تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,328 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,288 |
مصاحبه اختصاصی یکی از رهبران برجسته جهاد اسلامی فلسطین | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 81، شهریور 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مصاحبه اختصاصی پاسدار اسلام با: یکی از رهبران برجسته جهاد اسلامی فلسطین پیرامون مسأله فلسطین و حرکت اسلامی در سرزمینهای اشغالی در نشستی که با یکی از رهبران بارز و فعال جنبش جهاد اسلامی فلسطین داشتیم و سخنان زیبا و شیوای او را در زمینه مبارزه و پیکار بی امان مردم حزب الله و مستضعف آن خطه شهید پرور و علاقه مفرط و محبت فوق العاده ای که نسبت به رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی ارواحنا فداه، ابراز و اظهار می دارند و همسوئی و هماهنگی شعارها و تظاهرات و راهپیمائی ها و برنامه های مبارزاتی مردم غیور فلسطین و ملت سرافراز ایران را می شنیدیم، از ایشان خواستیم که تاریخچه ای از ماجرای اشغال این سرزمین مقدس اسلامی و تأسیس دولت غاصب اسرائیل و روشهای کنونی مبارزه با دشمن صهیونیستی، از دید جنبش جهاد اسلامی را برای امت پاسدار اسلام، بیان نماید که پس از ترجمه، متن کامل سخنان ارزنده این برادر مبارز را در اینجا نقل می نمائیم و از ذکر نام ایشان، بنا به درخواست خودشان و با ملاحظه مسائل امنیتی خودداری می نمائیم. به امید اینکه این سخنان که برای اولین بار مستقیماً از زبان یکی از رهبران سیاسی جهاد اسلامی، در ایران پخش می شود، پرده از ابهامهای زیادی که نسبت به حرکت گسترده و عظیم اخیر توده های محروم فلسطینی در اذهان وجود دارد، برداشته و ملت سربلند ما خشنود باشند که برای تمام انقلابیون مسلمان، بلکه تمام مبارزات جهان، الگو و سرمشق می باشند و مطمئن باشند که هرجا فروغی از اشعه تابناک رهنمودهای پیامبر گونه امام امت مدظله العالی می تابد، اسلام احیا، قرآن سربلند، مکتب زنده، دشمن ذلیل، نهضت پایدار و دریچه های نور و امید بروی مردم آن دیار باز می شود و می رود تا رعد و برق حوادث آن، رگبار مرگ و نابودی را بر سر اشغالگران و مستکبران فرو ریزد. مشکل فلسطین چگونه پیدا شد؟ سخن درباره دگرگونیهای تاریخی که به متبلور شدن مشکل فلسطین در وضعیت کنونی انجامید، در خلال سالهای گذشته و درست از روزی که نخستین شکست در سال 1948 بر پیکره فلسطین پدید آمد، از دیدگاه های گوناگون فرق می کند. مثلاً از دیدگاه چپی مارکسیستی، پیشرفتهای اقتصادی جامعه اروپائی در آغاز قرن بیستم، به آنجا انجامید که سرمایه داری اروپائی در تلاشی برای رهائی از فشار جوامع یهودی در اروپا، آنها را به فلسطین روانه ساخت تا در آنجا گردهم آیند و دولتی برای خود تشکیل دهند. دیدگاه دیگر،دیدگاه ناسیونالیستی عربی است که قضیه را در لفافه مطرح می کندو چنین نتیجه گیری می کند که هم پیمانی استعمار غربی با حرکت صهیونیستی برای فرونشاندن حرکت پیشرفته عربی نوین، دولت اسرائیل را ایجاد کرده و به مبارزه با نهضت عربی پرداختند. و اما در مورد دیدگاه حرکت اسلامی، متأسفانه در طول سالیان گذشته حرکت اسلامی چندان تلاشی برای رسیدن به یک نگرش تاریخی دقیق در مورد مشکل فلسطین نداشته و با دقت دگرگونیهای درونی جوامع یهودی را بررسی نکرده و عواملی که به پیدایش و تشکیل حرکت صهیونیستی انجامید و با همیاری و همکاری مستقیم غرب، صهیونیسم به قدرت رسید را مدنظر قرار نداده است و گویا حرکت اسلامی، خود را ناتوان می دید که دیدگاه روشنی در این زمینه داشته باشد، چرا که رژیمهای عربی را در شکستهائی پی در پی در مقابله با اسرائیل می دید. و اما ما را دیدگاهی دیگر است. از آغاز دهه هفتاد میلادی، گروهی از جوانان مسلمان فلسطین و برخی از نویسندگان و اندیشمندان مسلمان فلسطینی، احساس کردند که تحلیل مارکسیستی و تحلیل ناسیونالیستی عربی از مشکل فلسطین نتوانستند پاسخهای صحیح و درستی را در این زمینه ارائه دهند، و همچنین به این حقیقت رسیدند که دیدگاه های اسلامی در این خصوص، نقص داشته اند و اگر پاسخ درستی برای مشکل فلسطینی می خواهند، چاره ای جز بررسی تاریخی مراحل آن را ندارند، پس اگر نهضت اسلامی فلسطین بنا دارد، برنامه منظم و حساب شده ای را برای مقابله با رژیم صهیونیستی داشته باشد، باید این پست و بلندیهای تاریخ را با دقت بازخوانی نماید. جنگهای اسلام و غرب آغاز رودرروئی اسلام و غرب را، جنگهای مسلمین علیه «بیزانس»- امپراتوری روم شرقی- باید دانست که به فتح قسطنطنیه و پیروزی اسلام و بر افتادن امپراتوری بیزانس انجامید چرا که اسلام بقدرت الهی و با نشاط قرآنی پیش می رفت و عدل الهی را مطرح می کرد که در نتیجه به شکلی در یک نمونه اسلای