تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,209 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,133 |
امام صادق و ضرورت انقلاب فرهنگی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 78، خرداد 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
[بمناسبت صدرو فرمان تاریخی امام مبنی برتشکیل ستاد انقلاب فرهنگی درتاریخ 23 خرداد 59] امام صادق و ضرورت انقلاب فرهنگی جریان انحرافی انفاق یکی از جریانات خطرناکی که همزمان با ظهور اسلام در مدینه تولد یافت، جریان انحرافی نفاق بود که در قرآن کریم، آیات مختلف و فراوانی به بیان ماهیت و افشای خصلتها و خصوصیات آن اختصاص یافته است. و این مسأله در قرآن قابل توجه است که وقتی مسأله سرنوشت جامعه اسلامی مطرح است، با تأکید و تکیه و تکیه فراوان روی عیبپوشی و گذشت و اغماض، هیچگونه سازش و انعطافی از خود نشان نمیدهد. پدیده شوم نفاق و منافق از خود نشان نمیدهد. پدیده شوم نفاق و منافق از جمله آن جریاناتی است که با سرنوش اسلام و جامعه اسلامی در ارتباط است، و از این رو قرآن کریم روی آن حساسیت بسیاری نشان داده و با وجود مسائل مهم و فراوان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... به تفصیل درباره آن به افشاگری و توضیح پرداخته است، و از میان تمام آیاتی که درباره این جریان انحرافی سخن به میان آورده، شاید آیات 7 و 8 سوره منافقین، جامعترین آیاتی باشند که دلیل احساس خطر اسلام را از این پدیده شوم بیان داشتهاند: « ãNèd tûïÏ%©!$# tbqä9qà)t w (#qà)ÏÿZè? 4n?tã ô`tB yYÏã ÉAqßu «!$# 4_®Lym (#qÒxÿZt 3 !ur ßûÉî!#tyz ÏNºuq»yJ¡¡9$# ÇÚöF{$#ur £`Å3»s9ur tûüÉ)Ïÿ»uZãKø9$# w tbqßgs)øÿt tbqä9qà)t ûÈõs9 !$oY÷èy_§ n<Î) ÏpoYÏyJø9$# Æy_Ì÷ãs9 tãF{$# $pk÷]ÏB ¤AsF{$# 4 !ur äo¨Ïèø9$# ¾Ï&Î!qßtÏ9ur úüÏZÏB÷sßJù=Ï9ur £`Å3»s9ur úüÉ)Ïÿ»oYßJø9$# w tbqßJn=ôèt». آنان (منافقان) کسانی هستند که میگویند از انفاق و کمکهای مالی به افرادی که اطراف رسولاللهاند خودداری ورزید تا از گردش پراکنده گردند در صورتی که خزائن آسمانها و زمین از آن خداوند است ولی منافقان درک نمینمایند و میگویند اگر بمدینه بازگردیم (ما) عزیزان (آن) ذلیلان را اخراج نمائیم، و همانا عزت از آن خداوند و رسولش و مؤمنین میباشد ولی منافقین نمیدانند. متأسفانه این زنگ خطری را که قرآن با افشای انگیزه شوم آنان برای جامعه اسلامی بصدا درآورد، و در زمان رسول خدا و درباره مورد اهل بیت آنحضرت که خلفای راستین او بودند، اعمال نموده و هنگامی که جریان نفاق با روی کار آمدن امویان در جامعه حاکمیت یافت، از غفلت و ناآگاهی مسلمین سوء استفاده کرده و آل بیت پیامبر را که تبلور اسلام راستین محمدی بودند از صحنه سیاسی و فرهنگی جامعه بیرون راندند. مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله علیه دراین باره مینویسد: «هنگامی که خلافت از اهل بیت گرفته شد، مردم روی این جریان از آنها روی گردان شده و اهل بیت در ردیف اشخاص عادی، بلکه برحسب سیاست دولت وقت، مطرود از جامعه شناخته شدند و در نتیجه مسلمانها از اهل بیت دور افتاده و از تربیت علمی و عملی آنها محروم گشتند». و سپس مرحوم علامه بذکر نمونههائی چند از انزوائی که برآل بیت پیامبر (ص) تحمیل شده بود پرداخته و مینویسد: نافع پیش ابن عباس آمد و امام حسین علیه السلام درآنجا نشسته و آنان را مشاهده میکرد، نافع به ابن عباس گفت: فتوای خدا را در مورد مورچه، برایم بگو! ابن عباس سربزیر افکنده و چیزی نگفت، امام به او فرمود: اینجا بیا تا پاسخ تو را بگویم، نافع گفت: من از