تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,254 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,164 |
سرانجام نیک | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 80، مرداد 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
شرح دعای ابوحمزه ثمالی سرانجام نیک آیت الله ایزدی نجف آبادی «اللهم صل علی محمد وآل محمد واختم لی بخیر». خدایا! درودت را بر محمد و آل او بفرست و سرانجام امر مرا خیر قرار بده. سرانجام خیر چون سرانجام بدو سوء خاتمه از بزرگترین مخوفات است نزد اولیا و صاحبان عقول، از این رو در این جمله از دعا، از خداوند عاقبت خیر خواسته شده. بطور قطع می توان گفت: هر انسانی- یا حتی موجودات دیگر- در تلاشی که می کننند و زحمتی که می کشند و تخل و شیرین روزگار را که می چشند، همواره خواهان این هستند که سرانجام و خاتمه این همه تلاش و کوشش ها و عاقبت و مآل این فراز و نشیب ها، خیر و سعادت و خوشبختی باشد. چون با تحلیل دقیق- چنانچه بزرگان فرموده اند. خیر وجود شیئ و کمال وجودی شئ است که آن شئ، استعداد و قابلیت آن کمال را دارد. بنابراین، خاتمه و خیر و سرانجام نیک انسان، همانا وصول او است به کمالی که لیاقت آن را دارد. و اینکه کمال انسان چیست، باید از قرآن بدست آورد. سرانجام نیک از نظر قرآن در آیات متعددی از قرآن، مؤمنین را اهل فلاح و فوز قلمداد کرده، بلکه تنها و تنها مؤمنین را فائز و مفلح و رستگار می داند، چنانچه در سوره حشر می فرماید: «اصحاب الجنة هم الفائزون» بهشتیان تنها رستگارانند. و فلاح و فوز- که تقریبا هر دو به معنای پیروزی و بدس آوردن بغیه و خواست انسان است. در دنیا به این معنی است که انسان، آزاد و سربلند و عزیز و بی نیاز زندگی کند و در آخرت- چنانچه آیه مزبور گواهی می دهد- در بهشت در میان نعمتهای جاویدان، در کنار دوستان شایسته و پاک، زیر سایه رحم خداوندی، در کمال سربلندی به سربردن است. بنابراین، خاتمه خیر انسان که همان کمال انسانی است، به این است که بیان شد، برعکس، سوء خاتمه بسقوط در درکات جهنم و عالم هوان و خواری است. ممکن است خاتمه خیر انسان را به بیان دیگر که از آیات قران بدست می آید، بیان کرد: در آیه 88 و 89 سوره شعرا، از قول حضرت ابراهیم، روز قیامت را چنین معرفی می کند: «یوم لاینفع مال و لابنون، الا من أتی الله بقلب سلیم» روزی که دارایی و فرزندان سودی نبخشند مگر کسی که با قلب و دل سالم به پیشگاه خداوند آید. ممکن است ارباب معرفت از این دو آیه استفاده کنند که خاتمه خیر انسان به این است که فطرت اولیه انسان در رهگذر طبیعت، آلودگی علاقه به جهان طبیعت به خود نگرفته باشد. چنانچه در مجمع البیان، درباره قلب سلیم فرموده اند: «هو القلب الذی سلم من حب الدنیا» قلب سام آن است که از محبت دنیا، سالم مانده باشد- و دیده دل انسان، غبار عالم ماده و توجه به غیر خدا و شرک بر او نبسته باشد. در کافی از سفیان بن عیینه نقل می کند: «قال: سألته عن قول الله عزوجل: [الا من اتی الله بقلب سلیم] قال: القلب السلیم الذی یلقی ربه و لیس فیه أحد سواه. قال: و کل قلب فیه شرک أوشک فهو ساقط و انما ارادوا الزهد فی الدنیا لنفرغ قلوبهم للآخرة» (کافی ج 3 ص 26 کتاب ایمان و کفر) از امام صادق (ع) پرسیدم قول خدای عزوجل را که می فرماید: «مگر کسی که به پیشگاه خداوند با قلب سالم بیاید» فرمود: قلب سالم، قلب کسی