تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,334 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,288 |
هجرت مسلمانان به حبشه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 77، اردیبهشت 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی هجرت مسلمانان به حبشه بخش سوم قسمت یازدهم چنانکه اهل تاریخ و جمعی از مفسرین رد تفسیر آیه مبارکه: «لتجدن اشد الناس عداوة للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا و لتجدن اقربهم مودة للذین آمنوا الذین قالوا انا نصاری...»[1] گفتهاند: پس از آنکه رسول خدا(ص) فشار و ستم بسیار مشرکان قریش را بر مسلمانان مشاهده نمود و ناتوانی خود را از کمک به ایشان و دفع ستم از آنها ملاحظه کرد دستور هجرت به حبشه را به ایشان داد و درصدد برآمد تا بدین وسیله آنها را از شر دشمنان آسوده سازد. متن دستور آنحضرت را در اینباره به دو گونه نقل کردهاند. «نقل اول ـ روایتی است که ابن هشام و طبری و ابن اثیر و دیگران نقل کردهاند که متن آن چنیناست که بدون ذکر سند گفتهاند: چون رسول خدا آن وضع را دید به آنها فرمود: «لو خرجتم الی ارض الحبشة فان بها ملکا لا یظلم عنده احد، و هی ارض صدق حتی یجعل الله لکم فرجا مما انتم فیه...».[2] یعنی ـ خوب است به سرزمین حبشه بروید که در آنها پادشاهی است و در کنار او به کسی ستم نمیشود، و آنجا سرزمین راستی است، تا وقتی که خداوند گشایشی برای شما از این وضعی که در آن بسر میبرید فراهم سازد و... نقل دوم ـ نقلی است که در تفسیر مجمع البیان نیز بطور مرسل نقل کرده و گفته است: رسول خدا(ص) هنگامی که آنوضع را مشاهده نمود به آنها دستور خروج بسرزمین حبشه را داده فرمود: «ان بها ملکا صالحا لا یظلم و لا یظلم عنده احد...»[3] که البته جای این بحث و مناقشه هست که آیا کدامیک از این دو نقل صحیحتر است زیرا بخاطر قیودی که درنقل دوم است معنای حدیث فرق میکند و این شبهه به ذهن خطور میکند که شاید در نقل دوم دست تحریف کنندگان و درباریان و جیرهخواران شاهان و سلاطینن در این نقل دخالت کرده و به قول معروف«در میان دعوا نرخ تمام کردهاند« و در ضمن نقل یک حدیث خواستهاند یک پادشاه صالح و غیر ظالمی هم در طول تاریخ از زبانر سول خدا(ص) بدنیا معرفی کرده باشند، همانگونه که در ذیل حدیثی که از رسول خدا(ص) درباره انوشیروان ـ در داستان ولادت رسول خدا(ص) ـ نقل شده بود یعنی «ولدت فی زمن الملک العادل ...» بطور تفصیل بحث کرده و ساختگی و مجعول بودن آنرا از روی مدارک معتبر ذکر نمودیم. ولی بنظر میرسد در هر دوی نقلهائی که شده فرمایش رسول خدا(ص) نقل به معنی شده و متن دقیق فرمایش رسول خدا(ص) ذکر نشده باشد، گذشته از آنکه این دو نقل مسند نیست و مرسل است و تنها در روایتی سند آن به ام سلمة میرسد که آنهم همان نقل اول است[4] و از این رو بحث و مناقشه درباره آنها چندان موردی ندارد، و البته جریانات بعدی صدق گفتار رسول خدا(ص) را طبق نل اول تا حدودی به اثباتر سانید و بهر صورت آنچه قابل بررسی و بحث میباشد درباره اصل این دستور و فرمان و بررسی اطراف و جوانب آن است که از چندنظر قابل بررسی است. 1- بحث درباره اصل دستور هجرت کلمه«هجرت» در راه خدا برای ما ـ بخصوص پس از آنکه هجرت رسول خدا(ص) مبدء تاریخ اسلام قرار گرفت ـ کلمهای آشنا و مقدس است، و قداست آن نیز بیشتر از آیات کریمه قرآنی سرچشمه گرفته که خدای تعالی فرموده: «ان الذین آمنوا و الذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله اولئک یرجون رحمة الله...»