
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,311 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,549 |
اصرار و التماس بدرگاه خداوند | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 77، اردیبهشت 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قسمت یازدهم شرح دعای ابوحمزه ثمالی آیت الله ایزدی نجف آبادی اصرار و التماس بدرگاه خداوند «فوعزتک یا سیدی لونهرتنی ما برحت من بابک ولا کففت عن تملقک لما أنتهی الی من المعرفة بجودک و کرمک». بعزتت قسم که هر چند مرا از درگاهت برانی سوی دیگر نخواهم رفت و از تملق و درخواستهای عاجزانهام از تو دست بردار نیستم بخاطر شناختی که از بخشش و بزرگواریت بمن رسید. قهر بر پایه مهر و غضب براساس رحمت در این دو سه جمله از دعا مطلبی بنظر میآید که نباید از نظر دور داشت و آن این است که قهر خداوند بر بندهاش بر پایه مهر او و غضب او براساس رحمت او است. به این معنی که ذات مقدس پروردگار اگر بر بنده غضب کرد نه این است که مخالفت بنده ضرری به خداوند زده و بالنتیجه خدا را از آن بنده عقده در دل پیدا شده که بجهت گشودن عقده و خنک شدن دل، بنده را طرد یا عذاب کند. بلکه چنانچه در بین افراد بشر نیز گاه میشود که مهر و محبت و لطف و عنایت به صورت قهر و غلبه جلوه میکند چنانکه در پدران مشاهده میکنیم که لطف حکیمانه آنها نسبت به فرزندانشان اقتضاء دارد که فرزند خودشان را از همان دوران کودکی زیر نظر داشته باشند و احتیاجات او را تامین کنند مخصوصا که در امر تربیتشان کوشش کرده و آنها را به مراکز تعلیم و تربیت بسپارند همین لطف حکیمانه در بعض موارد(مثلا موقعیکه فرزند به مدرسه نرفت) به صورت قهر و تنبیه جلوه کند. بهمین منوال رحمت بیپایان خداوندی که سراسر جهان هستی و جریاناتعالم، جلوه این رحمت بیپایان است و نمودی از الطاف او است و نعمتهائی که میبخشد براساس تفضل و بخشایش است، نعمتهایش نیز بر پایه احسان است. اگر بنده را چند صباحی از در خود براند بسا همان راندن بدینجهت باشد که بنده روی نیاز بدرگاه او آورد تا او را قابلیت ورود بحریم قدس حاصل شود. این بعهده بنده تقصیر کار رانده شده است که در حین راندهشدگی با در نظر گرفتن جود خداوندی و شناخت کرامت هر چه بر تضرع و ابتهال خود بیفزاید باشد که کرم الهی بجوش آمده او را دستگیری نماید. چه خوب گفته حافظ شیرازی: میان عاشق و معشوق فرق بسیار است چه یار ناز نماید شما نیاز کنید شاید اینکه در دعای جوشن کبیر آمده است: «یا من سبقت رحمته غضبه» ـ ای آنکه رحمت او بر غضبش پیشی گرفته، همین معنا باشد که سبقت و پیشی گرفتن رحمت بر غضب سبق ذاتی دارد و رحمت او علت و پایه غضب او است. بنابراین اگر بگوئیم: لطف و غضب خداوند هر دو دوست داشتنی است که بقول ملای رومی: عاشقم بر قهر و بر لطفش بحد ای عجب من عاشق این هر دو ضد شخن به گزاف نگفتهایم. و اگر گفته شود: زهری که او بکاممان بریزد تریاق و از شربت غیر، بهتر و زخمی که او بزند از مرهم دیگری اولی است چنانچه حافظ میگوید: گرم تو زخم زنی به که دیگری مرهم گرم تو زهر دهی به که دیگری تریاک باز بیجا نگفتهایم. خلاصه آنچه از دو سه جمله دعا که عرض میکند: هر چند مرا از در خانهات برانی رو بکوی دیگری نیاورم و از درخواست عاجزانه بجهت شناختی که از جود و کرم تو دارم دست برنمیدارم، چنین بدست میآید که گرچه در پیش خلق دست سئوال دراز کردن بد و