است هر دلی که در آن شک یا شرکی هست، آن دل ساقط است و (مؤمنین) از زهد و بی رغبتی در دنیا، منظورشان این است که دلهاشان برای آخرت فارغ باشد. شاید که این قلب سلیم که در قرآن از ابراهیم نقل شده و سلامت آن در روایت به خالی بودن آن از شرک و شک و آلوده نبودن آن به توجه به غیرخدا معنا شده، در چند جمله از دعای عرفه حضرت سیدالشهداء، به مصون بودن سر و باطن انسان و پاک بودن آن از نظر داشتن بما سوی الله و تکیه بغیر حق کردن است. اکنون ذکر چند جمله از دعای عرفه: «الهی امرت بالرجوع الی الاثار فارجعنی الیک بکسوة الانوار و هدایة الاستبصار حتی ارجع الیک منها کما دخلت الیک منها مصون السرعن النظر الیها و مرفوع الهمة عن الاعتماد علیها» ای خدای من، تو امر فرمودی که خلق برای شناخت تو به آثار قدرتت رجوع کنند؛ اینک مرا رجوع ده به تجلیات و براهنمائی و مشاهده و استبصار تا بدون توجه به آثار به شهود حضرتت نائل ایم و در آن مقام سر و درونم از توجه به آثار محفوظ مانده و همتم ازتکیه به آنها برتر رفته باشد. خاتمه خیر از زبان امام سجاد(ع) مناسب است که خاتمه خیر را از دیدگاه امام سجاد(ع) نیز بدانیم. در دعای یازدهم ازدعاهای صحیفه سجادیه که دعای آن حضرت است در رابطه با خواتیم خیر عرض می کند: «واجعل ختام ماتحصی علینا کتبه اعمالنا توبة مقبولة لاتوفقنا بعدها علی ذنب اجترحناه ولا معصیة افترفناها ولاتکشف عنا سترا سترته علی رؤس الاشهاد یوم نبلو اخبار عبادک» و چنان مقرر فرما که آخر و خاتمه اعمال ما که نویسندگان اعمال ثبت و ضبط می کنند، توبه مقبولی باشد که بعد از آن ما را بر هر گناهی که مرتکب شده ایم واقف نسازند و برنافرمانی هامان آگاه نکنند در آن روز که کردار نهانی بندگان را بازرسی در پیش حاضران پرده ای که بر ما پوشیده ای برمدار. از ا ین دعای امام سجاد، بدست می آید که خاتمه خیر انسان- که خواه و ناخواه در مسیر زندگی که اگر بر فرض همه اعمال بد نباشد اما طبیعی است که اعمال صالحه و سیئه مخلوط و چه بسا سیئات اعمال صالحه را نیز حبط کرده باشد. عملی مثل توبه مقبوله که وسیله جبران گذشته شده و خداوند از ما راضی شود. خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار چه سرانجام نیکی که خدای رؤف و مهربان پرده ستاریش را از بدیهای ما برندارد که مفتضح در حضور انبیاء نشویم. چه خوب می گوید شاعر در مقام مناجات: در آتشم بسوز و مبر نام معصیت کاتش بگرمی عرق انفعال نیست در جلد 11 وسائل الشیعه صفحه 9 از ابوبصیر نقل می کند که می گوید: قال ابوعبدالله: «من قتل فی السبیل الله لم یعرفه الله شیئا من سیئاته» کسی که در راه خدا کشته شد، خداوند هیچ گناهی از گناهان او را به رخ او نخواهد کشید. مطابق این حدیث از خاتمه های خیر شهادت فی سبیل الله است. شاید بدین جهت باشد که مقتول فی سبیل الله از همان موقعی که از خانه اش و وطنش بقصد جهاد فی سبیل الله بیرون می آید، در حقیقت از خود و دنیا و مافیها بیرون آمده و چنانچه در تفسیر ایه سوره نساء که می فرماید: «ومن یخرج من بیته مهاجرا الی الله ...» که مربوط به کسی است که از خانه اش بیرون می رود بقصد رفتن به جبهه های جنگ بعضی فرموده اند که این بیت و خانه، بیت نفس است. و شاید این که در این آیه مبدا این سفر را بیت ذکر می کند که امر جسمانی است ولی مقصد سفر را الی الله ذکر می کند، این معنا ر تأیید کند. صاحب جامع السعادات در