تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,296 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,222 |
عرش و کرسی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 79، تیر 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تفسیر سوره رعد هدایت در قرآن قسمت یازدهم آیت الله جوادی آملی عرش وکرسی بحث در مورد عرش و کرسی در دو قسمت ادامه می یابد. در قسمت نخست به بررسی روایاتی می پردازیم که عرش را، مقام علم الهی معرفی نموده اند و در قسمت دوم به بررسی اینکه از کدام آیه قرآن استفاده می شود که عرش به معنی تخت جسمانی نیست؟ عرش در روایات 1-ابی حمزه از امام صادق علیه السلام در این مورد چنین روایت می نماید: «قال: حمله العرش-والعرش، العلم-ثمانیه: اربعه منّا و اربعه ممّن شاء الله».[1] عرش به معنی علم است و حاملنی عرش هشت نفرند، چهارنفر از ما و چهارنفر از هرکس که مشیت و خواست خداوند اقتضا نماید. در این حدیث ملاحظه می شود که عرش به علم تفسیر شده است. 2-داود رقّی از امام ششم علیه السلام درباره تفسیر «و کان عرشه علی الماء» سؤال می نماید، حضرت به او می گوید: در این باره چه می گویند؟ داود در پاسخ می گوید: «یقولون: انّ العرش کان علی الماء و الرب فوقه فقال: کذبوا، من زعم هذا فقد صیّر الله محمولا و وصفه بصفه المخلوق و لزمه ان الشیء الذی یحمله اقوی منه» می گویند: عرش بر آب استقرار دارد و پروردگار بر فراز آن است، امام فرمود: دروغ می گویند، کسی که چنین پندارد خداوند را محمول قرار داده و او را به صفت مخلوق توصیف نموده است، و لازمه آن پذیرش و قبول این مسأله است که آنچه خدا را حمل می کند تواناتر از او باشد!! سپس روای از امام می خواهد که تفسیر صحیح آن را بیان نماید: امام می فرماید: «انّ الله حمّل دینه و علمه علی الماء» خداوند دین و علمش را برآب حمل نموده، قبل از آنکه زمین و آسمان، جن و انس و آفتاب و ماه باشد. پس عرش بر آب است یعنی دین و علم خدا بر آب استوار است، قهراً آن آب هم، همان ماء الحیاه و آب زندگی است که مثل اعلایش انبیاء و اولیاء خواهند بود، چنانچه در ادامه همین روایت دارد، نخستین کسانی که به سؤال «من ربکم؟» -پروردگارتان کیست؟ پاسخ دادند، رسول الله صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان و ائمه صلوات الله علیهم بودند که گفتند «انت ربنا» - تو پروردگار ما می باشی. «فحملهم العلم و الذین»- پس خداوند آنان را حاملان علم و دین قرار داد. بنابراین، اینها آب حیات انسانیت اند و عرش عبارت از مقام علم الهی است. کرسی در روایات «کرسی» که در آیه الکرسی آمده است نیز از جمله سؤالاتی است که از ائمه معصومین علیهم السلام به عمل آمده و در این زمینه روایاتی وارد گردیده است و مرحوم صدوق در کتاب «توحید» ذکر نموده است. اولین روایت از حفص بن غیاث است که می گوید: «سألت اباعبدالله علیه السلام عن قول الله عزوجل: «وسع کریسه السموات و الأرض» «قال: علمه»[2]. از تفسیر «وسع کرسیه السموات و الأرض» از امام صادق علیه السلام پرسیدم، حضرت فرمود: منظور از کرسی علم الهی است. پس کرسی مانند عرش، عبارت از علم خداوند است، ولی آیا این دو، دو لفظ مترادف اند که به معنی یک علم می باشند یا اشاره به دو علم است، باید به روایات مراجعه نمود. روایت دیگر از طریق عبدالله بن سنان وارد گردیده که از حضرت درباره تفسیر ایه یاد شده می پرسد، امام می فرماید: «السّماوات و الارض و ما بینهما فی الکرسی و العرش هو العلم الذی لا یقدر احد قدره»[3] - آسمانها و زمین و آنچه بین آنها است در کرسی است و عرش، علمی است که کسی به شناخت