بدتر از الحاح و اصرار بدرگاه خداوند و بالنتیجه بخشایش او را بدست آوردن پسندیده او است. «و انت الفاعل لما تشاء تعذب من تشاء بما تشاء کیف تشاء و ترحم من تشاء بما تشاء کیف تشاء لا تسئل عن فعلک و لا تنازع فی ملکک و لا تشارک فی امرک و لا تضاد فی حکمک و لا یعترض علیک احد فی تدبیرک». تنها توئی که هر چه بخواهی انجام میدهی، هر که را بخواهی بهر عذابی، عذاب دهی و بهرگونه که بخواهی عذاب میدهی، و هر که را بخوهی به هر رحمتی و بهرگونهای رحمت میکنی، در کارت مورد سئوال و بازخواست نیستی(چون نقطه ضعفی که سئوال برانگیز باشد نداری) در ملک و حکمرانی تو کسی را نمیرسید که با تو سر نزاع داشته باشد و احدی را در امر تو شرکتی و در حکم تو ضدیتی نیست و در تدبیر و اداره امر جهان به هیچ کس نمیبرازد که لب به اعتراض گشاید. در این قسمت از دعا چند مطلب مورد توجه است: قدرت تامه خداوند مطلب 1- قدرت تامه خداوند که به هر چیز و هچه مشیتش تعلق بگیرد نقص و نارسائی ندارد که«یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید» ـ هر کاری را که خواست انجام میدهد و هر حکمی را که خواست اجرامیکند و بالنتیجه بر امر خود مسلط که«والله غالب علی امره». روی این اصل اگر کسی را(به مقتضای عدالتش) خواست عذاب کند بهر عذابی و بهرگونه میتواند واگر(به رحمتش) کسی را خواست رحمت کند هرگونه که بخواهد رحمت میکند. نظام حاکم بر جهان مطلب2 ـ از آنجائی که سراسر جهان هستی و نظام حاکم بر آن از قدرت بینهایت و علم بیپایان خداوندی نشأت گرفته است هیچ گونه عیب و نقطه ضعف که سئوال برانگیز و جای ایراد باشد در کار خداوند نیست و اگر نقصی و ضعفی بنظر آید از دیدگاه تنگ ما است. در اینجا به دو نکته مهم باید توجه داشت: 1- روی این اصل که جهان خلقت از ذات بیعیب و علم و قدرت بینهایت حق سرزده است تام و تمام است و کاملتر تصور میشود ولی خداوند بوجود نیاورده که معنای چنین تصوری این است که خداوند از افاضه فیض کاملتری بخل ورزیده است و این تصور درباره خداوند روا نیست. 2- چنین نباید تصور کرد که در نظام تام و تمام و کامل حاکم بر جهان هستی خداوند از غیر خودش اقتباس و اخذ کرده باشد و جهان را بر طبق آن نظام آفریده باشد(مثلا در حال عدم عالم هستی و عالم ثبوت نظامی بوده و آن نظام و نقشه را بر جهان حاکم نبوده باشد) بلکه اساسا غیر خداوند هر که هرکاری را بر نظام خوبی انجام داد نظم کار خود را از کار خداوند گرفته و برداشت کرده است. در یک جمله باید گفت که: در حقیقت نظام پیرو فعل خداوند است نه فعل خداوندپیرو نظام. و مخفی نماند که در این مطلب نکته دوم، نمیخواهیم سخن اشاعره را که اراده گزاف و جزاف برای خداوند قائل هستند بگوئیم و توضیح بیشتر این مطلب در جای دیگر باید داده شود. در هستی قدرت مقاوم با قدرت حق نیست مطلب 3- با در نظر گرفتن قدرت بینهایت حق تصور نمیشود که هیچ قدرتی نمیتواند در مقابل قدرت حق مقاومت کرده وحق را از اجراء حکمش مانع شده یا ضدیت نماید یا در کاربرد مشیت الهی کندی ایجاد نماید چنانچه در دعای افتتاح هست: «قهر بعزته الأعزا و تواضع لعظمته العظماء فبلغ بقدرته ما یشاء» ـ بعزت خودش قدرتمندان را مغلوب نموده و عظیمترین موجودات در مقابل عظمتش خاضعاند و از این رو با قدرتش بهر چه بخواهد میرسد. جمله: «لا تضاد فی حکمک و لا تنازع فی ملکک» گویای همین مطلب است. پیروی دستگاه هستی از امر حق از روی طوع