تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,462 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,414 |
انبساط در شکوی و دعا | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 78، خرداد 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
«تجلی عرفان از مناجات ماه شعبان» انبساط در شکوی و دعا قسمت یازدهم ایتالله محمدی گیلانی تعبیرات اعتراض نما در قران و مناجات تعبیر موهم اعتراض در مناجات مورد شرح ایهام اعتراض در تعبیر موسای کلیم علیهالسلام که در قرآن آمده تعبیر رسول الله صلی الله علیهوآله وسلم: «الی من تکلنی ...؟» که موهم اعتراض همراه با شکوه است، انگار میخواهد عرض کند که مقتضای شئون ربوبی این نیست که بدان مبتلا شدهام. هجر جمیل و صفح جمیل و صبر جمیل که در قرآن آمده، معنی اجمالی آنها، و اینکه صبر جمیل منافاتی با شکوای بخداوند متعال ندارد انبساط در شکوی و دعا از لطیفترین احوال صاحبدلانی است که وارسته از خوف و رجایند. بسط خدایتعالی که رفیع الدرجات است تا بمرحله استقراض «من ذالذی یقرض الله؟» معنای انبساط یعنی در عین حفظ ادب عبودیت بدن پیرایه رجاء و خوف ابتهال و ضراعت کردن و براین طراز است قول موسی علیهالسلام: «اتهلکنا بما فعل السفهاء» و قول رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم: «الی من تکلنی؟» ترک شکوی به خداوند متعال، عصیان است حدیث: «یا موسی اطلب منی ولو ملحداًلعجینک» استهلک انبساط در بسط شهود حقتعالی. قوله: «الهی لو اردت هوانی لم تهدنی ولو اردت فضیحتی لم تعافنی الهی ما اظنک تردنی فی حاجة قد افنیت عمری فی طلبها منک الهی فلک الحمد ابدا دائما سرمدا یزید ولایبید کما تحب و ترضی الهی ان اخذتنی بجرمی اخذتک بعفوک وان اخذتنی بذنوبی اخذتک بمغفرتک و ان ادخلتنی النار اعلمت اهلها انی احبک». الهی اگر خواریم را میخواستی هدایتم نمیفرمودی، و اگر میخواستی که رسوا شوم، این همه آثار و اسباب رسواانگیز از من نمیزدودی، ای خدایم هرگز بتو این گمان را ندارم که در حاجتی که عمرم را در طلبش نابود ساختم ردم فرمائی، الهی حمد و ستایش بینهایت و دائم و همیشگی از آن تست، که همواره در فزونی است و فنا نمیپذیرد آنگونه که دوست داری و میپسندی، اله یاگر مرا بجرمم بازخواست فرمائی، من از تو پرسش میکنم ه عفوت کجاست، و اگر مرا به گناهانم مؤاخذه فرمائی من از تو خواهم پرسید که مغفرت و پردهپوشی تو کجاست؟ و اگر مراد در آتش افکنی من به همه دوزخیان خواهم اعلام کرد که دوستدار توام! اعتراض یا انبساط؟ حقیقت دعاء چنانکه قبلاً اشاره نمودم، جلب توجه مدعو بسوی دعا کننده است که نیازمندیهای او را به رحمت وعنایت خویش روا سازد، و طبیعی است که قوام چنین حقیقتی، ضراعت و لا به در هیئت شایسته است، یعنی عبارتی که بوسیله آن عرض حاجت میگردد علاوه بر منزه بودنش از ایهام طلبکاری از خداوند متعال و از ایهام تشاجر و طرح دعوی، و تجهیل و مثل این امور، باید در زی و هیئت ادبی شایسته مقام ربوبی باشد، و تعبیری باشد رحمتانگیز و عنایتخیز و گرنه، دعاء و تضرع نیست بلکه اقامه دعوی و طرح مخاصمه برمدعو است «والعیاذ بالله». لزوم مراعات شایستهترین ادب، نه فقط هنگام دعاء و عرض حاجت است، بلکه در همه اذکار و مکالمه و خطاب با او سبحانه و تعالی وظیفهای است بدیهی و بندهای که فی الجمله عارف به مقام پروردگار کریم است این وظیفه را به روشنی درک مینماید، همانگونه که وجود خورشید را