تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,263 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,169 |
خودشناسی، خداشناسی است | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1367، شماره 83، آبان 1367 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تجلی عرفان از مناجات ماه شعبان قسمت شانزدهم آیت الله محمدی گیلانی خودشناسی، خداشناسی است * خودشناسی و خدا شناسی یا برعکس خداشناسی و خودشناسی؟! * دهان برخی از دعا کنندگان دهانهای از گودال سینه پرگند اوست که مایه رنج ساکنان ملکوت است * فقره مناجات سوره و شرح، انگار که در مقام مقابله با حدیث: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» میباشد زیرا مفاد آن: «من عرف ربه فقد عرب نفسه» است * تعرف از دیدگاه لغتشناسان * تعبیر«تعرف» در زیادتی دعاء عرف سید الشهدا(ع) * در مقاله پیشین روشن کردم که معرفت نفس در منطق قرآن سبیل الی الله است ولی مدلول این فراز از مناجات ظاهر الشافی با آن منطق است! * این مدلول نیز دارای گواهان زیادی از ادعیه و روایات و آیات است * جامعترین آیه در طرق شناخت خدایتعالی و تفاوت طرق بحسب اختلاف درجات ادراک رهروان الی الله * نهائی درجه آن، شناخت هر چیز بشناخت خدای عزوجل * عالیترین تعبیر از امیرالمؤمنین(ع): «هو الدّال بالدلیل علیه و المؤدّی بالمعرفة الیه» ـ حد وسط در هر برهانی خدایتعالی است، و مآلاً پاسخ سئوال مطرح شده. قوله: «الهی انّ من تعرف بک غیر مجهول و من لا ذبک غیر مخذول و من اقبلت علیه غیر مملول، الهی انّ من انتهج بک لمستنیر و ان من اعتصم بک لسمتجیر و قد لذت بک یا الهی فلا تخیب ظنی من رحمتک و لا تحجبنی عن رأفتک». ـ الهی هر کس که راه خودشناسی بدلالت تو پوید به یقین مجهول و ناشناخته نخواهد بود، و هر کس که بتو پناه آورد، به یقین خوار و بییار نمیشود، و هر کس که تو به وی توجه فرمائی، به یقین اندوهگین نمیگردد، الهی آنکس که بدلالت توره پیماید، حقا تابناک و فروزان است، و هر کس که در جوار تو درآید، در مأمنی منیع مجاورت گزیده و من در پناهت آمدهام، ای خدا، حسن ظنم را برحمت خویش نومید مگردان و از رأفت و مهربانی خویش محرومم مفرما. خودشناسی و خداشناسی، یا خداشناسی و خودشناسی؟! دعا که در روایات مأثوره از رسول الله و عترت اطهار صلوات الله علیه و علیهم بعنوان«مخ العباده» تعبیر شده، حقیقت آن، خواسته و مسئلت فطرت است که ر مرحله اندیشه منعکس میگردد و زبان، ترجمان آن موج و حاجت برخاسته از ضمیر است و چنانچه مطالب خواسته شده در دعاء غیر از این باشد یعنی از فطرت نجوشیده و زبان و ضمیر با یکدیگر هماهنگ نباشند چنان دعائی دعاء حقیقی نیست، و هیچگونه ضمانتی در اجابت ندارد، و دهان دعاء کننده این چنین، دهانهای است که مخرج بوی گند مردارهای هوس و هوای مدفون در گودال سینه او است. مایه رنج و ملال ساکنان ملکوت است چنانکه در روایت آمده: «صحیح ابن ابی عمیر عن الصادق(ع) قال: ان العبد لیدعو فیقول الله عزوجل للملکین: قد استجبت له ولکن احبسوه بحاجته فانی احب ان اسمع صوته و ان العبد لیدعو فیقول الله تبارک و تعالی: عجلوا له حاجته فانی ابغض صوته» (اصول کافی ـ جلد 2 ص 489) ـ در خیر صحیح از امام صادق(ع) است که فرمودند عبد«صالح» که دعاء میکند خدای عزوجل به دو فرشته میفرماید: که اجابتش کردم، ولی حاجتش را حبس کنید زیرا من دوست دارم صوتش را بشنوم، و عبد«بدسیرت» که دعاء میکند، خداوند تبارک و تعالی میفرماید: در قضاء حاجت وی عجله کنید«تا دهان گند زایش را