تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,382 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,323 |
سخنی پیرامون ولایت فقیه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 81، شهریور 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
سخنی پیرامون ولایت فقیه قسمت هشتم شرایط خاص زمان ایجاب می کند که در ادامه بحث، مسئله صلح و تصمیم اخیر امام امت اوراحنافداه را مورد بررسی قرار دهیم. شاید برای بعضی از خوانندگان عجیب بیاید که چگونه ما روزی از لزوم ادامه جنگ و ضرورت مقاومت و برکات جهاد و مبارزه صحبت می کنیم و روزی دیگر از فوائد صلح و لزوم گرایش به ترک مخاصمه و جنگ. و شاید بعضی از کوته نظران تصور کنند که ما توجیه گر وضعیت موجودیم. ولی پاسخ اصلی از هرگونه اشکالی در این مسئله همان تسلیم در برابر تصمیمات ولی امر است. ما نه خواهان جنگیم و نه فریفته صلح بلکه آنچه را ولی امر مصلحت اسلام و مسلمین بداند همان را خواهانیم. تصمیم در مورد ادامه جنگ یا اعلام صلح شرعاً و قانوناً منحصراً در اختیار ولی امر مسلمین است. از نظر فقهی شرط اول اعلام صلح این است که از سوی امام و رهبر مسلمانان اعلام شود و افراد دیگر حق اعلام صلح را ندارند. و از نظر قانونی نیز در قانون اساسی از اختیارات رهبری که در اصل یکصدو دهم ذکر شده اعلان جنگ و صلح و بسیج نیروها به پیشنهاد شورای عالی دفاع است. بنابراین شکی نیست که از نظر قانونی و شرعی پس از تصمیم رهبری در پذیرش صلح هرگونه تردید و اشکال در تسلیم نسبت به این امر تجاوز از مرز اطاعت و طغیان بر ولی امر و مستوجب فسق است. نکته مهمی که در این امر قابل توجه است این است که پذیرش قطعنامه و اعلام صلح و حاضر شدن به مذاکره با دشمن هرگز به معنای ترک جهاد و مبارزه با کفر جهانی که صدام یک نماینده آن است نمی باشد حاشا که امام امت دست از مبارزه بردارد و عافیت خواهی را ترجیح دهد ولی شرایط خاص زمان و مصلحت عامه مسلمین او را ناچار به ترک این سنگر نموده تا در سنگری دیگر به مبارزه پیگیر خود ادامه دهد. پیام مهم و سرنوشت ساز امام این مطلب را کاملاًروشن ساخته است و در چند جای آن بر این امر تأکید شده که هرگز از مبارزه با کفر و نفاق لحظه ای غفلت نخواهد شد. بخشی از این فرازها را در اینجا به عنوان نمونه می آوریم: «البته ما این واقعیت و حقیقت را در سیاست خارجی و بین المللی اسلامیمان بارها اعلام نموده ایم که در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و کم کردن سلطه جهانخواران بوده و هستیم». «مادر صدد خشکانیدن ریشه های فاسد صهیونیسم، سرمایه داری و کمونیسم در جهان هستیم...» «اگر هزار بار قطعه قطعه شویم دست از مبارزه با ظالم بر نمی داریم». «مابرای احقاق حقوق فقرا در جوامع بشری تا آخرین قطره خون دفاع خواهیم کرد». «ما می گوئیم تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم». «کمربندهاتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده است». «من به صراحت اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می کند». «اگر بندبند استخوانهایمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالای دار برند، اگر زنده زنده در شعله های آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستیمان را در جلو