تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,209 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,133 |
طمأنینه قلب | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 82، مهر 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تجلی عرفان از مناجات ماه شعبان طمأنینه قلب قسمت پانزدهم آیت الله محمدی گیلانی * بدیع و کامل بودن هر یک ازمسئلت ها در مناجات. * استوانه اشکال نما در حوزه معارف. * قلوب خدا آشیان، اوسع از رحمت پروردگارند که «وسعت کل شی». * بهره برداری از معارف الهی منحصر به دو طائفه است که در قؤآن شریف به نحو قضیه مانعة الخلو بیان شده. * اولین عطیه مورد مسئلت در این فراز، قلب مشتاق الی الله تعالی است. * در قرآن شریف، متجاوز از شصت طور و شأن بقلب اسناد داده، که عالیترین اطوار قلب طور اطمینان است. * ذکر الله یعنی چه؟ بیانی از قرآن درباره ذکر. مرتبه علیای ذکر. قوله: «الهی هب لی قلباً یدنیه منک شوقه و لساناً یرفع الیک صدقه و نظراً یقربه منک حقه»: «الهی، قلبی عطایم فرما که شوقش او را به تو نزدیک سازد و زبانی که صدقش به سویت بالا آید و نظری که حقش موجب قرب درگاهت شود». قلب و اطوار مختلف آن در هر فقره این مناجات شریفه، عطیه ای یا عطایائی از خداوند بخشنده، مسئلت گردیده که هر یک بدیع و در مطلوبیت کامل و ممتاز است. این ویژگی در عموم دعاها و مناجاتهایی که از رسول الله (ص) و عترت اطهارش (ع) به ما رسیده مشهود است، گوئی که این مواریث بی عدیل در حوزه معارف، مانند استوانه های اشکال نما در حوزه محسوساتند که با هر گردشی، شکل و تصویر ممتاز و نوینی را عرضه می کنند و چشم اندازهای جالب و زیبائی را مجسم می سازند و خاطره هایی را تازه و تجدید می نمایند و پیمانهای دفین در ضمیر ناخود آگاه را در عرصه آگاهی می آورند بدون اینکه راز این ارتباطات بدرستی درک شود. در این فراز مورد بحث، عطایای «قلب مشتاق و زبان صادق و نظر حق» با توصیف و تقیید مخصوصی از حضرت «الله» تبارک و تعالی مسئلت شده اند، که انگار این خواسته های همت آفرین با ما آشنا بوده اند و در فطرت ما با حجاب غفلت رو پنهان کرده بودند و با زمزمه به این فراز بیادمان آمدند و این باور را در ما پدید آوردند که ممکن است با بندگی خدای تعالی، زیر چرخ کبود، زهر چه رنگ پذیرد آزاد شد و با مرکوب براق شوق الی الله تعالی و رفرف صدق و حق گر چه خشت زیر سر باشد، نه بر تارک هفت اختر، که در محضر دنو و تدلی می توان پای گذاشت و از چشمه «صاد» وضوء ساخت. والا همتان سخن شناس که آکنده دل از شوق به لقاء حقند آگاهند که اشکال گوناگون معارف روح بخش در این راز و نیازهای موروث از بیت نبوت، پرتوی از تجلیات قلوب خدا آشیان، رجالی است منزه از همه آلودگیها که در آینه ادعیه و مناجاتها و روایت ها منعکس است، و این رجال که در بیوت رفیع ذکر خدای تعالی اقامت دارند، و بدلالت قدسی ماثور «ما وسعنی ارضی و لا سمائی و وسعنی قلب عبدی المؤمن» قلوبشان از رحمت حق تعالی که «وسعت کل شیء» وسیعترند و طبعاً همه عوالم غیب و شهود، در آن قلوب، در تقلب و نوسانند و این معارف جان نواز اشعه آن انوار درخشنده از آن قلوب خدا آشیان است که بر این خاکدان تابیده است و استضائه به آن، ویژه این دو طائفه است که به نحو قضیه مانعة الخلو در آیه 37 از سوره مبارکه «ق» می خوانید: «ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب اوالقی السمع و هو شهید». یعنی: «بیان و بازگوئی معارف و حقایق قرآنی برای صاحب دل فکور یا شنونده در حال حضور، تذکری سودمند است» و اما آنکه دل ندارد و عقل و فقه از او رخت بربسته، یا شنونده ای است که القاء سمع نمی کند و در حال حضور، کلام حق را استماع نمی کند، هیچگونه سودی از بیانات داعیان حق نیم برد و از این رو، در این فقره