تو نمیپرسم! ابن عباس گفت: ای پسر از رق، حسین (ع) از اهل بیت نبوت است و آنان وارث علماند! البته مسأله بهمین جا خاتمه نیافت بلکه امویان در برابر ائمه، کسانی را که بگونهای با سیاست کلی آنان هم سو بودند بعنوان مراجع مذهبی و فرهنگی به جامعه معرفی نمودند، چنانچه معاویه رسماً اعلام نمود: کسی که علم و دانش قرآن نزد اوست، عبدالله بن سلام است. و در زمان عبدالملک از سوی وی درمکه اعلام عمومی میشد که :«لایفتی الا عطاء و ان لم یکن فعبدالله بن ابی نجیح» جز عطاء کسی را حق دادن فتوا نیس واگر او نبود عبدالله بن نجیح فتوا داد. و از سوی دیگر تفسیر قرآن، از آنجا که مردم از دانش و علوم ائمه(ع) محروم شده بودند با قصص و داستانهائی که از تازه مسلمانهای یهود و نصاری شنیده شده بود مسلمانهای یهود و نصاری شنیده شده بود آمیخته شد و حدیث نیز با احادیث مجعول درهم آمیخت و از اینراه مطالبی وارد حوزه فکری و اعتقادی اسلام گردید که با اسلام بیگانه بود. ولی رفته رفته با اوج گرفتن هرچه بیشتر قیامهای مردمی و بویژه مبارزات شیعه از قدرت سیاسی و نفوذ فرهنگی رژیم حاکم کاسته و تا حدودی فضای بازسیاسی در جامعه پدید آمد، و بهمراه آن، دو گونه نظریه برای بهرهبرداری از آن فرصت پیدا شد: قیام مسلحانه بمنظور سقوط رژیم و تشکیل حکومتی اسلامی. نهضت و انقلابی فرهنگی. نظریه نخست از اینجا نشأت میگرفت که شیعه از آغاز حرکت نفاق اموی، در صحنه مبارزات حضور فعال داشت و جبههای را ترک نمیگفت جزاینکه جبههای جدید در برابر دشمن میگشود، و طبیعی بود که این ضعف سیاسی رژیم که نتیجه مستقیم چنان قیامهائی بود، چنین انتظاری را در پی داشته باشد، بخصوص این تجربه تلخ را درمیدانهای مداوم مبارزه بخوبی فرا گرفته بود که اگر بدشمن حتی در ضعفیفترین مراحل حیات نظامیاش فرصت داده شود، جان گرفته و با قدرت بیشتری به میدان خواهد امد، که یک نمونه آن «لیلة الهریر» در صفین بود، یعنی درست در هنگامی که قدرت معاویه بحداقل رسیده و در آستانه سقوط کامل قرار گرفته بود، با استفاده از سیاست «مذهب علیه مذهب» و قرار دادن قرآنها برسر نیزهها، سرنوشت جنگ را بسود خویش تغییر داد. بنابراین چنین انتظاری با توجه به تجربههای مبارزاتی، و شرائط موجود آن زمان، انتظاری بظاهر صحیح و کاملاً طبیعی بود، از اینرو این انتظار گاه با تعبیراتی تند به عرض امام میرسید. چنانچه «سدیر صیرفی» که یکی از اصحاب ویاران امام است در این زمینه به امام میگوید: «والله ماوسعک القعود» بخدا سوگند که با وجود اینهمه یاران و شیعیان شما را نمیرسد که همچنان بنشینید، و قیام ننمائید! ولی در کنار این انتظار نیاز واقعی و خیلی فوری جامعه اسلامی هم مطرح بود که نظریه دوم بود و امام از این زاویه به اسلام و جامعه اسلامی مینگریست، عواملی که چنین نیازی را ایجاب میکرد میتوان عمدهترین آنها را بطور خلاصه در دو مورد زیر ملاحظه نمود: رکود و وقفه فرهنگی: این مسأله از آنجا پیش آمد که سیاست امویان چنانچه امیرمؤمنان از پیش اعلام خطر نموده بود، براین پایه طراحی شده بود که تنها به کسانی فرصت عمل و حق ادامه حیات علمی داده شود که هم سو با سیاست آنان حرکت نموده و یا حداقل هیچگونه زیان و ضربهای به زندگانی سیاسی آنان وارد نسازد، و طبیعی است که وقتی فعالیتی علمی و فرهنگی در چنین محدودهای تنگ و سانسوری شدید قرار گیرد نتیجهای جز همان رکود و وقفه علمی و فرهنگی که براسلام عصر اموی تحمیل شد، نخواهد داشت. اختلاط و التقاط فرهنگی: بدنبال اجرای سیاست وسانسور یاد شده، زمینهای مناسب برای ورود و آمیزش عناصر و افکار بیگانه با اسلام پدید آمد، چرا