دیدگانمان به اسارت و غارت برند هرگز امان نامه کفر و شرک را امضا نمی کنیم». «خداوندا تو می دانی که ما سرسازش با کفر را نداریم». این سخنان را هرگاه در کنار این جمله قرار دهیم که «هدف ما تاکتیک جدید در ادامه جنگ نیست» روشن می شود که پذیرش این صلح فقط به منظور ترک سنگری و ادامه مبارزه در سنگر دیگر است. و نه تنها خود آماده ادامه مبارزه اند که همه افراد ملت را به این امر دعوت فرموده اند: «کمربندهاتان را ببندید که هیچ چیز تغییر نکرده». این جمله بزرگ و عمیق به وضوح وضع موجود را روشن می سازد و اگر جنایتکاران جهان که ابرقدرتشان می خوانند به این جمله توجه کنند همه امیدهای آنان تبدیل به یأس خواهد شد. امام بزرگوار در عین پذیرش صلح اعلام می فرماید که هیچ چیز تغییر نکرده است. کسانی که خیال می کنند شعله نهضت اسلامی به خاموشی گرائیده و از این پس آنها می توانند بدون آشفتگی خاطر به جنایات خود ادامه دهند سخت در اشتباهند. چه بسا این صلح راه را برای مبارزه ای سخت تر و جهادی با شکوهتر هموار سازد. در تاریخ رهبران معصوم جامعه اسلامی سه مصالحه مشهور و معروف است که تطبیق وضع موجود با هر یک از آنها نیاز به اطلاع کافی از شرایط ایجاب پذیرش صلح دارد و هنوز وقت آن نرسیده است. 1- صلح حدیبیه پیامبراکرم(ص) در ششمین سال هجرت با هزار و پانصد نفر(تقریباً) از مسلمانان بقصد عمره به سوی مکه حرکت کردند و این در پی خوابی بود که آن حضرت دید و خواب پیامبران وحی است. و چون به حدیبیه که محلی در مرز حرم واقع است رسیدند کفار قریش برای مقابله آماده شدند و آنان را از ورود به حرم منع نمودند. کسانی برای وادار نمودند پیامبر(ص) به بازگشت بدون خونریزی وساطت کردند آن حضرت اعلام فرمودند که من برای جنگ نیامده ام بلکه برای انجام مناسک آمده ام و این شتران را می خواهم در راه خدا نحر کنم، آنان نپذیرفتند و از آن حضرت خواستند که سال دیگر به مکه بیاید و آنها سه روز مکه را برای او و اصحابش تخلیه خواهند کرد تا مناسک خود را بجای آورند و این توافق انگیزه ای شد که عقدنامه صلحی نوشته شود. بر اساس این مصالحه قرار شد که تا ده سال میان مشرکان قریش و مسلمانان، جنگی نباشد و هیچکدام از طرفین قبائلی را که با طرف دیگر هم پیمان است مورد تعرض قرار ندهد و قافله بازرگانی قریش که به شام روانه می شود از نزدیکی مدینه با امنیت عبور نماید و هر کس بخواهد از قبائل عرب در پیمان هر کدام از طرفین درآید آزاد است و اگر کسی از قریش مسلمان شود و به مدینه پناه آورد، مسلمانان او را به اولیائش باز گردانند ولی اگر کسی از مسلمانان دست از دین خود برداشت و به مکه پناه برد قریش ملزم به بازپس دادن او نباشند و در مقابل مسلمانان در مکه نسبت به اظهار اسلام و بر پاداشتن شعائر مذهبی آزاد باشند و مبلغان اسلامی در گوشه و کنار جزیرةالعرب مورد تعرض مشرکان قرار نگیرند. اصحاب رسول خدا(ص) که به قدرت خود اعتماد داشتند و از پذیرش این صلح غمگین و افسرده شدند و بعضی که جسور و بی ادب بودند به آن حضرت پرخاش نمودند و بعضی از قبول حکم آن حضرت در مورد خروج از احرام و کشتن قربانی در همان محل سرباز زدند یا در آن شک و تردید داشتند آن حضرت برای دفع وسوسه شکاکان خود پیش از همه شتران خویش را که هفتاد شتر بودند نحر نمود و سر خویش را تراشید، سپس فرمود خداوند کسانی را که سر تراشیدند رحمت کند. گفتند و آنانکه تقصیر نمودند؟ حضرت باز دعای رحمت را برای کسانی که سر تراشیده اند تکرار فرمود و در بار سوم که گوینده نام تقصیر کنندگان را ذکر نمود حضرت آنان را نیز دعا فرمود و چون سبب را پرسیدند فرمود چون آنان که سر تراشیدند تردید و شکی نداشتند. معلوم می شود گروه دیگر از روی شک و تردید به تقصیر اکتفا کردند. صلح حدیبیه در چنان شرایطی برگزار شد. مسلمانان از سویی نکران مناسک خود بودند و از این جهت افسرده شدند که چرا به حرم راه نیافتند و از سویی بشارتی که رسول خدا(ص) به آنها داده بود در مورد ورود به مکه و طواف خانه عملی نشد و موجب شک و وسوسه افراد ضعیف الایمان گشت و چون پرسیدند، رسول خدا(ص) فرمود: من وعده ندادم که همین سال موفق شوید ولی مطمئن باشید این وعده عملی خواهد شد. از سوی دیگر شرایط صلح به حسب ظاهر به نفع قریش بود زیرا از شرایط صلح این بود که هر کس از مسلمانان مکه به مدینه پناهنده شود نباید به او پناه دهند و هر کس از مدینه به مکه پناه برد قریش مجازند که به او پناه دهند. سهیل بن عمرو نماینده قریش در عقدنامه صلح بود و در همان موضع فرزند او ابوجندل که مسلمان بود با غل و زنجیر از مکه فرار کرد و به مسلمانان پناهنده شد سهیل او را به عنوان اولین وفای به شرط از رسول خدا(ص) مطالبه نمود. حضرتش ابتدا فرمود ک هنوز عهد و پیمان بطور کامل بسته نشده است و چون او اصرار کرد حضرت پذیرفت. ابوجندل التماس کرد که من مسلمانم پناهم دهید. حضرت فرمود خداوند خداوند برای تو فرجی پیش خواهد آورد و پس از او نیز افراد دیگری از مسلمانان مکه پناهنده شدند و حضرت طبق شرط آنها را نپذیرفت. این مسئله نیز بر اصحاب آن حضرت بسیار گران آمد. ولی این صلح با همه اینها از بهترین فتوحات رسول اکرم(ص) به شمار می آید که سوره فتح در همین مورد نازل شد و خداوند آنرا فتح مبین نامید. مسلمانان بعد از مدتی متوجه برکات عظیم این صلح شدند. اولاً سال بعد رسول خدا(ص) به همراه اصحاب به مکه آمد و طبق شرط قریش سه روز مکه را تخلیه کردند و حضرتش با اصحاب مناسک عمره را به جای آوردند و آنرا عمرة القضا نامیدند زیرا قضای عمره گذشته به حساب آمد و در برابر بازماندگان قریش در شهر شعار دادند و این خود فتحی عظیم بود. و از آن مهمتر این بود که مبلغان اسلامی در هر گوشه و کنار جزیرةالعرب به آزادی مشغول تبلیغ شدند و اسلام به سرعت عجیبی در میان عرب منتشر شد. حتی در خود مکه نیز اسلام علناً تبلیغ می شد و شعائر آنرا بر پا می داشتند و قدرت اسلام به حدی رسید که دیگر قریش و سایر دشمنان را یارای مقاومت با آن نبود و لذا در فتح مکه نیازی به جنگ پیش نیامد بلکه با همان اظهار قدرت و نمایش نیرو، قریش تسلیم شدند و اینها همه از برکات صلح حدیبیه بود. گرچه به ظاهر از ابتدا بر مسلمانان تحمیل شد. و اما آنچه را مسلمانان، ضرر می پنداشتند آن هم به نفع آنها تمام شد. رسول خدا(ص) فرمود که هر که از ما به آنها بپیوندد در او خیری نیست که ما او را باز گردانیم و هر که از آنجا به ما پناه آورد و مسلمان شود اگر براستی اسلام آورده باشد خداوند او را نجات خواهد داد. و چنان شد که فرموده بود مسلمانان فراری از مکه چون در مدینه پناهگاهی نیافتند خود بر سر راه قافله های قریش کمینگاهی تهیه نمودند و بازرگانان آنان را