ببندد» زیرا صورتش مبغوض من است. و مضمون این خبر را عارف چه نیکو پرورانده است: چون خدا خواهد که مان یاری کند میل ما را جانب زاری کند بنده مینال بحق از درد خویش صد شکایت میکند از رنج خویش حق همی گوید که آخر رنج و درد مر ترا لا به کنان و زار کرد خوش همی آید مرا آواز او آن خدایا گفتن و آن راز او وانک اندر لابه و در ماجرا میفریباند به هر نوعی مرا طوطیان و بلبلان را از پسند از خوش آوازی قفس درمی کنند زاغ را و جغد را اندر قفس کی کنند این خود نیامد درقصص حوائج فطری هر پدیدهای دراین جان مشهود طبعا طالب خیر و کمال و متنفر از نقص و کاستی است و نفوذ آدمی اعم از سعداء و اخیار و اشقیاء و اشرار، مشمول این قانون آفرینشند، یعنی مفطور به گرایش به کمال و به انزجار از نقصانند و محور حوائج در دعاهای وارده از ائمه اهل البیت(ع) همین دو حاجت فطری است، و به تعبیر روشن تر توقان و شوق به خیرات و گریز از هر نقص و موجبات آن، در دعاهای قرآنی و روائی، امری است تردید ناپذیر و نمونهای روشن از این محور حوائج فطری، فقرههای مورد شرح و تفسیر در مقاله حاضر است که با تعبیری غنی و بیانی بلیغ، شوق و انجذاب دعا کننده را به مبدء الخیرات از یکسو و انزجارش را از منقصت مجهولی و خودنشناسی و خواری و تیره درونی از سوی دیگر مجسم میسازد، و عمیقترین تعبیر در این عبارت تعبیر: «الهی ان من تعرف بک غیر مجهول» است که شرح و تفسیر آن دشوار و انگار که از قبیل «حدیث آل محمد صعب مستصعب» است زیرا ظاهر مدلولش: «من عرف ربه و فقد عرف نفسه» ـ خداشناسی راه خودشناسی است. تو گوئی مقابلهای با«من عرف نفسه فقد عرف نفسه» ـ خداشناسی راه خودشناسی است. تو گوئی مقابلهای با «من عرف نفسه فقد عرف ربه» ـ خودشناسی راه خداشناسی است. دارد! باین بیان: در صحاح اللغه میگوید: «تعرفت ما عند فلان ای تطلبت حتی عرفت» ـ پی جوی شناسائی آچه نزد فلانی است شدم تا آنکه شناختم و در معجم وسیط و لسان العرب نیز تعرف را همین گونه تعریف کردهاند و در معجم وسیط علاوهای دارد که نقل آن مناسب است: «تعرفت الی فلان جعلته یعرفنی» ـ پیگیر شناساندن خود به فلانی شدم یعنی او را به گونهای قرار دادم که مرا میشناسد. و بر همین معنا هم حمل میشود حدیث: «تعرف الی الله الرخاء یعرفک فی الشده» ـ یعنی هنگام فراخی و فراوانی نعمت، پی جوی شناساندن خویش به اطاعت و عبادات بخدایتعلای باش، تا در تنگناها و گرفتاریها ترا بشناسد و یاریت کند. با توجه به تفسیری که از متخصصان زبان عرب برای«تعرف» ذکر نمودیم، میتوان فقره: «الهی ان من تعرف بک غیر مجهول» را این طور ترجمه کنیم: الیه هر کس که پی جوی خودشناسی بدلالت تو شد مجهول و ناشناخته نمیماند. در زیادیت دعاء عرفه سید الشهدا(ع) که سید بن طاووس علیه الرحمه در اقبال ذکر فرموده و مرحوم محدث قمی رحمه الله در مفاتیح الجنان از ایشان نقل کرده است، تعبیر«تعرف» متکرراً آمده: در یک مورد عرض میکند: «الهی علمت باختلاف الآثار و تنقلات الاطوار ان مرادک منی ان تتعرف الی فی کل شئ حتی لا اجهلک فی شیء». ـ الهی بواسطه آمد و شد آثار گوناگون هستی و تبدلات بیدرنگ شئون جهان که جملگی آیات توأند، دانستم که مرادت از من در این آیات نمائی، پیگیری شناساندن خویش بمن در هر چیزی است تا آنکه در هیچ چیز برایم ناشناخته نباشی. و درجای دیگر باب یان شور انگیزتری عرض میکند: «انت الذی لا اله غیرک تعرفت لک شیء فما جهلک شیء و انت الذی تعرفت الی فی کل شیء فرأیتک ظاهرا فی کل شیء». ـ یعنی توئی آنکه خدائی جز تو نیست در شناساندن خویش به هر