تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,442 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,382 |
استعداد و گرایش به زیبائی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 80، مرداد 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
اسلام، مکتب انسانسازی استعداد و گرایش به زیبائی حجت الاسلام رحیمیان استعداد و میل به زیبائی و جمال این کشش نیز ویژه انسان است و در سایر جانداران تا آنجا که در دسترس دانش بشر است وجود ندارد و در حالی که حیوانات در هیچک از شئون زندگیشان زیبائی یا زشتی مطرح نیست انسان نسب به هر نوع زیبائی گرایش و از هر نوع زشتی نفرت و گریز دارد و زیبائی در تمام امور و شئون زندگی او مطلوب است. انسان همواره بر اساس همین طبیعی سعی نموده که زیبائی را در ساختن و پرداختن قیافه، لباس، مسکن، محیط زیست، غذا و سرسفره و بالاخره تمام آنچه در زندگی مادی و محسوس خود با آنها تماس دارد مورد توجه ورعایت قرار دهد ولی حیوان با آنکه با بیشتر این اموردر زندگی خود سروکار دارد، در عین حال اثری از گرایش به زیبائی یا تلاش آگاهانه در زیباسازی آنها دیده نمی شود تازه این در مورد زیبائیهای محسوس و ظاهری است تا چه رسد به زیبائیهای فکری و عقلی که اصلا در مورد حیوان موضوع ندارد انسان با برخورداری از نیروی اندیشه و خرد میل به زیبائی در او قلمرو گستردهای مییابد و تا افق عالی زیبائیهای معنوی و عقلی پر میکشد و احساس لذت و گرایشی که نسبت به این نوع زیبائیها به اودست می دهد قابل قیاس با زیبائیهای مادی و محسوس ظاهری نیست. ما در اینجا دنبال تعریف زیبائی نیستیم ولی زیبائی همچون بسیاری از واقعیات انکارناپذیر که دانشمندان هنوز نتوانستهاند تعریف دقیق و کاملی از آنها ارائه دهند، واقعیتی است مسلم و به طوراجمال برای هر انسانی قابل درک است گرچه به طور کامل قابل توصیف و بیان نیست. زیبائیها را میتوان به سه دسته تقسیم نمود: الف- زیبائیهای حسی: زیبائیهای حسی بویسله حواس پنجگانه ظاهری احساس می شوند. مثلا بوسیله چشم زیبائی گل و گوش و زیبائی آهنگ و صدا و شامه زیبائی بو و ... قابل احساس میباشند. ب- زیبائیهای معنوی زیبائیهای معنوی به وسیله قوه خیالیه احساس میشوند و درک این زیبائیها از قلمرو حواس ظاهری خارجند. برای کسی که دارای ذوق ادبی است تشبیهات این شعر چه زیبا است: منم ابر و توئی گلبن که میخندی چو میگریم توئی مهر و منم اختر که میمیرم چو میآیی زیبائی و لطافت و ظرافتی که در این شعر نهفته و روح را مجذوب و روان را نوازش میدهد مربوط به معنای آن است که بوسیله قوه خیال و نیروی فکر درک میشود. و اگر چه الفاظ نیز نقشی در زیبائی و فصاحت دارند ولی لفظ زیبا اگر معنایی زیبا را در خود نداشته باشد هرگز آن جاذبه دل انگیز را برای ذوق ادبی انسان ندارد اشعار شعرای بزرگ و آثار ادبی مشحون از این نوع زیبائیها است و قرآن کریم، نهج البلاغه و دیگر آثاری که از خاندان وحی بجا مانده است نمودار برجسته و بینظیر زیبائی و معنوی است. انسان وقتی که مثلا یک جملهای را میشنود که دارای معنای زیبائی است و مجذوب آن میشود و لذت میبرد این جاذبه و لذت را نمیتوان مربوط به گوش دانست زیرا که گوش در اینجا فقط وسیله اطلاع است همانگونه که الفاظ نشانهها و ابزار بیان معنی هستند و لذتی که انسان با درک معنای آنجمله احساس میکند با لذتی که با شنیدن یک آهنگ زیبا احساس میکند متفاوت است. احساس لذتهای حسی اولا در عضو معینی دست میدهد و ثانیا مسلتزم تماس آن عضو با برقراری ارتباط با یک عامل خارجی است و همین که تماس یا ارتباط قطع شود آن لذت هم از دست میرود. اما لذتهای ناشی از زیبائیهای معنوی وابسته به عضوی خاص