مورد تعرض قرار می دادند و از آنها می کشتند و اموال آنها را غارت می نمودند و عده آنها بیش از هفتاد نفر رسیده بود. فرمانده آنان شخصی بود به نام ابوبصیر که مسلمان شده بود و در مکه زندانی بود و چون فرار کرد و به مدینه آمد قریش دو نفر را برای بازگرداندن او فرستادند رسول خدا(ص) او را فرمود که با اینان به مکه بازگرد و چون التماس نمود فرمود خداوند برای تو و سایر مستضعفین مکه فرجی پیش خواهد آورد او برگشت و در راه با حیله ای یکی از آن دو را کشت دومی که برده بود به مدینه هراسان آمد و از دست او شکایت کرد به دنبالش ابوبصیر نمایان شد و داستان را بازگفت رسول خدا(ص) از روی سیاست فرمود: عجب جنگ افروزی است اگر مردانی با او باشند. این سخن به مستضعفان مکه رسید و همه دل به فرماندهی ابوبصیر بستند و چون او در کنار دریای سرخ بر سر راه قریش کمین گرفته بود به او پیوستند و برای قافله های بازرگان قریش خطری عظیم تشکیل دادند. قریش به ناچار از این شرط خود دست برداشته و از رسول خدا(ص) خواستند تا آنان را به مدینه باز گرداند و پناه دهد. بهرحال می توان گفت دست آوردهای صلح حدیبیه از همه غزوات رسول اکرم(ص) بالاتر بود و اصولاً گسترش اسلام در جزیرة العرب و فتح مکه از نتایج این صلح پربرکت است. آری! چنین است صلح تحمیلی همانند جنگ تحمیلی بر انسان سخت و مشکل و ناپسند است ولی خداوند می فرماید: «عسی ان تکرهوا شیئاً و هو خیرلکم و عسی ان تحبوا شیئاً و هوشرلکم» چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید و برای شما خیر باشد و چه بسا شما را از چیزی خوش آید و آن برای شما شر و بدی داشته باشد. جنگ تحمیلی عراق علیه ایران همه مسلمانان را نگران و افسرده ساخت ولی دیری نپائید که نتایج خوبی برای جامعه اسلامی به بار آورد گرچه جنگ ویرانی و کشتار دارد ولی ملت مسلمان ایران را مقاوم و نیرومند ساخت بلکه همه نیروهای انقلابی اسلام را در جهان به حرکت و ستیز واداشت. اکنون نیز صلح در سایه قطعنامه برای همه امری دشوار و سخت است. پیام حضرت امام ارواحنافداه نیز حکایت از تلخی و مرارت غیر قابل تحملی در این پذیرش می کند. گاهی آن را«حقیقتاً مسأله بسیار تلخ و ناگواری برای همه و خصوصاً برای من» خوانده اند و گاهی آن را«جام زهرآلود» نامیده اند و در جای دیگر فرموده اند که«قبول این مسأله برای من از زهر کشنده تر است». ولی ما امیدواریم که خداوند برای ملت مسلمان ایران و همه نیروهای انقلابی اسلام بلکه همه مستضعفان و از همه بالاتر برای دین مبین اسلام در آن خیر کثیر قرار دهد: «فعسی ان تکرهوا شیئاً و یجعل الله فیه خیراً کثیراً». البته منظور از خیر کثیر تنها آبرو و شخصیت یا مال و ثروت و پیشرفت اقتصادی نیست کوته نظران از این صلح منتظر ارزانی قیمت اجناس و آسان شدن رفت و آمدها و فراهم شدن لوازم رفاه و آسایش اند ولی ملت بلند همت ایران نتایج مهمتری را باید از این صلح متوقع باشد همان نتایجی که مسلمانان از صلح حدیبیه دیدند و آن پیشرفت و گسترش اسلام و هدایت بیشتر مردم جهان و توسعه تبلیغات اسلامی است. این یک مصالحه تاریخی مهم اسلام است. 2- پذیرش حکمیت در جنگ صفین عقدنامه صلح حدیبیه را امیرالمؤمنین (ع) می نوشت و چون بر فراز آن بسم الله الرحمن الرحیم را نگاشت سهیل بن عمرو سفیر قریش گفت که من رحمن را نمی شناسم