چیز پیگیر شدنی تا آنکه هیچ موجودی جاهل بتو نیست، و این توئی که در شناساندن خود بمن در هر چیزی پیگیر شدی پس در هر چه نگریستم تو پدیدار بودهای. در همه این موارد که از دعاء عرفه امام حسین(ع) نقل و ترجمه کردیم پیگیر شناساندن خویش، خدایتعالی بوده که بواسطه آمد و شد آثار و تحولات اطوار هستی، با پی جوئی خویش، خویش را بهمه چیز شناساند و همه اشیاء آیندهای هستند که فروغ جلوه آن جمیل مطلق در آن منعکس است و نهایتا انسان تام المعرفه است که فروغ آن جلوه را در همه چیز پدیدار میبیند، و اگر غیرت عشق زبان خواص را محدود نمیکرد و در تکلم با مردمان بقدر عقولشان مأمور نمیشدند در توحید، منطق دیگری با عبارت میشگودند و باشارات اکتفاء نمیکردند. ولی در فقره مورد بحث«الهی ان من تعرف...» پی جوی معرفت، بنده خدایتعالی است که عرض میکند: خدایا پی جوی شناخت خود اگر تو رهنمایش باشی مجهول نمیماند، و رهرو خودشتاسی هنگامی بسر منزل خودشناسی میرسد که تو رهبرش باشی، بدیهی است که فرض مزبور مبتنی بر اطراف سه گانه است: رهرو، رهبر، منزل مقصود یعنی خودشناسی. و ایضا روشن است که مرتبه طرف سوم، یعنی سر منزل خودشناسی متأخر از مرتبه رهرو و رهبر است و بنابراین رتبه معرفت حق تعالی مقدم بر معرفت نفس و خودشتاسی است پس«من عرف ربه فقد عرف نفسه»! در مقاله قبل در شناخت«ذکر الله» که مایه طمأنینه قلوب است، با استظهار از آیات: «فأعرض عمن تولی عن ذکرنا...» (29 و 30 از سوره نجم) برداشت این بوده که ذکر خدایتعالی سبیل الله است و از آیه یکصد و پنجم از سوره مائده: «علیکم انفسکم...» استفاده شد که سبیل الله واجب الملازمه همانا نفس و خودشناسی است که هم رهرو و هم، راه الی الله تعالی است و معن یملازمت و فراموش نکردن آن، رهائی بخشیدنش از حجب و آزاد ساختنش از هر چه که رنگ تعلق پذیرد، میباشد و عناد همه اینها اقبال تام بغایت طریق است که خداوند تبارک و تعالی است، چه فراموشی غایت، فراموشی نفس طریق و نهایتا ره گم کردن و ضلال است که در این آیه میخوانید: «نسوا الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون» (سوره الحشر ـ آیه 19). و حاصل آنکه نفس انسانی و معرفت آن، راه خداشناسی است و حدیث: «من عرف نفسه فقد عرف ربه» که متکرراً در آثار آمده باریک اندیشانی چون صدر المتألهین و استاد، صالحین المتألهین علامه طباطبائی قدس سرهما آن را عکس النقیض آیه نوزدهم از سوره حشر دانستهاند اما مستفاد از این فقره مناجات شعبانیه چنانکه عرض شد: خداشناسی راه خوشناسی است! و رتبه معرتف خداوند عزوجل را بر معرفت و شناخت نفس مقدم میدارد زیرا او سبحانه و تعالی دلیل و برهان بر خودشناسی مفروض گردیده است و در دعاء جوشن آن ذات اقدس را برهان مطلق دانسته است یعنی برهان بر همه اشیاء: «اللهم انی اسئلک باسمک یا حنان یا منان یا دیان یا برهان...». بلکه برهان بودن حقتعالی بر هر چیز نبأی است عظیم در قرآن مجید که همان«کتاب مبین» تنزل یافته است عقول بشر بتوانند آنرا درک کنند، و این کتاب عظیم مرجع همه معارف و از آن جمله آنچه در ادعیه و روایات آمده است میباشد و جامعترین آیه در باب شناخت و معرفت و طرق آن، این آیه کریمه است: «سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فیأنفسهم حتی یتبین لهم انّه الحق اولم یکف بربک انه علی کل شیءٍ شهید» (سوره فصلت ـ آیه 53). ـ همواره آیا تما را در افقهای مختلف جهان و نفوس مردم به آنان ارائه می دهیم تا برایشان روشن گردد که خدایتعالی حق است آیا در این باره کافی نیست که پروردگارت