که با توسعه مرزهای جغرافیای جهان اسلام، برخورد مسلمین با فرهنگهای بیگانه، پیش میآمد و نیز مطرح شدن نیازهای جدید که مسائل و سؤالات جدیدی را در پی داشت، از جمله عواملی بودند که سؤالات و نیازهای علمی و فرهنگی تازهای بوجود میآورد و از آنجا که با توجه به رکود و وقفه فرهنگی اسلام، مرجعی صلاحیتدار برای پاسخگوئی به آنها وجود نداشت و یا به عبارت صحیح چنان افرادی فرصت پاسخگوئی نمییافتند، کسانی یکهتاز صحنه فرهنگی میشدند که اغلب از هیچگونه تعهد و صلاحیت علمی و مذهبی برخوردار نبودند و بناچار چیزهائی از خود یا از فرهنگهای بیگانه به اسلام اضافه مینمودند و چنین بود که مسألهای بنام اختلاط و التقاط فرهنگی پیش آمد. امام صادق«ع» و انقلاب فرهنگی- وجود این دو عامل عمده، برای امام صادق(ع) این احساس مسئولیت را بوجود آورده بود که نجات و رهائی فرهنگ اسلام از این رکود و وقفه علمی و تصفیه آن از عناصر اجنبی با اسلام، ضرورتی حتمی و قطعی است و البته باید این مطلب هم اینجا یادآوری شود که با توجه به آیندهای که امام پیشبینی مینمود، این کار یک ضرورت فوتی و فوری محسوب میشد و این واقعیتی بود که امام صادق(ع) به تعبیرات مختلف برای اصحاب و یاران خویش مطرح ساخته بود. و این پیشبینی و احساس امام را، حوادث و خفقان مجددی که در عصر عباسیان برجهان اسلام حاکم گردید به ثبوت رسانید، چنانچه یکی از شیعیان برای گرفتن پاسخ یک مسأله شرعی مجبور میشود، لباس مرد خیارفروش نزدیک محل سکونت امام صادق(ع) را عاریه نموده و موقتاً بپوشد تا ببهانه فروش خیار، به امام نزدیک گردیده و پاسخ خود را از حضرت دریافت نماید. البته ممکن است برای کسی این سؤال پیش آید که اگر امام با قیامی مسلحانه همچون عباسیان به قدرت میرسید، میتوانست با امکانات بیشتر به این هدف نائل گردیده و در کنار انقلاب سیاسی، به انقلابی فرهنگی دست زند، و شاید بعضی از کسانی هم که امام را برای ترتیب چنان قیامی زیرفشار قرار داده بودند، چنین هدفی را تعقیب میکردند، ولی این سؤال است که خود آنحضرت پاسخ آن را بکرات و با تعبیرات گوناگون داده، و به کسانی که چنین انتظاری داشتند گفته بود که: نیروی متعهد و کافی برای یک انقلاب سیاسی در اختیار ندارد، و همین مسأله نیز عامل سومی بود که ضرورت آن انقلاب فرهنگی را بوجود میآورد، تا از این راه نخست اسلام را در فرهنگ و عقده مردم پایهریزی کند و هنگامی که این کار صورت گرفت، جامعه خود برای تشکیل حکومت و نظامی که با اعتقادات و فرهنگ اسلامی همآهنگی داشته باشد، وارد عمل خواهد شد. و این چنین بود که امام صادق(ع) نهضتی علمی بوجود آورد، که بررسی در ابعاد و اطراف این حرکت گسترده علمی نیاز به فرصتی بیشتر دارد. امام خمینی و انقلاب فرهنگی با نگاهی گذرا به ریشهها و عوامل اصیلی که چنان قیامی مذهبی و فراگیر را بوجود آورد ما را به این نتیجه روشن و قطعی میرساند که حضرت امام مدظله العالی در ایجاد چنان حرکتی مردمی، از جد بزرگوارش، حضرت امام صادق(ع) الگو و الهام گرفته بود. و آن قیام تنها مولود چند سخنرانی سازندهای که ایراد فرمودند و نیز اعلامیههائی که در این زمینه صادر کردند نبود، بلکه پایه و شالوده آن از سالیانی پیش در حوزه درسی ایشان ریخته شده بود، چه اینکه مسائلی که با به قدرت رسیدن رژیم پلید پهلوی برای اسلام و فرهنگ اسلامی و روحانیت پیش آمد، بیشباهت با آنچه که در جریان حاکمیت خط نفاق امویان اتفاق افتاد، نبود. در عصر پهلوی که مقدمات آن از زمان قاجار و بلکه از زمان صفویه، توسط استعارگرانی که چشم آز به منابع کشور ما دوخته بودند و تنها روحانیت و اسلام را