متبلور شد. مرحله دوم، بین قرن 11 و قرن12 بود که معروف به جنگهای صلیبی شد. در این جنگها، رهبران کلیسا برای جمع کردن نیروهای از هم پاشیده اروپائی، آن حرکت هجومی را رهبری می کردند و با اینکه این جنگها برخی از پیروزیها برای آنان داشت ولی چون محتوای عمیقی نداشت و چیزی جز یک نبرد نظامی نبود،در مدتی کوتاه- کمتر از ده سال- منجر به عقب نشینی نیروهای ضد اسلامی شد و اسلام توانست هجوم صلیبی را محاصره کرده و از بین ببرد. مرحله سوم خیلی فرق داشت. در حالی که جامعه اسلامی از نظر قدرتهای نظامی و اداری و محتوای ایمانی خود بسیار عقب گرد کرده بود اروپا مرحله «رنسانس» را می گذراند در قرن 18 میلادی یا مرحله رنسانس، آنچه برای ما اهمیت دارد، این است که مسیحیان پذیرفتند که باید یهودیان را با خود وارد کارزار کنند و به آنها اهمیت و ارج بدهند. و گرچه کلیسای غربی در قرن 16 میلادی، دارای انقسامها و اختلافهای زیادی شده بود که حرکت «مارتن لوترکینگ» و برخی دیگر از رهبران جوان کلیسا علیه کلیسای کاتولیک نمونه بارزی از آن می باشد و این حرکت، یک حرکت مسیحی سلفی بود که درآرا و اصدار قوانینشان،بازگشت به اصل می کردند و به مرحله رنسانس چندان اهمیتی نمی دادند ولی از اینکه حرکت پروتستانت اعتماد بر متن انجیل می کرد و چون متن انجیل فقر زیادی در مسائل اجتماعی داشت، لذا پروتستانت ها به عهد قدیم- که آن را تورات می نامیم- رجوع کرده و از آن بهره بردند. این انقلاب در درون جامعه اروپائی به تدریج تحولی پدید آورد که بینش خود را نسبت به یهودیها تغییر دهند. همان یهودیانی که از کشور انگلیس- به عنوان نمونه- سالهای زیادی تبعید بودند و حق رفتن به آنجا را نداشتند، کار بجائی رسید که حکومت «کرمول»- که پروتستانت بود- پذیرفت که یهودیان را باز گرداند و در بازار و دیگر مؤسسات اقتصادی و سیاسی و اجتماعی شرکت دهد و دستشان را باز نگهدارد. و برای نخستین بار در تاریخ انگلستان، یک نخست وزیر با اصلی یهودی سرکار آمد و کم کم در مناطق زیادی از اروپا اعتبار گروه های یهودی پذیرفته شد و در این چارچوب جدید، به تمام مراحل پیشرفت مدنیت اروپائی رسیدند. گواینکه چون بازار نیاز به پول و سرمایه فراوانی داشت و یهودیان از یک شبکه پولی جهان گسترده ای برخوردار بودند، لذا سرمایه های آنها سهم بسزائی در به حرکت انداختن چرخ بازرگانی و اقتصاد اروپا در قرن 17 و 18 داشت و بدینسان یهودیان درانقلاب سرمایه داری و تکنولوژی مدرن اروپا و در متن جامعه نمونه اروپائی نوین نفوذ کردند. حرکتهای ناسیونالیستی در اروپا در نیمه دوم قرن 19 میلادی، حرکتهای ناسیونالیستی در اروپا پدید آمد و ملتهای اروپائی به طوایف ناسیونالیستی گوناگونی منقسم شدند مانندملت آلمان و ملت ایتالیا و... و از آن پس تشکیل دولت بریتانیای جدید و فرانسه جدید و ... که همه اینها بر اساس قومیت و ناسیونالیستی بود. پیدایش اندیشه ناسیونالیستی تأثیر بسزائی بر جوامع یهودی گذاشت و این اندیشه، برای آنان نیز جا افتاد که در چارچوب، قومیت، تشکیلاتی را برای خود براه اندازند و بدینسان پایه های حرکت صهیونیستی پی ریزی شد. حرکتهای قومی ملتهای اروپائی گاهی بر وحدت دین استناد کرده و گاهی بر وحدت زبان یانژاد ولی حرکت صهیونیستی مبنایش بر وحدت تمام یهودیان سرگردان بود و طبق یک افسانه مذهبی که خودبدان معتقد هستند، تبلیغ از سرزمین جاویدان (فلسطین) می کردند و به یکدیگر وعده می دادند که طبق وعده الهی باید تلاش برای رسیدن به این سرزمین مقدس کنند و در آنجا سکونت گزینند. در حالی، که ما مسلمانان معتقدیم، خداوند به مؤمنین و بندگان شایسته اش وعده داده است که روزی این سرزمین مقدس را فتح نمایند. در هر صورت، حرکت صهیونیستی دید که این بهترین و نزدیکترین راه برای گردآوری یهودیان سرگردان در اقطار جهان است ولی در این جریان، بحثها و اختلافهای زیادی درمورد وطن قومی یهود سرگرفته بود و بعضی از جناحها معتقد بودند که این وطن قومی بهتر است که در «آمریکا» باشد و برخی آن را در «اوگاندا» می پنداشتند و برخی قسمتی از صحرای مصر را پیشنهاد می کردند ولی فشار جریان مذهبی در حرکت صهیونیستی همان بود که بر وطن قومی در فلسطین تأکید شد، و برای آن هیچ بدیلی را نمی پذیرفتند. اعطای فلسطین به یهودیان در این ایام یعنی در نهایت قرن 19 میلادی یهودیان دارای نفوذ زیادی در حکومت پروتستانت بریتانیا بودند و بریتانیا بزرگترین قدرت اروپائی را تشکیل می داد، اینجا بود که توطئه استعمار غرب با توطئه صهیونیستی یهود با هم ملاقات کرد و بفکر چاره افتادند. با آغاز قرن بیستم بسیاری از رهبران بریتانیا معتقد شدند که بهترین راه، تقسیم دولت عثمانی و دادن فلسطین به یهودیان است یعنی در قلب دولت عثمانی رخنه