بر هر چیز شاهد برهان است؟! ملاحظه میکنید در سلوک الی الله طریق آفاقی و طریق نفسانی و طریق ربوبی را بشمرده، النهایه طرق ربوبی را در مطاف نهائی با سیاق انکار و تعجب بیان میکند گوئی، میخواهد بفرماید: با بودن طریق شناخت خدا به خدا، تطرق و سلوک آن دو طریق، از قبیل:«اتستبدلون الذی هو ادین بالذی هو خیر» (61 بقره) است و با استفهام انکاری آمیخته به تعجب، گواه و دلیل بودن پروردگار متعال را بر هر چیز بدون استثناء اعلان میفرماید و احتمال خالف آن را نفی مینماید و تعبیر: «یا من دل علی ذاته بذاته» در دعای صباح و تعبیر: «بک عرفتنی و أنت دللتنی علیک» در دعای ابی حمزه ثمالی و حدیث: «اعرفوا الله بالله» درکافی شریف، همگی تنزیلی است از این آیه شریفه که مفادش در بسیاری از آیات دیگر میدرخشد مانند کریمه: «شهد الله انه لا اله الا هو» (سوره آل عمرانـ آیه 18) و: «الله نور السموات و الأرض» (سوره نور ـ آیه 35) و: «و نحن اقرب الیه من حبل الورید» (سوره ق ـ آیه 16) و: «ان الله یحول بین المرء و قلبه» (سوره انفال ـ آیه 24) و غیر اینها از آیات دیگر که کثیری از روایات و ادعیه و مناجات تنزیلی است از این گونه آیات قرآنی و آیات مذکور از سوره«ق» و «انفال» بروشنی دلالت میکنند که حضرت باریتعالی از انسان بنفس انسان نزدیکتر است باین بیان: ورید که رگی است منتشر در سراسر باطن بدن و مجرای خون است و آمیختگی با همه اعضاء دارد و طبق تفاهم عرفی نزدیکترین اجزاء در نظام بدن بانسان است پایه قرب فرض شده و قرب خدایتعالی بانسان از آن بیشتر مفروض گردیده و بدیهی است که این تعبیر تقریبی است جهت تسهیل معنای دقیق ملکیت حقیقی خداوند عزوجل باذهان عامه که احدی بدون حضرتش نه ذاتی دارد نه صفتی و فعل یو او حائل و واسطه است بین انسان و قلب او، یعنی نفس او«یحول بین المرء و قلبه» و او نزدیکتر از من بمن است وین عجبتر که من از وی دورم! با تدبر در این جامعترین آیه در باب سلوک الی الله و طرق معرفت الهی از سوره «فصلت» روشن میشود که طریق آفاقی و طریق انفسی و طریق ربوبی که با تربیت وضعی ذکر شدهاند تربیتی است مطابق طبع طرق، و بحسب اختلاف درجات ادراک اهل سیر و سلوک، که نهائی درجه ان، شناخت هر چیزی است بشناخت خدایتعالی، و بدلیلیت او. که همین است مراد امیرالمؤمنین(ع)، در این حدیث مشهور از آن بزرگوار: «ما رأیت شیئا إلا و رأیت الله قبله و بعده و معه» و نیز در روایت مرویه در کتاب احتجاج از آن حضرت که میفرماید: «دلیله آیاته و وجوده اثباته» ـ تا آنجا که میگوید ـ «هو الدال بالدلیل علیه و المؤدّی بالمعرفة الیه» (ج 1 ص 201). ـ او ـ خداوند ـ خود رهنمای هر دلیلی است که بر اثبات او اقامه میشود، و شناخت حاصل شده از هر دلیلی که بر وجود او اقامه گردیده را او بخود مربوط و ایصال میکند. و حد اوسط موصل معرفت بخویش او است، و سببیت هر اوسطی برای معرفت و تصدیق بثبوت اکبر برای اصغر، از آن ذات مقدسه افاضه میشود و«لکل وجهة هو مولیها» و این شوریده چه عالی گفته است: اذا رام عاشقها نظرة و لم یستطعها فمن لطفها اعارته طرفا رآها به فکان البصیر بها طرفها علیهذا پاسخ سئوال مطرح شده در آغاز مقاله حاضر: «خودشناسی و خداشناسی یا بر عکس: خداشناسی و خودشناسی؟!» خوب روشن گردید و آیه کریمه مذکور از سوره«فصلت» با علاوهای جواب میدهد: «آفاق شناسی و خداشناسی، و خودشناسی و خداشناسی، و خداشناسی و همه چیز را بشناخت او شناختن» «و الله یقول الحق و هو یهدی السبیل». ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 237 |