستند، برای اینکه رهبر بودند، و لهذا میبینیم علی(ع) نیز در زمان خلافت خود، در نهایت دفت این اصل را رعایت میکردند. و از این روی وقتی حضرت وارد سرزمین ایران شدند و عدهای از دهاقین(سران کشاورزها) به استقبال آمدند و شروع کردند جلو حضرت دویدن! حضرت آنها را منع کردند و فرمودند: شما با این کارتان خودتان را کوچک و پست میکنید و به آن بزرگ هم یک ذره سود نمیرسد. من از این کارها بریء هستم و شما اسنسان آزاد هستید. من بشری هستم شما هم بشر هستید. چرا این کار را میکنید؟! نمونهای از ساده زیستی پیامبر در حدیثی که اهل تسنن هم نقل کردهاند آمده است که: عمر بن الخطاب در شرایط خاصی وارد اطاق پیغمبر اکرم«ص» شد. روایت میگوید: یک دربانی در منزل ایستاده بود و حضرت به او سپرده بودند که کسی نیاید. عمر میگوید: من رفتم و به این شخص گفتم: به حضرت بگو، عمر است. رفت و برگشت و گفت: حضرت جوابی ندادند. عمر میگوید: من رفتم و دو مرتبه آمدم، اجازه خواستم باز جواب ندادند. دوباره رفتم و برای بار سوم مراجعه کردم، این بار اجازه ورود دادند. وارد شدم، دیدم پیغمبر اکرم(ص) در اطاقی استراحت کردهاند که فقط فرشی که از لیف خرما درست شده بود در آن افتاده است. حضرت از جای حرکت کردند. دیدم اثر خشونت این فرش روی بدن مبارک حضرت اثر گذاشته و خیلی ناراحت شدم. به حضرت عرض کردم: چرا بایستی وضع شما اینگونه باشد؟! چرا کسراها و قیصرها و امثال اینها غرق در تنعمها باشند و شما که پیغمبر خدا هستید، چنین وضعی داشته باشید؟! حضرت ناراحت شدند و از جای برخاستند و فرمودند: این مهملات چیست که میگوئی؟ آیا دنیا به نظر تو جلوه کرده است؟ حال که من اینها را ندارم، این محرومیتی است برای من و خیال کردهای که آنها برای آنان نعمت است؟! به خدا قسم که تمام آنها نصیب مسلمین میشود و اینها برای کسی افتخار نیست. این زندگی پیامبر بود در زمان حیاتشان. و آنگاه که فوت کردند چه باقی گذاشتند؟ وقتی حضرت از دنیا رفتند، یک دختر بیشتر نداشتند، طبق معمول، هر انسانی طبق عاطفه بشری اگر بخواهد از این معیارها پیروی کند، دلش میخواهد که بالاخره برای او ذخیرههائی بگذارد. بر عکس، حضرت روزی وارد خانه فاطمه علیها السلام شدند و دیدند فاطمه دستبندی از نقره بدست دارند و یک پرده الوان هم آویخته است. پیغمبر با آن علاقه مفرطی که به حضرت زهراء سلام الله علیها داشتند، بدون اینکه سخنی بگویند، برگشتند. حضرت زهراء سلام الله علیها احساس کردند که پدرشان این مقدار را هم برای ایشان نمیپسندند، چون دوره اهل صفه است. فورا آن دستنبد نقره را از دستشان بیرون آوردند و آن پرده الوان را هم پائین آوردند و به همراه کسی خدمت رسول اکرم«ص» فرستادند. آن شخص آمد، عرض کرد: یا رسول الله! اینها را دختران فرستاده و عرض میکند: به هر مصرفی که صلاح میدانید برسانید. آن وقت چهره پیامبر«ص» شکوفا شد و فرمود: «پدرش به قربانش باد». حضرت زهرا«ع» برای شب عروسی یک پیراهن نو خریدند به عنوان پیراهن شب زفاف و یک پیراهن هم از قبل داشتند. سائلی شب زفاف درب خانه حضرت زهرا آمد و صدا زد: من عریانم! آیا کسی نیست که مرا بپوشاند؟ دیگران توجه نکردند که جواب سائل را بدهند و به او چیزی عطا کنند. زهرا«ع» که عروس این خانه است، میبیند کسی متوجه نیست، فورا تنها حرکت کرد و رفت در خلوت و لباس نو را از تن بیرون آورده لباس کهنه خویش را پوشید و لباس نو را تقدیم سائل کرد. اینها برای زهرا«ع» چه عظمت و اهمیتی دارد؟ لباس یعنی چه؟ تشکیلات و دبدبه یعنی چه؟ زهرا اگر دنبال فدک هم میرود از باب این است که اسلام احقاق حق را واجب میداند و الا فدک چه ارزشی دارد؟! چون اگر حضرت دنبال فدکر نمیرفت، تن به ظلم داده بود و انظلام بود و الا صد مثل فدک را آنها در راه خدا میدادند. یعنی ارزش فدک آن روز برای حضرت زهرا سلام الله علیها از جنبه حقوقی مهم بود نه از جنبه اقتصادی و مادی. از جنبه اقتصادی و مادی هم ارزشش فقط اینقدر بود که اگر فدک داشته باشم بدیگران بتوانم کمک کنم. این ساده زندگی کردن را زهرای اطهر«ع» از سیره پدر بزرگوارش ارث بوده بود. و این چنین ساده زندگی میکردند، پیامبر و اهل بیت او، درود و سلام خداوند بر آنان باد. (تلخیص از: پاسدار اسلام)
[1]- هند فرزانه خوانده پیغمبر«ص» بود و برادر ناتنی حضرت زهرا سلام الله علیها به شمار میرفت. یعنی این فرزند خدیجه بود از شوهر قبل از رسول اکرم«ص»، مثل اسامه بن زید که مادرش زینب بنت جحش بود و آن هم پسر خوانده پیغمبر بود ولی اسامه کوچکتر است و فقط دوران مدینه پیغمبر را درک کرده است و هند چون بزرگتر بود، در آن 13 سال مکه در خدمت پیغمبر بوده و در 10 سال مدینه هم بوده و در خانه پیامبر اکرم«ص» مثل فرزند حضرت، بزرگ شده است. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 208 |