سد راه خویش تشخیص داده بودند، تهیه و تدارک دیده شده بود و فاجعه یورش به مدرسه فیضیه پایگاه علم و فرهنگ اسلام در سالروز شهادت امام صادق (ع) و حمله به شاگردان مکتب آنحضرت و به شهادت رساندن عدهای از آنان در این راستا شکل گرفت، علمای اسلام عملا از صحنه خارج شدند و با بیرون راندن آنان از صحنه، زمینه برای رکود فرهنگ اسلامی و ورود فرهنگ غربی به کشور کاملا مهیا گردید و کم کم کار به آنجا رسید که فرهنگ اسلام مورد تهاجم فرهنگ بیگانه قرار گرفته و توسط نویسندگان و مبلغان فرهنگ اجنبی زیر سؤال قرار میگرفت. نگاهی به کتابهائی که قبل از انقلاب در زمینه پاسخ به اشکالاتی نظیر حقوق زن و عدم قدرت اسلام برای اداره زندگی در ابعاد مختلف سیاسی، اقتصادی و غیره نوشته شده است گویای انزوای کامل اسلام در جامعه ایرانی بود، و این طبیعی است که وقتی فرهنگی از حرکت و تحرک بازایستاده و در نتیجه در زمینههای علمی و عملی توانائی و صلاحیتی از خویش نشان دهنده، از سوی فرهنگ حاکم که بواسطه عدم چنین محدودیتهای فرصت عمل پیدا نموده زیر سؤال قرار میگیرد، و اگر این حالت هم چنان ادامه یابد، همان مسألهی پیش خواهد آمد که در جهان غرب برای مسیحیت اتفاق افتاد، و امروز شاهدیم که چگونه از درون جامعه کاملا بداخل کلیسا رانده شده است، البته ما در صدد مقایسه اسلام با مسیحیت نیستیم چرا که گذشته از آن، مسیحیت موجود، کار قیصر را به قیصر واگذار نموده و خود، این انزوا را پذیرفته است ولی اسلام دین دنیا و آخرت است و در تمام ابعاد حیات مادی و معنوی انسانها در هر عصر و برای هر نسل قانون و برنامه زندگی دارد. امام امت با توجه و درک تمام این واقعیتهای تلخی که بر اسلام و جامعه آن روز میگذشت کار خویش را از همان نقطه آغاز نمود که قبلاً حضرت امام صادق(ع) شروع نمود، و در عصر ستمشاهی جامعه ایران- بطوریکه گفتیم- دچار رکود شده بود و از اینرو چنانچه خود فرمود که «باید از صفر شروع کنیم» طی تلاشهای مداوم علمی و فرهنگی در طول سالیانی دراز، شاگردانی برجسته فعال در حوزه درس پربار و غنی خویش تربیت نمود که اسلام را درتمام ابعاد علمی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی آن بطور صحیح دریافتند و سپس از طریق تألیف و نگارش کتابها و مجلات و تشکیل حوزهها و کلاسهای تدریس در حوزه و دانشگاه و ایراد سخنرانیهای انقلابی- همانگونه که دریافته بودند- به جامعه منتقل ساختند، و مردم پس از چنین درک و دریافتی از اسلام، رژیم ستمشاهی را همآهنگ با معتقدات خویش ندانسته و بمنظور ایجاد حکومتی که حاکمیت چنان اسلامی را عینیت بخشد، وارد عمل شدند، و نتیجه آنچنان درک و عمل، به انقلابی با این شکوه و عظمت منتهی گردید، و این چنین است که امروز دفاع از انقلاب و جمهوری اسلامی را دفاع از اسلام ناب محمدی در مواجهه و رویارؤیی با اسلام امریکائی که همان شکل تکامل یافته اسلام اموی و عباسی است میدانند و این چنین جبهههای نبرد را بر جانیان عراق و جهان تنگ کردهاند و بدون شک این انقلاب در تمام ابعاد و زمینههای آن نتیجه دیر پای همان نهضت علمی و انقلاب فقهی و فرهنگی است که امام صادق(ع) در آن شرائط در مدینه آغاز نمود ولی بدون تردید تحول و انقلاب در سطح علمی جامعه، شکل و محتوای خاص خود را میطلبید، و این چنین بود که حضرت امام مدظلهالعالی در 22/3/59 دستور تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی را صادر نمود، و ما امروز ثمرات شیرین آن را در همسوئی این قشر علمی در تمام جبهههای علمی و عملی انقلاب بخوبی شاهدیم.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 67 |