در روز روشن درک میکند، ولی در فقره اخیر که در این مقاله از مناجات مورد شرح ذکر نمودیم موهم خلاف توقع است زیرا این تعبیرات: «الهی اگر مرا بجرمم مؤاخذه فرمائی، من از تو میپرسم عفوت کجا است ... بدوزخیان خواهم اعلام کرد که من دوستت دارم!» ایهام دارد که دعا کننده به مقابله مدعو برخاسته و در قبال مؤاخذه باریتعالی او نیز حضرتش را مورد سؤال از عفوش قرار میدهد، و در قبال مؤاخذه برذنوب، او نیز خواهد پرسید که ستاریت و غفاریتش کو؟! و اگر او را در دوزخ اندازد، خواهد به دوزخیان اعلام کرد که او خدای تعالی را دوست میدارد و معذلک این دوست بوده که به دوزخش درافکنده که با شأن دوست چنین عملی تناسب ندارد! و نظیر این ایهام در کثیری از دعوات است خصوصاً در دعاء کمیل بن زیاد است که با آن آشنائی داریم. و مهمتر از ادعیه وارده از معصومین علیهم السلام که در معرض ایهام مذبور بعضی از آنها واقعا، ورود این ایهام به برخی از مکالمات موسای کلیم علی نبینا واله وعلیهم السلام که در قرآن آمده میباشد: «واختار موسی قومه سبعین رجلا لمیقاتنا فلما اخذتهم الرجفة قال رب لوشئت اهلکتهم من قبل وایای اتهلکنا بما فعل اسفهاء منا ان هی الا فتنتک تضل بها من تشاء و تهدی من تشاء انت و لینا فاغفرلنا و ارحمنا وانت خیرالغافرین». (سوره اعراف- آیه 155) موسی هفتاد مرد از قوم خویش برگزیده بود برای رفتن بمیقات و گرفتن الواح تورارت (و قوم برگزیده بمکالمه خدایتعالی با موسی قانع نشدند و تقاضای رؤیت خدای سبحان را نمودند) پس هنگامی که رجفه صاعقه آنان را گرفت و هلاک شدند، موسی عرض کرد پروردگارا اگر میخواستی آنان را و مرا قبلا هلاک مینمودی، آیا بجهت عصیان گروهی از سفهاء، ما را هلاک میکنی؟! نیست این هلاکت و عذاب مگر امتحانت که هر که را میخواهی بدینوسیله گمراه میکنی و هرکه را میخواهی هدایت میفرمائی، تو ولی امر مائی، بر ما رحمت و مغفرت آر، چه فقط توئی که بهترین آمرزندگانی. تعبیر: «لوشئت اهلکتهم من قبل وایای اتهلکنا بما فعل السفهاء منا» موهم اعتراض است و کلیم الله تعالی میخواهد عرض کند که پروردگارا وجود همه امور از مشیت ازلی تو نشأت میگیرد و از این رو، قبلا اگر میخواستی آنان و مرا هلاک میفرمودی که در این صورت از بنیاسرائیل تهمتی مربوط بهلاکت این گروه متوجه من نمیشد وانگهی از شئون ربوبیت و رحمتت نیست که بجهت تبهکاری تعدادی از سفیهان، مارا هلاک و نابود سازی؟! این مواخذه غیرمنتظره جز امتحانت نیست که با این گدازندگی، خالص را از ناخالص جدا میکنی، گروهی را گمراه و گروهی را از نعمت هدایت برخوردار مینمائی، چنانکه ملائکه عرض کردند: «اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفک الدعاء» و حاصل آنکه، نفس تعبیر مذکور با قطع نظر از همه جهات دیگر، چنین ایهام میکند که گوینده، طرف خطاب خود را در سطح همطراز خود انگاشته و حشمت و جمال و جلال او را نادیده گرفته، بدون هیچ خوف و رجائی، با او به سخن پرداخته و دل خالی کرده و فعل و حادثه واقع شده را ارزیابی نموده، و نظر خود را در این زمینه عریان ابراز داشته است. و این ایهام اعتراض در ابتهال رسول خدا صلی الله وآله وسلم بخداوند متعال در کنار بستان عتبه و شبیه وقتی که از طائف، سفهاء ثقیف او را رانده بودند، بخوبی چشمگیر است چنانکه درسیره ابن هشام است: «اللهم الیک اشکو ضعف قوتی و قلة حیلتی و هوانی علی الناس یا ارحم الراحمین، انت رب المستضعفین، و انت ربی، الی من تکلنی؟ الی بعید یتجهمنی؟ ام الی عدم ملکته امری؟ ... » (ج 1 ص 420) ای خدای متعال، ناتوانی، و بیچارهگی، و بی ارزشی خویش را نزد مردم، بسویت شکوه میآورم یا ارحم الراحمین این توئی که پروردگار مستضعفان و پروردگار منی، به که برگذارم میکنی؟ به بیگانهای که از دیدار من کراهت دارد؟! یا بدشمنی که او را بر من مسلط ساختهای؟! ملاحظه میفرمائید که تعبیر «الی من تکلنی ...» موهم شدیدترین اعتراض است و انگار که آن صاحب خلق عظیم میخواهد عرض کند: ای پروردگار مستضعفان و پروردگار من، شئون ربوبیت و صفت ارحم الراحمینی تو چگونه مرا به بیگانهای میسپارد که از من بیزار، و از دیدارم کراهت دارد؟! و چطور مرا بدشمنی که برامورم مستولی و مسلط است، واگذار میکند؟! آیا رب المستضفین و رب من که مستضعفم بایدم باینها برگذار کند؟! این بود توضیح اجمالی درباره توهم اعتراض ناشی از برخی از تعبیرات وارده در قرآن مجید و ادعیه و مناجات و مباهلات معصمومین صلوات الله علیهم اجمعین. ولی همانگونه که این اشکال بعنوان «ایهام اعتراض» عنوان گردیده است، واقعیت نیز چنین است، زیرا انبساط در شکوای الی الله تعالی و مسئلت از حضرتش که از لطیفترین حالات اولیاء و عرفاء بالله تعالی است به غلط اعتراض توهم گردیده و احیاناً برخی، انبساط در شکوی و مسئلت از واهب العطایا را سوء ادب پنداشتهاند که چنین پنداری خود ستمگری به معارف الهی است. هجر جمیل و صبر جمیل در قرآن کریم خدای عزوجل امر فرموده رسول الله(ص) را به هجر جمیل: «واهجرهم هجرا جمیلا» (المزمل آیه 10) و صفح جمیل: «فاصفح الصفح الجمیل» (الحجر آیه 55) و صبر جمیل: «فاصبر صبراً جمیلا» (المعارج- آیه 5) هجر جمیل، هجرتی است که به مهجور عنه ایذائی نرساند، و صفح جمیل، گذشت و عفوی است که عتابی در آن نباشد و صبر جمیل صبری است بدون شکوای به غیر خدایتعالی زیرا شکوای به خداوند متعال منافاتی با صبر جمیل ندارد و چنانکه جناب یعقوب علی نبینا و اله و علیه الصلوة والسلام درموردی میفرماید: «انم اشکوا بثی وحزنی الی الله» و در موردی دیگر میفرماید: «فصبر جمیل» بنابراین شکوای مصائب و حوادث والام بسوی خداوند متعال منافاتی با صبر جمیل ندارد، و درباره حضرت ایوب علی نبینا وآله و علیه الصلوة والسلام میفرماید: «انا وجدناه صابرا» (ص آیه 44) و شکوای آنجناب را نقل میکند: «وایوب اذنای ربه انی مسنی الضروانت ارحم الراحمین» (الانبیاء- آیه 83) و با این رفع شکوایش به خدایتعالی او را میستاید: «نعم العبد انه اواب» پس میتوان گفت که شکوای الی الله و ادبه و رجوع به او به صبر جمال و زیبائی میبخشد و صبر را متصف به وصف جمیل میگرداند و بر صابر مصیبتدیده و گرفتار بلا واجب است که نزد خدایتعالی شکوه برد و از گرفتاری و مصیبت بسوی حضرتش شکایت آورد زیرا در صورت عدم اشتکاء الی الله تعالی، صبر وی رنگ مقاومت و مقابله با قهر الهی را به خود میگیرد و بدیهی است که چنین عملی سوء ادب با خداوند سبحان است و انیباء صلوات الله علیهم که معلم آداب عبودیت بودند، شکوه الی الله تعالی را در شدائد و بلایا بما آموختند و خداوند متعال بلایا و مصائب را نازل میکند تا مبتلایان و گرفتاران بسوی او شکوه برند نه به غیر او که در اینصورتت از صابرانند «والله یحب الصابرین». انبساط در شکوی و سؤال و معنی انبساط در شکوی وسؤال، عبارتست ازاظهار آنها بمقتضای طبع و سجیه دوراز تکلف ناشی ازخوف یا رجا که ریشه های جبن و تملقند، وانبساط