تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,169 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,091 |
تسبیح و تحمید موجودات | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 81، شهریور 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تجلی عرفان از مناجات ماه شعبان قسمت چهاردهم آیة الله محمدی گیلانی تسبیح و تحمید موجودات · مطلوب در این فراز، بالله تعالی است. · حقیقت حضو رو انس بالله. · استبشار و شادمانی قلب از قرب به حق تعالی است که منشأ انبساط در دعا است. · مؤمن متلبس به انس بالله تعالی، جلوت و خلوت برای او مساوی است. · کلام شهید ثانی رضوان الله علیه در اسرار الصلاة. · پاسخ امام صادق(ع) از علت غشوه ای که در قرائت، عارض آن حضرت گردید. · روایت «لقد تجلی الله لخیفه فی کلامه» از آن حضرت. · تفسیر روایت شریفه به اینکه کلام هر کسی مظهر شأن وی در حین تکلم است، و ظهور کلام الله تعالی به حسب مقام اطلاق ملازم با فناء اشیاء است، و علی هذا بحسب قابلیت عوالم و نشأت ظهور می کند، و در نشأه طبیعت در تعین اصوات و حروف و کلمات، تنزل می یابد، و این مؤمن کادح الی الرب است که می تواند تنگناهای تعینات را پشت سر گذارد و از مصدر کلام یعنی واجب تعالی استماع کند، چنانکه امام صادق(ع) فرمودند. · استدلال به اینکه تسبیح و تحمید موجودات- که در قرآن آمده- تسبیح و تحمید عبادت و طاعت است و نه دلالت و آیت. قوله: «الهی انظر الی نظر من نادیته فأجابک و استعملته بمعونتک فأطاعک. یا قریباً لا یبعد عن المغتر به و یا جواد الا یبخل عمن رجا ثوابه». «الهی، نظری به من فرما آنگونه نظر که با اولیاءت افکندی و انس روز افزونت را در دلهایشان به بار نشاندی، چون ندایشان می کنی اجابتت می کنند و عمل صالح از آنان می طلبی، به حول و یاری تو اطاعتت می کنند. ای نزدیکی که هرگز از فریفته و مفتونت دوری نداری و ای بخشاینده ای که هیچگاه به امیدوار رحمتت، امساک نمی کنی.» انس بالله تعالی یک نگاه باریک در مدلول مفردات این فراز از مناجات، سپس در مفاد سوق تعبیر و مقام عرفان گوینده، روشن می کند که مطلوب دعا کننده از خدای متعال، موهبت انس بالله عزوجل است که از اصول و مبانی سیر الی الله تعالی است، و مؤمن رهرو الی الله با نور حضور و انس به حق تعالی، بیابانکهای تاریک و پر مخاطره از قطاع الطریق را که در مسیر باطن واقعند، طی می نماید، و بدینوسیله از مکائد شیطان و لغزشها و شبکه های اوهام می تواند در امان باشد، و با فقدان این تأیید الهی یعنی بدون حضور و انس خدای تعالی به اعراض و رویگردانی از هدف و غایت قصوای سعادت، مبتلا می گردد و شرک و ضلال، دامنگیرش می شود. قال تعالی: «و کأین من آیة فی السماوات والارض یمرون علیها و هم عنها معرضون* و ما یؤمن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون».[1] «چه بسیار از آیات سماوی و ارضی که بر آنها می گذرند در حالی که پشت بدانها و از آنها غافلند و بیشتر مردم ایمان به خدا نمی آورند مگر با ابتلاء بشرک به خدای تعالی». ولی مؤمنی که از موهبت انس بالله تعالی برخوردار است و در محضر قرب حق تعالی، مفتون و فریفته گردیده است، سراپای وجودش ذکر است، و ندای دلکش معبود را از هر موجودی می شنود و هر چیزی برای وی آیت حق است؛ آیت بمعنای حقیقی آن که نسبت به ذی الآیة، معنای حرفی و مرآتی ایت و به تعبیر عراف: «بر