نیستند و جایگاه خاصی در اعضا ندارند. آنگونه که مثلا لذت طعم غذای خوب در موضعی خاص از دهان احساس میشود و از طرفی زیبائیهای معنوی مستلزم تماس یا ارتباط با عامل خارجی نیستند و حتی بعد از شنیدن یا خواندن یک شعر زیبا و قطع ارتباط چشم با خط و گوش با الفاظ لذت ناشی از زیبائی معنای آن در عالم خیال میتواند باقی بماند. ج- زیبائیهای عقلی: این، نوع دیگری از زیبائیها است که درک آن از حیطه حواس ظاهری و نیروی خیال برتر است و تنها عقل است که میتواند زیبائی آنها را درک کند. تمام کارهای خوب وفعلهای اخلاقی و همه خصلتهای نیک که سرچشمه افعال نیک است زیبا هستند همانگونه که تمام کارهای بد و ناروا و خصلتهای ناپسندی که منشأ افعال ناشایست هستند زشت و قبیح میباشند و درک زیبائی یا زشتی آنها در قلمرو عقل انسان است، کیست که دارای عقل سلیم باشد و زیبائی و شکوه ایثار را و زشتی خودخواهی را درک نکند. ایثار کسی که خود گرسنه است و لقمه را از دهان خود میگیرد و به گرسنه ای دیگر می بخشد. البته نه با انگیزه ستایش دیگران که آن هم نمودار خود خواهی است بلکه فقط برای خدا و مقدم داشتن بندگان خدا برخود. قرآن نمونه برجسته این ایثار و زیبائی آن را که بوسیله مولای متقیان و خانوادهاش انجام گرفت ترسیم می نماید: «و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءو لاشکورا» (سوره انسان آیه 8 و 9) و سپس با اخبار و برشمردن پاداشهائی عظیم برای این ایثار زیبا، آنان را مورد ستایش و ایثارشان را شایسته سپاس قلمداد میفرماید: «ان هذا کان لکم جزاء و کان سعیکم مشکورا» (سوره دهر 22) و براستی که زیبائی و عظمت و جاذبه این ایثار را و زشتی و پستی و حقارت کسی را که از پرخوری تا حلقومش پر و شکمش در حال انفجار است و باز هم لقمه را از دهان دیگران میرباید. نه به چشم میتوان دید و نه در خیال میگنجد. بلکه تنها عقل است که بخوبی، آن زیبائی و این زشتی را درک میکند، درک زیبائی خوبیها و زشتی بدیها به وسیله خرد و گرایش و میل به طرف این زیبائیها- خوبیها- و انزجار و نفرت فطری از این زشتیها- بدیها- که ویژه انسان است واقعیتی است انکارناپذیر. گرچه این استعداد و گرایش ممکن است قبل از شکوفائی کامل همچون آتشی زیر خاکستر و خفتهای در بستر باشد و کافی است که در آن دمیده میشود تا سر برآورد و بیدار و مشتعل شود و گرمی حرکت به سوی خوبیها یابد و خرمن سوز بدیها گردد. پس انچه در زمینه زیبائی خوبیها و زشتی بدیها و تشویق به آن و تحذیر از این، گفته میشود آهنگی است آشنا و همگون با فطرت آدمی که قرآن مجید آن را «ذکر» یا زنگ بیداری همان استعداد ها و گرایشهای خفته میداند: «ان الله یأمر بالعدل والاحسان و ایتاء ذی القربی و بنهی عن الفحشاء والمنکر والبغی لعلکم تذکرون» خداوند به عدل، احسان و دستگیری نزدیکان- که نمودارها ونمونههای برجسته زیبائی هستند- امر فرماید و از کار بد و ناروا و ستمگری و تجاوز به حقوق دیگران- که مجموعه زشتیها هستند- نهی فرماید، شما را پند دهد، شاید متذکر شوید. بعد از آنکه امر به خوبیها و نهی از بدیها را- بدون اینکه کسی را مورد خطاب قرار دهد- بیان میفرماید آنرا پند و اندرزی میداند برای تذکر و یادآوری و برای آنکه انسان بیدار شود و بخود آید. و قرآن که کتاب تشریع است و همگون با کتاب تکوین با همه آیاتش که آیات تشریع است و هماهنگ با آیات تکوین، کتاب ذکر نیز نامیده شده و شاید که نکتهاش در همین باشد که گذشته از آنکه زیببائی الفاظش گوش را و زیبائی معانی اش دل را مینوازد جاذبه زیبائی شگفت انگیز حقایقش نیز جان را که آشنا و مشتاق و مجذوب آن آفریده شده است می رباید. زیبائی روح بهرحال افعال زیبا نمودار خصلتهای زیبا است و خصلتهای زیبا