کردن و فلسطین را به یهودیان دادن. در هر صورت جنگ جهانی اول پایان پذیرفت و دولت عثمانی شکست خورد و قرارداد «سایکس پیکو» بین انگلستان و فرانسه برای تقسیم میراث دولت عثمانی منعقد شد و با «وعده بالفور» انگلستان به صهیونیسم قول داد که دولت یهودی را در فلسطین تشکیل دهند. حقیقت این است که کوشش غرب در حکومت کردن بر جهان (از اوایل قرن 19) در هیچ جا با چنان مشکل و دشواری که جهان اسلام برایشان داشت، مواجه نشدند چرا که وقتی آمریکا یا استرالیا و یا آفریقا و بسیاری از کشورهای آسیائی را می خواستند اشغال کنند، هرگز مواجه نشدند با یک فرهنگ قوی و غنی که دارای عقیده و تاریخی مستحکم و پابرجا باشد ولی در جهان اسلام مطلب بگونه ای که دیگر بود چرا که در اینجا گرچه مسلمانان از ضعف شدید و انقسام و اختلافهای زیادی فرا گرفته بود ولی میراث فرهنگی عقیدتی اسلام، بزرگترین سد در برابر غربیها بود و از این روی غرب سه محور برای امکان تسلط بر جهان اسلام و زدودن وحدت مسلمین انتخاب کرد: محورهای مبارزه غرب با اسلام 1- غربزدگی: یعنی مسلمانان را برای پذیرش رؤیاهای مدنیت غربی آماده ساختن و چه بسا شخصیتها، نویسندگان و دانشمندان مسلمانی که پس از فراگیری دانش در پایتخت های غربی یا در اثر یک دیدار با آن دیار و یا نتیجه تربیت شدن در مراکز تبشیری مسیحی (مانندبیروت و استانبول)، مبهوت زرق و برق پیشرفتهای مادی غرب شدند که نمونه آنان را در ترکیه، ایران، مصر و لبنان و سایر کشورهای اسلامی، می توان یافت. این جریان منحصر شد به افراد معدودی از به اصطلاح روشنفکران در داخل جامعه اسلامی ولی به سایر اقشار سرایت نکرد تا اینکه در نیمه قرن بیستم- تقریباً- به صورت احزاب و تشکیلاتی سیاسی درآمد مانند حزب بعث، حزب شیوعی (مارکسیستی)و سایر احزاب ناسیونالیستی و در برخی کشورها به فرمانروایان سرایت کرد مانند حکومت اتاتورک در ترکیه یا حکومت رضا شاه در ایران و حکومت افغانستان و حکومت احزاب مصری مانند حزب و فد و بدینسان جریان غربزدگی کم و بیش از خلاصه شدن در گروهی خاص فراتر رفت و به صورت نیروئی بزرگ درآمد هر چند این نیروها چندان وزنه ای در جامعه اسلامی نداشتند. 2- نبرد مسلحانه: دومین محور سیطره غرب بر جهان اسلام عبارت بود از نبرد مسلحانه مستقیم و اشغال سرزمینهای اسلامی هر چند برای مدتی کوتاه مانند اشغال الجزایر توسط فرانسه و اشغال هند توسط بریتانیا و اشغال سرزمینهای خلیج (فارس) و در نهایت تقسیم دولت عثمانی بزرگ به مستعمره هایی تحت نفوذ انگلیس و یا فرانسه. 3- تشکیل دولت اسرائیل در فلسطین: و همانگونه که قبلاً تذکر دادیم، بسبب بروز تغییرهائی مذهبی در جامعه اروائی و احیای عهد قدیم (تورات) و ارتباط مستقیم یهودیان با غرب، فلسطین نه تنها یک پایگاه نظامی محض برای استعمار غربی در منطقه است که اساساً از آغاز مبنا بر این بود که یک پایگاه سیاسی، فرهنگی و نظامی غرب در قلب جهان اسلام باشد. گذشته از اینکه اسرائیل مهمترین پایگاه نظامی است که منافع استعمار را در منطقه و در جهان حفظ می کند. بنابراین، رابطه غرب و اسرائیل و حرکت استعمار جدید اروپائی، یک رابطه تنگاتنگ و تفکیک ناپذیر است و اینجا است که اشتباه سیاستمداران فلسطینی و دیگر سیاستمداران عرب نمودار می گردد که می پندارند امکان جذب قلوب سیاستمداران اروپائی و تغییر مواضع آنان نسبت به رژیم اشغالگر فلسطینی وجود داد چرا که این مطلب، متضاد با سیاق تاریخ است؛ همان تاریخی که علت پیدایش رژیم صهیونیستی بود، و لذا راهی جز قیام و نبرد بی امان وجود ندارد. تشکیل دولت اسرائیل پس از جنگ جهانی اول و تقسیم اسلام، غرب گامهای اجرائی را برای تشکیل دولت اسرائیل برداشت. یعنی پس از جنگ جهانی اول و پیش از جنگ جهانی دوم غرب توانست یک رهبری فکری ایدئولوژی غیر اسلامی در میان جهان اسلام پدید آورد زیرا دولتها و نظامهایی که قبل از قرارداد «سایکس پیکو» بر جهان اسلام حکمرانی می کردند، گرچه دارای انحرافها و کج فکریها بودند و با ظلم و ستم حکومتهای خود را ادامه می دادند ولی در جوهر و باطنشان، پیروی از بیگانگان نمی کردند و لذا می بینیم بسیاری از آنها علی رغم ظلم و ستم بیش از حد، با یک پوشش فقهی می خواستند راهی باری آن بیابند و به صورت ظاهر دست از اسلام برندارند ولی پس از سقوط دولت عثمانی، غرب توانست از طریق روشنفکران غربزده مسلمان، حکومتهای غیر اسلامی و صددرصد وابسته به غرب در جزء جزء جهان اسلام پدید آورد که ما این دوران را دوره لیبرال ها می نامیم. در اردن، حکومتی وابسته به انگلیس، در الجزایر، اداره کشور بدست فرانسویان، در مصر توسط احزاب عربی مانند حزب الوفد، در حجاز، سرسپردگان آل سعود در ایران حکومت پهلوی و در ترکیه حکومت اتاتورک و...