هر چه بنگرم تو پدیدار بوده ای» و همه را گویا می یابد، که جملگی در تسبیح و تحمید حق تعالی به زبان قالند و نه حال، و در عین حال، منادیان و داعیان راستین الی الله اند که در طی بیان حقیقت انس بالله و ثمرات و عوارض آن، بقدر مجال این مقاله روشن می شود: علت فقدان انس در جلوت حقیقت انس به موجودی، همانا شادمانی قلب از خو گرفتن به آن موجود است که طبعاً ملازم با قرب و حضور ست و مقابل آن نفور است که بمعنای انده و رمیدگی است، و انس به خدای تعالی که از شیرین ترین ثمرات محبت بحق است، همانا شادمانی سرکش قلب از فیض قرب و حضور است، و سرکشی این شادمانی و فرح، منشأ انبساط عبد با معبود می گردد که در بعضی از مقالات گذشته، انبساط را اجمالاً توضیح دادیم و گفتیم که ادعیه و آیاتی که اعتراض نما است بر انبساط محمول است. و انس بالله تعالی به آن معنی که گفته آمد، چون وسیله امان از اضلال و اغواء شیاطین است، پس هر رهرو الی الله تعالی که مستحق انس بالله می شود، پیوسته در همه حال، متلبس به این موهبت است و آنهائی که در بعضی از حالات، انسی می یابند و با فقدان آن حال، انس زائل می شود، یابد بدانند آن انس بالله تعالی نبوده بلکه انس مزبور، انس به حال مزبور بوده است، و از این رو آنهائی هم که انس بالله در خلوت می یابند و چون در جلوت می آیند، انسشان مفقود می گردد، در حقیقت انس به خلوت داشتند نه انس به خدای تعالی و لااقل انس خالص به خدای سبحان نیست. بلی، در طریق تحصیل انس به باریتعالی، مفری ازخلوت گزینی نیست و با ریاضت و تمرین در خلوت و اشتغال به اذکار وارده از طریق شرع، انس بنیان می گیرد. مثلاً حضور قلب در نماز از اهم آداب است، زیرا هنگامی نماز، نتیجه عروج الی الله را می دهد که انقیاد و تسلیم حق تعالی بودن که روح صلاة است- صورت جوهری برای قلب نمازگزار شود، ولی انتاج چنین نتیجه ای در معرض آفات بیشمار است، و بهمین جهات است که قرآن کریم، محافظت بر صلاة را از علامات ایمان، اعلان فرموده است: «و الذین هم علی صلواتهم یحافظون».[2] مفاد آیه کریمه، محافظت بر نازها علی الاطلاق است، یعنی عمه مراتب محافظت که دشوارترین مراتب آن، محافظت از دستبرد ابلیس است که دشمن قسم خورده است و در هر رهگذر آدمی، با اعوان و انصار خویش، حاضر و همه وسائل اضلال و اغواء را بهمراه دارد و به تناسب هر کسی، وسیله اضلال و اغواء را اعمال می کند، خصوصاً در رهگذر صلاة که سرمایه معیشت آدمی در همه منازل و مواقف اخروی است: «ان قبلت، قبل ماسواها و ان ردت، رد ما سواها» با همه مکائد و دسائس و وساوس به نمازگزار حمله ور است تا این غذای معنوی را با تصرف خویش، مسموم کند و عکس نتیجه مطلوبه، از آن تحصیل نماید، و مصلی را بجای عروج به قرب حق، در هاویه «فویل للمصلین الذین هم عن صلوتهم ساهون»[3]، سرنگونش سازد، همانگونه که در علم شریف حکمت که قرآن مجید آن را به خیر کثیر توسیف فرموده، و در علم فقه و عرفان، احیاناًتصرفاتی دارد و آنها را در بعضی از اشخاص آنچنان مسوف و مسموم کرده که در شقاوت و تیره درونی و اضلال، نمونه و اسوه گردیده اند، و صدها ملکات رذیله، صور جوهریه قلوبشان گردیده و هنگامی که غبار تن که حجاب قلوب و جانها است، با مرگ زدوده شود و چشم آخور بین، ویران شود و چشم آخربین معمور و گشوده گردد، خود را در زمره شیاطین می بینند یعنی انسانهائی هستند که صورت نوعیه ابلیسی به خود گرفته اند و در شدیدترین آلام و رنجها گرفتارند زیرا: «حیل بینهم و بین ما یشتهون».