[5] براستی آنانکه ایمان آورده و آنها که مهاجرت کرده و در راه خدا اجتهاد کردهاند اینهایند که رحمت خدا را امید دارند... و در جای دیگر فرمود: «الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله بأموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله...».[6] آنانکه ایمان آورده و هجرت کردند و در راه خدا با مالها و جانهای خود جهاد نمودند اینها درجه بزرگتری در نزد خدا دارند... و در سوره انفال فرموده: «و الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله و الذین آووا و نصروا اولئک هم المؤمنون حقا لهم مغفرة و رزق کریم».[7] و آنانکه ایمان آورده وهجرت کرده و در راه خدا جهاد نمودهاند و آنانکه آنانرا پناه و مأوی داده و یاری کردند آنهایند مؤمنان حقیقی که ایشانرا است آمرزش و روزی کریمانه... و آنچه جلب توجه در این آیات میکند آنکه همه جا هجرت قبل از جهاد در راه خدا و مقدم بر آن ذکر شده، یعنی همه جا پس از ایمان بخدا بلافاصله هجرت را بعنوان یک اصل عملی و وظیفه مقدس برای انسانهای با ایمان ذکر نموده و پس از آن مسئله جهاد در راه خدا با جان و مال آمده است... هجرت منشأ خیرات و برکات دنیا و آخرت و اساسا هجرت در راه خدا در قرآن کریم منشأ بسیاری از خیرات و برکات و موجب پاداشهای بزرگی در دنیا و آخرت معرفی شده، آنجا که میفرماید: «والذین هاجروا فی الله من بعد ما ظلموا النبوئنهم فی الدنیا حسنة و لاجر الآخرة اکبر لوکانوا یعلمون، ...»[8] و آنانکه در راه خدا هجرت میکنند پس از آنکه مورد ستم قرار گرفتند، محققا برای ایشان در دنیا نیکی و خوبی مهیا خواهیم کرد و براستی که پاداش آخرت بزرگتر از آن است اگر بدانند. و در سوره آل عمران فرموده: «فالذین هاجروا و اخرجوا من دیارهم و اوذوا فی سبیلی و قاتلوا و قتلوا لا کفرن عنهم سیئاتهم و لأدخلنهم جنات تجری من تحتها الانهار ثوابا من عندالله و الله عنده حسن الثواب».[9] پس آن کسانی که هجرت کرده و از خانههای خویش رانده شدند و در راه من مورد آزار و شکنجه قرار گرفتند همانا بزدائیم از ایشان بدیهاشانرا و براستی که درآوریم آنها را در باغهائی که از زیر آنها نهرها روان است که این پاداشی است از نزد خدا و در نزد خدا است پاداش نیکو. و از همه جالبتر و با بحث ما مناسبتر این آیات است که میفرماد: «ان الذین توفیهم الملائکة ظالمی انفهسم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الأرض قالوا ألم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها فأولئک مأواهم جهنم و ساءت مصیرا الا المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان لا یستطیعون حیلة و لا یهتدون سبیلا فاولئک عسی الله ان یعفو عنهم و کان الله عفوا غفوراً و من یهاجر فی سبیل الله یجد فی الأرض مراغماً کثیراً وسعة و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله و کان الله غفورا رحیما».[10] ـ آنها که فرشتگان ایشانرا دریابند(وجانشینان بگیرند) در حالی که به خود ستم کرده(و به حال کفر و گناه از دنیا رفتهاند) فرشتگان به آنها گویند در چه وضعی بودید؟ گویند ما خوار شمردگان در زمین بودیم(و تحت سلطه زورمندان نتوانستیم دین حق را انتخاب کرده و بدستورات آن عمل کنیم) فرشتگان بدانها گویند: آیا زمین خدا فراخ نبود که در آن هجرت کنید! که جایگاه اینگونه مردم دوزخ است و بد جایگاهی است، جز آن ناتوان شمردگان از مردان و زنان و کودکانی که نه چارهای توانستند و نه راه بجائی بردند که اینان امید است خدا از ایشان درگذرد که خداوند بخشایشگر و آمرزنده است، و کسی که هجرت کند در راه خدا بیابد در زمین هجرتگاههای بسیار و فراخی، و کسی که از خانهاش