شکل دهنده روح انسان و شکل روح همان خلق است که با خصلتهای زبا آراسته و زیبا میشود و با خصلتهای زشت، کریه و زشت میشود همچون شکل ظاهری انسان که «خلق» نامیده میشود و ممکن است زشت یا زیبا باشد، آراسته باشد یا آلوده. با این تفاوت که زیبائی و زشتی اصلی در «خلق» در حیطه اختیار و انتخاب انسان نیست و به همین دلیل زشتی یا زیبائی آن نمیتواند ملاک ارزشمندی و ضد ارزش بود باشد و ثواب و عقابی هم برآن مترتب نیست ولی زشتی یا زیبائی «خلق» در قلمرو انتخاب و اختیار است و انسان از یک سو به وسیله عقل زشتیها و زیبائیها را درک میکند و با کمک اراده می تواند زیبا شدن را برگزیند و از سوی دیگر گرامیش و میل به خوبیها و زیبائیها و نفرت از زشتیها و بدیها نیز به طور غریزی انرژی لازم را برای نیل به زیبائی در اختیار انسان گذارده است و به همین سبب است که زیبائی یا زشتی «خلق» ملاک ارزش و ضدارزش است و بیانگر فضیلت یا رذیلت انسان. و آنکس که زیبائی را برگزیده قابل ستایش است و تکریم و کسی که زشتی را انتخاب کرده مستوجب سرزنش است و تحقیر. گفتیم که زیبائی کارهای خوب زائیده خصلتهای زیبا است و زیبائی خصلتهای زیبا مساوی است با زیبائی روح که همان حقیقت شکوفا شده انسان است و بدینسان از روح زیبا جز زیبائی نمی تراود ولی با این حال هر فعلی زیبائی الزاما، نشانگر روح زیبا نیست و اصولا زیبائی یک عمل بستگی به زیبائی انگیزه و خاستگاه آن نیز دارد و در صورتی که انگیزه و خاستگاه زیبا نباشد زیبائی فعل نیز ظاهری و سطحی است. یعنی ممکن است انسانی که دارای روح نازیبا است کار خوبی را نه برانگیخته از روح خود بلکه ناهمگون با آن و با ا نگیزهای دیگر انجام دهد که در این صورت عمل گرچه به ظاهر زیبا است و قابل ستایش ولی چنانچه انگیزه پشت پرده آن، آشکار شود عمل نیز متأثر از زشتی انگیزه، زیبائی ظاهری خود را از دست میدهد و بلکه کریه و زشت جلوهگر میشود و همچنین عکس آن نیز صادق است. یعنی ممکن است یک عمل به ظاهر، زیبائی چندانی نداشته باشد یا حتی زشت بنماید ولی آنگاه که همین عمل برخاسته از روحی زیبا و انگیزهای جمیل و هدفی زیبا باشد زیبا و جمیل شود. با یک مثال مطلب بالا را روشنتر میکنیم: ایثار جان به عنوان اوج زیبائی یک عمل و قتل به عنوان سمبل زشتترین کارها هر دو بر اساس انگیزه، زیبائی و زشتی آنها در نوسان است. ایثار اگر از خاستگاه ایمان به خدا یعنی گرایش به مبدا کمال و عواطف غیردوستی در طول خدا باشد زیباترین عمل است و قتل نفس محترمه به طور عمد زشتترین کارها است ولی آنگاه که همین ایثار و جان دادن برای شهرتطلبی! و بخاطر خوشایند مردم باشد یا قتل نفس به منظور انجام فرمان الهی و تحقق عدالت در مورد یک مجرم مستحق اعدام انجام گیرد با آن که ایثار و قتل نفس از نظر ظاهر در هر دو صورت یکسان به نظر می رسد ولی با تغییر انگیزه و خاستگاه، زیبائی و زشتی هم تغییر مییابد و زیباترین به زشتترین و زشتترین به زیباترین عمل تغییر وجه میدهد. شمشیری که از دست علی(ع) فرود میآید با شمشیری که از دست عمرو بن عبدود می اید هر دو از نظر ظاهر یکسانند ولی آن «افضل من عبادة الثقلین» و این زشتترین نمودار از سیمای درونی یک درنده خی انسان نما است. و انگشتری که حضرت امیر(ع) در حال رکوع به فقیر انفاق میکند و در قرآن مورد ستایش و تعظیم قرار میگیرد، زیبائی و عظمت آن به دلیل آن نیست که شاعر گمان کرده «که نگین پادشاهی زکم دهد گدا را» علی(ع) نه پادشاه بوده و نگین پادشاهی داشته، مهم این نیست که قیمت انگشتر یک درهم بوده یا دههزار. زیبائی این عمل در نیت پاک و انگیزه زیبای علی(ع) نهفته است. ادامه دارد | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 58 |