[4] باری! تحصیل حضور قلب در صلاة از طریق خلوت گزید، برای مبتدی میسور است و شهید ثانی رضوان الله تعالی علیه در کتاب شری «اسرار الصلاة» در ضمن بیان دواء نافع برای حضور قلب در نماز، برای مبتدی ضعیف می فرماید: «در اطاق تاریک نماز بخواند...و به این ملاحظه بوده که متعبدین در اطاق کوچک تاریک که فقط گنج (گنجایش) یک نماز گزار را داشته نماز می خواندند».[5] کلام هر کسی،مظهر شأن او است بدیهی است این ریاضت و تمرین برای تحصیل حضور و انس، جهت صاحبدلان بلند همت لغو است، زیرا موهبت حضور و انس برایشان طبع ثانی و صورت جوهریه گردیده، و قوای نفس اماره در انقیاد و طوع نفس مطمئنه درآمده اند، و جلوت و خلوت برایشان مساوی است و آنچه در جهان طبیعت بر حواسشان می گذرد، تأثیری در احوال باطنیه آنها ندارد و جناب شهید در همان کتاب، بعد از نقل این خبر از امام صادق(ع): «لقد تجلی الله لخلفه فی کلامه و لکنهم لا یبصرون» از آن حضرت روایت می کند که در پاسخ سئوال: «چرا هنگام قرائت در صلاة از خود بیخود شدی و به حال غشوه بر زمین افتادی؟» فرمودند: «همواره این آیه را با تکرار بر قلبم، تعمیق و تفهیم نمودم تا اینکه آن را از متکلم به آن یعنی حضرت واجب تعالی شنیدم پس در اثر معاینه قدرتش برای تنم، ثبات و پایداری نماند، لاجرم بخاک افتادم».[6] بلی! کلام هر کسی، مظهر شأن او در حین تکلم است، مثلاً انسان خشمناک اگر چه در پنهان نمودن خشمش هر اندازه سعی کند، باز کلام وی بگونه ای خشم او را ظاهر می کند، و همینگونه است کلام الله تعالی که مجلا و مظهر خدای تعالی است چنانکه در حدیث از امام صادق(ع) گذشت، اما باید توجه شود که اگر کلام الله تعالی به حسب مقام اطلاق، ظهور کند، حدود و قیود از همه اشیاء بر می خیزد و جملگی فانی می شوند ول خدای تعالی برحمت واسعه خویش، کلام خود را به مقتضای قابلیت هر یک از عوالم و نشآت، تنزل می دهد و در این نشأه طبیعت، در تعین اصوات و کلمات، تنزیل فرموده اند و این مؤمن سالک است که با سیر باطن و قلب و سر می تواند عروج کند و تنگناهای تعینات وسائط را پشت سر نهاده و از متکلم تبارک و تعالی استماع کند که در روایت شریفه از امام صادق(ع) شنیدید. وه چه عالی گفته: خود طواف آنکه او شه بین بود فوق قهر و لطف و کفر و دین بود زان نیامد یک عبارت در جهان که نهان است و نهان است و نهان زانکه این اسماء و الفاظ حمید از گلابه آدمی آمد پدید علم الاسماء بد آدم را امام لیک نه اندر لباس عین ولام چون نهاد از آب و گل بر سر کلاه گشت آن اسماء جانی رو سیاه که نقاب حرف و دم در خد کشید تا شود بر آب و گل، معنی پدید گرچه از یک وجه منطق کاشف است لیک از ده وجه پرده مکنف است این بیان اگر چه برای این مسئله دقیق بسیار فشرده و کوتاه است ولی با تدبری جامع الاطراف روشنگر حقیقت تسبیح و تحمید و سجود و قنوت و اسلام اشیاء که در قرآن مجید آمده می باشد، و گروهی از اهل بحث و اصحاب برهان فرموده اند که مراد به این امور، آیت و دلالت است مثلاً مراد بسجود اشیاء برای خدای تعالی در آیه: «الم تر ان الله یسجد له من فی السموات و من فی الارض و الشمس و القمر و النجوم و الجبال و الشجر و الدواب و کثیر من الناس...»