بنویش باسمک اللهم، و این عبارتی بود که در جاهلیت برای ابتدا به نام خداوند به کار می بردند. رسول خدا(ص) دستورد داد تا چنان نویسد. سپس فرمود بنویس: «هذا ما صالح علیه محمد رسول الله سهیل بن عمرو» سهیل گفت اگر من تو را رسول اله می دانستم با تو ستیز نمی کردم اسم خود و پدرت را بنویس. رسول خدا(ص) فرمود تا کلمه رسول الله را پاک کند و ابن عبدالله بنویسد امیرالمؤمنین (ع) عرض کرد مرا یارای زدودن این کلمه نیست. پیامبر اکرم(ص) خود با دست خویش کلمه رسول الله را سترد و فرمود روزی تو را بر همانند این کار مجبور می سازند در حالی که مظلوم هستی. و این گفتار در صفین راست آمد آن گاه که در عقدنامه حکمیت کلمه امیرالمؤمنین را از عقدنامه ستردند. لشکریان امیرالمؤمنین (ع) بر لشکر معاویه چیره شدند و چیزی به پایان جنگ باقی نمانده بود. معاویه که بساط شاهنشاهی خویش را برچیده می دید دست به دامان یار دیرینش عمروعاص زد تا با حیله ای او را از سقوط حتمی نجات دهد. عمرو فرمان داد تا قرآنها را بر سر نیزه کردند و امیرالمؤمنین را به حکم قرآن فرا خواندند. منافقان در میان لشکر امیرالمؤمنین (ع) فریادهای صلح طلبی را برآوردند و رهبر خبیث آنان اشعث بن قیس که قبلاً با معاویه روابط محرمانه داشت مردم را از ادامه جنگ باز می داشت امیرالمؤمنین(ع) آنان را متوجه حیله و نیرنگ امویان ساخت و فرمود که آنها هرگز حکم قرآن را نمی خواهند من آنها را خوب می شناسم لختی تحمل کنید که جنگ به پایان خود رسیده است. خوارج که بیست هزار نفر با پیشانیهای پینه بسته از سجود و مردمی شجاع و دلاور بودند گرد آن حضرت جمع شدند و او را تهدید به قتل کردند که اگر به حکم قرآن سر فرود نیاوری تو را همچون عثمان می کشیم و او را به نام خطاب کردند نه به عنوان امیر المؤمنین. هر چه آن حضرت آنان را موعظه کرد مفید واقع نشد گفتند مالک اشتر را فراخوان حضرتش پیکی روانه میدان کرد تا مالک را فرا خواند. مالک گفت چیزی نمانده است که به چادر معاویه هجوم بریم لختی به من مهلت دهید حضرت دوباره پیک را فرستاد که اگر می خواهی مرا زنده ببینی برگرد. امیر المؤمنین (ع) کسی نبود که از آن روبه صفتان بترسد ولی می دانست که با این تفرقه و دو دستگی پیروزی ممکن نیست. حکمیت را با حیله و نیرنگ مطرح نمودند و با تهدید و پدید آوردن آن صحنه دلخراش امیرالمؤمنین(ع) را به پذیرفتنش ناچار ساختند و چون هنگام تعیین نماینده رسید حضرتش ابن عباس را نماینده خود ساخت آنان را روی دوروئی و نفاق او را نپذیرفتند و فشار آوردند تا ابوموسی اشعری که مردی نادان و احمق بود و نسبت به امیرالمؤمنین(ع) بدبین و بددل بود معین نماید. او هم در حکمیت فریب عمروعاص نماینده معاویه را خورد و هر دو را عزل کرد. عمرو گفت تو موکل خود را از وکالت عزل کردی و من موکل خود را تعیین می کنم و با این صلح معاویه را بعنوان خلیفه معرفی نمود که تا آن روز خود او هم ادعای خلافت را نداشت بلکه به بهانه خونخواهی عثمان قیام کرده بود و بدین ترتیب این صلح تحمیلی ضربه وحشتناکی به پیکر اسلام و ایمان زد. منافقان کوردل که خود این صحنه را به وجود آورده بودند از امیرالمؤمنین خواستند که به دلیل این که گناه پذیرش صلح با معاویه را بر دوش دارد و گناه موجب کفر است باید توبه کند و گرنه مستحق قتل است. حضرت فرمود من حکمیت