و لذا اصلاً معنی نداشت حکومتهایی که خود وابسته به غرب و دست نشانده آن بودند، در برابر یک دولت اشغالگر یهودی که آن نیز توسط غربیها بر پا شده بود، قیام کنند، و اگر نبردی ظاهری بر پا می شد، معلوم بود که نتیجه ای جز آنچه غربیها می خواستند نداشت و نتیجه اش همیشه تثبیت موقعیت یهود در فلسطین بود. و همچنین در این فترت تاریخی، رهبران فلسطین نیز همان رهبران لیبرال مآب غرب زده وابسته بودن که استعمار انگلیس را جدای از حکومت صهیونیستی می دانستند و ایهام می کردند که ما ضمن اینکه باید با اسرائیل در برابر تجاوزش مقابله کنیم، می توانیم روابط حسنه ای با انگلستان داشته باشیم و آنها را مؤید ملت فلسطین بدانیم! زهی اندیشه باطل! در این بین لازم به تذکر است که نیروهای صددرصد مسلمانی که برای نبرد با اسرائیل و دیگر استعمارگران غربی، جانفشانی می کردند، عددشان اندک و قدرتشان بسیار کم بود و لذا غالباً نهایتی جز شهادت نداشت و پیروزی ظاهری هرگز بدست نمی آورند مانند نهضت «عز الدین قسام» در فلسطین و نهضت «خطابی» در مراکش و نهضت «آیة الله مدرس» در ایران و دلیلش این بود که اسلام تازه می خواست خود را به دنیا نشان بدهد ولی قدرتهای سیاسی و سلطه ای دست مسلمانان حقیقی نبود و حاکمان وابسته تمام توان و فعالیتشان در نگهداری منافع اربابان غربی خویش در منطقه های اسلامی خلاصه می شد. شکست اعراب و بهترین نمونه برای تأیید این مطلب، همین که هفت کشور عربی، نیروهای مسلح خود را در سال 1948 میلادی وارد میدان کارزار با اسرائیل غاصب کردند و با این حال در برابر چند هزار نفر یهودی- که البته تمرین نظامی خوبی دیده بودند- مفتضحانه شکست خوردند و این خود نمودار این حقیقت است که آن دست نشاندگان بظاهر مسلمان، چون خود غرب زده و وابسته بودند هیچ کاری را جز فرمانبری از غرب نمی کردند و هرگز بنای بر جنگ واقعی با اسرائیل نداشتند زیرا هدف در نهایت برای آنها یکی و آن خضوع در برابر غربیها بود و بدینسان یهودیان توانستند پس از جنگ 1948 رسماً بر قسمتی از فلسطین حکومت خود را بنا نهند گرچه کرانه غربی نهر اردن تا آن وقت در دست اعراب بود و ملک عبدالله آن را به کرانه شرقی منضم نموده و این دو کرانه را به هم به عنوان مملکت اردن هاشمی قلمداد کرد. و از آن رو که غرب تمام نیروی خود را مبدول در این می کرد که بار دیگر اسلام در این منطقه حساس پیدا نشود و نظامهای وابسته به «سایکس پیکو» همچنان وابسته بمانند، بر آن شد که تحول و دگرگونیهای دروغین و انقلابهائی قلابی در منطقه عربی و اسلامی ایجاد نماید که برای نمونه می توان از تلاش برای برکناری شاه و تشکیل حکومت ملی به رهبری مصدق در ایران نام برد در سال 1958 نیز در عراق، حکومت پادشاهی را سرنگون و جمهوری را جایگزین آن کردند. در سوریا حکومت لیبرالی را شکست دادند و خلاصه تمام مناطقی که بنحوی شکست اعراب توسط اسرائیل در بین ملتهایشان تأثیر بدی گذاشته بود، انقلاب و دگرگونیهایی بدست خود غربیها در آنها پدید آمد ولی در حقیقت هیچ یک از این تغییرات، جوهری و اساسی نبود، تنها نظامهای لیبرالی غربی این بار به نظامهائی رادیکال و باز هم غربی تغییر نام دادند و همان ارتباط مستقیم با غرب داشتند ولی برای گول زدن و فریب مردم بیچاره، این رژیمهای جدید، پوششی از اشتراکیت برای خود ایجاد کردند که بصورت بارز در مصر و سوریا و عراق تجلی داشت. و بدینسان در سالهای ما بین 48 و 67 نگذاشتند که نیروهای اصیل در کل جهان اسلام قدرت سیاسی بدست آورند. و از آن بالاتر اینکه این رژیمهای جدید الاحداث به صورت عجیب و بی سابقه ای برای سرکوب کردن و نابود نمودن تمام جنبش ها و نهضت های اسلامی، دست به کار شدند. به عنوان نمونه، رژیم عبدالناصر و سرکوب کردن نهضتهای اسلامی در مصر را نام می بریم و اگر در آن سالهای گذشته بر این (در جنگ جهانی اول تا سال 1948) حرکتهای اسلامی مورد تعقیب قرار می گرفت، در این دوره نه تنها این نهضت ها مورد تعقیب و مجازات قرار گرفت که هر انسان مسلمان و آزاده ای مورد تعقیب بود و این رژیمها حتی نمی توانست بنگرند یک جوان مسلمانی را که در خلوت با خدای خود راز ونیاز می کند یعنی حتی یک عبادت فردی نیز در این رژیمها مجازات داشت. نتایج شکست اعراب در سال 1967 در سال 1967، به همان دلیل ها و عواملی که در سال 1948 اعراب شکست خوردند این بار نیز شکستی مفتضحانه متحمل شدند بلکه می توان گفت: شکست 67 بدترین و قبیح ترین شکست های اعراب در طول تاریخ بود زیرا این رژیمهای جدید نیز مانند اسلافشان وابسته و سرسپرده به غرب بودند و می خواستند مصالح غرب را در منطقه نگهدارند و به هیچ وجه نمی توان، نام آنها را نظامهائی اسلامی گذاشت. پس دولت غاصب اسرائیل تنها یک دشمن حقیقی داشته و دارد که از نظر