[7] و نظیر این آیه، آیات دیگری که معترض سجود اشیاء برای خداوند است، همانا سجود، آیت و دلالت است، یعنی جملگی منتهای انقیاد و خضوع را نسبت به نفوذ مشیت باریتعالی دارند و با این انقیاد تکوینی، بر آفریننده خود که مبدع حکیم و علیم است، دلالت می نمایند و به لحاظ حاجت نقصانشان و اینکه نیازمند به غنی بالذاتی هستند که از همه نقصها منزه است، تسبیحگوی تکوینی خدای سبحانند و بملاحظه اینکه آن ذات اقدس مرجع همه وجود و مرآتیت آنها جهت این معانی آیات خداوندند و بر این قیاس است، قنوت و اسلام موجودات برای باریتعالی. تسبیح و تحمید عبادت البته این معنای دقیق- فی نفسه- یک معنی صحیح است، ولی قابل تطبیق بر آیات مربوطه قرآن کریم نیست، زیرا این معانی تکوینیه ای که گفته آمد، همه موجودات و از آن جمله همه انسانها واجدند، در صورتی که در همین آیه از سوره حج که گذشت، سجده را به کثیری از ناس نسبت می دهد و نه همه و می فرماید: «و کثیر من الناس و کثیر حق علیه العذاب» پس اگر سجده مذکور در آغاز آیه سجده دلالت و آیت بوده، اختصاص آن به کثیری از ناس بدون وجه خواهد بود. و در سوره اسراء می فرماید: «تسبح له السموات السبع و الارض و من فیهن و ان من شیء الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم انه کان حلیماً غفوراً».[8] همه اشیاء را تسبیحگوی حق تعالی اعلام فرموده ولی می فرماید: ادراک تسبیح آنها فقه و فهم دقیق می خواهد و شما ندارید. و از این اثبات و نفی، خوب روشن می شود که تسبیح مسند به موجودات در آیه شریفه تسبیح، دلالت و آیت نیست، زیرا دلالت آنها تکویناً بر تنزیه خدای سبحان از نقائص در افق فهم مردم است، و نفی فهم چنین معنائی از مردم صحیح نیست. و نکته دقیق آنکه جمله: «انه کان حلیماً غفوراً» اشعار دارد بر اینکه اکتساب فقه و فهم دقیق برای ادراک تسبیح و حمد موجودات برای انسانها میسور است ولی آنها مسامحه می کنند و خدای تعالی در مسامحه آنان حلیم و غفور است. و روشن تر در این باب آیه: «و سخرنا مع داود الجبال یسبحن و الطیر و کنا فاعلین»[9] که دلالت روشن دارد بر اینکه مراد از تسبیح، تسبیح دلالت و آیت نیست، بلکه تسبیح طاعت و عبادت است بمعنای حقیقی کلمه، زیرا جبال و طیور را تسخیر فرمود و واداشت که با داود- علی نبینا و آله و علیه السلام- تسبیح کنند و تسبیح آنها هماهنگ با تسبیح آن حضرت باشد، و چنین معنائی قابل حمل بلسان حال و تکوین نیست. و همین تسبیح طاعتی و عبادتی بمعنی الکلمه بوده که اصحاب رسول الله (ص) از سنگریزه در کف مبارک آن حضرت می شنیدند، و اصحاب داود(ع) از جبال و طیور در هنگام تسبیح داود استماع می نمودند. النهایه این ادراک از طریق باطن انجام می گرفته یعنی حقیقة تسبیح و قال موجودات به تسبیح و تحمید خدای عزوجل را قلب و عقل از ملکوت بگونه مسانخ عقل درک می نموده و با تنزل در مدارک سافله تا به مرحله محاکات حواس می رسید و با اصوات و الفاظ تجلی می نمود نظیر رؤیاهای صادقه که در محل خود بحث گردیده است. بلی، اهل انس و حضور عالمی دیگر دارند که در عبارت نگنجد: نگویم سماع ای برادر که چیست مگر مستمع را بدانم که کیست جهان پرسماع است و مستی و شور و لکن چه بیند در آئینه کور؟ پریشان شود گل به باد سحر نه هیزم که نشکافدش جز تبر خوشا وقت شوریدگان غمش اگر زخم بینند و گر مرهمش چه بادند پنهان و چالاک پوی چه سنگند خاموش و تسبیحگوی چنان فتنه بر حسن صورت نگار که با حسن صورت ندارند کار ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 88 |