از مناجات، نخستین عطیه مورد سئوال، قلب مشتاق و سوزناک است، زیرا دل بی سوز دل نیست. دلی که فقه و عقل و شوق الی الله را باخته است، آن دل نیست، آن مشتی گل است و زود «یا لیتنی کنت تراباً» خواهد سر داد و از اصحاب سعیر و آتش افروخته خشم الهی خواهد بود: «و قالوا لوکنا نسمع او نعقل ما کنا فی اصحاب السعیر»[1] و مفاد این آیه کریمه، همان مفاد آیه کریمه از سوره «ق» است که بشکل مانعة الخلو، دو گروه را از دعوت داعیان الی الله تعالی بهره مند اعلام می فرماید: شنونده سلیم النفس و دلدار فکور یعنی صاحب قلبی که با آن تعقل و تفقه کند و غیر این دو گروه را اصحاب سعیر معرفی فرموده اند. اطوار قلب در قرآن مجید، اطوار و شئون مختلفی به قلب نسبت داده شده که خطورت و مسئولیت قلب از انتساب این اطوار به خوبی استنباط می شود و اینکه گفته اند: قلب همان نفس آدمی است که حقیقت و ذات انسان است و به اعتبار معرضیتش در اطوار و شئون مختلف، آن را قلب گفته اند، سخنی سنجیده و موجه به نظر می آید، زیرا این مرکز وجدان و مصب مسئولیت، پیوسته گردون است و شئون و اشکال متغایری و احیاناً متقابلی که از ضمیر و باطن یا جهان خارج و ظاهر به وی تحمیل می شوندف دائماً در تصریف و دگرگونی است و نیز گفته اند: نفس به اعتباری روح و به اعتبار دیگری، عقل خوانده می شود. اطوار منسوب به قلب در قرآن کریم، متجاوز از شصت نوع است که به دو قسم سعادت خیز و شقاوت انگیز تقسیم می شوند. و بیان دقیق حد هر یک از آنها و شناخت رتبه و موقعیت یک یک آنها در نظام سعادت و شقاوت، از اهم معارف الهی است، و سوگمندانه چون مسئله ای است عسیر الحل تا کنون، در این مورد از نازک اندیشان در معارف قرآنی بحث و تحقیقی به ترتیب مذکور ندیده ایم. طور طمأنینه بالله بهر صورت یکی از عالیترین اطوار قلب در جانب سعادت که در قرآن کریم چندین بار آمده است، طور طمأنینه مسبب از ذکر الله تعالی است که قلب را منقلب و مبدل به سکون و آرامش و استقرار می کند و همه قلقها و بی قراریها و پریشانیها و التهابات و نگرانیها و غم و اندوه ها و صدها دردها و رنجهای سوزان دیگر را زدوده می کند، انگار که قلب، جمره افروحته ای است، و هر یک از مشتهیات نفس، همچون هیزم خشکی است که لهیب آن را افزون تر می نماید و همه مال و منال و جاه و کامجوئی، نه فقط آن را سیر نمی کند بلکه برجوع و اشتهایش می افزایند، و قلق و اضطراب آن را چند برابر می کند، و فقط و فقط اطمینان بذکر الله عزوجل است که همچون آب، این اخگر هلوع را سکون و قرار می بخشد و در عین دگرگونی و گردونی، ثبات و آرامش می دهد، و غیر اطمینان بذکر الله، هیچ چیزی التهاب این اخگر را خاموش نمی کند، و جز طمأنینه بالله، هیچ مرهمی، زخمهای حاصل از این گدازنده را ملتهم نمی سازد. «الا بذکر الله تطمئن القلوب»[2]- هان، آگاه باش که فقط بذکر الله دلها آرامش و سکون می یابند. استفاده انحصار چنانکه استحضار دارید از قاعده «تقدیم ما هو حقه التأخیر یفید الحصر» می باشد، زیرا جمله «بذکرالله» متعلق به «تطمئن» است که طبعاً می بایستی متأخر از آن باشد و چون متقدم بر آن آورده شده و با ترتیب طبیعی مخالفت گردیده، نکته این مخالفت، افاده حصر بوده است، یعنی منحصراً بذکر «الله» تعالی، طمأنینه قلب حاصل می شود.