فکری و عقیدتی با آن در نبرد است، و این دشمن فقط و فقط اسلام است. حقیقت این است که آثار و نتایج شکست 67 خیلی مهمتر از آثار و نتایج شکست سال 48 است زیرا از یکسو شکست سال 67، رژیمهای عربی را تضعیف کرد و از سوئی دیگر، روحیه جدیدی در نهضتهای اسلامی پدید آورد و بی گمان، مجاهدان مسلمان ایران بیاد می آورند همان سالها که مصادف با سالهای تبعید حضرت امام بود، یک مرحله نشاط و فعالیت روشنی برای نیروهای اسلامی به شمار می رفت و باعث بر پیدایش روحیه ای نوین برای فعالیت و خدمت در ایران شده بود که همین روحیه را در مصر، عراق، پاکستان، فلسطین و سوریا می توان دید. ولی نسبت به مسئله فلسطین، یک اشکال عمده ای در آن زمان بود که شرح آن طولانی است. پیدایش اندیشه جنبش اسلامی جنبش اسلامی فلسطین در سالهای 1960 الی 1970 مانند دیگر نهضت ها، متحمل ضربتهای سنگین و دردناکی شده بود لذا نمی توانست نه از نظر فکری و نه از نظر نیروئی با دشمن صهیونیستی پیکار نماید و در نتیجه معادلات منطقه ای، حرکت مقاومت فلسطین، نیروهایی لیبرالی را رهبری می کرد که مهمترین آنها جنبش فتح بود و این جنبش پیوسته امور مقاومت فلسطین را عهده دار بود. و در سال 76-75 تغییر مهمی در وضعیت مقاومت فلسطین رخ داد زیرا پس از آنکه نبرد فلسطین ارتباطی تنگاتنگ با ملت ها داشت و ندای آزادی کامل سرزمین فلسطین را سر می داد، تحت فشار سران اعراب و فشار بین المللی که جنگ اکتبر 73 را بدنبال داشت، نهضت مقاومت فلسطین را واداشت که دو امتیاز مهم را به غربیها بدهد: 1- تشکیل دولت فلسطین بر جزئی از سرزمین و در نتیجه عقب نشینی از برنامه آزادی کامل سرزمین اشغالی. 2- بجای اعتماد بر پشتوانه مردمی، اعتماد کردن بر معادلات منطقه ای عرب و بین المللی. و برای خشنود کردن مقاومت فلسطین، رژیمهای عربی، در مقابل این دو امتیاز، هدیه ای به جنبش فلسطین بخشید! و آن اینکه سازمان آزادیبخش فلسطین را سخنگوی رسمی حرکت مقاومت فلسطین قلمداد کرد طبق قطعنامه مشهور «کنفرانس رباط» بعنی نظام رسمی عربی برای اینکه روی این پیشنهاد جدید حرکت مقاومت فلسطین صحه بگذارد، پذیرفت که سازمان آزادیبخش جزئی از آن باشد! و بی گمان این امر، خیلی طبیعی بود زیرا جنبش مقاومت فلسطین، تراوشی بود از مجموعه افکار ناسیونالیستی و سوسیالیستی و ملی در منطقه و عامل اسلامی بودن قضیه، یک عامل حاشیه ای بود نه اساسی، بنابراین خیلی ساده بود که مقاومت فلسطین جزئی از همان نظام رسمی عربی (وابسته به غرب) باشد چرا که دارای ارزشهایی فکری و ایدئولوژی محکم نبود که بتواند در برابر رژیمهای عربی وابسته به غرب ایستادگی و مقاومت نماید. و نتایج قاطع این عقب نشینی در نبرد بیروت (سال 82) کاملاً نمایان بود که در این نبرد نه تنها جنبش مقاومت فلسطین شکست خورد بلکه غربیها ضربه سهمگین خود را بر نظام رسمی عربی فرود آوردند گرچه این نظام نوین، نظام انتقام و نظام دولتهای وابسته به خود غربیها بود. و در حقیقت همین شکست لبنان در سال 82 و شکست نظام رسمی عربها با در نظر گرفتن پیروزی اسلام در سال 1979 برهبری امام خمینی در ایران، این عوامل دست بدست هم داده و گامهای جنبش اسلامی فلسطین را استوارتر می کردند و نه تنها در فلسطین که در تمام مناطق عربی به طور کلی، حرکتهای اسلامی تقویت شدند. و بدینسان برای همگان روشن شد که نضهت اسلامی در مصر- مثلاً- نهضتی شکست ناپذیر است و نهضت اسلامی، به نحوی در حکومت جدید سودان سهیم شد و حرکتهای اسلامی همچنان در کشورهی دیگر عربی پدیدار گشت که برای غرب و شرق روشن شد اینها پایدار و باثبات اند، هر چند رژیمهای عربی، ظالمانه ترین و خشن ترین روشهای براندازی را نسبت به این نهضتهای اسلامی روا می دارند، و بهترین نمونه، تونس است. تکیه بر بینش تاریخی در سالهای ما بین 75 و 80 میلادی، حرکتی ناپایدار در درون نهضت اسلامی فلسطین وجود داشت که جدالها و بحثهای زیادی در این باره رد و بدل شد و تلاش بر این بود که تحلیلی تاریخی، صحیح و مستند، برای مبارزه اسلامی تحویل دهند و این بود که پیدایش جریانی انقلابی اسلامی در فلسطین متبلور ساخت. و این جریان اسلامی بر همان تحلیل و بینش تاریخی تکیه کرد و به دستاوردهای مهمی رسید، من جمله اینکه: اگر مسلمانان بخواهند در نبرد با اسرائیل، به پیروزی واقعی دست یازند هرگز نباید بر رژیمهایی اعتماد کنند که خود وابسته به غربیها می باشند و همچنین صحیح و روا نیست که قیام و نهضتی اسلامی در فلسطین و اطراف آن باشد، بی آنکه حرکتی فعال داشته باشند و در کوتاه سخن: نه! برای مبارزه بی اسلام و نه! برای نهضت اسلامی بدون مبارزه. پس باید یک برنامه از پیش تنظیم شده اسلامی فلسطینی داشته باشیم تا مقدمه ای باشد برای یک برنامه کامل اسلامی در جهان