بسوی خدا و رسول او هجرت کند و سپس مرگ او را دریابد همانا پاداشش بر خدا است و خدا است آمرزنده مهربان. که در این آیه کریمه نخست آنها را که دل بخانه و کاشانه بسته و حاضر به ترک و دیار خود نگشته نکوهش کرده و آنانرا ستمکار به خویشتند خوانده و از اینکه در زمین پهناور خدا هجرت نکرده آنها را جهنمی و دوزخی میداند. و ثانیا بعنوان یک دستور کلی بهمه آنهائی که دل بخدا بسته و به او ایمان آوردهاند و در تنگنا و فشار قرار گرفتهاند دستور هجرت داده و جاهای بیشتر و روزی فراخ و زندگی بهتر را برای آنها تضمین کرده... و اگر مرگ او نیز در این راه فرا رسید اجر و پاداشش بر خدا است که خدا آمرزنده و مهربان است. و شاید چنانچه بعضی از اساتید گفتهاند تعبیری برای عظمت و بزرگی پاداش آنها، بهتر از این تعبیر نبوده که قرآن فرموده«فقد وقع اجره علی الله» که هر کسی پاداشش بر خدا باشد همانند خود خدا که ابدی و ازلی و سرمدی است، پاداش او نیز حد و حسابی ندارد، همانند تعبری که درباره شهید فرمود: «عند ربهم یرزقون» و مانند تعبیر حدیث قدسی درباره روزهدار که میفرماید: «الصوم لی و انا اجزی به»... و امثال این گونه تعبیرات است که در آیات و روایات آمده... تذکر یک نکته برخی از نویسندگان خواستهاند از این آیه یک واقعیت تاریخی و اجتماعی را نیز استفاده کنند و آن اینکه تمدنهای بشری و بسط و رشد آنها و هم چنین تأسیس جامعههای بزرگ و فرهنگها و غیره همیشه معلول مهاجرتهای اقوام و ملل نیمه وحشی به روی زمین و سرزمینهای پهناور جهان بوده است و برای اثبات آن نمونههائی مانند مهاجرت اقوام نیمه وحشی آریائی به سوی جنوب و مغرب و مهاجرت اقوام سامی به بینالنهرین و مصر و شما آفریقا که موجب تأسیس تمدنهای عظیم گشتند و مهاجرت قوم بنیاسرائیل از مصر به فلسطین و مهاجرت بربرها به غرب و شرق و... و غیره را ذکر کردهاند، و حرف«برگسون» فیلسوف معاصر فرانسوی و اصطلاح جامعه بسته و بازی را که او ذکر کرده پیش کشیده، و بحث را به جنگهای صلیبی کشانده که جامعه اروپا هزاران سال در حصار اروپای در بسته خود خفته بود تا از برکات جنگهای صلیبی و باز شدن دروازههای شرق به روی آنها دروازههای تمدن و اصلاحات نیز بروی آنها گشوده شد... و خلاصه در فوائد هجرت بمعنای اعم قلمفرسائی زیادی کرده و سپس آیات کریمه قرآنی را نیز در بعد مهاجرت فکری و اعتقادی شاهدی بر آن گرفته و تفسیر نمودهاند... و بدنبال آن هجرت مسلمانان را بحبشه و مدینه آوردهاند... و ما در اینجا میگوئیم اصل این مطلب ک هجرت منشأ تحول و پیشرفتجوامع بشری وب از شدن دروازههای تمدن و اصلاحات و رشد مادی به روی آنها بوده عمومیت آن جای بحث و تردید نیست، و کلی آن یک امر مسلم و حقیقت تاریخی است، و در اینکه جنگهای صلیبی هم برای اروپائیان این فایده بزرگ را داشت تردیدی نیست، و گوستاولوبون فرانسوی و دیگران نیز دراین باره بتفصیل سخن گفهاند، و بگفته یکی از نویسندگان اروپائی: بیداری اروپا و دوران اکتشافات و اختلافات و رنسانس و آغاز مدنیت غرب یک سره معلول جنگهای صلیبی است...[11] و یا بگفته همین نویسنده فوق الذکر: مطالعه مذاهب بسته و باز و نیز جامعهها و تمدنهای بسته و باز در تاریخ بشر این حقیقت علمی را در جامعهشناسی به اثبات میرساند که هجرت ـ گسیختن پیوند جامعه با زمین ـ جهانبینی انسانی را متحول و گسترده میسازد و در نتیجه یخهای انجماد و انحطاط اجتماعی و مذهبی و فکری و احساسی ذوب میشود، و اجتماع را که جریان مییابد، و در یک عبارت مهاجرت که خود یک حرکت و انتقال بزرگ انسانی است به بینش و در نتیجه به جامعه حرکت میبخشد و آنرا از چهارچوب جامد خویش به مراحل متصاعد ارتقاء و کمال منتقل میسازد. در پس چهره هر مدنیتی مهارجتی پنهان است و به سخن هر جامعه بزرگی که گوش فرا میدهیم به زبان تاریخ یا اسطیرش از هجرتی حکایت میکند...