بمعنائی که گفته آمد از احوال صاحبدلان و عارفانی است که متحقق به جمال احدیتند و خوف و رجاء از جلال احدی انتشاء می یابند، وانبساط از جمال حقتعالی و بسط آن حضرت نشأت می گیرد، و بسط الهی فراگیر همه اشیاء و چیزی او را در بر نمی گیرد و ممکن هم نیست که در برگیرد و آن ذات اقدس رفیع الدرجات و المنزلات است «دنا فی علوه و علا فی دنوه» تا بادنی الدرجات، بسط حضرتش گسترده است و استقراض می کند: «من ذا الذی یقرض الله قرضا حسنا فیضا عفه له» (بقره- آیه 245) و در هر درجه و منزل گرچه دانی باشد، باریتعالی رفیع الدرجه در آن دنو و عالی الشان در آن نزول است و این بسط الهی است که به ارباب قلوب و اولیاء الله تعالی حال انبساط موهبت فرموده که دور از تکلفات خوف و طمع، با خدای عزوجل شکوی وابتهال سر می دهند و: «اتهلکنا بمافعل السفهاء منا» و «الی من تکلنی؟ الی بعید ...» می گویند و در این طراز است کهبدون هیچ پیرایه ای عرض می کند: «لو اخذتنی بجرمی اخذتک بعفوک ...» این برگزیدگانندکه در پرستیدن پرورگار احرارند، حق را برای حق می خواهند نه حق را وسط و معبر قرار می دهند که به نعمتهای اخروی نائل آیند یا از عذاب اخروی رهائی یابند و چون احرارند ابتهال و دعایشان از قید خوف و طمع آزاد است، ولی بی خبر ازحال انقباض خویش که بدان مبتلا گردیده است، و هیچ مؤمنی تردید ندارد که عالی ترین ادب عبودیترا پیامبران صلوات الله علیهم طبق درجاتشان دارا بوده اند، پس آنکه از عبارت انبیاء و اولیاء در مقام ابتهال و ماجات که نمونه هائی ذکر شد، توهم اعتراض و سوء ادب می کند باید بیدار شود و بخود آید که وهم مزبور، سایه ای است از حال انقباض خود، و واجب است در ازاله آن بکوشد و در پیروی از رسول الله (ص) که همان شریعت اسلامی است کمال جد و جهد رامبذول دارد که مآلأ مورد محبت جناب اقدس حقتعالی می گردد و حال انقباض وی به حال انبساط مبدل می شود، در بعضی از آثار دیدم که کلیم الله تعالی از طلب حاجات دنیویه در آغاز امر اباء وامساک داشته وهنگامی که حقتعالی خلعت قرب و رازداری در اندامش پوشاند: »ونادیناه من جانب الطور الایمن و قرّناه نجیا» (سوره مریم- آیه 52) و به او در بساط قرب، بسط حضور دادند تا آنجا که طبق خبر مأثور بوی فرزند: «اطلب منی ولو ملحا لعجینک» مأذون در انبساط گردید، انبساطی که در زیباترین سیمای ادب عبودیت تجلی می نمود، و بتصدیق قرآن مجید وارسته از همه و وابسته به حقتعالی شد: «واذکر فی الکتاب موسی انه کان مخلصا و کان رسولا نبیا» (سوره مریم- آیه 51) در مقامی قرار گرفت که ابلیس هیچ راهی برای اغواء آن بزرگ نداشت: «قال فبعزتک لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین» (سوره ص آیه 83) و اظهار یاس از اغوا مخلصین می نماید زیرا خدای تعالی آنان را برای خود خالص گردانیده چگونه ممکن است ابلیس بافق اعلای مخلصین که در حصن ولایة الله اند دست اغواء درازکند؟! باری این وارستگان از خوف و رجا، عبادتشان از شاکله خوف و رجا بیرون است، و همه شؤنشان رنگ انبساط داارد و احیانا بعضی از آنان، از انبساط نیز رسته اند و رد شهود بسط الهی خود و انبساطشان مستهلک شده و آنانکه در حال انبساط باقیند خاشع ترین و مؤدب ترین عباد الله تعالی هستند و همه وقت در حال حضورند اما خشوع و ادب آنان: خشوع حیاء لاخشوع مخافه و هیبة اجلال و قبض تأدب، و الحمدالله. ادامه دارد.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 107 |