و رغبت است مطلب 4- گذشته از این که در جهان هستی هیچ گونه قدرتی مقاوم با قدرت حق نیست، علاوه بر این در تمام مراحل هستی که امر الهی در جریان موجودات جهان تمکینشان از امر حق از روی طوع و رغبت است و این از این جهت است که تسلط و نقوذ قدرت خداوند در جهان تسلط اعتباری از قبیل تسلط فرمانده لشکر بر افراد زیر امر خود نیست بلکه تسلط حقیقی و تکوینی است. مثال ساده آن تسلط روح و نفس انسان بر قوا و اعضاء و جوارح است که همچنانکه اعضاء و جوارح و قوای نفس در عین اینکه تکیونا به اطاعت نفس هستند و تخلف نمیتوانند بکنند علاوه بر این آثار و افعال قوای نفس منافی و ناملایم با طبع قوی نیست. همچنین قوای فعال جهان هستی چه فاقد شعور باشند و چه با درک و شعور، همه مسخر حق و لشکریان او و در اجراء فرمان تکوینی حق با طوع و رغبت هستند چنانچه در آیه 10 سوره سجده میفرماید: «فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا أتینا طائعین» ـ سپس(به فرمان تکوینی خود) فرمود که ای آسمان و زمین شما تحت فرمان آئید، چه با رغبت یا بیمیلی؛ آنها عرضه داشند که با کمال شوق و رغبت میآئیم. «لک الخلق و الامر تبارک الله رب العالمین»: امر خلقت جهان برای تست که چه با برکت و خیر است پروردگار جهانیان. «یا رب هذا مقام من لاذبک و استجار بکرمک و الف اسحانک و نعمک»: پروردگار من این موضع دعا و تضرع و مسکنت بدرگاه تو مقام و موضع کسی است که پناهنده به تو شد و در جوار کرم تو آمده و با احسان و نعمت تو خو گرفته است. «و انت الجواد الذی لا یضیق عفوک و لا ینقص فضلک و لا تقل رحمتک»: تنها بخشندهای که عفوت ضیق و فضلت ناقص و رحمتت کم نیست توئی. «و قد توثَّقنا منک بالصفح القدیم و الفضل العظیم و الرحمة الواسعة»: ما بخاطر عفوت که تازگی ندارد و به فضل بزرگ و رحمت واسعهات بتو مطمئن و دلگرم شدهایم. «افتراک یا رب تخلف ظنوننا او تخیب امالنا کلا یا کریم فلیس هذا ظننابک و لا هذا فیک طمعنا»: پروردگارا(با اینکه چنین گمانهای خوبی بتو داریم) راستی خود را چنین میبینی که گمانهای ما را جامه عمل نپوشی و امیدهای ما را ناامید کنی نه چنین است گمان ما درباره تو نه چنین است و طمع ما از تو غیر این است. «یا رب ان لنا فیک املا طویلا کثیرا ان لنا فیک رجاء عظیما عصیناک و نحن نرجو أن تستر علینا و دعوناک و نحن نرجو ان تستجیب لنا فحق رجائنا مولانا»: پروردگارا آرزوئی بس دراز و امیدی بس بزرگ. چه امیدی، آن اینکه این ما(با این پستی و حقارت) مثل توئی را(با این عظمت) نافرمانی کردهایم امید این داریم که گناهمانرا بپوشانی و این ما(که ضعیفیم و کوچکیم) تو را میخوانیم بامید این ک جوابمان دهی(خواهش چنین است) مولای ما، امیدمانرا تحقق بخش. «فقد علمنا ما نستوجب باعمالنا ولکن علمک فینا و علمنا بانک لا تصرفنا عنک و ان کنا غیر مستوجبین لرحمتک فانت اهل ان تجود علینا و علی المذنبین بفضل سعتک فامنن علینا بما انت اهله وجد علینا فانا محتاجون الی نیلک»: حقا که ما میدانیم با این اعمالمان چه پاداشی استحقاق داریم(کیفر و عذاب)، اما هم خود میدانی و هم ما میدانیم که تو ما را از خود نمیگردانی، گیرم که ما مستوجب رحمت تو نیستیم اما تو با وسعت فضلت اهل اینکه بر ما و همه گناهکاران تفضل کنی هستی، پس بیا و برما به آنچه تو خود اهل آن هستی بخشایش کن که بجوائز تو نیازمندیم. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 911 |