و با وجود طمأنینه، همه عوامل اضطراب و همه تعصبها و تقلیدها و تلقینهای شیطانی و عجب ها و غرورهای ناشی ازفقدان اعتماد به نفس، و جمله رذائل و پلیدیها، جوهر ذواتشان به اضداد و حسنات تبدیل می گردند، و نماز بی ذکر و حضور با آستین انباشته از صدبت ریا، با باد استغناء، طمأنینه بر باد می رود، و نماز ناهی از فحشاء و منکر و زرق و سالوس و ریا، نمازی که تهذیب نفس و صفای روح و آراستگی به صفات ملکوتیان را موجب است، جایگزین «ویل للمصلین» می گردد، و مقدسات از دام تزویر بودن منزه می شوند و طبعاً گستردگی این خلق الهی، مستلزم آسایش جامعه است و این آرامشهای قلوب، آسایشهای ابدان و معایش و معاشرات را به دنبال خواهند داشت و سعی و تلاش در تحصیل و استقرار این معنویت در جامعه، نه فقط بهبود بخشیدن به معنویات است بلکه سعی و تلاش در تأمین اقتصاد و معیشت جامعه به بهترین طریق است، زیرا انتشار طمأنینه دل، در اجتماع از هزارها جنایت و دغل و دروغ و دزدی و خیانت و بزهکاری و تبهکاری که میلیاردها بودجه برای پیشگیری و زدودن آثار بعد الوقوع صرف می شود، جلوگیری می کند و کسی را با کسی جز مودت و خیرخواهی کاری نیست زیرا با طمأنینه دلها، زبانها صادق و نظرها حق و نیت ها پاک و سریرتها نیک و وفای به عهود و مواثیق،نقض ناپذیر و و... گردیده اند، و چنان مجتمعی، بهشتی است بی آزار. بلکه با تکامل طمأنینه، موضوعی برای این امور باقی نمی ماند، و انسان کامل الطمأنینه که سرش آینه جمال خدای تعالی است و جز خدا نمی بیند، تحسین و تفبیح مردم برای اعمال وی، میزانیت ندارد، و معیار وی «انا الله و انا الیه راجعون» است و البته در این کوی، اهل کام و ناز راه ندارند، رهروی باید جهانسوزی نه خامی بیغمی. ولی چنین مطمئن القلب سدره نشین، در عین قرب به آستان خدای عزوجل، فقط یک محنت دارد، فقط یک درد سوزناک دراد و آن محنت و درد، خوف مهجوریت بعد از وصال است، بیم محجوبیت بعد از شهود است، زیرا: محنت قرب ز بعد افزون است جگر از هیبت قربش، خون است هست در قرب همه بیم زوال نیست در هجر جز امید وصال بلی، آتش بیم مهجوریت از آستان قرب و حضور، دل و جان می سوزد و این شعله است که قلب را فؤاد یعنی سوخته افروخته می کند، و خاستگاه مناجاتها و نیایشهائی می نماید که استماع و زمزمه آنها، دلهای سوزمند را لبریز از شوق و عشق به خدای تعالی می سازد، و این مناجات ها و نیایش ها و روایت ها است که رابطه ربایش دلهای مستعد به مغناطیس القلوب است و همین مناجات ها و نیایش ها و روایت های برخاسته از این فؤادهای افروخته است که بعد از قرآن مجید، باران معارف را در مزارع قلوب می بارانند و آن همه عاشقان شهید عشق در این کشتزار روئیده و بالندگی دارند. وَه: «ریش باد آن دل که با زخم تو خواهد مرهمی». ذکر الله چیست؟ باری، وظیفه لازم در سطور آینده این مقاله، تعریف اجمالی«ذکر الله» است که پدیدآور اطمینان است و قرآن عظیم آن همه به مراقبت و مداومت بر آن و آثار اعراض از آن، عنایت دارد و در آثار اهل البیت(ع) وصایای اکیده بر آن گردیده است. و در روایتی از امام صادق(ع) ذکر الله تعالی را تنها عبادت بی پایان دانسته و فرموده اند: «و ما من شیء الا و له حد ینتهی الیه الا الذکر فلیس له حدینتهی الیه»[3]- هیچ چیزی (از فرائض و مندوبات الهی) نیست مگر حدی دارد که با آن پایان می یابد مگر ذکر که برای آن پایانی نیست. ذکر یعنی تخلص از نسین و ذکر الله تعالی نیز بهمین معنا است، یعنی رهائی یافتن و خلاص شدن از نسیان و غفلت از او و قرآن با آن اعجاز بیانی و اسلوب اقتصاد در الفاظ، در عین وفاء بحق معانی در روشنگری عقل و بهره وری وجدان، موضوع ذکر را در همه ابعادش با اسلوب مذکور مبین فرموده اند که اداء حق بحث و تحقیق در همه ابعادش، نیاز به گروهی از اخوان الصفاء و خلان الوفاء است، و بعد نهائی ذکر در منطق قرآن، سبیل الله تعالی است یعنی «ذکر» راه خدا معرفی شده است و فرموده اند: «فأعرض عمن تولی عن ذکرنا و لم یرد الا الحیوة الدنیا، ذلک مبلغهم من العلم ان ربک هو اعلم بمن ضل عن سبیله و هم اعلم بمن اهتدی»[4]. «اعراض کن از کسی که از ذکر ما روی گردانده و جز زندگی دنیا را اراده نکرده است، دست آورد نهائی اینها از علم، همان زندگی زبون حیوانی است. بیقین پروردگارت عالمتر است به آن کس که از راه خدا گم شده و او عالمتر است به آن کس که هدایت