قدر آن قادر نیست. روایات دیگری هم در «توحید» آمده که مشابه همان روایاتی است که از کتاب کافی نقل شد. حاملان عرش در قرآن کریم آمده است که: «و تری الملائکه حافین حول العرش»[4] - می بینی فرشتگان را بر گرد عرش خدا حلقه زده اند. ولی چنین آیه ای نیست که ملائکه حاملان عرش اند. البته در «والذین یحملون العرش و من حوله یسبّحون بحمد ربهم»[5] - آنها که حامل عرشند و کسانی که اطراف آنند تسبیح و حمد خدا می گویند. ممکن است «و من حوله» را به آیه «و تری الملائکه حافین حول العرش» منطبق ساخت و نیز ممکن است «و من حوله» آنها نباشند. یعنی کسانی که اطراف عرشند «و یؤمنون به و یستغفرون للذین آمنوا» هم خود ایمان بخدا دارند و هم برای کسانی که مؤمن اند دعا می کنند. استفاده از آیات قسمت دوم بحث، پاسخ به این سؤال است که چگونه معصومین علیهم السلام از آیات استفاده نموده که عرش و کرسی به معنی تخت نیست، و بنابراین «استوی علی العرش» هم، استقرار جسمانی بر عرش نخواهد بود، و کسی که چنان پندارد خداوند را محمول و عرش را حامل او قرار داده است! و خداوند منزه از این معنی است. پس عرش به معنی یک امر مجرد است و این از صفات تنزیهیه الهی است نه از صفات تشبیهیه، همان معنائی که مشبه بواسطه آن به انحراف و ضلالت دچار شدند و معتقد به استقرار خداوند بر عرش شدند و گفتند: خدا بر عش تکیه زده است!! ولی معصومین علیهم السلام از همین آیات استفاده نموده که خداوند منزه از آن است که بر جسمی استقرار داشته باشد. در کتاب «توحید» مرحوم صدوق آمده است که حنان بن سدیر از معنی عرش و کرسی از امام صادق علیه السلام سؤال نمود، حضرت فرمود: «انّ للعرش صفات کثیره مختلفه، له فی کل سبب وضع فی القرآن صفه علی حده، فقوله «رب العرش العظیم» یقول: الملک العظیم، وقوله: «الرحمن علی العرش استوی» یقول: علی الملک احتوی، و هذا ملک الکیفوفیه فی الأشیاء»[6] امام فرمود! عرش دارای اوصاف فراوانی است که برای هر مورد آن در قرآن، معنایی از اوصاف خاصه عرش مطرح شده است، پس در آیه «ربن العرش العظیم» سخن از عظمت عرش است و در «الملک العظیم» ملک عظیم و عظمت سلطنت خداوند مطرح است، پس «ربت العرش العظیم» یعنی ملک عظیم و عرش به معنی ملک است و چون ملکش عظیم است از اینرو به عرش عظیم تعبیر شده است. «ملک» چگونگی نفوذ «الله» در اشیاء عالم است، عرش غیر از کرسی است نه عین آن «لأنهما ببان من اکبر ابوابا الغیوب» چرا که آن دو از بزرگترین درهای جهان غیب اند، و از این عباتر معلوم می شود که مربوط به عالم شهادت و عالم ماده و جسم نمی باشند، و در عالم غیب قرین یکدیگرند، و هر امر تازه ای از کرسی نشأت گرفته و از آنجا ظهار می شود «لأن الکرسی هوالباب الظاهر... و العرش هوالباب الباطن» و عرش در برابر کرسی که باب ظاهر است، باب باطن است و مسائلی از آ«جا ظهور پیدا می نماید «فهما فی العلم بابان مقرونان». بنابراین عرش و کرسی دو در از درهای علم اند که قرین هم اند. البته منظور از «باب»، در معمولی که در ساختمان نصب می گردد نیست، بنابراین وقتی که در قرآن می فرماید» درهای آسمان بر روی کفار باز نمی گردد و در مورد قیامت می فرماید «و فتحت السماء فکانت ابوابا» چنین نیست که از یک قسمت خاصی دری باز گردد، بلکه سراسر آسمان، برای آنه به منزله در است که گشوده است. و حدیث «انا مدینه العلم و علی بابها» به این معنی نیست که علی علیه السلام از یک باب علم با من ارتباط دارد بلکه از سراسر این مدینه علم نبی صلی الله علیه و آله، درهای علم و دانش بروی علی علیه السلام باز است، وگرنه علی (ع) مصداق «انفسنا» نخواهد بود. قبلا عرض شد