را نپذیرفتم و گناهی مرتکب نشده ام تا از آن توبه کنم. آنان که بهانه ای می خواستند جنگ نهروان را برپا کردند که موجب از بین رفتن معظم نیروهای آنها شد و دیگر تا مدتی نتوانستند سر برآورند. بهرحال این صلح هرگز مورد موافقت رهبر مسلمین نبود و بر او تحمیل شد و نتیجه ای بجز استقرار سلطنت امویان و ادعای خلافت از سوی معاویه و دودستگی و اختلاف در نیروهای امیرالمؤمنین(ع) نداشت سرانجام همان خوارج منافق آن حضرت را با ترور ناجوانمردانه شهید کردند. 3- صلح امام حسن(ع) امیرالمؤمنین(ع) پس از پایان حکمیت و جدا شدن خوارج از جامعه اسلامی و لشکرکشی آنان در مقابل صف مسلمین و تجاوزات مکرری که از سوی آنها به افرادی از مسلمانان دیده شد تصمیم بر ریشه کن نمودن آنها گرفت و با جنگ نهروان تقریباً همه آنها را کشت بجز عده بسیار کمی که فرار کردند و شاید کمتر از ده نفر بودند. پس از بازگشت به کوفه اعلام کرد که باید جنگ با معاویه را ادامه داد تا دودستگی در جامعه اسلامی نباشد ولی قبل از حرکت آن حضرت بسوی لشکرگاه ابن ملجم مرادی لعنه الله آن حضرت را در محراب عبادت به شهادت رسانید. بزرگان مسلمین که در کوفه مجتمع بودند امام حسن مجتبی(ع) را که امام منصوب از سوی پدر بود به رهبری پذیرفتند و با او بیعت کردند حضرتش برای انجام خواسته پدر لشکر اسلام را برای جنگ با معاویه بسیج نمود. ولی از همان ابتدا آثار ضعف و سستی در آنان پیدا بود عده ای را بعنوان مقدمه الجیش برای سد نمودن پیشروی لشکر معاویه که بسوی عراق روانه شده بود فرستاد. فرمانده لشکر با تطمیع معاویه با او پیوست و این مطلب بیش از پیش سبب سستی و اختلاف در لشکر امام شد. ولی با هم امام مجتبی(ع) دست از جنگ برنداشت و مردم را به جهاد در راه خدا دعوت کرد افرادی نیز از بزرگان مسلمین به او پیوستند ولی منافقان و کسانی که از سوی معاویه تطمیع شده بودند مردم را از ادامه جنگ منع می نمودند و نیرنگهای بسیاری برای ایجاد ضعف و سستی بکار بردند که تفصیل این مطالب در کتابهای مستقلی که در زمینه صلح امام حسن(ع) نوشته شده، آمده است و بهرحال وضعیت بگونه ای پیش آمد که امام مجتبی(ع) چاره ای بجز پذیرش پیشنهاد صلح نداشت تا بتواند اندک اصحابی که وفادار مانده اند و حافظ اسلام اصیل اند نگه دارد زیرا می دانست معاویه هدف اصلی اش نابودی اسلام بعنوان یک مسلک و دین است نه تنها حکومت کردن بر مردم. امام برای اینکه خلفی از مسلمانان اصیل باقی بماند که به نسلهای آینده اصول اسلام را منتقل سازند و معاویه نتواند اسلام را بکلی ریشه کن کند چاره ای بجز صلح نداشت. این صلح گرچه بر امام تحمیل شد اما با ملاحظه شرایطی که پیش آمده بود تنها راهی که ولی امر مسلمین می توانست برای نجات اسلام و جامعه اسلامی در پیش گیرد همین راه بود. نتیجه این صلح گرچه بظاهر این بود که حکومت معاویه بلامنازع باشد ولی با توجه به وضعیت لشکر امام این نتیجه در صورت ادامه جنگ هم برای معاویه حاصل بود بعلاوه از بین رفتن بهترین نیروهای مؤمن که تنها باقیمانده سلف صالح بودند و همچنین اهل بیت علیهم السلام که حتماً با ادامه جنگ بکلی ریشه کن می شدند و معاویه به هدف اصلی خود که دفن اسلام بود دست می یافت. ولی همانهائی که با سستی خود امام را مجبور به پذیرش صلح کردند پس از تحقق صلح او را سرزنش نموده مذل المؤمنین