صفحه 241 جلد اول چاپ نجف این کتاب می فرماید: «اما الشهادة فی سبیل الله لم یبق فی القلب غیر حب الله و خرج حب الدنیا والمال و الوالد» اما شهادت در راه خدا عبارت است از گرفته شدن روح در حالیکه در دل غیر از دوستی خدا باقی نمانده و دوستی دنیا و مال و اولاد از دل بیرون رفته است. ذکر یک نکته مهم کمال الدین ابن میثم بحرانی در شرح نهج البلاغه می فرماید: غالب بر دلهایااهل تقوی ترس ازخاتمه و سرانجام است چون راستی خطرناک است و بالاترین اقسام ترس از خاتمه که بیشتر دلالت می کند بر کمال معرفت، ترس از سابقه است. مطابق تحقیق ابن میثم، عاشقان وصلحا و متقین که ترس سوء خاتمه، راحت را از آنها سلب کرده است، در دو رتبه هستند: رتبه پائین کسانی که از خطر عاقبت می ترسند، رتبه بالاتر کسانیکه از آن نگرانند که در لوح محفوظ قلم تقدیر الهی آنها را و نام آنها را در دیوان سعادتمندان یا در زمره شقاوت پیشگان ثبت فرموده است. ابن میثم مثال این دو گروه را چنین بیان می کند که بر فرض دو کس از ناحیه ملک نامه ای برای آنها آمده، احتمال این که در این نامه موجبات غنای آنها باشد یا حکم به اعدام، آن دو نفر قلبشان هر دو در طپش است، یکی به فکر این است که نامه را که می گشاید برایش چه چیز ظاهر می شود و آن دیگری در اندیشه است که آیا ملک هنگام نوشتن نامه در حال غضب بوده یا در حال رضا، و معلوم است که شخص دومی که نظر و فکر خود را متوجه سابقه امر می کند عمیق تر و روند فکر او بیشتر است. آری! بسیار تفاوت است بین کسی که تنها سرانجام را می نگرد که آیا پس از سپری شدن عمر سعادتمند است یا شقاوت پیشه با کسی که از دریچه «سابقه» به «لاحقه» می نگرد. در این فکر است که آیا در علم ازلی حق، من در زمره سعدا بوده ام یا در تیپ اشقیاء، بقول حافظ: برعمل تکیه مکن خواجه که از روز ازل توچه دانی قلم صنع بنامت چه نوشت؟ و نیز در این فکر استکه گرچه در حال حاضر از خود می بیند که وظایف الهی را انجام می دهد، آیا در گذشته ایام عمل بد من و لذتهای نامشروعی که برده ام اثری نامطلوب در زوایای قلب من باقی نگذاشته است؟ که (همچون جرقه آتشی که در ته انبار پنبه افتاده و یک مرتبه کار خود راکرده و انبار آتش می گیرد) آن اثر و آن خاطره آن لذت نامشروع ناگهان انسان را به تغییر روش سوق دهد بلکه در هنگام مرگ موجب این می شود که بعد از سالیان دراز عبادت و اطاعت با کفر از دنیا برود. در سوره لقمان است: «لاتدری نفس ماذا تکسب غدا» هیچ کس نمی داند که فردا چه خواهد شد. داستان معروفی است که خلاصه اش این است که در شهری زنی به سراغ حمامی می رفت که بنام حمام منجاب بود، از مردی سراغ آن حمام را گرفت، در این بین آن مرد چشمش به صورت زن افتاده فکر شیطانی بدل او راه پیدا کرد در عوض خانه خودش را به اسم حمام نشان داد و چون زن وارد شد، آن مرد بدنبال او وارد شد و در خانه را بست. آن زن هم برای فرار از آن گناه به حسب ظاهر اظهار موافقت کرد و بعنوان اینکه برود و خود را آراسته کند از چنگ آن مرد بدر رفت. این خاطره محرومیت از امر نامشروع در عمق روح آن مرد قرار گرفته تا آنجائی که در هنگام مردنش هر چه به او تلقین می کردند که شهادتین بر زبان جاری کند زبانش درعوض شعری می خواند که مضمونش این است، چه بسا زن شیرین زبانی در ملاقات می گفت که حمام منجاب کجا است؟! ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 158 |