که تشبیه، استعاره، کنایه و مجاز نیست، بلکه حقیقت است حالا خواهیم دید که لفظ برای روح معنی وضع گردیده و چنین نیست که «والوزن یومئذ الحق» وزن و صراط مستقیم و سبیل الله مجاز باشد و بگوئیم وقتی سخن از وزن است باید بوسیله سنگ و ترزوئی باشد که در دنیا معمول است بلکه همه اینها برای روح معنی وضع گردیده است. تنها مصادیق آن با یکدیگر فرق دارند وگرنه معانی واحدند؛ فرشته ای که مسئول کرسی است غیر از فرشته ای است که مسئول عرش است یا ملک و سلطنت عرش غیر از ملک کرسی است و «علمه اغیب من علم الکرسی» و علم مسئول عرش غائب تر از علم مسئول کرسی است، و چنین برمی آید که عرش، فوق کرسی است، از این جهت فرمود: «رب العرش العظیم، ای صفته اعظم من صفه الکرسی» منتهی یکی از دیگری غایب تر، و افضل است. علم کیفوفیت سپس حنان بن سدیر از حضرت صادق علیه السلام می پرسد: اگر عرش اعظم از کرسی است، چرا در فضیلت با هم، ردیف و مجاورند؟ امام پاسخ می دهد: «لأن علم الکیفوفیه فیه» برای اینکه علم کیفوفیت و چگونگی اشیاء در عرش و کیفیت با اصل کون و قدر اشیاء بی ارتباط نمی باشد که تفسیر آن باید در شاخه های فرعی علم مطرح گردد. بنابراین عرش تخت جسمانی نیست و خدا هم که رب العرش عظیم است جسم و دیده شدنی نیست «فسبحان الله رب العرش عما یصفون» منزه است خدای صاحب عرش از اوصاف جسمیت که او را بآن اوصاف تعریف می نمایند، و عرش یک مقام غیب است که صاحب آن مقام از امور و اوصاف مادی منزه است. عده ای برای خداوند شریک قائل شدند و دسته ای او را دارای دو دست معرفی نمودند و یا گفتند خداوند پا دارد و پایش را بر «صخره» بیت المقدس نهاد و از آنجا به آسمان بالا رفت!! و بعضی از پیامبر نقل کردند که فرموده: انی وجدت برد انامله علی قلبی!! من سردی سرانگشتان خدا را بر دلم احساس نمودم وقتی که دستش را بر دوشم گذاشت!! آنگاه امام می فرماید در برابر چنین پندارها و اوصافی نسبت به خداوند در قرآن فرمود: «رب العرش عما یصفون» تا ذات پاش را از این گونه اوصاف مادی تنزیه و تقدیس نماید، خداوند شریک و دست و پا و اعضا و جوارحی که لازمه جسم مادی است، ندارد؛ پس عرش اگر تخت جسمانی و امری مادی باشد تمام آن شبهات یاد شده را تأیید می نماید، لذا امام صادق علیه السلام استدلال می نماید، چون خداوند «رب العرش» است پس از این صفات جسمانی منزه است. و این از باب تعلیق حکم بر وصف است که مشعر به علیت می باشد که در آیات تنزیهی علت را ذکر می نماید، مثلا اگر به دانشمند و یا به مؤمنی اهانت شود، بعنوان اعتراض می توانیم بگوئیم: چرا به او اهانت کردی؟ و می توانیم بگوئیم : چرا به این مرد دانشمند یا مؤمن اهانت کردی؟ و این تعلیق حکم بر وصف است که نیازی بذکر علت جدید ندارد «فسبحان الله رب العرش عما یصفون» در آیه 22 سوره «انبیاء» می فرماید: «سبحانه و تعالی عما یصفون»، رب العرش صفع «الله» است و عرش مرتبه ای از مراتب علم حق و سلطنت و نفوذ او است، خداوند تعالی برتری دارد از اوصافی که آن را به آن متصف می نمایند، چون متعالی است پس جسم نیست و صفات دنی را ندارد. در سوره صافات آیه 180 فرمود: «سبحان ربک رب العزه عما یصفون» چون عزیز است اوصاف جسمانی را ندارد، شریک و دست و پا ندارد ، علت و دلیل در کنار حکم آمده است چون «رب العزه» می باشد، پس «سبحان ربک رب العزه عما یصفون» مانند اینکه بگوئیم چرا به این مؤمن اهانت نمودی؟ ولی گاهی دلیل با حکم نمی آید، چنانچه می گوئیم: چرا به این شخص اهانت کردی؟ وقتی می گوید چرا اهانت نکنم، ما دلیل را ذکر می کنیم که چون مؤمن است. و در سوره زخرف آیه 82 می فرماید: «سبحان رب السموات و الارض رب العرش عما یصفون» در اینجا نیز، علت تنزیه خدا را از توصیف به صفات جسمانی «رب العرش» بودن ذکر نموده است. دیگران که «حسبنا کتاب الله» را شعار و عمل خود ساختند وعترت را که از کتاب جدا نمودند، با اینکه این ثقلین جدا ناپذیرند. این معنی سنگین را از قرآن استنباط ننمودند، هرکس با تفسیر سر و کار و آشنائی داشته باش می بیند که آنها سخن کسانی را که قرآن ناطقند، تخطئه و رها نمودند و در برابر، آنچه را که عامل ضلالت و گمراهی است دلیل بر هدایت گرفتند، برای نمونه «استوی علی العرش» را بد فهمیدند ولی کسانی که از مسیر تفاسیر عترت به قرآن راه بردند. آن معنی بلند و صحیح را از قرآ» درک کردند. معنی تکبیر در کتاب «توحید» باب معنی الله اکبر، آمده است که مردی در حضور امام صادق علیه السلام تکبیر گفت. امام پرسید خداوند از چه بزرگتر است؟ مرد گفت؟ مرد گفت، از تمام اشیاء، امام صادق علیه السلام فرمود: خدا محدود نمودی، اگر اشیائی باشد خدا هست و بزرگتر می باشد. پس بوجود اشیاء، محدود گردید، مرد عرض کرد: چگونه بگویم: امام فرمود: بگو: «الله الکبر من ان یوصف»[7] خدا بزرگتر و برتر از این است که به اوصاف مادی و جسمانی توصیف شود. ولی در صورت اولدربرابر خداوند اشیاء را قرار دادی و آنها را بزرگ و خدا را بزرگتر از آن دانستی در این صورت هم اشیاء که در برابر خداست و هم خدا محدود خواهد شد منتهی خدا محدودیتش کمتر و آنها بیشتر است!! اگر جهان هستی سایه ها و ظلال الهی اند، می توان گفت که خدا از سایه اش بزرگتر است؟! مگر سایه چیزی است که خدابا آن مقایسه شود. وقتی که بیش از یک نور نیست نمی توان گفت این نور از آن نور بزرگتر است. سعد بن سعد حضور امام رضا علیه السلام رسید و از آنحضرت از معنی توحید جویا شد، حضرت فرمود: «هوالذی انتم علیه»[8] همین اعتقاد و ولایتی که دارید توحید است، چرا که امام در حدود درک و فهم او سخن می گوید، ولی یک وقت شخصی مانند هشام بن حکم خدمت امام می رسد و مرتب به موشکافی و سؤال می نشیند و امام پاسخ می دهد و او قانع و غنی می گردد، و هنگامی که جلسه را ترک می نماید می گوید: «خرجت من عنده و انه اعلم الناس بالتوحید» امام صادق را علام ترین افراد به مسأله توحید یافتم. الان هم اگر چنین باشد که بتوانند افراد به حضور امام زمان صلوات الله علیه شرفیاب گردند، این طور نیست که به سؤالات همه به یک گونه پاسخ گوید. و در حدیث دوم باب معنی الله اکبر، جمیع بن عمرو می گوید: «قال لی ابوعبدالله علیه السلام: ای شیء الله اکبر؟ فقلت الله اکبر من کل شیء فقال: و کان ثم شیء فیکون اکبر منه؟ فقلت: فما هو؟ قال: الله اکبر من ان یوصف»[9] امام صادق علیه السلام به من فرمود: معنی «الله اکبر» چیست؟ عرض کردم، یعنی خدا بزرگتر از هر شیء است. امام فرمود: آیا در برابر «الله» شیئی هم هست تا خدا از آن بزرگتر باشد؟! پرسیدم: پس معنی آن چیست؟ فرمود: یعنی خدا بزرگتر از آنست که توصیف گردد. و ما در دعا هم می خوانیم که تو بزرگتر از توصیفی، و بدین ترتیب در دعا هم بما آموختند که خداوند بزرگتر از حد توصیف است. نظیر «ما عرفناک حق معرفتک» و «لیس کمثله شیء» ترا در حدی که لازمه شناخت تو است، نشناختیم، معرفت بشر در همین حد خلاصه می شود و باید بداند و اعتراف نماید که علم او در حد احاطه به شناخت «الله» نمی باشد، عالی ترین حد درک مخلوق همان حدی است که فرشتگان به آن اعتراف نمودند که: «سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا» تو منزهی و ما بیش از آنچه تعلیم نمودی، علم و دانشی نداریم. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 518 |