[12] اینها بجای خود. اما سخن ما در اینجا بحث در فوائد هجرت به این وسعت و گستردگی و عمومیت و کلی آن نیست و آیات قرآنی و روایات هم هر هجرت و مهاجرتی را مورد ستایش و مدح قرار نداده است بلکه در این آیات سخن از هجرت مردمان یاست که در اثر تعلیم یامبری الهی و ابلاغ رسالت وی آئینش را پذیرفته و جان دل به سخنش داده و پذیرا گشته، و در نتیجه مورد بیمهری و آزار خویشان و شکنجه و تهدید مردمان شهر خویش قرار گرفته و حفظ دین الهی برای آنها دشوار و غیر قابل تحمل گشته است، بطوریکه سخت در تنگنا و فشار زندگی قرر گرفتهاند و دین خود را در مخاطره میبیننند... این چنین افرادی برای چارهجوئی بنزد پیامبر خدا رفته و از او راه چاره میجویند و رسول خدا بکمک وحی الهی آنها را به هجرت و ترک شهر و دیار و جدائی از خویشان و مردمان مشرک و کافر دستور داده و زمین خدا را برای حفظ دین و معیشت و زندگی ایشان فراخ و وسیع معرفی کرده که اگر احیانا ترسی از این بابت در دل دارند و نگران وضع آینده خود در سرزمین غربت از نظر معنوی و مادی هستند ترس آنها را برطرف نموده و آنها را به الطاف بیکران و رحمت اسعه الهی امیدوار سازد، و البته این هجرت نیز ممکن است پیآمدها و مثرات مادی و معنو دیگری هم داشته باشد که مورد بحث و توجه قرار نگرفته... و شاهد بر آنچه گفتیم خود آیات کریمه است که هجرت در این آیات همه جا مقدی و محدود به هجرت در راه خدا و «مهاجرت فی الله» و یا«مهاجرت فی سبیل الله» شده[13] که از قرینه این آیات میتوان استفاده کرد که قید«فی سبیل الله» در آیات دیگری[14] نیز که بدنبال جهاد و مجاهده آمده قید«مهاجرت» هم که قبل از جهاد قرار گرفته است باشد، و البته از آنجا که قرآن برای همه زمانها و تعلیم همه اسمانها آمده بر طبق شیوه و رسمی که دارد مطلب را بطور کلی و برای همه مؤمنان و همه زمانها ذکر فرموده، و گاهی هم بعنوان نمونه و الگو افراد یا اقوامی را بطور مثال ذکر مینماید. و در اینجا نیز چنانچه مرحوم علامه طباطبائی(ره) و دیگران گفتهاند: این آیات اگرچه سبب نزول آن در جزیرة العرب و در زمان رسول خدا(ص) و هجرت به مدینه نازل شده ولی روی ملاکی که در آن هست این حکم را برای همه مسلمانها و در همه زمانها مقرر فرموده که بر هر مسلمانی لازم است در جائی سکونت گزیند که قدرت یاد گرفتن دستورات دینی وعمل به آن را داشتهب اشد و در غیر این صورت باید از آن سرزمین هجرت کند، چه آنکه آن سرزمین از نظر اسمی و آماری کشور اسلامی میباشد یا کشور کفر و شرک...[15]. و به عبارت دیگر از آنجا که قرآن کریم برای ساختن انسانهای نمونه و رساندن آنها به کمال مطلق و مطلوبشان که همان تقرب به خدای تعالی و وصول به اوست آمده همیشه محور و تعلیمات وف رامین خود را روی ایمان و حرکت بسوی او و بنام او و در راه او و محبت به او قرار داده است و معیار قبولی و صحت آنرا نیز انجام عمل بقصد قربت و خالص برای او قرار داده است زیرا چنین حرکت و جهتگیری است که انسانرا به کمال انسانیت مییساند نه اصل حرکت وعمل، اگرچه آنعمل ممکن است فوائد مادی و معنوی دیگری را هم به ارمغان آورد و عائد عمل کنندگان به آن گرداند... و از اینرو میبینیم همه جا معیار ارزش اعمال و محور آها روی آن اعمالی است که تکیهگاه الهی داشته باشد، فیالمثل اگر به تقوی ارزش میدهد آن تقوائی ارزش دارد که الهی باشد«و من یتقل