یافته است». اعراض از ذکر خدا مفاد روشن آیه شریفه این است که روی گردانی از ذکر خدایتعالی، ره گم کردن و ضلال است پس طبعاً ذکر خداوند متعال، سبیل الله است، و آن کس که از ذکر حضرتش روی برتافته، دست آورد علمی وی همان زندگی زبون و سخیف دنیا است و آن بیچاره، از حیات معنوی و جاودانی، بی خبر و غافل است، و اشرف الانبیاء(ص) مأمور است که از این طائفه مهجور و پشت کرده به ذکر خدا، هجرت کند و پشت به آنها نماید تا از خطر تأثر و انفعال به آداب و افعال آنها مصون بماند زیرا راه آنها گردنه ای از عذاب فزایند هاست: «و من یعرض عن ذکر ربه یسلکه عذاباً صعداً»[5]- اگر کسی از ذکر پروردگارش روی تابد، خدای تعالی او را بر عقبه ای از عذاب فزاینده طاقت فرسا، عبورش می دهد. و قریب به همین معنا است، آیه «و من اعرض عن ذکری، فإن له معیشة ضنکاً»[6]و همچنین آیات دیگری که در مقام بیان بازتاب اعراض از ذکر الله تعالی می باشد. ذکر بمعنای سبیل الله قرآن با همان اسلوب مشارالیه، ذکر بمعنای سبیل الله را ارائه می فرماید و به نظر می رسد روشن ترین آیه در این باب، این آیه شریفه است: «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم»[7]- ای کسانی که ایمان آورده اید، ملازم نفوستان باشید، گمراهی دیگری زیانی به شما نمی رساند در صورتی که شما هدایت شده باشید. آیه شریفه بعد از الزام مؤمنین به خود پائیدن و ملازمت نفوس، از دو معنای متقابل یعنی ضلال و اهتداء بحث فرموده که بدیهی است وجود عینی آنها متوقف بر قطع طریق است، و بدون قطع و طی طریق، ضلال و اهتداء دو مفهومی بیش نیستند که موطن آنها ذهن است و بس، ولی با پیمودن راه، آنها عینیت پیدا می کنند، یعنی آن کس که ملازم سواء السبیل و متن طریق است، به پایان راه می رسد و بر غایت مطلوبش دست می یابد، و آن کس که از مستوای طریق، منحرف و به یکی از دو جانبش عدول کند، لزوماً پشت به راه کرده و راه را گم کرده و معلوم است که به غایت مطلوب نخواهد رسید. معنای ملازمت نفس با تدبر در صدر و ذیل آیه، به خوبی معلوم می شود که طریق واجب الملازمه، همانان نفس خود مؤمن است که هم رهرو و هم راه الی الله تعالی است و معنای ملازمت و عدم نسیان آن، رهائی بخشیدن از حجابها و تعلقات است که با تهذیب و تزکیه، میسور است و آنی نباید از غایت طریق، که خدای تعالی است، غفلت و نسیان نمود زیرا فراموش کردن غایت طریق، ملازم یا مستلزم فراموشی طریق و مآلاً گم شدن در تیه ضلالت است: «نسوالله فأنساهم أنفسهم اولئک هم الفاسقون»[8] آنچه که گفتیم، مرتبه علیای ذکر بوده که در نهایت اجمال و سربسته عرضه شد به این امید که: «شرح مجموعه گل، مرغ سحر داند و بس» و لازم به تذکر است که ذکر الله تعالی به لسان و خصوصاً زمزمه نیایشهای وارده از اهل البیت (ع)قنطره ای است برای ذکر بقلب و ایجاد شوق الی الله تعالی در دل، سپس توفیق ذکر به ارکان یعنی استیلاء خشوع بر ارکان و جوارح استحیاء من الله تعالی، و ما چون اسیر نفس اماره ایم و جولان شیاطین در مراکز ادراکات ما همانند جریان خون در بدن ما است و اگر ملائکه حفظ «ع» در حفظ ما به عنایت باریتعالی کوشا نباشند طبق روایت: «اختطفتنا الشیاطین» ناچار از تمسک به اذکار لسانی و زمزمه مناجاتها و دعاها هستیم که از این مدخل به ذکر قلبی و ارکانی نائل شویم و نتیجتاً مرحله ای از اطمینان برای ما حاصل شود، و علماء شریعت اسلام- شکرالله تعالی مساعیهم- در پاسداری این ودائع مأثوره و دیگر امانات الهی، کوشش بلیغ فرموده اند و در این طوفانهای سهمگین، حوادث پیاپی آن مواریث را در دسترس ما قرار داده اند، زهی خسران که بهره ور نشویم و از این انوار استضاءه نکنیم! و اخجلتاه از این آیه «فاذکروا الله کذکرکم آباء کم أوأشد ذکراً»[9] ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 96 |