که در برابر دشمن صهیونیستی و غربیها قیام کند، و هر مسلمانی که این مطلب را پذیرفته است، درک می کند که وجود اسرائیل، محور و مرکزی اساسی است برای مقابله تمدن غربی با اسلام و جائی است برای هجوم غربیها علیه کل جهان اسلام. پس اگر اسلام بخواهد نهایتی برای توطئه ها و دشمنیهای غربیها قائل شود، راه و چاره ای جز نابودسازی مرکز تمام توطئه ها و محور همه کینه های غربیهانمی ماند. مبارزه در سه محور بنابراین، یکی از برنامه های مهم و اساسی فعلی جنبش اسلامی این است که در برابر غرب زدگی، حرکتی گسترده داشته باشد و با گروه غاصب و حاکم بر مسلمانان که وابسته به غرب هستند، پیکار نماید و از آن پس با فرهنگ غربی شایع در میان ما، مبارزه نماید و همچنین بر حرکت اسلامی است که در برابر این تجزیه و انقسامی که قرار داد «سایکس پیکو» آن را در جهان اسلام بوجود آورد، به مبارزه بپردازد و جهان اسلام را از تجزیه جغرافی و انسانی برهاند. و در نهایت بر جنبش اسلامی است که با محور دشمنیها و کینه ها و توطئه های غرب در قلب جهان اسلام یعنی با اسرائیل به نبردی بی امان بپردازد، و در این میان بسیاری از انقلابیون مسلمان چنین می پنداشتند که باید این سه امر مهم را یکی پس از دیگری انجام داد یعنی نخست با غربزدگی مبارزه کرد تا یک فرهنگ اسلامی مترقی در بین جامعه پیدا شود و تمام گروه ها آن را پذیرا گردند، آنگاه به نبرد با تجزیه طلبان جهان اسلام پرداخت. و در سومین گام، حکومتهای اسلامی غیر وابسته به غرب با اسرائیل مبارزه کند! ولی به تجربه بر ما ثابت شده است که این مطلب اصلاً منطقی و قابل قبول نیست و بر جنبش مقاومت اسلامی است که در هر سه جبهه و سه محور، در زمان واحد- و به موازات هم- به نبرد و مبارزه بپردازد و این امر ساده و روشن است زیرا حال که غرب با تمام قوا و نیروهایش به پشتیبانی اسرائیل برآمده است، باید با تمام نیرو در مقابل غرب و اسرائیل، با هم و در زمان واحد بپردازیم و بی گمان اگر در طول 8 سال گذشته، بی آنکه به ترتیب مبارزه اهمیتی بدهیم و در هر سه محور با غرب مبارزه کرده بودیم، مطمئناً کار بجائی نمی رسید که ایران اسلامی، جنگ را اینچنین به پایان برساند و اگر در تمام جبهه ها، نبردی هماهنگ پیش می رفت، حتماً جمهوری اسلامی می توانست از مرزهای جغرافیایی فراتر رفته و پیروزی را بدست آورد. اکنون به نظر می رسد بر تمام مبارزین مسلمان واجب و لازم است که با دقت تمام، حوادث ایران اسلامی را از آغاز پیروزی تا قبول قطعنامه 598، بررسی و تجزیه و تحلیل کنند تا به این نتیجه برسند که باید مبارزه ای بی وقفه در هر سه محور- با هم و هماهنگ- پی بگیرند و ادامه دهند یعنی: جنگ علیه غربزدگی و علیه تجزیه طلبی و علیه اسرائیل در آن واحد. ولی نتیجه ها چه و چگونه خواهد بود؟ این امری دیگر است. ولادت جنبش جهاد اسلامی مجموع این تحولها و دگرگونیها باعث شد یک جریان اسلامی نوین در فلسطین اشغالی به وقوع پیوندد و این در کنار دو جریان دیگر حزب التحریر و اخوان المسلمین پدیدار گشت. اما جریان جدید اسلامی را نام مخصوصی نیست گرچه ملت ها، اسامی مختلفی بر آن گذاردند مانند: جریان اسلامی انقلابی یا خمینیون یا جهاد اسلامی و ... این جریان از آغاز، ندای مبارزه سهمگین تر با دشمن صهیونیستی را سر داد، مبارزه ای همگانی مردمی و نظامی زیر لوای اسلام. در سالهای 83 و 84 و 85 متحمل ضربه های سخت و دردناکی از سوی دشمن صهیونیستی شد که در سال 83 برادرمان «دکتر فتحی شقاقی» و حدود 40 نفر از کادرهای بزرگ انقلاب اسلامی فلسطین دستگیر شدند و این در اثر تکرار چاپ و توزیع و نشر هزاران جلد از «مجله الطلیعه الاسلامیه» بود که این مجله در حقیقت،مطالب همین جریان اسلامی را منتشر می ساخت. در سال بعد یعنی سال 84، دشمن صهیونیستی، برادر بزرگوارمان شیخ عبدالعزیز عوده را به تهمت تحریک مردم دستگیر نمود. در سال 84 این جریان جدید، حرکت نظامی خود را علیه دشمن آغازید و در فوریه 86 دشمن ده ها تن از نظامیان این جریان را به تهمت اجرای چندین عملیات نظامی دستگیر کرد و تا آن وقت، ابن جنبش اسلامی، بطور رسمی، فعالیت نظامی خود را اعلام نکرده بود ولی در اکتبر 86 و در اثر دیدار تعدادی از گروههای نظامی مسلمان با هم، فوجهائی از ارتش جهاد اسلامی در فلسطین، ولادت خود را اعلام کرد و اولین عملیات مهم خویش را ضد دشمن تحت نام عملیات «حائط البراق» در نیمه همان ماه به دنیا اعلام نمود که در آن عملیات 73 تن از نظامیان دشمن کشته و مجروح شدند و در طول سال 87 عملیات نظامی علیه دشمن توسط جهاد اسلامی ادامه داشت. اولین جرقه و اما جرقه ای که منجر به تظاهرات ها و نبردهای خیابانی مردمی گشت عبارت بود از: درگیری طولانی و گسترده میان چهارتن از برادران جهاد