الله...» «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله...» و اگر شهید دارای آهمه مقامات والا و ارزشها و اجرهای دنیائی و آخرتی است مقید به آن گشته شهیدی است که در راه خدا کشته شده باشد«قتلوا فی سبیل الله...» «و لئن متم او قتلتم فی سبیل الله...» و جهاد و هجرت و انفاق و هر عمل خیر دیگری نیز هنگامی اهمیت و ارزش دارد که انگیزه و تکیهگاهش«الله» باشد که البته باید گفت«این سخن بگذار تا جای دگر» و باید در جای دیگری روی آن به تفصیل بحث کرد. و از اینرو میگوئیم که هجرتها اگرچه منشأ تمدنها و تحولهای بسیاری در جهان شده، اما در بسیاری از جاها چون با ایمان الهی و تقوای الهی توأم نبوده از استعمار و استثمار ملتهای دیگر و زورگوئی و احیاناً اخراج ملتهای بومی و اصیل از سرزمینها سردرآورده که بهترین نمونهاش هجرت انگلیسیها بسرزمین امریکا است که پس از ورود به آنجا سرخپوستان بومی آنجا را به روز سیاه نشانده و زمینها و سرزمیناشان را گرفتند و آنها را بیرون کرده و بسیاری از آنها را کشتند. و یا هجرت اروپائیان بسرزمین آفریقا، که منشأ استعمار بسیاری از کشورهای فقیر و بدبخت آفریقا و بیغما رفتن معاون و ثروتهاشان بدست همین مهاجرین گردید، و هنوز ه دست از جان آن مردم ستم کشیده و محروم و بیرمق بر نمیدارند، و هر روز در آفریقای جنوبی پس از قرنهای متمادی عدهای از این بیگناهان بدست اقلیتی مهاجر سفیدپوست یغماگر به قتل میرسند و یا آواره میشوند. و یا هجرت صهیونیستهای جهانخوار بسرزمین فلسطین مقدس که با کمک قدرتهای بزرگی چون انگلیس و امریکا میلیونها فلسطینی را از سرزمی خود آواره کرده و دولت غاصب اسرائیل را در آنجا تشکیل دادند و هر روز به قسمتی از سرزمینها کشورهای اسلامی هم جوار خود حمله کرده و آنها را به اشغال خود درآوردند، و بیش از چهل سال است که با کمال وقاحت و بیشرمی وب ا کمک قدرتهای شیطانی روزانه بطور متوسط بیش از ده نفر از ساکنین اصلی آن سرمزینها را بخاک و خون کشیده و یا زندان و تبعید میکنند، و یا با بدترنی شیوههای قون وسطائی شکنجه کرده و زنده بگور میکنند و یا همان جنگهای صلیبی که برای اروپائیان سبب جهش علمی و تحول فرهنگی گردید، اما در اثر همان بیتمدنی و طبع خونخواری که داشتند سبب هزاران ویرانی و کشتارهای دسته جمعی و تجاوزات ناموسی بدست اروپائیان بیفرهنگ گردید که تاریخ از نقل آنها شرم دارد... و نمونههای دیگر... اینها هم همه آثار همین هجرتها است! پس بور کلی هجرتها را نمیتوان منشأ خیرات و تمدن و موجب ارتقاء و تکامل انسانها دانست، و از همین رو قرآن کریم نیز هجرت را با همان معیار الهی و انگیزه انسانی و دینی آن مورد ستایش و منشأ پاداشها و تکاملهای مادی و معنوی میداند... ادامه دارد
[1]- سوره مائده آیه 82. [2]- سیره ابن هشام ج 1 ص 321، کامل التواریخ ج 2 ص 76 و تاریخ طبری ج 2 ص 70. [3]- مجمع البیان ج 3 ص 233. یعنی در آنجا پادشاه شایسته و صالحی است که به کسی ظلم نمیکند و کسی نیز در کنار او مورد ظلم و ستم واقع نمیشود. [4]- سیرة النبویه ابن کثیر ج 2 ص 17. [5]- سوره بقره آیه 218. [6]- سوره توبه آیه 20. [7]- سوره انفال آیه 74. [8]- سوره نحل آیه 41. [9]- سوره آل عمران آیه 195. [10]- سوره نساء آیه 97- 100. [11]- جنگهای صلیبیاز 1096 تا 1291 میلادی نوشته هانز پروتز... [12]- خاتم پیمبران ج 1 ص 237- 243. [13]- به آیه 41 سوره نحل و 99 سوره نساء رجوع شود. [14]- منظور آیات 218 سوره بقره و آیه 20 سوره توبه و آیه 72 سوره انفال میباشد. [15]- تفسیر المیزان ج 5 ص 54. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 94 |