اش خواندند و این همیشه تاریخ سنت و سیره افراد سست عنصر و بی پایه بوده است. با این بررسی کوتاه از این سه حادثه صلح متوجه می شویم که اولاً رهبر مسلمین تا ناچار نباشد صلح با دشمنان اسلام را نمی پذیرد و همانگونه که امام امت فرمودند مرگ و شهادت از صلح با دشمنان اسلام گواراتر است. ثانیاً آنجا که مصلحت اسلام و مسلمین صلح را اقتضا کند آ» را می پذیرد هر چند بحسب ظاهر به ضرر او تمام شود و عزت و اعتبار و آبروی خود را نباید ملاک قرار دهد. و لذا امام امت فرمودند: «اگر نوبد انگیزه ای که همه ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود هرگز راضی به این عمل نمی بودم» و در جای دیگر فرمودند: «تنها به امید رحمت و رضای او از هر آنچه گفتم گذشتم و اگر آبروئی داشتم با خدا معامله کردم.» آری این معامله ای است که اگر مشتری آن خدا نبود هرگز روا نبود. جان را به آسانی می توان معامله کرد اما چنین آبروی ارزنده ای که از هزاران جان ارزشمندتر است تنها در آنجا که احساس شود تکلیف الهی و مصلحت جامعه اسلامی است می توان معامله کرد. شاید بتوان گفت مشکل ترین حادثه ای که برای حضرت امام ارواحنافداه رخ داده همین پذیرش صلح است. او که در هیچ حادثه ناگواری اظهار خستگی نمی کرد چنین فریادی از تلخی این جام زهرآگین برآورده که همه مسلمانان و آزادگان را افسرده است. نه تنها امام خمینی در چنین موردی باید از عزیزترین گوهر گرانمایه اش که عزت و اعتبار است بگذرد که امام معصومی همانند امام مجتبی(ع) هم از آن گذشت آن هم با چنان صلحی که میدانست نتیجه اش تسلط معاویه و امویان منافق بر همه مقدرات مسلمانان است. ولی صلح امروز بحمدالله چنین نیست بلکه بخواست خداوند نتایج پرباری نظیر آن چه را که صلح حدیبیه بدنبال داشت به بار خواهد آورد انشاءالله. زیرا همانگونه که گفتیم این صلح به معنای تسلیم در برابر دشمن و ترک مبارزه و جهاد با کفر جهانی نیست بلکه ترک یک سنگر است برای ادامه مبارزه در سنگرهای دیگر و اگر خداوند لطف کند امیدواریم که نتیجه این صلح در همین سنگر نیز مثبت باشد و امت مسلمان عراق که فشار جنگ از او برداشته شده بر رژیم سفاک و خوانخوار بعثی فشار آورد و این ملحدان از خدا بی خبر را همچون سایر جنایتکاران تاریخ به سزای اعمال خود برساند. نکته ای که باید بار دیگر بر آن تأکید شود این است که هرگونه تصمیمی که از سوی رهبر مسلمین و ولی امر گرفته شود بدون شک به مصلحت اسلام و مسلمین است و هرگونه شک و تردید در آن جایز نیست. و باید توجه داشت که مسئولین بلند پایه کشور درچنین امر مهمی هیچ تصمیمی را بدون موافقت حضرت امام نمی گیرند. بنابراین کسانی که در بعضی موارد مانند مذاکره مستقیم یا هر امر دیگر که ممکن است در آینده پیش آید ایجاد شک و وسوسه می کنند باید بدانند که این طغیان بر امر ولی امر است و جایز نیست گرچه اظهار نظر و مصلحت اندیشی جایز است و به فرموده حضرت امام «این مسأله (چراها و بایدها و نبایدها) به خودی خود یک ارزش بسیار زیبا است» ولی با توجه به حساسیت اوضاع کنونی وقت پرداختن به آن نیست. برادران و خواهران باید مواظب گفته ها و نوشته های خویش باشند که مبادا بر خلاف رضای الهی مطلبی را منتشر سازند که «ما یلفظ من قول الالدیه رقیت عتید».
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 63 |