اسلامی با دشمن اسرائیلی در منطقه شجاعیه(جنوب غزه) که در نتیجه منجر به شهادت هر چهار برادر مبارزان شد و درست در تشییع جنازه این شهیدان راه خدا، حرکت گسترده مردمی و تظاهرات بی سابقه ای انجام پذیرفت. این حرکت همچنان با حالتهای مد و جزری ادامه داشت تا اواسط ماه نوامبر که دشمن اعلام کرد دوباره شیخ عبدالعزیز عوده را دستگیر کرده و با یک فرمان نظامی، او را از سرزمین های اشغالی تبعید نموده است که این عمل دشمن، خشم توده های مستضعف کرانه غربی و غزه را دوباره، بیش از پیش برانگیخت. در روز هشتم دسامبر، عده ای از نظامیان جهاد اسلامی، یکی از اشغالگران مسلح را در قلب شهر غزه به قتل رساندند پس از این حادثه، برادر مقتول توسط اتومبیلی با چهارتن از کارگرا مسلمان عرب تصادف کرده و آنها را به شهادت رساند و در نتیجه یک بار دیگر، نهضت همگانی اوج گرفت و این نهضت گسترده است که بحمدالله تا کنون ادامه داشته و سراسر فلسطین اشغالی را در بر گرفته است. استمرار جنبش جهاد اسلامی تحلیلهای گوناگونی در مورد این نهضت و استمرار آن وجود دارد. برخی معتقدند که ملت فلسطین از کشورهای عرب برای احقاق حق خویش ناامید شده و پس از گذشت 20 سال از تأسیس سازمان آزادیبخش فلسطین، برای مردم ثابت شده که این سازمان هرگز توانائی اقدام به کارهای محول به آن شده را ندارد. بدون شک این مطلب- بطور کلی- صحیح است ولی چنین تحلیلهایی در هر صورت، مسئله جدی و مهم روز را در فلسطین که عبارت از حرکت مردمی و تظاهرات همگانی است، می پوشاند و همچنین حرکت مقاومت اسلامی را که مردم بر آن نام «جهاد اسلامی» می نهند، از یادها می برد و آن همه جرقه هایی را که توسط مسلمانان مبارز فلسطین وابسته به جهاد اسلامی در سرزمین اشغالی برافروخت، به باد نسیان و فراموشی می گیرد. بر تمام مردم روشن و واضح بود که در آغاز این حرکت گسترده، کادرها و جوانان مسلمان بودند که این نهضت را پایه ریزی کرده و تداوم بخشیدند و آن را به مساجد، دانشگاه ها و خیابانها کشاندند و در این میان بر کسی پوشیده نیست که مسجد در تمام این مراحل، مرکز و محور حرکتها و تظاهرات ها و قام های اخیر بوده است. و از همه روشن تر، شعارهایی است که در سراسر شهر ها و روستاهای فلسطینی سر داده می شود و محتوایش صددرصد اسلامی است. آنچه مسلم است این است که دگرگونیها و نزاعهای سیاسی در سرزمین اشغالی هنوز بطور کامل حل و فصل نشده، به این معنی که گرچه در این ده پانزده سال اخیر، بیشترین حرکتها و مقاومت ها و مبارزه های چشمگیر توسط مسلمانان انقلابی به وقوع پیوسته الا اینکه سازمان آزادیبخش فلسطین هنوز هم سر و صداهائی دارد و گاهی گامهایی هم هر چند کوتاه بر می دارد و گرچه از آغاز قیام همگانی تا ماه مارس 88، دشمن صهیونیستی کادرهای فعال و عناصر بارز مبارزین مسلمان را دستگیر و یا به شهادت رسانده است، یک دگرگونی و تحول ایجاد شده که در نتیجه اجازه می دهد که نیروهای لیبرالی و سازمان آزادیبخش فلسطین تا اندازه ای در سطح قیام همگانی بروز و ظهور کنند ولی آنچه بطور نسبی، این نهضت را تا اندازه ای تضعیف کرده است دو عامل می باشد: 1- عدم همکاری کشورهای همسایه و همجوار در گسترش و پیشرفت نهضت اسلامی. 2- وجود برخی اختلاف نظرها میان کادرهای رهبری دو جریان بزرگ اسلامی در منطقه که عبارتند از جهاد اسلامی و تحزب اخوان المسلمین. دو نکته اساسی اکنون باید دو نکته اساسی را مدنظر قرار دهیم: 1- این جنبش آخرین مبارزه علیه دشمن نیست و اگر به نحوی از انحاء، این جنبش- خدای نخواسته- متوقف شود، هرگز معنای آن، متوقف شدن مبارزه نیست و بر مسلمین داخل و خارج فلسطین است که مهیای نهضتی دیگر شوند و نهضت را پیوسته گرم نگهدارند. 2- وضعیت سیاسی سازمان آزادیبخش فلسطین بگونه ای است که نهایت تلاش آنها تشکیل یک حکومت فلسطینی در کرانه غربی رود اردن و غزه می باشد که به نحوی از انحاء ارتباط مستقیم با بخش کرانه شرقی و دولت اردن داشته باشد؛ این افق سیاسی سازمان است که از نیمه های دهه هفتاد تا کنون، سازمان هیچ تئوری جایگزین آن نداشته است. و این بدان معنی است که سازمان آزادیبخش فلسطین به بن بست سیاسی رسیده است؛ پس اگر به چنان سازشی نرسد و قسمتی از فلسطین را بدست نگیرد، تمام راه های سیاسی جلو رویش بسته شده است. و این خود بهترین موفقیت را به نهضت سیل آسای انقلابیون مسلمان می بخشد که به راه مستقیم خود همچنان ادامه دهند و به موفقیتهای بیشتری نائل آیند ان شاء الله. درسی از انقلاب اسلامی ایران. لازم به تذکر است که این جریان انقلابی اسلامی که این روزها در فلسطین جریان دارد، جدای از نهضت جهانی اسلام در منطقه و در جهان نیست. و ناظران سیاسی به خوبی مشاهده می کنند که پیروزی انقلاب اسلامی در ایران(در سال 1979) نه تنها تأثیر بسزا و مستقیمی در حرکت اسلامی فلسطینی گذاشت بلکه تحولی چشمگیر در تمام جهان اسلام بوجود آورد، چرا که این پیروزی به دنیافهماند که اسلام می تواند در مقابل تمام فزون طلبی ها و تحدیات غرب بایستد و یک نظام سیاسی مسلمانان منطقه که به خود آیند و در این راستا قیام گسترده تر و فعالتری بنمایند، و بهترین نمونه برای قیام مردمی و بسیج عمومی، نهضت اسلامی افغانستان است که درست پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، توسط مردم مسلمان و محروم آن دیار و در مقابل ابرقدرت شوروی به وقوع پیوست. بنابراین، آنچه هرگز جای انکارش نیست، این است که نهضت انقلابی اسلامی فلسطین، از تجربه پیروزمندانه انقلاب اسلامی ایران بهره برده و پیروی نموده است و یکی از درسهای فراموش ناشدنی ما از انقلاب اسلامی ایران، همین است که در برابر نیروهای متجاوز غربی، هیچ قدرت محدود اسلامی نمی تواند قد علم کند و به پیروزی برسد، هر چند افراد آن گروه، قوی و نیرومند باشند بلکه لازم است که انقلاب را از راه توده های مردم به پیروزی رساند؛ توده هایی که بیشترین گروه ها بلکه تمام گروه ها و کلیه طوایف و قبایل اسلامی را در بر گیرد، و بی گمان جنبش اسلامی فلسطین، این درس را بخوبی درک کرده است و از این رو، جنبش اسلامی فلسطین، تمام تلاشها و فعالیتهای خود را در همین راستا مبذول داشته و سوای تمام گروه های اسلامی و حتی لیبرالی که فعالیت می کنند، تمام تکیه خود را بر بسیج عموم طبقات ملت فلسطین نموده است و در حالی که سایر گروه ها در پی تقویت پایه های مرکزی خود بودند، جهاد اسلامی در پی تقویت پایه های مردمی و همگانی بود. و شاید بهترین نمونه برای بسیج همگانی، همین احیای نماز عید فطر و عید قربان از سال 80 به بعد است که چنان رعبی در قلب دشمن صهیونیستی ایجاد کرد، هنگامی که دیدند هزاران نفر پیر و جوان مسلمان برای برگزاری نماز عید به مصلاهای مخصوص ریختندو در یک نظم بی سابقه ای این سنت اجتماعی اسلام را احیا نمودند. یکی دیگر از دست آوردهای مهم پیروزی انقلاب اسلامی در ایران این بود که پس از نقشه ها و توطئه های زیادی که سالهای سال برای ادغام کردن حرکتهای انقلابی اسلامی در حرکتهای لیبرالی از سوی استکبار بین المللی طرح ریزی می شد، انقلاب اسلامی ایران خط ممیزی برای این دو قطب وضع کرد و این دو را از هم جدا نمود. و قطعاً نهضت اسلامی فلسطین نیز به قطب اسلامی پیوست و اگر این قطب بندی در آغاز، به صورتی آرام در آمده بود، پس از گذشت چند سال از جنگ خلیج (فارس) به صورت دو قطب و دو خط صددرصد متضاد و به صورت بسیار گرم و غیر قابل اغماضی درآمد و منتهی شد به قتل عام فجیعانه حجاج مسلمان ایرانی و غیر ایرانی مسلمان، در کنارخانه خدا توسط پلیدترین مزدوران غرب، در سال گذشته، و در این حادثه دردناک، همه فلسطینیان می دانند که 6 نفر فلسطینی زائر خانه خدا در کنار برادران تظاهر کننده ایرانی خویش به شهادت رسیدند، و این فاجعه گرچه بسیار تأسف آور بود ولی از سوی دیگر، مردم فلسطین را علیه جنایتکاران وابسته (مزدوران عربستان) که عامل این قتل عام بودند، برانگیخت و دنیا شاهد تظاهرات ملت مستضعف فلسطین در مسجد اقصی و غیر مسجد اقصی برای محکوم کردن این عمل و قیام علیه عاملان این حادثه بود. وجه تشابه و اختلاف اگر بحث در وجه تشابه و اختلاف میان انقلاب اسلامی ایران و نهضت اسلامی توده های محروم فلسطین باشد، چنین بدست می آید که: نه تنها جهاد اسلامی که هر حرکت اسلامی مردمی درهر جای دنیا که باشد، شباهت زیادی با انقلاب اسلامی ایران دارد چرا که همه از این الگوی پیروز در روشهای قیام و تظاهرات و نوع شعارها و ترتیب کارها و فعالیتها بی گمان درس می گیرند و اگر ایران در آخرین ماه های حکومت ننگین شاه، تظاهرات گسترده و راهپیمائی هیا میلیونی را بمناسبت تجلیل و بزرگداشت و یا تشییع جنازه شهیدان انقلاب به راه انداخت، ما عین همین روش را در فلسطین اشغالی می بینیم که جنازه شهیدان، محور یک حرکت گسترده و سپس شهیدانی دیگر و دوباره تشییع آن شهیدان و حرکت گسترده تر دیگر می شود و همچنین.... و اما وجه اختلاف در این است که اگر این حرکت گسترده مردمی و بسیج عمومی و راهپیمائی های میلیونی در ایران منجر به سقوط کامل رژیم صهیونیستی صددرصد سقوط کند زیرا مسئله فلسطین، مسئله بغرنج و پیچیده ای است بلکه مشکل ترین مسئله روز است و در حقیقت، رژیم صهیونیستی محور و مرکز تمام توطئه ها و هجوم ها علیه جهان اسلام است و لذا باید در تمام هجومهای استکبار بین المللی نابود گردد و حکومت اسلامی نه تنها در این قطعه از زمین بلکه در گستره جهان اسلام تشکیل شود ان شاءالله.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 66 |